چهل روز بعد از آرام شدن شواليه

کد خبر: ۶۶۸۹۵
تاریخ انتشار: ۰۲ تير ۱۳۹۴ - ۲۱:۵۸
محمد علي سپانلو ‌زاده پاييز تهران بود، اما مي‌توان او را مرد چهارفصل شعر معاصر نام نهاد. از آغاز دهه چهل كه در ميان شاعران نوگراي نسل سوم شعر معاصر راه خود را باز كرد و آه. بيابان را منتشر كرد تا امروزِ رفتنِ او آثار متنوعي در شعر، پژوهش، نمايشنامه و ترجمه منتشر كرد و در متن اكثر اتفاقات فرهنگي شعر امروز حاضر بود. او در مطبوعات، راديو، سينما و هنر تبليغات نيز دستي داشت. شايد بتوان محمد علي سپانلو را جزو شاعران جوان تاثيرپذير از جنبش‌هاي دانشجويي دانست كه در دهه سي و چهل تاثيرات زيادي بر ادبيات و هنر روشنفكري داشتند. سپانلو شاعري امروزي و كافه‌نشين بود و در عين حال نوستالژي تهران شهر زادگاهش را با عشق و علاقه و هنرمندي در آثارش ثبت كرد و تهران را به مثابه شهري جهان‌وطن مي‌دانست.

سپانلو در دهه‌40 ده‌ها مقاله درباره ادبيات زمان خود در مطبوعات نوشت. نام سپانلو در كنار نام نصرت رحماني و معدود شاعران ديگر معاصر به عنوان شاعران شهري ماندگار شده است. با اينكه حضور عناصر شهري در شعرهاي اوليه او نيز قابل شناسايي است اما شايد به صورت فراگير نخستين‌بار در «پياده‌روها 1347» باشد كه آن نوع شعر شهري كه امروز از آن به عنوان شناسه شعري وي ياد مي‌كنيم ديده مي‌شود. كتابي كه حاصل پياده‌روي‌هاي شاعر در خيابان‌هاي پر ماجراي تهراني است كه اتفاقات مهم تاريخي و فرهنگي در آن گذشته است - و بعد در منظومه «خانم‌زمان» كه شهر مادر و به زعم او مظلوم را (چرا كه همواره پذيراي تمام مردم ايران بوده و هميشه از او بد گفته شده است) را بانويي مهربان و مابه ‌ازاي خود تهران گرفته است، نوعي از ادبيات متاثر از شهرنشيني دوران جديد - يعني جست‌وجوي اسطوره تهران را در شعر خود به نمايش مي‌گذارد كه تا پيش از آن چندان معمول نبود و اين ادبيات در كتاب‌هاي اخير مانند «پاييز در بزرگ‌راه » و «قايق سواري در تهران » ورزيده و با تجربه‌تر به نظر مي‌رسد. او با ادبياتي مبتني بر ياد و تداعي، عشق و خاطره و حسرت و هشدار به هويتي كه در حال دگرگوني‌هاي جبري و سهوي است با تمام نوانديشي و روزآمدي كه داشت به جنگ تغييرات آزار‌دهنده و ناهنجاري‌هاي شهر زادگاهش رفت.

در بعضي از نمونه‌هاي روايي آثار او تصاويري خلق شده‌اند كه گويي شاعر متجدد با عصايي اساطيري، در ميان حفره‌هاي زمان ايستاده است و خود را ره‌نورد معترض اين دگرگوني‌هاي آزاردهنده مي‌داند. سپانلو با آوردن عناصر شهري، خيابان‌ها، كوچه‌ها و محلات تهران به شعر خود و بخشيدن نوعي هويت انساني و اساطيري به آن‌ها و با كشف « از ياد رفته‌ها»ي زادگاهش و در آميختن آن‌ها با عناصر مدرن و امروزي زمان خود صداي متفاوتي از شعر روزگارش را در ادبيات معاصر به ثبت رساند. با وجود حس نوستالژيك و هويت‌گرايي و بومي‌گرايي به معناي خاص در شعرهاي او، شعر سپانلو در آثار برجسته شعري متمدن و سرشار از موقعيت‌هاي شاعرانه است. او حتي در اشعار عاشقانه‌ نيز شاعري نجيب و با پرنسيب است و شعرش عاري از خصوصيات رمانتيسم دست و پا بسته‌اي است كه گريزگاهي به غير از واپس‌گرايي ندارد. او از معدود شاعراني است كه غم زمان و جواني و زندگي در اين شهر مادر را در تمام ادوار شاعريش به همراه مي‌برد (بدان كه پاي چوبي/ ورودممنوع را نمي‌فهمد/ در اين شوارع لغزان كه از چراغ ِ خطر/ به هيچ پيوندي با هم نمي‌رسند/ رديف گام‌ تو گم مي‌شود...) هنگامي كه در برگريز پاييز، در زماني غمگين و در بلوار ميرداماد براي تهراني از دلايل انكارناپذير در پنجاه سال ديگر مي‌نويسد و شهرش را بهانه‌اي مي‌كند تا از سرزمين ديرين بگويد از بيشه‌هاي گيلان تا پسكوچه‌هاي شيراز را بياد مي‌آورد، تا نوعي شادي زندگي‌بخش را در روزگار معاصر جست‌وجو كرده باشد، چون اين يادآوري و آن پرسش‌هايش شاعرانه است، با غم و شوق دروني است و اين همه مساله شعرهايش است و تاريخ هويتي همراه آن زندگي، الهام‌بخش شاعر است، كلامش محصول حافظه‌اي نكته‌بين است كه بر اصول شعر زمان‌هاش بنا شده است. از اين رو محلات، اسامي و اشياء شهري، چنارها، خيابان‌ها، جوي‌ها، چراغ قرمز، نئون تابلوها، آسمان خاكستري، كافه و پاتوق‌هاي آن، عبور اتوبوس از خيابان‌ها وهواپيما از آسمان ارائه‌هاي تزئيني شعر او نيستند. و اين‌چنين است كه مخاطب با آن هم‌ذات پنداري مي‌كند. عناصر شعر مبدل به ناخودآگاه جمعي خواننده از هر شهر و دياري مي‌شوند و كلام، زبان مشترك مي‌آفريند. شعرسپانلو، در نمونه‌هاي ممتاز مورد اشاره، بدون عبور از نمادهاي طبيعي و بي‌آنكه آنها را در تقابل عناصر شهري قرار دهد، مي‌كوشد با تخيل و تصوير‌سازي شاعرانه از همنشيني اين دو، همزيستي غريبي مانند 

« قايق سواري در تهران » پديد آورد. شعر سپانلو از آن دست اشعاري است كه با گذشت زمان بيشتر تاثير خود را آشكار مي‌كند، در نمونه‌هاي موفق، ساختارمندي و فرماليزم اشعار او به گونه‌اي است كه توانسته است با هوشياري در معماري كلام لابيرنتي خلق كند كه حضورش در تمام دوران تاريخي شعر معاصر انكارناپذير است و جنس شعرش همگام زمانه، پيوسته درحال به روز شدن بود. شعر او مدام در حال ساخت خودش بود و او بدون مدعي بودن بر ساخت و ابداع هيچ جرياني، بي‌سرو صدا راه خود در شعر زمان‌هاش گشود و جايگاه خود را در شعر معاصر فارسي ثبت كرد و نام شاعر تهران را از آن خود كرد. سپانلو شاعر هوشياري بود و شعر او با وجود بهره‌مندي از عناصر و ادبيات بومي؛ شعري مترقي، متمدن و شريف است. با اينكه لحظات خلاق به مفهوم كلي كلام در اشعار سپانلو به فراواني وجود دارند اما او از هنرمنداني است كه با عبور از جهان ذهني در نويسش، اركان شعري خود را بر پايه نگاه، ياد، حضور و تداعي استوار كرده است و در پي خلق اشعاري است كه بر پايه نگاه برون‌گراي شاعر، و با تكيه بر پشتوانه ادبي حاصل مشاهده عيني و تجربه باشند و حتي در شعرهاي تغزلي و عاشقانه خود دچار آن رمانتيسم افراطي نمي‌شود.

 
نظر شما
پربیننده ترین ها
آخرین اخبار