گفت و گو با دو «بچه پولدار»

حرف‌زدن درباره نوکیسگی با پولدارهایی که روز‌به‌روز هم بیشتر می‌شوند، کار سختی است. سخت است چون هیچ‌کدام‌شان قرار نیست زیربار این موضوع بروند که آدم‌های تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ای هستند.
کد خبر: ۶۸۹۴۷
تاریخ انتشار: ۱۳ تير ۱۳۹۴ - ۲۰:۱۰
حرف‌زدن درباره نوکیسگی با پولدارهایی که روز‌به‌روز هم بیشتر می‌شوند، کار سختی است. سخت است چون هیچ‌کدام‌شان قرار نیست زیربار این موضوع بروند که آدم‌های تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ای هستند.

روزنامه شهروند نوشت: کدام پزشک را دیدی که توی چشم‌های آدم نگاه کند و بگوید زیرمیزی گرفتن حق‌ما است؟ حتی آنهایی که زیرمیزی گرفتند هم انکار می‌کنند که یک زمانی این مسأله را جزو حقوق خودشان می‌دانستند. خب پولدارها هم همین‌طوری هستند. همه خودشان را اصیل‌ترین آدم‌ها می‌دانند که یک‌شبه پولدار نشدند. برای همین هم وقتی از آنها می‌پرسی که شما جزو آدم‌های تازه به دوران رسیده هستید یا نه، برافروخته می‌شوند و می‌گویند پولداربودن جزو شناسنامه آبا و اجدادی‌شان بوده و برایشان اتفاق تازه‌ای نیست که بخواهند تازه به آن رسیده باشند.

زحمت را پدر و پدربزرگ‌ها کشیده‌اند

«پردیس» ازجمله دخترهایی است که پولداربودن یکی از صفات جدانشدنی اوست. ساکن خانه‌ای در زعفرانیه تهران است و اتاق شخصی‌اش یک سوییت 60 متری با تمام امکانات است که داشتنش برای یک خانواده از قشر متوسط می‌تواند رویای چندساله باشد. خودش می‌گوید، شاید برای پولدارشدن امروزش زحمتی نکشیده باشد اما زحمت را پدر و پدربزرگش کشیده‌اند که توانستند پولدار شوند و چنین ارثی برایش بگذارند. بعد هم ادامه می‌دهد که پولدارهای سطحی و آنهایی که همه‌وقتشان را در باشگاه و آرایشگاه می‌گذرانند شاید تازه‌به‌دوران‌رسیده باشند اما آدمی که دغدغه دارد دیگر شایسته این صفت نیست. بعد هم که می‌پرسم یعنی تو برای آرایشگاه یا ورزش وقت نمی‌گذاری، با کمی مکث می‌گوید: وقت می‌گذارم اما همه ذهنم را درگیر نمی‌کنم. به جای باشگاه رفتن هم مربی خصوصی دارم که در هفته می‌آید خانه و تمرین می‌کنیم. غیراز این اما دغدغه دیگری هم دارم. پدرم املاک زیادی در شمال کشور دارد که باید یک نفر به آنها رسیدگی کند. هر دوماه یکبار می‌روم شمال و به کارها رسیدگی می‌کنم. بعد هم قرار است ادامه‌تحصیل بدهم و دارم برنامه‌ریزی می‌کنم که از دانشگاه‌های فرانسه پذیرش بگیرم. تازه‌به‌دوران‌رسیده آن‌دسته از آدم‌هایی هستند که جز میهمانی‌رفتن و ماساژ، فکر دیگری نداشته باشند. نه این‌که توی زندگی من این‌چیزها نباشد اما لااقل آن‌قدر پررنگ نیست که جا برای فکرکردن به چیزهای دیگر نگذارد.

از کفشت می‌گویم چقدر می‌ارزی!

می‌گوید: فرق‌شان توی چیزهای کوچک است. فرق تازه‌به‌دوران‌رسیدگی یا این‌که همیشه در دوران بوده باشی. دوران بی‌نیازی و تأمین مالی شاید: «دیگه تا وقتی یادمون بوده وضع زندگی‌مون پایین‌تر از یه حدی نبود. قبلا هم همین‌طور بود. یعنی مثلا پدر و پدربزرگ و اینها. فکر نمی‌کنم به ما بشه گفت تازه‌به‌دوران‌رسیده. تازه‌به‌دوران‌رسیده به اونی می‌گن که تا دیروز نداشته بخوره و حسرت بالاشهرنشینی داشته، حالا تقی‌به‌توقی خورده دیگه ماشین غیرشاسی‌بلند قبول نداره. یعنی زود یادشون می‌ره دیگه.» و بعد آن ضرب‌المثل معروفش را می‌گوید: «از کفش آدما می‌تونی بفهمی چقدر می‌ارزند.» منظورش مارک رخت و لباس است و چیزهای ریزی که شاید در نگاه اول به چشم نمی‌آید. می‌گویم دوران مگر بد است که تازه به آن رسیدن بد باشد؟ می‌گوید: «نه بد که نیست ولی خودشون‌رو گم می‌کنند. این بده. عجیب و غریب می‌شوند، هر موقع دیدی کسی زیاد خر کیف می‌شه از چیزایی که داره، می‌تونی بهش بگی تازه به دوران رسیده. اگر همیشه داشته باشه دیگه خیلی براش مهم نیست. البته هستن اونهایی که کلا دوست دارن همه‌چیز داشته باشن و براشون عادی نمی‌شه.» می‌گویم مثلا اگر الان این ماشین را نداشته باشد برایش عادی است؟ ناراحت نمی‌شود؟ می‌گوید: «نه دیگه اون فرق می‌کنه. آدم چیزی‌رو داشته باشه از دست بده خیلی سخته. اما این‌که کسی همین‌طور می‌خره و می‌خواد بدون این‌که خود واقعیش باشه، یک چیز دیگه‌ست. حالا حتما هم لازم نیست جدیدترین آیفون‌رو داشته باشه اما می‌خره. شاید از امکاناتش هم بلد نباشه استفاده کنه یا به کارش نیاد.»

«ر» می‌گوید که پدرش اول می‌خواسته او را ببرد توی کار خودش اما بعد که دیده گوشش به این حرف‌ها بدهکار نیست، کمکش می‌کند تا لااقل توی کاری که دوست دارد برای خودش کسی شود.

چند نفری که دور هم جمع می‌شوند از برنامه‌ریزی برای سفر تازه‌شان می‌گویند. مثلا همین بغل‌گوشمان ترکیه و دوبی یا دیزین خودمان. چند روزی تفریح یا عشق و حال. یکی هم این وسط ممکن است خبرهای تازه بدهد از این‌که فلانی تازگی‌ها چقدر پول روی پولش آمده یا یکی دیگر که پدرش گفته دیگر خرجش را نمی‌دهد و خودش باید کار کند و آن را می‌گذارند کنار پدر یکی دیگرشان که برج ساز است و هرچقدر بخواهد به‌پایش می‌ریزد.

«ر» یکی از آنهاست که کم هم به‌ظاهر آدم‌ها نگاه نمی‌کند. یک‌نفر که وارد شود مدل آیفون و مارک کفش‌اش از نگاه «ر» دور نمی‌ماند. خودش را تازه‌به‌دوران رسیده نمی‌داند چون همیشه و از نسل‌ها قبل داشته‌اند و خودش هم دارد. اما می‌توان همان حرف ابتدایی را گفت که چه کسی است که خودش را نوکیسه یا تازه‌به‌دوران رسیده بداند؟ چه کسی است که خودش را مدرک‌گرا بداند به جای باسواد، یا تلاش نکند تا خودش را با فرهنگ نشان دهد؟ هرکسی چیزی را پنهان می‌کند و ضعفی را. انگار همه دورهم با صورتک‌هایی نشسته‌ایم که نه چیزی از گذشته‌مان در خود دارد و نه آن جایگاهی که در اجتماع داریم را نشان می‌دهد. جایی که هیچ‌کدام نمی‌دانیم تلاشمان برای به اعتلا رسیدن خودمان و جامعه است یا سری درآوردن توی سرها و خود را بالا نشان دادن.
پربیننده ترین ها