(طنز) مگر اسباب«بگم»ها همه آماده کنی
«لعنت به این پیشرفت علم و تکنولوژی که حتی امکان گفتن یه دروغ کوچولو رو هم از آدمیزاد گرفته. دروغ همیشه هم چیز بدی نیست. آدم گاهی هوس میکنه مثلا برای جلب توجه در جمع دوستان یه دروغ بیخطر بگه اما مگه این تکنولوژی لامصب میذاره؟ تا صدات در میاد میگن "برو بابا فایل صوتیت رو داریم".»
به گزارش صدای ایران، امیر وفایی در ادامه مطلب طنز خود در روزنامه قانون نوشت: «خود ما چند وقت پیش بعد از قهرمانی فولاد در لیگ برتر گفتیم "نگفته بودم فولاد اول میشه؟ بفرما!"
بلافاصله یکی از دوستان گیر داد که "تو کی گفتی؟"
- حالا بماند. مهم اینه که گفته بودم.
- من یادم نمیاد، بالاخره یکی باید یادش باشه که تو چنین حرفی رو زدی.
- همون هفتههای دوم سوم لیگ بود. نشون به اون نشون که خونه ارشیا اینا بودیم که گفتم.
- عه؟ من فایل صوتی مهمونی خونه ارشیا اینا رو دارم. بذار الان میارمش.
چند لحظه بعد همه گوشها چسبیده بود به رکوردر و داشتند صدای منو گوش میکردند.
- آقا امسال فولاد اگه سقوط نکنه شانس آورده. مگه کودکستانه که با یه مشت بچه اومدن توی لیگ؟! فرکی هم مربی نیست. قبل از هفته شیشم اخراجش میکنن.
به اینجا که رسید همه غشغش خندیدن و هرچی میپرسیدم "تو چرا فایل صوتی اون مهمونی رو داری؟" خندهشون شدیدتر میشد.
در زمانهای زندگی میکنیم که همه از هم فایل صوتی دارن و به چشم به هم زدنی منتشر میکنن. بعضیها صبح که از خواب بیدار میشن دکمه رکوردر رو میزنن و تا نیمههای شب خاموشش نمیکنن. اونا حتی از صدای خر و پف اعضای منزل هم فایل صوتی دارن تا در مواقع لزوم سند رو کنن. اون قدیمها پوآرو و خانم مارپل چقدر بدبختی میکشیدن تا مثلا بفهمن سوژه به علت مصرف بیسکوئیت ساقه طلایی و در اثر خفگی مرده و قتلی در کار نبوده. الان اما در همون 10 دقیقه اول با گوش کردن فایلهای صوتی و مرور تصاویر دوربینهای مداربسته ماجرا روشن میشه و تمام. پوآرو که قبلا برای خودش برو و بیایی داشت اگر الان بود احتمالا باید میزد توی کار ملک و خانم مارپل هم در بهترین حالت میتونست صاحب یه سبزیخردکنی کوچیک باشه.
یادش بخیر، اون قدیمها همه خانواده دور هم زیر کرسی مینشستن و بزرگترها بدون هیچ محدودیتی خالی میبستن. بقیه هم با دهان باز گوش میکردن و لذتش رو میبردن. فایلهای صوتی و تصویری اون صفا و صمیمتها رو از ما گرفتن. قدیم همه فکر میکردیم بابامون قویترین و جوانمردترین بشر توی دنیاست اما الان بچه هشت ساله از باباش فایل تصویری داره که زده به یه پیرزن و فرار کرده. بچه دبستانی برای مادر فایل صوتی رو میکنه که تو صبح گفته بودی ناهار قرمه سبزی میذاری اما کرفس درست کردی. آقا پس حریم خصوصی انسانها چی میشه؟
رفتیم دکتر میپرسه "مشکل یبوست داری؟"
- خیر دکتر، به هیچ وجه.
- راستشو بگو. دکتر محرمه.
- ندارم دکتر، داشته باشم میگم دیگه.
- عزیزم فایل صوتی نالههای توی دستشویی شما رو من دارم.
بلافاصله فایل رو play کرد.
- این من نیستم دکتر. این صداش خش داره. من صدام به این صافیه.
- خانم منشی، اون فایل تصویری رو بیار لطفا.
- نه نه دکتر خودمم. به جان شما پدرم رو درآورده این یبوست. به دادم برس. زندگیم داره از هم میپاشه.
دیگه هیچی مثل گذشتهها نیست. آدمها به هم اعتماد ندارن. حالا دیگه همه از همون دوران نوجوانی رویای رئیسجمهور شدن در سر دارن و خیلی زود کمر به جمعآوری مدارک لازم جهت انواع بگمبگمها میبندن.
تکیه بر تخت ریاست نتوان زد به گزاف
مگر اسباب «بگم»ها همه آماده کنی»
به گزارش صدای ایران، امیر وفایی در ادامه مطلب طنز خود در روزنامه قانون نوشت: «خود ما چند وقت پیش بعد از قهرمانی فولاد در لیگ برتر گفتیم "نگفته بودم فولاد اول میشه؟ بفرما!"
بلافاصله یکی از دوستان گیر داد که "تو کی گفتی؟"
- حالا بماند. مهم اینه که گفته بودم.
- من یادم نمیاد، بالاخره یکی باید یادش باشه که تو چنین حرفی رو زدی.
- همون هفتههای دوم سوم لیگ بود. نشون به اون نشون که خونه ارشیا اینا بودیم که گفتم.
- عه؟ من فایل صوتی مهمونی خونه ارشیا اینا رو دارم. بذار الان میارمش.
چند لحظه بعد همه گوشها چسبیده بود به رکوردر و داشتند صدای منو گوش میکردند.
- آقا امسال فولاد اگه سقوط نکنه شانس آورده. مگه کودکستانه که با یه مشت بچه اومدن توی لیگ؟! فرکی هم مربی نیست. قبل از هفته شیشم اخراجش میکنن.
به اینجا که رسید همه غشغش خندیدن و هرچی میپرسیدم "تو چرا فایل صوتی اون مهمونی رو داری؟" خندهشون شدیدتر میشد.
در زمانهای زندگی میکنیم که همه از هم فایل صوتی دارن و به چشم به هم زدنی منتشر میکنن. بعضیها صبح که از خواب بیدار میشن دکمه رکوردر رو میزنن و تا نیمههای شب خاموشش نمیکنن. اونا حتی از صدای خر و پف اعضای منزل هم فایل صوتی دارن تا در مواقع لزوم سند رو کنن. اون قدیمها پوآرو و خانم مارپل چقدر بدبختی میکشیدن تا مثلا بفهمن سوژه به علت مصرف بیسکوئیت ساقه طلایی و در اثر خفگی مرده و قتلی در کار نبوده. الان اما در همون 10 دقیقه اول با گوش کردن فایلهای صوتی و مرور تصاویر دوربینهای مداربسته ماجرا روشن میشه و تمام. پوآرو که قبلا برای خودش برو و بیایی داشت اگر الان بود احتمالا باید میزد توی کار ملک و خانم مارپل هم در بهترین حالت میتونست صاحب یه سبزیخردکنی کوچیک باشه.
یادش بخیر، اون قدیمها همه خانواده دور هم زیر کرسی مینشستن و بزرگترها بدون هیچ محدودیتی خالی میبستن. بقیه هم با دهان باز گوش میکردن و لذتش رو میبردن. فایلهای صوتی و تصویری اون صفا و صمیمتها رو از ما گرفتن. قدیم همه فکر میکردیم بابامون قویترین و جوانمردترین بشر توی دنیاست اما الان بچه هشت ساله از باباش فایل تصویری داره که زده به یه پیرزن و فرار کرده. بچه دبستانی برای مادر فایل صوتی رو میکنه که تو صبح گفته بودی ناهار قرمه سبزی میذاری اما کرفس درست کردی. آقا پس حریم خصوصی انسانها چی میشه؟
رفتیم دکتر میپرسه "مشکل یبوست داری؟"
- خیر دکتر، به هیچ وجه.
- راستشو بگو. دکتر محرمه.
- ندارم دکتر، داشته باشم میگم دیگه.
- عزیزم فایل صوتی نالههای توی دستشویی شما رو من دارم.
بلافاصله فایل رو play کرد.
- این من نیستم دکتر. این صداش خش داره. من صدام به این صافیه.
- خانم منشی، اون فایل تصویری رو بیار لطفا.
- نه نه دکتر خودمم. به جان شما پدرم رو درآورده این یبوست. به دادم برس. زندگیم داره از هم میپاشه.
دیگه هیچی مثل گذشتهها نیست. آدمها به هم اعتماد ندارن. حالا دیگه همه از همون دوران نوجوانی رویای رئیسجمهور شدن در سر دارن و خیلی زود کمر به جمعآوری مدارک لازم جهت انواع بگمبگمها میبندن.
تکیه بر تخت ریاست نتوان زد به گزاف
مگر اسباب «بگم»ها همه آماده کنی»
گزارش خطا
آخرین اخبار