بيژن كامكار: «كامكارها» هيچ‌‌وقت از هم نمي‌پاشند

کد خبر: ۶۳۸۵۶
تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۳۲
بيژن كامكار از بزرگ هنرمندان موسيقي است. در آن سوي رشته كوه‌هاي زاگرس، شهر سنندج زاده شد و موسيقي را نزد پدر آغاز كرد و به سرعت راه پيشرفت پيمود و به تهران آمد. قبل از انقلاب به همراه ديگر هنرمندان صاحب‌نام همكاري‌اش را با راديو تهران آغاز كرد و بعد از اعتصاب به اعتراض جنايات شاه و كناره‌گيري از راديو و سپس انقلاب و پيوستن به گروه‌هاي شيدا و عارف و چاووش. در خلق آثار بي‌شمار انقلابي در جايگاه خواننده و نوازنده فعاليت كرد و با تشكيل گروه كامكارها، موسيقي را ادامه داد. او سال‌ها فعاليت‌هنري كرد و به موسيقي اين مرز و بوم خدمت كرد. متاسفانه چند سالي است كه از بيماري رنج مي‌برد و چندباري تن به تيغ جراحان سپرده، با اين احوال، عشق، درد و رنج و بيماري نمي‌شناسد و بيژن كامكار كه نه تنها دف را به عرصه موسيقي ايران زمين بازگرداند، بلكه با اجراهاي متعدد خارج از كشور باعث شناساندن اين ساز با قابليت، به دنياي غرب شد. بيژن كامكار هنوز هم براي مردمش مي‌خواند و مي‌نوازند. گفت وگوي فارس با بيژن كامكار را در ادامه مي‌كنيد: 

 
جناب كامكار، در ابتداي گفت‌وگو از زندگي و فعاليت‌هاي هنري خود از كودكي تا به امروز توضيحي اجمالي بدهید. 

من بيژن كامكار متولد 28 آذر ماه سال 1328 در شهر سنندج هستم. تمام هفت برادر و يك خواهر از كودكي موسيقي را نزد پدر آغاز كرديم و من آنقدر كوچك بودم كه نمي‌دانم چند ساله بودم كه موسيقي را آغاز كردم. اولين حضورم در عرصه موسيقي در زمان كودكي به عنوان خواننده در راديو سنندج بود. من و همه برادرانم موسيقي را با ساز تمبك آغاز كرديم و هميشه به شاگردانم توصيه مي‌كنم كه موسيقي را با تمبك شروع كنيد چون ريتم، يكي از ستون‌هاي اصلي موسيقي است. در خلال آن سال‌ها در راديو، تلويزيون و اداره فرهنگ و هنر به اجراي برنامه مي‌پرداختيم. به جز گروه ما در تمام سنندج گروه موسيقي به اين شكل نبود تنها گروه‌هاي موسيقي فولكلور بودند و به موسيقي ما موسيقي شهري مي‌گفتند كه متشكل بود از سازهاي سنتي نظير سنتور و تار و غيره ازاين‌رو همه اردوها و اجراها را ما مي‌رفتيم و چند بار در رامسر بين تمام دانش‌آموزان اول شديم. در آن زمان گروه ما متشكل بود از من، هوشنگ، پشنگ، قشنگ و ارژنگ و بقيه هنوز كوچك بودند. دلايل بسياري وجود دارد كه ما كامكارها همه به موسيقي روي آورديم و يكي از مهمترين دلايل اين بود كه پدر ما نظامي بود و بعد از انتقال از آذزبايجان به سنندج، به او ماموريت دادند كه يك گروه موسيقي براي راديو سنندج تشكيل دهد و اگر اين كار را انجام نمي‌داد حقوق به او تعلق نمي‌گرفت و به خاطر اين كار تمام كردستان را گشت و نتوانست دو نوازنده گير بياورد. حدود پنج سال پس از آن حدود سال 1345 گروه كامكارها تشكيل شد. در آن دوران حدود 400 آهنگ عمدتا ساخته پدرم و برخي نيز آهنگ‌هاي فولكلور منطقه كه بازسازي شده بودند را اجرا كرديم كه در آرشيو راديو سنندج موجود هستند. آن زمان پدرم كارشناس موسيقي فرهنگ و هنر بود  و در كنار وي من، هوشنگ و پشنگ شروع به تدريس موسيقي كرديم. بعدها من و پشنگ و ارژنگ براي تحصيل به دانشگاه هنرهاي زيبا آمديم و برادر بزرگ‌مان هوشنگ براي تحصيل به دانشگاه بركلي آمريكا رفت. 

از عضويت در دو گروه معروف شيدا و عارف بگوييد. 

پس از اينكه هوشنگ براي تحصيل موسيقي به آمريكا رفت، من و پشنگ و ارژنگ نيز به دانشگاه تهران رفتيم، قشنگ خواهرم نيز كه با مرحوم محمدرضا لطفي ازدواج كرد. بنابراين گروه كامكارها از هم پاشيد و من و پشنگ به گروه عارف و اردشير به گروه شيدا پيوستيم. پس از آنكه حسين عليزاده و لطفي بنا به دلايلي به اروپا رفتند. من و برادرهايم گروه شيدا را با سرپرستي پشنگ ادامه داديم و دو آلبوم منتشر كرديم. 

چطور دوباره گروه كامكارها را تشكيل داديد؟

بعد از آنكه گروه عارف و شيدا منحل شدند پدرم با حالتي وصيت گونه به ما گفت حالا چرا دوباره گروه خودتان را تشكيل نمي‌دهيد؟ و اين گفته پدرم زماني بود كه تقريبا همه پيش هم بوديم و هوشنگ از آمريكا و ارسلان و اردشير و اردوان از سنندج به من و پشنگ و ارژنگ پيوستند و گروه دوباره شكل گرفت. آن شبي كه تصميم بر تشكيل مجدد گروه بود آقاي بهروز غريب‌پور كه از اساتيد تئاتر كشور و سنندجي هستند پيشنهاد دادند كه نام گروه را كامكارها بگذاريم و گفتند كه پدر شما زحمات بسياري براي موسيقي كشيده‌اند و به اين دليل نام كامكارها را براي گروه برگزيديم. 

اولين كنسرت گروه كامكار چه سالي و كجا برگزار شد؟

 اولين كنسرت ما سال 68 در تالار وحدت اجرا شد و پدرم چون از بيماري سرطان رنج مي‌برد از اول تا آخر اجرا به‌خاطر درد ناحيه شكم رنج مي‌كشيد و با اين حال تا پايان اجرا ماند و آن را كامل تماشا كرد. دومين كنسرت ما در فرهنگسراي بهمن بود و پدرم ديگر نتوانست به تماشاي كنسرت فرزندانش بيايد و ما فيلم اجرا را براي او برديم و به ايشان نشان داديم و سومين كنسرت با درگذشت پدرم به ياد او برگزار شد. 

گروه كامكارها از جنبه ماندگاري استثنا هستند و بيش از هرگروه ديگري يكپارچگي خود را حفظ كرده‌اند، شما دليل آن‌ را چه مي‌دانيد؟

مطمئنا مهمترين دليل آن خانوادگي بودن گروه ماست. اگر تمام گروه‌هاي دنيا به هم بريزد اين گروه از هم نمي‌پاشد. وقتي با هم كار مي‌كنيم بين ما پيوندي حسي، معرفتي و عاطفي برقرار است. البته اين مورد در ديگر گروه‌ها هم وجود دارد. دليلي كه گروه‌ها از هم مي‌پاشند اين است كه سلايق متفاوت است و كم كم سن بالا مي‌رود و يك جوان بيست و پنج ساله سابق پا به سن مي‌گذارد و مشكلات خانواده و تحليل جسمي بر كار و تصميم‌گيري و اهداف تاثير مي‌گذارد. وقتي از راديوي رژيم پهلوي بيرون آمديم خودمان تمام كارهاي برنامه‌ريزي و كنسرت‌گذاري و غيره را به عهده گرفتيم چون علاوه بر عشق به موسيقي مي‌بايست از اين راه امرار معاش نيز مي‌كرديم. تا دو دهه قبل از ما بسياري كساني كه موسيقي كار مي‌كردند داراي مشاغلي غير از موسيقي براي كسب درآمد بودند. يكي جواهرفروش بود و ديگري مهندس و يكي كارمند ولي ما اين را به عنوان شغل برگزيديم. از ديگر دلايل ماندگاري گروه ما اين است كه ما هيچ كدام از بزرگ تا كوچك يك دينار از ديگري پول بيشتر نمي‌گيريم و درآمد حاصله را به‌طور كاملا مساوي تقسيم مي‌كنيم. اما در گروه‌هاي ديگر فرق مي‌كند، دستمزد خواننده و نوازنده باسابقه با مثلا يك نوازنده كم‌سابقه تفاوت دارد و نيز خيلي از اعضاي گروه‌ها با هم اختلاف سليقه و عقيده دارند البته در عين اختلاف دوستي و احترام بين گروه‌ها وجود دارد  و اگر گروه كامكارها تا الان پابرجا بوده به اين دليل است كه اين مشكل‌ها را بين خود حل كرده‌ايم. در برخي موارد نيز با هم اختلاف‌نظر داريم كه با تعامل و همفكري حل مي‌شود. در گروه‌هاي ديگر شايد پيش بيايد كه مثلا فلان نوازنده بگويد من فلان اجرا را رقم زدم  ولي در گروه ما هركدام كه در اجرا ساز مي‌زنيم، بقيه با تمام وجود و از ته دل به او انرژي مي‌دهند كه بهتر اجرا كند و اين خصيصه در تمام ما وجود دارد و دقيقا آنچه براي خود مي‌خواهيم براي ديگر اعضاي گروه نيز مي‌خواهيم. 

بسياري اعتقاد دارند كه شما دف را وارد موسيقي سنتي ايران كرديد. كمي در اين ارتباط توضيح دهيد. 

دفي كه سال‌ها در مجالس خانقاهي بست نشسته بود را به موسيقي سنتي ايران معرفي و استفاده كرديم. علاوه بر آن در اكثر فستيوال‌هاي معتبر جهان اين ساز را معرفي كرديم و به اين واسطه همه دف را  و كردستان را بهتر مي‌شناسند. با اينكه من دف را به موسيقي سنتي معرفي كردم خيلي‌ها در اين راه كمك كردند. لازم به ذكر است كه دف، سازي ايراني‌ است و ساخته دراويش نيست. وقتي اعراب به ايران حمله مي‌كنند برخی سازها به بست‌نشيني مي‌روند مثلا كمانچه به مراسم آييني لرها مي‌رود، تنبور به مراسم اهل حق مي‌رود، دف و تاس به مراسم دراويش قادري مي‌روند و در اين ميان خيلي سازها بست‌نشين نشدند و به خارج از كشور برده شدند مثل ساز چنگ كه غربي‌ها بعدها نام هارپ بر آن نهادند و در حال حاضر تكنيك اين ساز در دست روس‌هاست و اگر بخواهيم ياد بگيريم بايد اين تكنيك‌ها را از روس‌ها وام بگيريم يا ساز عود كه به خاطر سوناريته و رنگ صدا كه بم است و اعراب اغلب داراي صداهايي بم و حجيم هستند اين ساز را بردند و امروزه ما اگر بخواهيم روي اين ساز كار كنيم بايد تكنيك‌هاي نوازندگان به‌نام عرب همچون منير بشير و ديگران را كار كنيم. 

با توجه به گفته‌های شما با وجودي كه ساز تار به نام آذربايجان ثبت شده آيا ادعاي سازي مانند عود به مراتب مشكل‌تر نخواهد بود؟

بله سخت است ليكن در مورد تار آذربايجان اين را بگويم كه آن تار با نام تار آذري ثبت شده و از بسياري جهات با تار ايراني تفاوت دارد و تار به اصطلاح قفقازي چه از نظر تكنيك، نوازندگي و سوناريته و رنگ صدا خيلي با تار ايراني فرق مي‌كند. با اين وجود من به وزير ارشاد گفتم تا دف همچون تار به اسم كشوري ديگر ثبت نشده آن را به ثبت جهاني برسانيم كه آقاي وزير گفتند طبق قانون يونسكو هر كشور فقط مي‌تواند يك ساز را براي ثبت معرفي كند و ما هم در تلاشيم تا ساز سنتور را به ثبت برسانيم. منتهي مراتب من مي‌گويم كه به‌رغم اعلام رسانه‌ها و تبليغات كشورها، همه به خوبي مي‌دانند كه چه سازي در واقع به چه كشوري منسوب است و اين واقعيت را كه مثلا ساز چنگ و عود ايراني بوده را همه مي‌دانند و دف هم ساز اصيل ايراني بوده و در بسياري آثار تاريخي و سنگ نوشته‌ها از جمله مكان تاريخي بيستون در كرمانشاه نقش‌هايي چند هزار ساله از دف بر سنگ‌هاي اين منطقه حكاكي و ثبت شده است همچنين از شعر رودكي تا حافظ و مولانا در همه واژه دف به كار رفته است. يكي از كساني كه باعث شد دف يك شبه ره صد ساله بپيمايد، مرحوم لطفي بود كه با گروه شيدا از دف استفاده كرد و اين ساز به يكباره از پشت كوه‌هاي سنندج به پايتخت ايران آمد و در كنار آواز شجريان قرار گرفت. انقلاب در معرفي ساز دف نقش مهمي داشت.با توجه به معيارهايي كه انقلاب براي موسيقي ترسيم كرده بود موسيقي فاخر و عرفاني بيشتر رشد كرد. يكي ديگر از كساني كه سهم عمده‌اي در معرفي دف داشت شهرام ناظري بود. اين خواننده داراي صدايي عرفاني و به اصطلاح دف‌خور بود. شهرام ناظري ساخته شده بود كه با دف بخواند نمونه‌اش آلبوم گل صد برگ و آتش در نيستان و صداي سخن عشق است و به نظر من ناظري آنجا كه با دف خوانده صدايش از رنگ و سوناريته بهتري برخوردار است. 

كمي از فعاليت‌هايتان در قبل از انقلاب بگوييد. شما در كجا كارهايتان را توليد مي‌كرديد؟

سه ارگان وجود داشت. يكي مركز حفظ و اشاعه موسيقي كه بيشتر وظيفه‌شان حفظ آثار موسيقايي بود. ديگري راديو تلويزيون بود كه موسيقي توليد مي‌كرد گرچه در كنار توليد به حفظ و آرشيو كارها نيز مبادرت مي‌ورزيدند و سوم وزارت فرهنگ و هنر بود كه امروزه ارشاد اسلامي است. چون مركز حفظ و اشاعه موسيقي كار توليدي نمي‌كرد بنابراين اعضاي گروه عارف به شوق خلق آثار هنري به راديو آمدند. حسين عليزاده و مرحوم مشكاتيان مسئول گروه موسيقي مركز حفظ و اشاعه بودند كه به راديو آمدند و مسئول موسيقي راديو نيز هوشنگ ابتهاج بود كه خدمات زيادي به موسيقي كرد. 

در زمان رژيم پهلوي چرا از راديو استعفا كرديد؟

واقعه هفدهم شهريور كه پيش آمد نه تنها من بلكه تمام اعضاي گروه شيدا و عارف يكجا از راديو استعفا داديم و تا بعد از پيروزي انقلاب با راديو تلويزيون همكاري نكرديم. ما حتي قبل از شركت ملي نفت اعتراض كرديم. انقلاب كه شد هر حركتي كه مي‌شد ما پا به پاي مردم و انقلاب مي‌آمديم. اين حركت قبل از انقلاب شروع شده بود مثلا در ميدان ژاله كه مردم را كشتند ما آهنگ «ژاله خون شد» را خوانديم، ميدان انقلاب را كه به خون كشيدند خوانديم «برادر كاكلش آتشفشونه»، لانه جاسوسي آمريكا را كه تسخير كردند خوانديم «آفت نوع بشر آمريكاست» و به همين منوال تا به امروز با مردم و انقلاب بوديم. اولين سرود جنگ را نيز ما خوانديم. زماني كه اولين حمله هوايي به تهران شد ما در يك زيرزمين در فرودگاه داشتيم آهنگ «همت كنيد‌ اي دوستان دشمن به ميدان آمده» كه از ساخته‌هاي مرحوم محمدرضا لطفي بود، تمرين مي‌كرديم. خيلي‌ها به ما مي‌گويند كه شما زمان انقلاب و جنگ براي خودتان فقط موسيقي كار مي‌كرديد، در صورتي كه ما در لحظه لحظه انقلاب و جنگ حضور داشتيم، دامادمان در بمباران شهيد شد و ما در تمام تظاهرات و رويدادها در كنار مردم بوديم مثلا حتي برادر كوچكمان اردوان آن زمان با هشت سال سن با ارژنگ در تظاهرات 17 شهريور شركت كردند. 

به اعتقاد شما چرا اتفاقات و جريان‌هايي مانند جريان چاووش ديگر در موسيقي اتفاق نمي‌افتد و چرا هنرمندان موسيقي آن ارتباطات و همبستگي سابق را ندارند؟

نه فقط موسيقي بلكه همه چيز عوض شده است. تمام پديده‌هاي طبيعت تغيير مي‌كنند. دليل آن كارها شرايط آن زمان بود. شاه رفت وانقلاب شد و بعد جنگ تحميلي. همچين شرايطي دست به دست هم داد تا آن رويدادهاي هنري شكل گرفته و آثاري خلق شود. همچنين هنرمند منبع الهام مي‌خواهد مثلا گذشتگان در همين تهران به دامنه البرز مي‌رفتند و لب چشمه‌ها الهام مي‌گرفتند و موسيقي مي‌ساختند اما امروزه شما كيلومترها مي‌روي و اثري از منبع الهام نيست. يكي ديگر از شرايط گذشته اين بود كه هنرمندان فقط موسيقي اصيل و ناب ايراني گوش مي‌دادند اما حالا با پيشرفت ارتباطات و فناوري همه نوع موسيقي بخصوص موسيقي به اصطلاح اون‌ور آبي و موسيقي‌هاي سطحي گوش شنونده را خراب مي‌كند. 

چرا آواز نسبت به گذشته سير نزولي داشته است؟

دليل عمده اين است كه با پيشرفت تكنولوژي، مردم كمتر تحمل شنيدن آواز را دارند و ريتم تند و سريع زندگي امروز كمتر آواز مي‌طلبد و مردم بيشتر خواهان شنيدن تصنيف هستند. يكي ديگر از دلايل سير نزولي آواز روش انتقال آن از طريق سينه به سينه بوده است كه در اين روش چون نغمات ثبت نمي‌شده‌اند و بسته به توانايي انتقال‌دهنده آموزش داده مي‌شده‌اند با نواقصي همراه بوده كه گاه اين روايت‌ها به طور دقيق منتقل نمي‌شده و از اين‌رو آواز سير نزولي داشته است. در حالي كه در غرب با ثبت موسيقي به وسيله نت، همه آثار فاخر گذشته‌شان را بدون كوچكترين تغيير به نسل‌هاي بعد منتقل كرده‌اند. 

شما به عنوان يكي از پركارترين هنرمندان عرصه موسيقي با چه مشكلات و موانعي مواجه بوده و هستيد؟

بايد به موسيقي بيشتر بها داده شود چون طيف بسيار گسترده‌اي را در برمي‌گيرد و موسيقي در تمام جوانب زندگي انسان وجود دارد. يكي از مشكلات، هزينه‌هاي سنگين به روي صحنه بردن موسيقي است كه فقط با حمايت دولت تسهيل مي‌شود. خيلي‌ها از ما مي‌پرسند كه مثلا چرا در فلان جا كنسرت برگزار نمي‌كنيد و من در جواب مي‌گويم كه ما فقط موسيقي را اجرا مي‌كنيم و كار هماهنگي و سالن با كنسرت‌گذار است كه آن هم با هزينه‌هاي بالا چالش دارد. چرا براي يك بازي كه در ورزشگاه صد هزار نفري آزادي برگزار مي‌شود. بيست و پنج ميليون تومان هزينه سالن دريافت مي‌كنند ولي براي يك اجراي موسيقي در سالن هزار و پانصد نفري برج ميلاد چهل ميليون تومان؟ مشكلات در حوزه موسيقي فراوان است و اميدواريم يك به يك حل شوند. 

برنامه آينده شما براي اجراي موسيقي يا توليد آلبوم چيست؟

 برنامه اجراي كنسرت را كنسرت‌گذار انجام مي‌دهد و ما فقط اجرا مي‌كنيم. طبق روال گروه كامكارها تقريبا به‌طور مرتب اجراي داخلي و خارجي داريم. در مورد آلبوم بگويم كه كارهايي در نظر داريم. اگر شما بياييد كشو ميز كار من را ببينيد ملاحظه خواهيد كرد كه كارهاي زيادي به‌صورت نت نوشته‌ام كه امكان مالي توليد آنها را ندارم. تنها راه ارتباط ما با مردم سي دي بود كه قطع شد. همه هم كه امروزه كارها را روي موبايل مي‌اندازند. تهيه‌كننده‌ها هم اگر شما بزرگ‌ترين هنرمند هم كه باشي فقط تيراژ يا به اصطلاح شمارگان را فقط مي‌شناسند. به دليل وجود نداشتن حق كپي‌رايت كسي كار توليد نمي‌كند. شما يك تهيه كننده معرفي كنيد من فردا شش‌تا آلبوم كار مي‌كنم. 
 
پربیننده ترین ها