آتلانتیک: مخالفان توافق هسته‌ای، جنگ عراق را به یاد آورند

کد خبر: ۷۲۵۰۲
تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۹:۵۶
آرزوی من این است: از هر سیاستمدار و کارشناسی که روی آنتن می رود تا در مورد توافق با ایران صحبت کند این سوال پرسیده شود: «آیا شما از جنگ با عراق حمایت کردید؟ آن تجربه چه نقشی در موضع کنونی شما دارد؟»

این سؤال برای من دردناک است. من با شور و شوق از جنگ با عراق حمایت می کردم. حمایت می کردم چون تجربیاتی که به موضع سیاسی من شکل دادند جنگ دوم خلیج فارس [حمله عراق به کویت] و جنگ های بوسنی و کوزوو بودند. این تجربیات باعث شدند در ذهن من اعمال نیروی نظامی به صورت اغراق آمیزی اثربخش به نظر بیاید و مخاطرات آن کم اهمیت شود. هر چه که عراق بیشتر در فاجعه فرو می رفت، بیشتر و بیشتر احساس ناپخته بودن می کردم. وقتی خواهر همسرم یک سال بعد به این کشور اعزام شد و مجبور دختر خردسالش را ترک کند، لبالب از احساس گناه شده بودم، چون خودم را در ایجاد این وضعیت مقصر می دانستم. تا همین امروز هم، وقتی در خیابان راه می روم و یک کهنه سرباز بی خانمان را می بینم حالت تهوع به من دست می دهد. به این افراد کمی پول می دهم و زیر لب تشکر می کنم و بعد فکر می کنم آیا عذرخواهی کنم یا نه. اما هیچ وقت عذرخواهی نمی کنم، چون عذرخواهی اصلاً کافی نیست. بهترین کار این است که از اشتباهات خودم درس بگیرم. امروز، درس گرفتن از اشتباه یعنی حمایت از توافق دیپلماتیک با ایران.

منظورم این نیست که بگویم هر کس از جنگ با عراق حمایت کرد باید احساسی مثل من داشته باشد. فقط دارم می گویم در بیشتر مناظرات تلویزیونی در مورد ایران، هیچ اشاره ای به عراق نمی شود، و این وحشتناک است. جنگ عراق یکی از مهمترین و ویرانگرترین مقاطع تاریخ سیاست خارجی آمریکا بوده است. مناظره هایی که پیش از این جنگ به راه افتاد بین دو دسته بود: آنهایی که می گفتند صدام شخصیتی بدخواه ما، اما منطقی است؛ و آنهایی که می گفتند او ممکن است به آمریکا حمله هسته ای بکند. این مناظره بین کسانی بود که اعتقاد داشتند بازرسی های آژانس بین المللی انرژی هسته ای می تواند برنامه هسته ای صدام را مهار کند، و دسته ای که می گفتند او می تواند پیش چشم آژانس بمب هسته ای بسازد. از اینها مهمتر، این مناظره بین دو دسته بود: آنهایی که می گفتند تنها راه حفظ امنیت آمریکا این است که عراق با تغییر حکومتش کاملاً تسلیم شود، و آنهایی که خواستار مصالحه بودند؛ مصالحه ای که هر چند ممکن بود بی نقص نباشد اما خطر جنگ را در پی نداشت. به گوشتان آشنا نمی آید؟

مشخص است که وضعیت ایران و عراق متفاوت است. آدم های باهوش ممکن است توجیهات هوشمندانه ای بیاورند که چرا باید تسلیم شدن، مطالبه ای که در مورد عراق منجر به فاجعه شد، در مورد همسایه شرقی این کشور نتیجه بخش باشد. حرف من این است: این افراد باید در مورد استدلالشان توضیح بدهند.

وقتی سیاستمدار یا تحلیلگری خواستار مقررات زدایی در معاملات وال استریت می شود، مجری برنامه تلویزیونی از او می پرسد ممکن نیست این کار بحران اقتصادی دیگری را رقم بزند؟ اگر کارشناس یا سیاستمداری خواستار آن شود که پلیس آمریکا مجهز به تجهیزات نظامی شود، مجری می پرسد ممکن نیست این اتفاق منجر به بروز حادثه ای مانند قتل و آشوب فرگوسن شود؟ اما وقتی پای ایران در کار است، انگار تکلیف همه چیز مناظره از قبل مشخص شده است. انگار هیچ نمونه پیشینی وجود ندارد.

کارشناسانی که اشغال عراق را تجویز می کردند باز هم بر صفحه تلویزیون ظاهر می شوند و همان دیدگاه سالهای 2002 و 2003 خودشان را تکرار می کنند و وانمود می کنند انگار در طول 15 سال گذشته هیچ اتفاقی نیفتاده است که به این نوع نگاه خدشه ای وارد کند. آیپک، لابی اسرائیل، می تواند علیه توافق با ایران کارزار عظیمی راه بیندازد بدون اینکه از این سازمان خواسته شود در مورد دیدگاهش توضیح بدهد. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در سال 2002 به کنگره گفته بود: «تردیدی نیست که صدام به سمت توسعه سلاح های هسته ای حرکت می کند (...) اگر حکومت صدام را سرنگون کنید، تضمین می کنم که در کل منطقه شاهد پیامدهای مثبتی خواهیم بود». او می تواند هر یکشنبه در تلویزیون ظاهر شود و با نخوت برای مجری در مورد وضعیت برنامه هسته ای ایران و اثرات توافق با این کشور در خاورمیانه سخنرانی کند، بدون اینکه کسی از او در مورد اظهارات گذشته اش توضیح بخواهد.

شاید بعدها برای تاریخدانان عجیب به نظر بیاید. نیروی محرکه سیاسی و فکری ای که جنگ علیه عراق را رقم زد کماکان قدرتمند و آسیب نخورده باقی مانده است. یک دلیل آن فراموشی است. اگر افرادی مانند نتانیاهو می دانستند که قبل از محکوم کردن توافق با ایران مجبور خواهند شد در مورد دیدگاه هایشان راجع به جنگ با عراق توضیح بدهند، احتمالاً در استودیوی تلویزیون حاضر نمی شدند. حتی اگر می شدند، شکل حضورشان قطعاً با وضعیت فعلی فرق می کرد.

مردم عراق هیچ چاره ای ندارند جز اینکه با تبعات جنگ بسازند، جنگی که جان نیم میلیون نفر را گرفته است. سربازان ارتش آمریکا هم با تبعات آن درگیر هستند: تقریباً یک سوم اعضای ارتش آمریکا که در عراق و افغانستان حضور داشته اند دچار اختلال اضطراب بعد از ضایعه روانی (PTSD) شده اند. حدود 50 هزار نظامی سابق آمریکا یا بی خانمان شده اند یا در آستانه از دست دادن خانه و زندگی شان هستند. پس لازم است وقتی طرفداران جنگ با عراق در استودیوهای تلویزیونی زیر باد کولر می نشینند و راجع به توافق با ایران حرف می زنند، تبعات جنگ به رویشان آورده شود. اگر این اتفاق می افتاد، بعید می دانم در مورد توافق با ایران کار حتی به مرحله مناظره می کشید.
پربیننده ترین ها