کد خبر: ۷۲۹۱۱
۰۷ / ۰۵ / ۱۳۹۴
به مناسبت سالروز درگذشت علامه بهلول گنابادی
هفتم مرداد سالروز درگذشت علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی است. مردی که نامش در تاریخ حوادث کشف حجاب ثبت
شد و خطابه حماسی وی، نقش بزرگی در قیام مردمی مسجد گوهرشاد بر ضد استبداد
رضاخانی داشت. وی سال های بسیاری از عمرش را در زندان های گوناگون
افغانستان به سر برد و در این مدت، به تبلیغ و ترویج دین پرداخت. کوخ نشینی
و زندگی در محرومیت، منش پایدار او بود. صداقت و صمیمیت در گفتار و رفتارش
موج می زد و بیان صریح واقعیتها، مؤید شجاعت وشهامت او بود. این مجاهد
نستوه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت به ایران، از منبر وعظ و خطابه
فاصله نگرفت و تا آخرین سالهای عمرش، همچنان در راه ترویج اسلام،
خطابههای روشنگرانه ایراد می کرد.
زندگینامه علامه شیخ محمدتقى بهلول
تبار
«حاج
محمد طاهر خزائى» جد شیخ بهلول که در عربستان زندگى مى کرد، در صدد تحقیق
راجع به مذهب تشیّع برآمد و پس از تحقیق بسیار به حقانیت شیعه دوازده امامى
پى برد و این مذهب را برگزید و چون اهالى منطقه اهل سنّت بودند، راهى
ایران شد. ورود وى به ایران با آغاز سلطنت آقامحمدخان مصادف بود. او در
ایران اقامت نمود و صاحب فرزندان و نوادگان بسیار شد.(۱)
پدر
شیخ بهلول، «شیخ نظامالدین» نام داشت که فرزند زینالدین بن ملاصادق بن
محمدطاهر خزائى بود. او مجتهد شهر گناباد و سرآمد اهل زمان به شمار مىرفت.
دروس
حوزوى را در گناباد شروع کرد و در همان جا با دختر مرحوم «حاج محمد باقر»
نوه عمویش که از نوادگان شیخ محمد طاهر خزائى بود، ازدواج کرد. شیخ نظام
بعد از تحصیل در گناباد، چون راه کربلا بسته بود، به مشهد و مدتى بعد به
سبزوار رفت و در درس خارج مرحوم «حاج ابراهیم سبزوارى» درس حکمت و فلسفه
حکیم حاج ملاهادى سبزوارى حاضر شد. عموى شیخ بهلول، حکیم متأله «آیتالله حاج شیخ محمد حکیم خراسانى» نیز از علماى بزرگ به شمار مى رفت.(۲)
«وى
عالمى فاضل، حکیمى متأله، فیلسوفى ماهر، از اجله حکما و مدرسین اصفهان،
صاحب ملکات فاضله در اخلاق و آداب و حسن معاشرت ممتاز و محضرش مجمع ارباب
فضل و کمال و خود از شاگردان آخوند ملامحمد کاشى و جهانگیر خان قشقایى بود و
در مدرسه صدر تنها زندگى مى کرد. جمع زیادى از فضلا و طلاب در خدمتش تلمذ
مى نمودند. او در تربت متولد شد و از سال ۱۳۱۶هـ ق در اصفهان ساکن گشت.»(۳)
حکیم خراسانى در سال ۱۳۵۵هـ ق درگذشت و در تکیه ملک نزدیک «آخوند کاشى» به خاک سپرده شد.(۴)
Video Player
ولادت بهلول
هشتم
جمادى الثانى سال ۱۳۲۰هـ ق (۱۲۷۹هـ ش) بود و شیخ نظام الدین در مسجد
روستاى بیلندِ گناباد مشغول نماز جماعت بود که ناگهان شخصى نفسزنان خود را
به مسجد رساند و فریاد کشید: آقا همسرتان درد زایمان گرفته است. فورى به
منزل بیایید. شیخ نظام نماز را به پایان برد و عازم منزل شد. ساعتى بعد
صداى گریه نوزاد در خانه پیچید، طفل که هفت ماهه متولد شده بود، چهارده
ساعت بیهوش بود و زمانى که به هوش آمد، شیخ به سجده افتاد و طفل را محمدتقى نام نهاد.(۵)
خود شیخ بهلول خلاصه زندگینامه خود را در شعری اینگونه سروده است:
به سال یكهزار و سیصد وسى/ دو كمتر سال, مهتابى نه شمسى
به روز هشت ماه جیم ثانى/ مرا شد جا در این دنیاى فانى
به سال هشتمین از فضل یزدان/ به مكتب حفظ كردم كل قرآن
از آن ساعت الى ده سال تكمیل/ مرا بوده است, شغل و كار, تحصیل
وز آن پس مدت ده سال دیگر/ بدم از واعظان و اهل منبر
پس از آن از قضاى چرخ مائل/ شدم با فتنه سختى مقابل
به مشهد گشت بر پا آتش جنگ/ زمین ها گشت از خون, ارغوان رنگ
چرا «بهلول»
علّت اشتهار وی به لقب بهلول، به گفته خودش، این بود که: در
سنین کودکی برای زنها منبر میرفتند و بعد از منبر و درس، اوقات فراغت
خود را مشغول بازی با حیوانات میشدند. زنهای محل میگفتند: نه به آن منبر
و روضه و درس و نه به این بازی؛ او مثل بهلول زمان امام صادق(ع) دیوانه
است. بنابراین از آن به بعد مشهور به بهلول شدند، و در زمان رضاخان نیز که
قرار بود شناسنامه بدهند، شهرت ایشان را بهلول گرفتند.
تحصیلات
بهلول
در شش سالگى به مکتب رفت. قرآن را نزد خاله پدر آموخت و در هشت سالگى حافظ
کل قرآن شد. درسهاى حوزه از ادبیات تا قوانین را نزد پدر آموخت و جهت
ادامه تحصیل راهى سبزوار شد و از آنجا به قم مهاجرت کرد. دروس سطح (رسائل و
مکاسب) را نزد آیت الله آخوند ملاعلى معصومى همدانى فراگرفت. مدتى بعد
ابتدا براى زیارت و سپس براى تکمیل تحصیلات راهى نجف اشرف شد و در درس خارج
آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى حاضر شد.(۶)
اولین
معلم و استاد محمّدتقی، خالة پدرش بودکه همواره شیخ از ایشان با تجلیل یاد
می کرد و میگفت: «ایشان اولین استاد من بود و اگر سخت گیری های او در امر
تحصیل و حفظ قرآن نبود، نمی توانستم آن طور که باید، تحصیل کنم، او نماز
را به من تعلیم داد و مرا امام جماعت بچّه ها قرار داد و با یک چوب مواظب
بود، تا کسی نماز را اشتباه نخواند.»
آغاز مبارزه
شیخ
بهلول در منبرهاى خود در گناباد به مخالفت با فرقه صوفیه و افشاگرى علیه
آنان مى پرداخت. وقتى پدر جان وى را در خطر دید، او را به سبزوار فرستاد.
شیخ بهلول رمضان آن سال در سبزوار به منبر رفت و شروع به انتقاد از کارهاى
خلاف شرع دولت و مأموران حکومتى کرد. در ابتداى ماه محرم آن سال
اماناللهخان پادشاه افغانستان که از سفر ترکیه و دیدار آتاترک باز
مىگشت، به سبزوار رسید. پیش از آمدن او باغ ملى سبزوار را آذین بسته
بودند. زنان رقصنده با مشروبات الکلى آماده پذیرایى از اماناللهخان
بودند. مؤمنین سبزوار محرمانه گریه مىکردند، ولى جرئت مخالفت نداشتند. شیخ
بهلول ساعت چهار بعدازظهر آن روز به باغ ملى و محل جشن رفت. آن منظره را
تماشا کرد و آهسته آهسته شروع به گریه کرد. بهتدریج مردم دور او جمع شدند.
شیخ که فرصت را مناسب مىدید، شروع به صحبت کرد:
من
تأسف مىخورم که چرا باید شب اول محرم شهر ما مثل شام زینت شود و دشمنان
دین در این باغ عیاشى کنند و کارهاى خلاف شرع انجام دهند. باید این بساط
برچیده شود. بهتدریج با حضور انبوه مردمى که به حمایت از بهلول جمع شده
بودند، شهردار سبزوار مضطرب و لرزان به مأموران شهربانى دستور داد بساط جشن
را جمع کنند. اماناللهخان که باخبر شده بود نظم سبزوار به هم خورده است،
همراه میزبانش تیمورتاش با عجله از شهر گذشت و تا نیشابور در هیچ کجا توقف
نکرد. پس از این ماجرا شیخ بهلول با پاى پیاده از سبزوار عازم قم شد سفرى
که حدود یک ماه و نیم طول کشید.(۷)
Video Player
تخریب میدان آستانه قم توسط رضاخان
به
حکم رضاشاه پهلوى قبرستان میدان آستانه قم تخریب گردید. شاه مىخواست آنجا
را باغ ملى کند، ولى چون مىدانست علماى قم به او شکایت خواهند کرد، ابتدا
به شهردار قم دستور داد به جاى قبرستان مرکز فساد احداث کنند. این کار با
مخالفت علما روبه رو شد و سه ماه بعد که شاه به قم آمد، مخالفت خود را به
او اعلام کردند. در طى این مدت شیخ بهلول ضمن مشورت با علما و مقدسین قم به
مقابله با این فعالیتها پرداخت و در سخنرانیهاى آتشین به افشاگرى علیه
رژیم پرداخت. رییس شهربانى قم درصدد دستگیرى او برآمد، اما شیخ بهلول هربار
موفق به فرار از چنگ مأموران دولتى مىشد. این جنگ و گریز چند ماه ادامه
داشت و دامنه فعالیتها و مبارزات او به روستاهاى اطراف کشیده شد. سرانجام
مأموران او را در روستاى حاجىآباد دستگیر کردند و زمانى که قصد انتقالش را
داشتند، شیرزنى آزاده به یاری او شتافت. فاطمه حاجىآبادى خود را به ام
رساند و با فریادهاى مداوم مردم را از دستگیرى شیخ باخبر ساخت. مأموران
وحشت زده پا به فرار گذاشتند و بهلول به سبزوار بازگشت و همراه مادرش به
قصد زیارت عتبات عالیات راهى عراق شد. تصمیم او این بود که علاوه بر زیارت،
به تکمیل تحصیلات بپردازد. اما دیدار و گفتوگویى سرنوشتساز برگ زرین
دیگرى از کتاب مبارزات او را ورق زد.(۸)
ماجرای یک گفت و گوی کوتاه و ادامه مبارزات بهلول
روزى از روزها که شیخ بهلول در محضر پرفیض مرحوم آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانى حاضر شده بود. استاد خطاب به او گفت:
- شما از چه کسى تقلید مىکنید؟
بهلول جواب داد: از شما
-
من مىگویم در اینجا مجتهد درس خوان زیاد داریم، ولى مجتهد مبارز کم
داریم. شما بهتر است به ایران برگردید و علیه رژیم رضاشاه مبارزه کنید.(۹)
شیخ امر استاد را اطاعت کرد و به ایران بازگشت و مبارزهاش را پى گرفت.(۱۰)
واقعه مسجد گوهرشاد
رضاخان
در اجراى اهداف استعمارگران، اشاعه فرهنگ غرب را یکى از راههاى مبارزه با
اسلام مى دانست. او پس از مسافرت به ترکیه، شدت بیشترى به کشف حجاب داد.
رژیم در اجراى این توطئه نسبت به چند شهر بزرگ و مذهبى ازجمله دو شهر مقدس
مشهد و قم حساسیت بیشترى نشان مى داد، زیرا در صورت اجراى کشف حجاب در این
دو شهر، عملى شدن آن در سایر شهرها حتمى بود.
علما
و مجتهدان مشهد همچون حاج آقا حسین قمى، سید یونس اردبیلى و میرزا محمد
آقازاده جلسات متعددى برگزار کردند و توطئه حجاب زدایى و اجبارى شدن کلاه
شاپو و برپایى جشنها و مجالس رقص و پایکوبى را مورد بحث و نقد قرار دادند و
در نهایت تصمیم گرفتند حاجآقا حسین قمى به عنوان اعتراض به تهران برود و
با او صحبت کند. حاج آقا حسین قمى در ۲۹ ربیع الاول ۱۳۵۴هـ ق وارد تهران
شد. مردم مؤمن و دین باور با حرکت خود به سوى حرم حضرت عبدالعظیم(علیه
السلام) و دیدار با مرجع خود آمادگى خویشتن را براى هرگونه جان فشانى و
فداکارى اعلام نمودند. حضور گسترده دیدار کنندگان موجب وحشت دولت گردید.
درنتیجه ظهر روز دوم ربیع الثانى ملاقات با آیت الله حاج آقا حسین قمى
ممنوع اعلام شد و محل اقامت ایشان به محاصره کامل درآمد. خبر بازداشت حاج
آقا حسین به مشهد رسید و حال و هواى شهر را دگرگون ساخت.(۱۱)
مرحوم
شیخ بهلول که در زادگاهش گناباد بود، عازم شهر قائن شد و در آنجا از وضعیت
حاج آقا حسین قمى باخبر شد و با سرعت خود را به مشهد رساند. به قصد زیارت
وارد حرم شد تا بعد از آن براى دیدار آیت الله قمى عازم تهران شود. مأموران
امنیتى که متوجه حضور او در حرم شده بودند، خواستند او را با خود به
شهربانى ببرند، اما زوار جلوگیرى کردند و شیخ به طور موقت در یکى از
حجرههاى حرم تحت نظر قرار گرفت. در این هنگام فردى به نام نواب احتشام رضوى
سرکشیک پنجم آستانه به دیدن او آمد. به تحریک نواب احتشام مردم شیخ بهلول
را از حجره بیرون آوردند و نگهبان ها هم از ترس فرار کردند. شیخ بر فراز
منبر قرار گرفت. مردم از هر طرف شروع به دادن شعار علیه حکومت و شاه کردند.
آنگاه که سکوت بر مجلس حکم فرما شد، شیخ بهلول شروع به صحبت کرد:
...«اکنون
کار از اصلاح گذشته، وظیفه ما این است که کمرها را محکم بسته و دست از جان
شسته براى جهاد دینى حاضر شویم و بکوشیم تا حضرت آیت الله العظمى آقاى قمى
را از زندان تهران نجات دهیم. یا همه کشته شویم یا دولت موجود را
براندازیم. اکنون معطل شدن شما در این مسجد بى فایده و ضایع کردن وقت است.
زوّار هر کار مى کنند مختارند اما اهل مشهد به خانه هاى خود بروند و
مایحتاج اهل و عیال خود را حداقل براى یک هفته تهیه کنند. زیرا کارى که
درپیش رو داریم در کمتر از یک هفته ختم نمى شود و فردا صبح، اول طلوع آفتاب
هر کس با ما یار است با هر سلاحى که در اختیار دارد به مسجد حاضر شود تا
ببینم چه باید کرد.(۱۲)
روز
چهاردهم ربیع الثانى ۱۳۵۴ گروههاى مختلف مردم مشهد و روستاهاى اطراف به
سوى مسجد گوهرشاد حرکت کردند تا به جمع مردم و روحانیون متحصن در مسجد
بپیوندند، لیکن قزاقهاى رضاخان با نواختن شیپور جنگ بى محابا روى مردم آتش
گشودند و حدود یکصد نفر را شهید و مجروح کردند. مردم مقاوم و صبور با داس و
چهارشاخ و بیل به مقابله برخاسته، به حرکت خود ادامه دادند و پس از عقب
راندن قزاقها به طرف مسجد سرازیر شدند. حضور زنان مسلمان در این قیام بسیار
چشمگیر بود. با درخواست آنان چادرى در مسجد پیرزن که در وسط صحن مسجد
گوهرشاد واقع بود، زده شد و آنان در آنجا مجتمع گشتند. نیمه هاى شب یکشنبه
نیروهاى قزاق پس از دستور رضاخان به فرماندهى سرهنگ ایرج مطبوعى در نقاط
حساس مسجد گوهرشاد و اطراف آن مستقر شدند. مسلسلهاى سنگین را به بامهاى
مشرف بر حیاط مسجد قرار داده، سپس حمله را آغاز کردند و هنگامى که سپیده
صبح زد، بیش از دوهزار (تا پنج هزار) شهید در مسجد گوهرشاد و در صحن و
دالانهاى مسجد در خون غلتان بودند. کامیونهاى نظامى براى حمل جنازهها آماده
مى شدند. به گفته یک شاهد عینى پنجاه وشش کامیون جنازه از مسجد بیرون
بردند و حتى زخمیان را نیز همراه کشته شدگان در گودالهاى منطقه گلشهر مشهد
دفن کردند.(۱۳)
ماجرای کشف حجاب رضاخانی و قیام مسجد گوهرشاد از زبان علامه بهلول
اما
شرح ماوقع این حادثه از زبان خود علامه بهلول حتماً خواندنیتر میشود.
متن زیر خلاصهای از مصاحبه با شیخ محمدتقی بهلول گنابادی درباره این واقعه
است:
واقعه
کشف حجاب، لکه ننگی در تاریخ دوران سلطه رضاشاه است. این تصمیم رضاخان، در
بسیاری از علما و متدینین، انگیزه ایجاد کرد تا در برابر حکومت بایستند.
حضرت آیهالله حاج آقا حسین قمی به تهران سفر کرد تا رضاخان را از کشف حجاب
برحذر دارد. شاه نه تنها جلو کشف حجاب را نگرفت، بلکه وی را در باغی
بازداشت کرد. در آن وقت، من یک جوان ۲۷ ساله بودم.
پس
از دستگیری آیهالله قمی، شروع کردند به دستگیری مرتبطین با او و به دنبال
گرفتن من هم بودند. در همان ایام، یک روز در حرم امام رضا علیهالسلام، یک
پلیس با لباس شخصی جلو آمد و در گوشم گفت: پلیس تو را میخواهد؛ با من
بیا! من تلاشی برای فرار نکردم و ایستادم. مردمی که این شخص را میشناختند،
تدریجاً دور ما جمع شدند و به او گفتند: شیخ را کجا میخواهی ببری؟
بهتدریج
به جمعیت معترض افزوده شد و چند نفر پلیس هم به کمک پلیس دستگیر کننده من
آمدند. کمکم دو گروه داشتند با هم درگیر میشدند که خادمین حرم آمدند و یک
راه حل میانه را پیشنهاد کردند. آنها گفتند: شما شیخ را در یکی از
اتاقهای حرم نگه دارید تا رئیس پلیس بیاید و درباره او تصمیم بگیرد. این،
ظاهر قضیه بود و آنها میخواستند شب، پس از پراکنده شدن مردم، مرا به پلیس
تسلیم کنند.
برای
اینکه مردم دائماً از حالم باخبر باشند و متفرق نشوند، پشت شیشه اتاق
ایستاده بودم. مردم هر لحظه تعدادشان زیادتر میشد. در این هنگام، فردی که
لباس پهلوی بر تن داشت و کلاه شاپو سرش بود و بعدها فهمیدم «احتشام رضوی»
است، به میان مردم آمد و گفت: ای مردم! شما که حدوداً چهلهزار نفرید، از
چهار نفر پلیس میترسید؟ چرا به اینها حمله نمیکنید تا شیخ را آزاد کنید؟
بعد در حالی که فریاد یا حسین علیهالسلام می زد، کلاه شاپوی خودش را به
زمین زد و گفت: لعنت بر این کلاه و به طرف اتاق پیش آمد. مردم نیز همراه او
آمدند. پلیس مجبور به فرار شد و مردم مرا بر شانههایشان گرفته، با صلوات و
شعار مرگ بر پهلوی و مرگ بر انگلیس، به مسجد گوهرشاد منتقل کردند و بر روی
منبر مسجد گذاشتند.
در
میان این غوغا، رئیس اطلاعات شهربانی، خودش را به منبر رساند و به من گفت:
شیخ! صحبت نکن. این جا بود که مردم به او حمله کردند و او را زیر مشت و
لگد گرفتند. پس از این که مردم حدود ۲۰ دقیقه بر علیه پهلوی و دار و دسته
او شعار دادند، به آنها گفتم: ما باید خودمان را تقویت کنیم و آماده جهاد
شویم و در راه آزاد شدن آیهالله قمی تلاش کنیم. فردا صبح هر کس می خواهد
جهاد کند، با هر نوع سلاحی که می تواند، به مسجد بیاید. کمکم به شب نزدیک
میشدیم. در آن شب، به ما جمع متحصن حمله نکردند؛ زیرا شهربانی میبایست
برای چگونگی برخورد با ما، از تهران دستور میگرفت. آنطور که در همان زمان
فهمیدم، آن شب به رضاشاه تلگرام کرده بودند که شخصی به نام بهلول، بر
حکومت شوریده و در مسجد گوهرشاد، تحصن کرده، دستور چیست؟ او هم با آن روحیه
قلدرمآبانه خود جواب داده بود: بهلول دیگر کیست؟ مسجد چیست؟ به اشد وجه به
آنها حمله کنید! فردای آن روز، هنگام اذان صبح که جمعه هم بود، صدای شیپور
آمادهباش را که از داخل پادگان نواخته میشد، شنیدم.
سرانجام
هنگامی که ما در حال خواندن دعای ندبه بودیم، حرم و مسجد را محاصره کردند و
پس از آن، سربازان به ما حمله کردند. وقتی دستور آتش داده شد، یکی از
افسران، خودکشی کرد تا مجبور به کشتن مردم نشود. یکی دیگر از سربازان
مسلمان، به یکی از افسران شلیک کرد و او را کشت. این حادثه، موجب شد که
فرمانده لشکر، از تمرد سربازان دیگر بترسد و دستور عقبنشینی بدهد. بعد از
دستور او، راه ورود به صحن و مسجد باز شد. هنگام عقبنشینی سربازان، مردم
سه نفر از آنها را دستگیر کردند و ۱۷ تفنگ هم از آنها به غنیمت گرفتند.
بههرحال، جنگ اول با موفقیت ما تمام شد و آنها به لحاظ مسائل سیاسی،
عقبنشینی کردند و از ما مهلت گرفتند که سه روز به حال سکوت باشیم تا
خواسته ما برآورده شود. در مرحله اول، ۱۴ نفر از ما شهید شدند.
روز
بعد از حمله اول، تظاهرات مردمی در خیابانهای مشهد، در جهت تأیید ما و
مخالفت با رژیم رضاخان، برقرار شد. مردم در تهیه مایحتاج ما، خیلی کمک
کردند. رژیم برای کاستن از این علاقه و اعتقاد مردم به ما، عدهای از افراد
فاسق و دزد را به حرم فرستاد تا اموال زائرین را بربایند و با نسبت دادن
این دزدیها به نیروهای ما، انقلابیون را بدنام کنند. پلیس در جواب اشخاصی
که اموالشان به سرقت میرفت، میگفت: الان شیخ بهلول حرم را در اختیار
گرفته، بروید اموال خود را از او بخواهید؛ البته وقتی این افراد نزد من
میآمدند، از اموالی که افراد مؤمن برای قیام هدیه کرده بودند، به آنها
میدادم. من وقتی دیدم که بازار جیببری بهشکل غیرمنتظرهای در حرم گرم
شده، به منبر رفتم و گفتم: ای جیببرها! شما سالهاست که به این کار عادت
کردهاید؛ اما در این روزها یک بار هم که شده، برای رضای خدا، با تعطیل
کردن دزدی خود، برای ما مشکل درست نکنید؛ آخر هم دست به دعا برداشتم و
گفتم: خدایا! دزدانی را که در این روزها از دزدی اجتناب می کنند، با شهدای
روز جمعه محشور فرما که مردم آمین گفتند. از آن لحظه به بعد، جیببری در
بین زائرین قطع شد. بعدها شنیدم که دزدها، تعطیلی کارشان را به مدت موقت،
تصویب کرده بودند.
ترفند دشمن برای هدایت افکار عمومی به سمت رهبری بهلول در ماجرای کشف حجاب
رهبرى
قیام مسجد گوهرشاد بر دوش حضرات آیات: حاج آقا حسین قمى(۱۴)، سید یونس
اردبیلى(۱۵) و شیخ عباسعلى محقق(۱۶) و میرزا محمد آقازاده خراسانی(۱۷)
بود.
«اعلامیهاى
که دولت فروغى صادر کرد بهلول را عامل نهضت قلمداد نمود. در روزنامهها و
اخبار هم سعى بیشمارى به عمل آمد که قهرمان این ماجرا را بهلول معرفى
کنند.» به گمان ما این کوشش دولت و مطبوعات سه هدف زیر را پیگیرى مىنمود:
۱-
با عامل و قهرمان حادثه جلوه دادن بهلول کوشش به عمل آمد که رهبرى
روحانیون متعهد نادیده انگاشته شود و جهت قوى و معنادار نهضت نشان داده
نشود.
۲- با عامل نشان دادن بهلول، وسعت و عظمت نهضت را در حد یک حادثه و بلوا پایین مىآورند.
۳- پس
از این که بهلول را قهرمان غائله خراسان خواندند او را مجهول الهویه
نامیدند و شایع کردند که او عامل انگلیس است. (این شایعه حساب شده کاملا
زمینه پذیرش اجتماعى داشت) و بدینوسیله کل حرکت را خدشهدار مى کردند و
حماسهاى را توطئه وانمود مىساختند. توطئهاى که علیه شاهنشاه ضد انگلیس
صورت گرفته و عوامل انگلیس میخواستند علیه سلطنت ضدبیگانه او توطئه کنند.(۱۸)
نجات از مهلکه گوهرشاد و فرار بهسوى افغانستان
شیخ
بهلول با کمک مردم از مهلکه مسجد گوهرشاد نجات داده شد. او پیاده مشهد را
به قصد افعانستان ترک کرد و پس از مدتها سفر، مخفیانه وارد این کشور شد.
نیروهاى امنیتى او را دستگیر کردند و دولت ایران خواستار استردادش شد، اما مقامات
افغان از انجام این کار سرباز زدند و شیخ به عنوان پناهنده سیاسى پذیرفته
شد، اما گویا بهعلت نداشتن گذرنامه مدت سى وپنج سال اقامت وى در افغانستان
به اسارت و تبعید گذشت اسارت و تبعید در زندانهاى مختلف و مناطق گوناگون
افغانستان. او در این سالها به چهرهاى شناخته شده تبدیل گشت. علم و
عمل این عالم مبارز شیعى همه را تحت تأثیر قرار داده بوداز مردم کوچه و
بازار گرفته تا مسئولان سیاسى و امنیتى و از شیعیان تا اهل سنت افغانستان.
او در سه دهه اقامت خود در عین اسارت و تبعید به تدریس پرداخت. سرپرست
کودکان بى سرپرست بود. پرستار مهربانى بود که دستان شفابخشش بیماران بسیارى
را از مرگ نجات داد. هنوز ذهن پیرمردان و پیرزنان کابل، مزار شریف، هرات،
سرحدّات پاکستان و… مملو از خاطرات اوست.
بشارت آزادی با ضمانت حضرت زهرا سلام الله علیها
زمانى
که در زندان بود بعد از سى ویک سال خیلى دلش گرفت و به خدا گلایه کرد که
چرا باید این مدت طولانى در زندان باشد. همان شب در عالم خواب مادرش را دید
که به او گفت: پسرم حضرت زهرا(علیها السلام) ضامن شده آزاد شوى.
وقتى از خواب بیدار شد، شروع به گفتن شعرى راجع به حضرت زهرا نمود. سه روز بعد دوران اسارت و تبعید سى ویک ساله او به پایان رسید.
سفر به مصر و عراق
شیخ
بهلول پس از سى و یک سال اسارت و تبعید آزاد شد و به دمشق رفت و از آنجا
راهى مصر گردید و در دانشگاه الازهر به تدریس علوم دینى پرداخت. در بخش
فارسى رادیو قاهره هم فعالیت کرد. پس از آن براى دیدن خواهر و مادرش به نجف
مسافرت نمود. پس از چند سال اقامت و فعالیت ـ نوشتن مقالات و سرودن اشعار
بر ضد یهود و آمریکا در دولت پهلوى به عربى و فارسى در کنار مرقد پاک و
مطهر امیرمؤمنان(علیه السلام) ـ به ایران بازگشت و همان زمان توسط نیروهاى
مزدور سلطنتى دستگیر شد، اما مدتى بعد آزاد گشت.
رحلت علامه محمدتقی بهلول و پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب
شیخ
محمد تقى بهلول گنابادى هفتم مرداد ماه ۱۳۸۴شمسى در سن ۱۰۵ سالگى به سبب
عارضه مغزى و کهولت سن در بیمارستان خاتمالانبیاء تهران دار فانى را وداع
گفت و پس از تشییع در تهران و مشهد به زادگاهش گناباد انتقال داده شد. صبح
روز ۱۲مرداد سال ۱۳۸۴ از محل مدرسه علمیه امام رضاى گناباد تا میدان بسیج
این شهر تشییع شد. بعد از مراسم تشییع، پیکر این عالم ربانى براى تدفین به
زمینى در ورودى شهر منتقل و به خاک سپرده شد. در مراسم تشییع پیکرش جمعیت
انبوهى از قشرهاى مختلف مردم، جمعى از مقامات استانى، تعدادى از ائمه جمعه و
فرمانداران شهرهاى خراسان مشارکت داشتند.
رهبر
معظم انقلاب نیز به مناسبت رحلت شیخ محمدتقی بهلول پیامی تقریباً مفصل
صادر می کنند و در آن اشاره به دورا مبارزات این مرد پارسا و همچنین ویژگی
های منحصر به فرد ایشان می کنند:
خبر
درگذشت روحانى وارسته و پارسا مرحوم حجت الاسلام آقاى شیخ محمد تقى بهلول
–رحمهالله علیه- را با تأسف و دریغ دریافت کردم. این بنده صالح و مجاهد و
پرهیزگار که عمر طولانى و پر ماجراى خود را یکسره با مجاهدت و تلاش
گذرانید. یکى از شگفتى هاى روزگار ما بود. هفتاد سال پیش در ماجراى خونین
مسجد گوهرشاد زبانِ گویاى ستمدیدگان و حق طلبان شد و آماج کینه حکومت
سرکوبگر پهلوى گشت.
بیست
وپنج سال مظلومانه در اسارت حکومت ظالم دیگرى انواع رنجها و آزارها را
تحمل کرد پس از آن سالها در مصر و عراق نداى مظلومیت ملت ایران را از رسانه
ها به گوش مسلمانان رسانید سالها پس از آن در ایران بى هیچ پاداش و توقعى
به هدایت دینى مردم پرداخت و در سالهاى دفاع مقدس همه جا دلهاى جوان و
نورانى رزمندگان را از فیض بیان رسا و صادقانه ى خود نشاط و شادابى بخشید.
۹۰ سال از یک قرن عمر خود را به خدمت به مردم و عبادت خداوند گذرانید. زهد و
وارستگى او، تحرک و تلاش بى وقفه پیکر نحیف او، ذهن روشن و فعال او، حافظه
بىنظیر او، دهان همیشه صائم او، غذا و لباس و منش فقیرانه او، شجاعت،
فصاحت و ویژگیهاى اخلاقى برجسته ى او، از این مومن صادق انسانى استثنایى
ساخته بود اکنون این یادگار یک قرن تاریخ پرحادثه ى مبارزات ملت ایران از
میان ما رفته و ان شاءالله قرین رحمت و مغفرت الهى است. به همه ى علاقه
مندان و دوستان و نزدیکان آن مرحوم تسلیت مى گویم و فضل و فیض خداوندى را
براى او مسئلت مى کنم. سید علی خامنه ای / ۱۰ مرداد ۱۳۸۴(۱۹)
ویژگیهاى فردى علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
الف) حافظة نمونه: حفظ
قرآن به همراه تفسیر در سن ۷ سالگی، حفظ بسیاری از خطبه های نهج البلاغه،
حفظ خطبههای امامان معصوم(ع)، حفظ خطبة حضرت فاطمه(س) دربارة فدک، حفظ
بسیاری از دعاهای صحیفة سجادیه، حفظ بسیاری از دعاهای مفاتیح الجنان نظیر:
جوشن کبیر، عدیله، مشلول، توسل، کمیل، زیارت عاشورا، مناجات شعبانیه، دعای
ابوحمزة ثمالی، دعای عرفه و...، حفظ صد وبیست هزار بیت سرودة خودشان، که
حدود ۳۰ هزار بیت فقط در شأن و مقام حضرت فاطمه زهرا(س) سروده شده بود و
بخش قابل توجهی از اشعار هم در مدح امام خمینی(ره) و بر وزن شاهنامه، به
نام خمینینامه، حفظ پنجهزار بیت شعر از شاعران دیگر و مجموعههای آنها،
حفظ تعداد زیادی از کتب حوزوی نظیر: الفیة ابن مالک، تهذیب المنطق، تلخیص،
المفتاح، مطوّل، رافیه، منظومة سبزواری و ...
ب) سیر در زمین: شیخ بهلول، هیچگاه، بیش از ده روز در مکانی نمیماندند، حتّی در سفرهای خارجی خود به هندوستان، پاکستان، افغانستان، سوریه، ایتالیا، عراق و ...
ج) فقدان عیال و اولاد: شیخ
پیش از آنکه به افغانستان بگریزد به دلیل خطراتی که وی را تهدید میکرد
همسرش را طلاق داد و به عقد یکی از دوستانش درآورد و به این ترتیب هیچ
اولادی از وی به یادگار نماند. وی
پس از طلاق همسرش، دیگر تشکیل خانواده ندادند، تا زمانی که در زندان
افغانستان از ایشان کشف و شهود مشاهده کردند و برای مدّتی به یک روستا
تبعید شد، در آنجا یکی از فقرا دختر خود را که به سفارش دکتر معالج او،
نیاز به ازدواج داشته، به عقد وی درمی آورد، که پس از حامله شدن، از دنیا
می رود و ایشان تا آخر عمر شریفشان بدون همسر و فرزند زندگی نمودند.
د) خوراک مختصر و محدود:
در طول زندگانی خود، چیزی جز، ماست و برخی از میوه جات، چیزی میل نکردند.
فقط در زمستان ها، شلغم و در تابستانها، انار به نان و ماست خود اضافه می
کردند. در تمامی مهمانیهایی که انواع غذاهای لذیذ و مقوّی مهیّا بود، ایشان در همه حال به نان و ماست خویش اکتفا میکرد.
هـ) اختیار نکردن منزل: پس از آزادی از زندان افغانستان و مراجعت به ایران، مسکن و مأوایی برای خود، اختیار نکردند و همیشه در حال مسافرت بودند. از ایشان پرسیدند که منزل شما کجاست؟ گفتند: همة دنیا منزل من است.
و) روزة مدام:
ایشان در تمام مدّت سال به جز روزهای حرام، در حال روزه بودند ولی در طی
چند سال اخیر، به دلایل ضعف، بعضی از روزها، از گرفتن روزه، خودداری می
کردند، ولی با این حال بیش از دو وعده غذا نمی خوردند.
ز) طی الارض: ایشان
هرگاه در مورد طی الارض از ایشان سؤال می شد، انکار میکردند. امّا
آیتالله سید عباس کاشانی (از بزرگان ختوم و اذکار در قم) گفتهاند که: شیخ
بهلول خیلی از اسرار مگو را به من گفته است؛ و از آن جمله، قضیة طی الارض
ایشان بود که ابتدا، انکار میکردند، ولی من دلیل آوردم و ایشان قبول
کردند. به ایشان گفتم: در فلان روز و فلان ساعت، شما هم در ایتالیا بوده اید و هم در تهران، که شیخ پس از شنیدن این حرف تسلیم شدند.
حجت الاسلام والمسلمین عبدالقائم شوشتری، امام جمعه محترم شاهین شهر، زمانی که در شهر درود بود نقل میکرد: حاج
آقای بهلول چند سال قبل همراه یکی از دوستانش قرار بود به یکی از روستاهای
دوردست برود. این روستا فقط یک ماشین شخصی داشته که هر روز سر ساعت مقرر
کسانی را که قصد مسافرت به آن روستا را داشته اند می برد. فاصله این روستا
تا شهر حدوداً ده ساعت بود، اما موقع حرکت ماشین برای جناب بهلول مشکلی پیش
می آید ونمی تواند در آن ساعت همراه دوستش به آن روستا برود، لذا به رفیقش
می فرماید شمابروید ومن فردا که روز عاشورا است خواهم آمد! دوست ایشان به
سمت روستا حرکت میکند، بعد از ساعتها به روستا می رسد می بیند تمام مردم
به مسجد رفته اند. پس از حضور درمسجد در می یابد که شیخ بهلول بالای
منبراست و مشغول خواندن مصیبت است! با کمال تعجب از مردم می پرسد که شیخ
رسیده است ؟ مردم می گویند که الان چندین ساعت است که شیخ در روستاست و
منبر ایشان یک ساعت است که شروع شده است. بعداً که می خواهد از خود ایشان
سوال کند شیخ امتناع می ورزد و او را امر به سکوت می کند.(۲۰)
همچنین در نقل دیگری از حجت الاسلام سید عباس موسوی مطلق می گوید:
بنده
ماجرایی که در ادامه از نظرتان می گذرد را از خیلی ها شنیده ام، اما برای
اطمینان خاطر از خود آیت الله بهلول سؤال نمودم، وی پس ازامتناع، با اصرار
حقیر مطلب را اینگونه بیان فرمودند که: یک
روز ظهر درحرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) سخنرانی داشتم و قرار بود دو ساعت
بعد از ظهر درمحله شمیرانات تهران منبر بروم، اما منبری که درحرم داشتم
خیلی گرم گرفت و روضه طول کشید. وقتی که ازمنبر پایین آمدم دیدم پنج دقیقه
تا منبر بعدی وقت دارم، لذا خطاب به آقا سید الشهداء (ع) گفتم: آقا جان!
روضه شما طول کشیده و از طرفی به آن سید قول داده ام، حالا چه کار کنم؟ و
بالافاصه از حرم بیرون آمدم. جلوی درحرم ماشین خوبی ایستاد وگفت: حاج آقا
بیا بالا! من بلافاصله سوار شدم و فقط متوجه شدم ماشین با سرعت بسیار زیادی
حرکت می کند و خیابان ها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد. تا اینکه
درمدت زمان کوتاهی به مقصد رسیدیم، دراین هنگام دیدم بانی مجلس جلوی در
ایستاده است وچون فکر می کردم که دیر شده است از ایشان معذرت خواهی کردم،
اما ایشان گفتند که نه خیرحاج آقا! الان ساعتی است که باید منبر شروع شود
وشما سر ساعت آمدید! (۲۱)
ح) ذوق شعرى: شیخ بهلول ذوق و قریحه شعرى داشت و اشعار بسیارى سرود. در اینجا ابیاتى از قصیده بلند «بود و نبود» آن مرحوم نقل مى شود.
بود یک روزى که در دنیا نشان از ما نبود/ نامى از نوع بشر بر صفحه دنیا نبود
حق براى خیر ما، ما را به دنیا خلق کرد/ ورنه او محتاج خلق آدم و حوا نبود
خیر مخلوق است در راهى که رفتند انبیاء/ هیچ گاه ابلیس ملعون خیرخواه ما نبود
هست یک دام هلاکت بهر ما رشک و حسد/ گر نبود این رشک کس را با کسى دعوا نبود
کبر زد بر خاک ذلّت افسر شداد را/ هالک نمرود جز این خصلت بیجا نبود
حب جاه و حرص مال آتش زند کاخ وجود/ گر نبودند این دو چندین جنگها بر پا نبود
بهر مال و جاه و تخت و تاج خود را غرق کرد/ ورنه فرعون سیه دل دشمن موسى نبود
بخل قارونى متاعش را به زیر خاک برد/ در تمام قوم موسى کس از او اغنى نبود
شد ز فرط جهل ابوجهل لعین خصم رسول/ بولهب گر داشت دانش خصم آن مولى نبود...(۲۲)
مثنوى
بلند «خمینى نامه» آن مرحوم نیز خواندنى است. مثنوى مذکور با حمد و ثناى
الهى آغاز و با نعت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) ادامه مى یابد. مرحوم
شیخ بهلول پیش از پرداختن به وقایع انقلاب، به حوادث مهمى همچون روى کار
آمدن رضاخان و ولادت امام خمینى اشاره مى نماید و ضمن آن از حادثه مسجد
گوهرشاد یاد مى کند. ایشان به وضوح تضاد رژیم پهلوى با اسلام و انگیزههاى
قیام امام خمینى علیه شاه را بازگو مى کند.
ابیات آغازین این مثنوى سترگ به شرح زیر است:
پس از حمد حقّ و درود رسول/ ثناء همه خاندان بتول
مرا هست مقصود در این کتاب/ بیان کردن قصه انقلاب
که رخ داد در دولت پهلوى/ بدست تواناى مردى قوى
خمینى خروشان ولى باوقار/ امام خردمند پرهیزکار
زعیم شجاع و کریم سخى/ که دین یافت از همتش فرّهى
گر آن همت و قهرمانى نبود/ در این روز از دین نشانى نبود
اگرچه در اطراف این داستان/ نوشتند بس نظمها دوستان
ولى نیست منظومه کاملى/ که آن را کند کاملا منجلى
کنون کردهام همت و عزم جزم/ که این داستان را در آرم به نظم
در اول طلب مى کنم از خدا/ که توفیق این کار بخشد مرا
به توفیق حق پا در این ره نهم/ من این قصه را شرح کافى دهم
اگرچه نیاید ز شخصى حقیر/ چو من کارى این سان بزرگ و خطیر(۲۳)
اشاره ای به دیدگاه ضد استعماری شیخ بهلول
علامه محمدتقی بهلول با کشیدن سیگار و نوشیدن چاى بسیار مخالف بود و آن را از لحاظ اقتصادى به ضرر خانوادههاى مسلمان مىدانست. شیخ
بهلول عقیده داشت دخانیات و چاى ارمغان استعمار و وسیلهاى براى از بین
بردن توان جسمى و مادى مسلمانان و زمینه سازى براى تسلط هرچه بیشتر بر آنان
است.
علت
نخوردن چای را هم شنیدن حکایتی از ناپلئون عنوان میکرد که در این حکایت
ناپلئون گفته بود: «هر وقت دیدید بچه های آنها صبح که از خواب بیدار می
شوند پیش از هر چیز چای طلب میکنند یعنی ما به مقصود خود رسیدهایم».
****
خاطراتی کوتاه از شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
دروغ در جمکران
حاج حسین احمدی خمینیشهری میگفت: آقای بهلول را دیدم از ایشان پرسیدم کجا بودید؟
گفت: جمکران.
گفتم: برای چه رفته بودید؟
گفت: رفتم دویست تا دروغ گفتم و برگشتم. (اشاره به نماز امام زمان(ع) که در هر رکعت آن صدمرتبه آیة «إیّاک نعبد و إیاک نستعین» دارد.)
دعای مجرّب
وی سفارش می کرد که برای رفع مشکلات، بعداز هر نماز واجب، هر قدر توانستید این ذکر را بگویید که تأثیر بسیاری دارد:
اللّهمّ أغننی بحلالک عن حرامک و بطاعتک عن معصیتک و بفضلک عمنّ سواک.
از
قول مرحوم آیت الله کشمیری(ره) نیز نقل شده است که از مرحوم قاضی(ره)
درخواست کیمیا و راهنمایی رسیدن به آن را کردم، ایشان فرمودند: این ذکر را
بسیار بگو که خود کیمیاست.
برکت فراوان از دو عمل
علامه بهلول می گفت:
من
در تمام عمرم یک عمل را ترک کردهام و اصلاً انجام ندادهام و یک عمل را
اصلاً ترک نکرده ام و تحت هر شرایطی بجا آوردهام و از این دو کار، برکت
زیادی دیدهام، و آن را به همة شما سفارش میکنم؛ آنچه ترک کردهام، دروغ
است، و آنچه ترک نکردهام نماز شب است.
هرچه دارم از تبرّی دارم
جناب عارف ربانی مرحوم حاج آقا انصاری همدانی به ایشان فرموده بودند: آقا ما اعتقاد داریم که شما جزو اوتاد هستید.
ایشان در جواب فرمودند: نخیر، من جزو اوتاد نیستم، ولی هرچه دارم از تبرّی دارم.
امر تبرّی به قدری مهمّ است که حضرت حق تعالی در زیارت عاشورا اوّل می فرمایند: اللّهمّ العن أوّل ظالمٍ... و بعد می فرماید: السلام علیک یا أباعبدالله...
ماجرای دیدار شیخ محمدتقی بهلول با مقام معظم رهبری
آقاى سید عباس موسوى مطلق نویسنده کتاب «اعجوبه عصر بهلول قرن چهاردهم» نقل میکند:
«حضرت
آقاى بهلول همیشه حمایت و ارادت خود به مقام معظم رهبرى را بیان
مىفرمودند و بعد از انقلاب هم، چه در زمان ریاست جمهورى و چه الان که زمان
زعامت و رهبرى ایشان است با وى ملاقات کردهاند و مىفرمودند: وظیفه ماست
که به رهبرى شیعیان سر بزنیم و او را حمایت کنیم.
یکى
از این ملاقاتها که اخیراً انجام گرفت خود حقیر هم آن جا حضور داشتم. شرح
آن این چنین است که در روز شنبه مورخ ۵/۴/۷۸ برابر با ۱۲ ربیع الاول ۱۴۲۰
اینجانب به همراهى معظم له به دفتر آقا رفتیم و پس از هماهنگى هاى لازم به
اتاقى که آنجا نماز اقامه مى فرمودند رفتیم. نماز به امامت مقام معظم رهبرى
اقامه شد و بعد از نماز آقا روى سجادهاش یکى یکى با حضار سلام و
احوالپرسى مى کرد که یک وقت متوجه حضور شیخ شد. بلافاصله آقا فرمودند: بهبه!
شیخ بهلول، سلام ٌعلیکم، احوال شما. شیخ هم جواب ایشان را دادند و رهبر
انقلاب پیشانى ایشان را بوسید و او را به سینه چسباند و بعد مقام معظم
رهبرى فرمودند که قبلا بیشتر به ما سر مىزدید. آقاى بهلول فرمودند: آقا
شما متعلق به همهى نفوس ایران هستید من اگر وقت شما را بگیرم وقت همه
ایرانىها را گرفتهام... بعد از تعارفات معمول آقا فرمودند: «ایشان حق
بزرگى به گردن انقلاب دارند.»(۲۴)
خاطره علامه بهلول از سفر با امام خمینی(ره)
مرحوم
شیخ محمدتقی بهلول در خاطرات خود می گوید: در یک سفری از تهران به قم
همراه امام خمینی رحمهالله بودم. وقتی به ترمینال رسیدیم، فقط یک اتوبوس
مانده بود که آن هم جا نداشت. آقا از بنده
پرسید: چرا با همین ماشین نمی رویم؟ گفتم: صندلی خالی ندارد، فقط بوفه
مانده. فرمود: برویم بالا. اطاعت امر کردم و رفتیم و در بوفه اتوبوس
نشستیم. اتفاقا مسافرت با لذتی بود.
زهد آیت الله خامنه ای از من بیشتر است
مرحوم بهلول میفرمایند:
من در طول مدت عمرم، امرا و صاحب منصبان زیادى را دیدهام؛ اما کسى را به
لحاظ بىرغبتى به مقام و منصب دنیا، هم پاى «آقا» (آیت الله خامنهای )
ندیدهام. انسان وقتى زندگى روزمره او را از نزدیک مىبیند، حس مىکند که
ذرهاى میل به دنیا در او وجود ندارد.
در
بین مردم به زهد معروفم ولی زهد آیت الله خامنه ای بیشتر از من است چرا که
من چیزی ندارم و زهد می ورزم ولی ایشان در مقامی هستند که می توانند داشته
باشند و زهد میورزند.
همچنین
روزی شیخ وقتی از منبر پایین میآید و قصد خروج از مجلس را دارد جوانی
بلند میشود دست شیخ را میگیرد و میگوید اجازه دهید در این تاریکی
راهنمائیتان کنم آقا، که شیخ جواب میدهد من زیر نور ماه خط مینویسم
جوان! و این جوان کسی نبود جز سید علی خامنهای که این خاطره را سالها بعد
در دیداری که با شیخ بهلول داشت برای بهلول تعریف کرد!
داستانی شنیدنی از زندگی شیخ بهلول
علامه
بهلول می گفت: زمانی در مشهد به منزل یکی از آشنایان که سیّد بود، رفتیم.
اتفاقاً شبی بارانی بود و خانم خانه هم زایمان کرده بود و چند تا بچه آورده
بود و شوهرش هم در منزل نبود. متوجه شدم که حالش مساعد نیست. به او گفتم:
شما بخوابید من از بچه ها، نگهداری می کنم و او هم خوابید.
نصف
شب دیدم، بچّه ها خیلی گریه می کنند، فهمیدم که خودشان را کثیف کرده اند.
داخل حیاط آمدم که کهنه بیاورم و آنها را پاک کنم و قُنداق نمایم؛ امّا
متأسفانه باران آمده بود و تمام آنها خیس شده بود. به داخل برگشتم و عبای
خود را چهار تکّه کرده و به وسیلة آن بچّه ها را تمیز کردم و قنداق نمودم.
اذان صبح که به طرف حرم حضرت رضا(ع) حرکت کردم، در بین راه، چند سگ به من
حمله کردند؛ مشغول دفع سگ ها بودم که سیّدی آمد و سگ ها را رد کرد و به من
گفت: «کسی که تا صبح از بچه های ما مراقبت کرده، ما قادر نیستیم چهار تا سگ را از او دفع کنیم.» بعد هم غیب شد.
اجتناب از مکروهات
به نقل از حجت الاسلام سید عباس موسوی مطلق آمده است:
آیت
الله بهلول یک شب درمنزل پدر ما واقع درشهر درود خواب بودند، نیمه های شب
از خواب برخاستند تا برای تجدید وضو به آبریزگاه بروند، و آماده نماز شب
بشوند. ایشان همین که دیدند من بیدار شده ام پرسیدند: کلاه من کجاست؟ گفتم:
آقا نمی دانم! هرچه گشتیم پیدا نشد، ایشان رفتند و برگشتند ولی خیلی
ناراحت بودند. چند رکعت نماز خواندند وبعد
خطاب به من گفتند: درطول عمرم سعی کرده ام مکروهی را هم انجام ندهم، اما
امشب نزدیک بود سر برهنه به آبریزگاه بروم، اما یک چیزی روی سرم انداختم.(۲۵)
خواهش نفس
حجت الاسلام والمسلمین سید عباس موسوی مطلق درجای دیگری می گوید:
یک
شب که آیت الله بهلول درمنزل پدر بنده تشریف داشتند، هنگام افطار مشغول
خوردن نان وماست شدند. یکی از دوستان که آنجا بود ازایشان سؤال کرد که آقا
هواهای نفسی که درغذاخوردن می گویند یعنی چه؟ مگر همه ی این ها از نعمت های
پروردگار نیست؟!
ایشان اول جوابی ندادند ومشغول غذا خوردن بودند، پس از چند دقیقه فرمودند: من تا الان که غذا می خوردم ضرورت بدنم بود وبه خاطر اینکه بتوانم عبادت کنم می بایست غذا بخورم.
وبعد دوباره ساکت شدند ومشغول خوردن غذا شدند! چند دقیقه بعد فرمودند: این
چند لقمه را که تاکنون خوردم چه بخورم چه نخورم مانعی ندارد! اما اگر از
حالا به بعد بخورم هوای نفس است، زیادی است، اسراف است، به این می گویند
هوای نفس.(۲۶)
ان شاء الله ظهور نزدیک است
حجت الاسلام موسوی مطلق نقل میکند:
درسفری
که بنده همراه آیت الله بهلول به مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) درشهرستان
بروجرد رفتیم، بعد از سخنرانی ایشان، یکی ازطلبه ها از ایشان سؤالی کرد،
با این مضمون که : آقا! می گویند شما سفیانی را دیده اید و گفته اید الان
در سوریه است، آیا این مطلب راست است یا نه؟! ایشان بلافاصه عصبانی شدند
وگفتند: من نگفتم سفیانی است ! گفته ام شخصی با مشخصات سفیانی الان وزیر
دفاع سوریه است ومن با او ملاقات کرده ام و با توجه به علائم سفیانی و
ملاقات من با او احتمال داده ام که سفیانی باشد! من وقت ظهور را تعیین
نکرده ام ولکن این را بدانید ظهور نزدیک است، ان شاء الله. البته درسفراخیر
ایشان به سفر درود در ربیع الاول ۱۴۲۰ فرمودند: من معتقدم هر صد سال شمسی
متعلق به یک امام است والان که قرن چهاردهم است متعلق به امام زمان(عج) است
وحدوداً ۲۲ سال دیگر، یعنی ظهور خیلی نزدیک است، آماده باشید و امیدوارم
که زنده باشم.(۲۷)
دیدار یار
از
جناب بهلول سؤال شد که چه وقت می شود خدمت امام زمان (عج) مشرف شد؟ ایشان
فرمودند: «با تقوا باشید! وقتی که بین شما وحضرت سنخیت باشد.» سپس فرمودند:
«دیدن امام زمان (عج) مهم نیست، مهم این است که او ما را ببیند، خیلی ها هم علی (ع) را دیدند اما دشمن او شدند. اگرکاری کردیم که نظر آن ها را جلب کنیم، آن ارزش دارد.» (۲۸)
Video Player
علامه بهلول در کلام بزرگان
ـ حضرت آیت الله بهاءالدینی:
از نظر عالم عارف، حضرت آیت الله بهاءالدینی(ره): همین اندازه که به همة
تشریفاتی که دیگران اسیر آن هستند، او بی اعتناست خیلی مقام و موقعیت است و
این منشاء ترقی و تعالی است.
حضرت
آیت الله بهاء الدینی خیلی به ایشان (شیخ بهلول) عنایت داشتند و غالباً به
حسینیه ایشان هم برای منبر تشریف می آوردند. ایشان میفرمودند که: آقای
بهلول انسان فوق العادهای است و از علاقهمندان به اهل بیت عصمت و
طهارت(ع) هستند.
ـ آیت الله سیبویه: شیخنا
المفاضل عالم عامل و عارف سالک کامل، حافظ قرآن، و ستاره درخشان الواصل
الی درجه السیر و السلوک و العرفان غایه الوصل ، قره العین ارباب معرفت و
عقول آقای حاج شیخ محمّد تقی بهلول دامت برکاته وجوده المقدّس مادامت الا
ملاک فی الصعّود و النزول و لاکواکب فی الطلوع والأفول بجاه الرسول و آل
الرسول صلوات الله علیهم اجمعین.
بزرگ
فاضل ما، عالم با عمل و عارف سالک کامل، حافظ قرآن و ستارة درخشان و رسیده
به درجة سیر و سلوک و عرفان در اوج وصول، نور دیدة ارباب معرفت و عقول
آقای حاج شیخ محمدتقی بهلول.
مرحوم آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری: دعوت
جناب مرحوم حاج شیخ از جناب بهلول در آن سن برای روضه قبل از شروع درس
خیلی قابل اهمیّت است. چرا که نقل میکنند جناب مرحوم حاج شیخ به منبرها و
روضه خوانها خیلی حسّاس بودند و افرادی را دعوت میکردند که از ناحیه آنها
خاطر جمع باشند.
مرحوم آیت الله العظمی بروجردی:اولاً
دعوت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی از ایشان ثانیاً دفاع مرحوم آیت الله
بروجردی از ادامه منبر جناب بهلول خیلی حائز اهمّیّت است و این نشانگر
علاقه آیتالله العظمی بروجردی به ایشان بوده است.
حضرت آیت الله سید عباس کاشانی: …حالات
شیخ السالکین و نخبه الاتقیا الورعین اعجوبه دوران حاج شیخ محمّد تقی
بهلول ثانی ادامه الله الاسلام ذخراً که بیش از ربع قرن است اینجانب با وی
آشنایی عمیق و شناسایی دقیق داشته تشخیص ام چنان است که او عالمی است عامل و
عابدی است مجتهد و عارفی است فرزانه بلکه مجموعه ای است متنوع...
ـ آیت الله خزعلی: ... کافی
است او را یکبار ببینی، اگرنه، یکبار به سرگذشتش مرور کنی، باشد که از قید
و بندها، از این نحل و زنجیرها، خلاصی حاصل شود و توجه بیشتر به عالم معنی
دست دهد.
منبع:رسا
منبع:رسا
نظر شما