کد خبر: ۶۳۴۱۳
۱۰ / ۰۳ / ۱۳۹۴
سوالی که کتاب «باباطاهر» برای «شوالیه آواز» پیش آورد+ تصویر
شهرام ناظری گفت: وقتی کتاب «باباطاهر» را به من دادند، از خودم پرسیدم من هنوز همان تفکر سالهای قبل را دارم که یک کتاب آنقدر برایم ارزشمند باشد؟ بله من هنوز همان آدمم.
به گزارش ایسنا، شب باباطاهر از سلسله شبهای بخارا عصر شنبه 9 خردادماه در کانون زبان فارسی برگزار شد. در ابتدای این مراسم که به مناسبت انتشار کتاب «باباطاهر» نوشته دکتر نصرالله پورجوادی برگزار شد، دکتر پرویز اذکایی با قدردانی از علی دهباشی برای برپایی این مراسم، درباره دکتر نصرالله پورجوادی گفت: کتاب حضرت استاد پورجوادی یک کشف است. ما از باباطاهر یک اسم بیشتر نداشتهایم: طاهر، و آن کلمۀ «بابا» نیز برای احترام است. حال این طاهر کیست؟ پدر و مادرش چه کسانی هستند؟ از دوبیتیهای او مشخص میشود که همدانی است، اما پیدا نیست که از کدام فرقه است. از برخی نوشتههای اهل حق در کردستان مثل « سرانجام نامه» و « شاهنامه حقیقت» مشخص میشود که او « اهل حق» است. در باب اهل حق، بهترین مقاله همان مقاله مینورسکی است که او خود به کردستان و گوران هم رفته و نوشته که در سنت آن دیار، باباطاهر یکی از چهار فلک ادواری آنجاست.
او در ادامه گفت: زمانی که این بنده کمتربن به تنقیح این دوبیتیها میپرداختم به هویت او پی بردم. پرسش این بود که آیا میان « طاهر» نامان قرن چهارم و پنجم کسی هست که هویتش با او همانندی داشته باشد یا یکی باشد . در کتاب عظیمالانساب سمعانی که در حدود سال 1912 به خطی بسیار دشوار چاپ شده بود ذیل « جصّاص » آمده: « طاهربن جصّاص شیخ الصوفیه» در همدان زاده شد. از او حکایت شده که جصّاص بوده یعنی گچ کار و کچ بُر. و از قول او نقل کرده که « من این عمال جصّاصی را ترک نکردم تا دیدم گچ بر دیوارها همچون نقره میدرخشد. از شهرت احتراز کردم و عمل گچکاری را ترک کردم.
او با بیان اینکه گفته شده است باباطاهر گیاهخوار بوده و همچنین متهم به زندقه بوده است، اظهار کرد: اما دکتر پورجوادی اتهام باباطاهر به زندقه را تقریباٌ نادیده گرفته و از کنار آن گذشته است. اما باید دانست که باباطاهر مانوی مسلک بوده و از بزرگان مانویت به شمار میرفته است. زندقه همان ثنویت و مانویت است و باباطاهر « زندیق» بوده است. آقای دکتر پورجوادی در کتاب « عینالقضات و استادان او» که کتابی ارزشمند است عرفان عراق عجم را نادیده گرفتهاند. من درباره این کتاب مقالهای نوشتم که در مجله معارف نشر دانشگاهی منتشر شد. اما این نکته نیز قابل انکار نیست که به عکس آنچه تا کنون تصویر میشده و بیان شده که عرفای بزرگ تماماٌ از خراسان برخاستهاند و سرچشمۀ تصوف خراسان است باید گفت غرب ایران خاستگاه عرفان نظری و عملی ایران است و در واقع عرفان از غرب ایران به نقاط شرقی و خراسان رسوخ کرده است. عرفان نظری و تصوف عملی ما مستقیماٌ میراث مذهب مانویت است که زادگاهش همدان بوده.
باباطر در یک دوبیتی میگوید: من آن اسپیده بازم هَمَذّانی
میگوید همه به دست من شکار میگیرند؛ شکار در اینجا به معنای معرفت است. از القاب باباطاهر یکی « صیادالاهی» بوده که در کتب اهل حق آمده. محمد مُکری کتابی به فرانسه نوشته به نام « صیادالاهی» حتی لقب عبدالقادر گیلانی « البازالاَشهب » بوده یعنی باز سپید. این که بابا طاهر میگوید من « اسپیده بازم» یعنی سیمرغم، یعنی تجلی خداوندم و خدای بزرگ ایران باستان، « زُروان» است و سخن دکتر پورجوادی که میگوید « اسپیدهباز» یعنی روح، ابداً قابل قبول نیست. « اسپیدهبازم » شطح است یعنی من زُروانم، من خدایم. این که میگوید به دست من شکار میگیرند یعنی معرفت میگیرند. « باز» همان سیمرغ در اوستاست و تعبیری است به کلی زروانی و اگر باباطاهر مرتب در دوبیتیهایش میگوید من در کوه خانه و لانه دارم به ارتباط سیمرغ با قاف و البرز و مطلقِ کوه نظر دارد. با این توضیح که « قاف» به زبان اوستایی یعنی« کوه» پس باباطاهر سیمرغی است که به جای البرز در کوه الوند لانه دارد.
در ادامه از کتاب باباطاهر دکتر پورجوادی رونمایی شد که دکتر پورجوادی نخستین جلد آن را به شهرام ناظری اهدا کرد .
سپس شهرام ناظری در سخنانی اظهار کرد: من هم به سهم خودم خوشحالم که به خانه دکتر محمود افشار دعوت شدهام و نیز بسیار سپاسگزارم که این هدیه گرانبها را به من دادند. گرچه دورهای شده که این نوع کالاهای فرهنگی ارزش گذشته را ندارد. خیلی چیزها، متأسفانه، تغییر کرده است. من میدانم که برخی دستاوردهای دوران جدید انسان را از خودش، از روح خودش بسیار جدا کرده است. الان بسیار دشوار است که با تفکر سالهای قبل زندگی کرد. خیلی از ما برای حفظ ارزشهای گذشته تلاش میکنیم. متأسفانه من خیلی دیدهام که اکثریت با آنچه در زمان پیش رفته، هماهنگ هستند. نه این که با زمان نباید بود، ولی با آن بخشهایی که انسان را از روح خودش دور میکند نباید همراه شد.
این هنرمند پیشکسوت ادامه داد: وقتی این کتاب را به من دادند، از خودم پرسیدم، خب من هنوز همان تفکر سالهای قبل را دارم که یک کتاب آنقدر برایم ارزشمند باشد؟ بله من هنوز همان آدمم. به هر حال این پرسش هنگام گرفتن این کتاب به ذهنم رسید و خواستم در این زمینه با شما درد دلی بکنم.
شهرام ناظری با یادی از ایرج افشار، یکی از دوبیتیهای باباطاهر را خواند و در ادامه افزود : همان طور که فرمودند باباطاهر واقعاً شخصیت عجیبی بود و اعمالش شاید به نوعی اعتراضی به جامعه خودش بوده است؛ این که به او میگویند «عریان» و جا و مکانی نداشته. وقتی به اعمال باباطاهر نگاه میکنیم، فکر میکنیم شاید این کارها اعتراضی بوده به جامعهاش. جامعهای که هیچ چیز سر جایش نبوده است.
او با بیان اینکه افراد زیادی شعرهای باباطاهر را اجرا کردهاند، گفت: در زمان ما زبدهترین کسی که توانسته این اشعار را بخواند ، استاد دادبه بوده است. ایشان شاگردان بسیاری را تربیت کردند و خود ایشان خیلی در اجرای برنامه فعال نبودند و چند تا از دوبیتیها را در برنامه گلها و برگ سبز اجرا کردند و به بهترین نحو هم اجرا کردند. از نظر گویش و حس و حال باباطاهر. خوانندههایی هم که بعد از ایشان این اشعار را خواندند، به اصطلاح از استاد دادبه تقلید کردند. بنده هم چندان به باباطاهر نپرداختهام، ولی چون کرد بودم و در حقیقت با مقامهای موسیقی آشنا بودم و نگاهم به موسیقی قومیتهای ایرانی خیلی معطوف بود، نه فقط به دستگاهها و ردیفهایی که در پایتخت وجود داشت،در نتیجه به خاطر کرد بودنم با باباطاهر احساس نزدیکی میکردم.در نتیجه دوبیتیهای باباطاهر را از بچگی به عنوان یک عارف سوخته دل شنیده بودم و خود من یک علاقه خاصی به باباطاهر داشتم، به خاطر این ظرافت اندیشهاش و این که کسی با چند دوبیتی بسیار ساده، توانسته کاری بکند که شاید بزرگترین هنرمندان جهان کردهاند. کار باباطاهر مثل یک قطره اشک بوده است، کارش کوچک بوده ، فقط چند دوبیتی ، اما همین چند دوبیتی عمق دارد . مثل وقتی میگوید : چو شو گیرم خیالت را در آغوش/ سحر از بسترم بوی گل آیو. ببینید این را کسی میگوید که جا و مکانی نداشته است. و آن وقت شعرهایش از چه لطافتی برخوردار بوده است. این شگفتی در مورد تمام بزرگان ایران صادق است. درباره هر یک که مطالعه میکنیم واقعاً به یک شگفتی میرسیم .
ناظری در ادامه سخنانش چند دوبیتی از باباطاهر را اجرا کرد.
سومین سخنران این نشست دکتر محمد سوری بود که با موضوع « تصوف همدان: از بابا طاهر تا عینالقضات همدانی» سخنرانی کرد و گفت: هنگامی که به تصوف همدان میاندیشیم، نام دو شخصیت برجسته در ذهن ما زنده میشود: بابا طاهر عریان و عینالقضات همدانی. حتی میتوان گفت که در میان عارفان اهل همدان فقط همین دو فرد مطرح هستند و در کتابهای مربوط به تصوف بهندرت از همدانیِ دیگری یاد شده است. این دو نفر با هم تفاوتی اساسی دارند. عینالقضات شخصیتی تاریخی است که شرح احوالش کموبیش برای ما روشن است و در آثاری که از او به جای مانده، بویژه نامههایش، گزارشهای بسیاری درباره خودش در اختیار ما قرار داده است. میدانیم چه زمانی به دنیا آمده است و چه زمانی در همدان کشته شده است. از تحصیلات عینالقضات آگاهیم و استادان وی را میشناسیم و آثارش را خواندهایم و درباره استناد بیشتر این آثار به عینالقضات شک و تردیدی نداریم.
او افزود: در مقابل، تا پیش از انتشار کتاب باباطاهر، شرح احوال و نگاهی به آثار ابومحمد طاهر جصّاص همدانی نوشته دکتر نصراللّه پورجوادی درباره باباطاهر تقریباً هیچ گزارش تاریخی موثّقی نداشتیم.
سوری گفت: تنها گزارش شبهتاریخی که از بابا طاهر وجود داشت، داستان دیدار طغرلبیگ سلجوقی با باباطاهر در سال ۴۴۷ بوده است که نجمالدین محمد بن علی راوندی در راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق نقل کرده است. مطابق این داستان، وقتی طغرل به همدان آمد از اولیا سه پیر بودند: بابا طاهر و بابا جعفر و شیخ حمشاد. طغرل با آنها دیدار و با باباطاهر گفتوگویی کوتاه کرد. در میان این سه نفر بخت و اقبال باباطاهر بلندتر از بابا جعفر و شیخ حمشاد بوده است، چرا که از او دستکم چند افسانه باقی مانده بود و قبر او نیز در همدان معروف بود. ولی از بابا جعفر و شیخ حمشاد جز نام چیز دیگری در دست ما نبود.
او ادامه داد: اکنون به برکت پژوهشهای دکتر نصرالله پورجوادی باباطاهر از شخصیتی نیمهافسانهای به شخصیتی تاریخی مبدّل و وضعیت او به عینالقضات همدانی نزدیک شده است. حالا دیگر ما میدانیم که «ابومحمد طاهر بن حسن بن ابراهیم جصّاص همدانی» معروف به باباطاهر در زمان خودش بزرگِ صوفیان همدان محسوب میشده است و در علم حدیث و تصوف استادان و شاگردانی داشته و در علم تصوف آثاری تألیف کرده بوده است از جمله احکام المریدین که احتمالاً همین کلمات باباطاهر باشد و در سال ۴۱۸ خرقه تهی کرده است و بارگاه او از همان روزگار تا کنون زیارتگاه دوستدارانش بوده و هست.
سپس منوچهر انور چند دوبیتی از باباطاهر خواند و در ادامه دکتر نصرالله پورجوادی درباره باباطاهر گفت: شهرهای قدیم ما هر یک دارای جغرافیا و هویت فرهنگی خاصی بودند ؛ ساختمان ها و بخشهای مختلف شهرمانند، بازار ، محلههای مسکونی و ساختمانهایی چون مسجد ، آب انبار ، امامزاده ، قبرستان و ... ، اینها همه اجزای جغرافیایی یک شهر را تعیین میکردند ، از طرف دیگر امامزاده یا مزار بزرگان یا شخصیتهای تاریخی ، هویت فرهنگی شهر را شکل میدادند و هر شهری به اولیاء الله ، ابدال و یا شخصیتهای دینی مهمش شناخته و شهر از مقبره یا مزار این بزرگان متبرک میشد و از لحاظ معنوی هویت کسب میکرد ؛ حضور تاریخی این بزرگان و مزار آنها شهر را از لحاظ معنوی زنده نگه میداشت مانند مزار حضرت رضا (علیه السلام) در مشهد ، شاهچراغ در شیراز ، بایزید بسطامی در بسطام ، شاه نعمت الله ولی در ماهان و باباطاهر در همدان .
او افزود: باباطاهر در همدان چنین شخصیتی بود . همدان از نظر دینی و فرهنگی با باباطاهر شناخته میشد و در واقع همدانی ها از وجود چنین شخصیتی کسب فیض و برکت معنوی میکردند. این شخص باید مقبرهای داشته باشد که داشت و از قدیم حمدالله مستوفی و یا عین القضات حدود یک قرن بعد از او به زیارت قبر شیخ میرفتند ، عین القضات در آنجا نامه می نوشت و حتی سعی میکرد ارتباط برقرار کند ، میگوید من شفیع کردم طاهر را که بین تو و فلان کس هیچ کدورتی نباشد ، یعنی از لحاظ معنوی سعی می کرد خودش را با شخصیت طاهر مرتبط کند .
یک اثری منسوب به باباطاهر هست که در مورد آن شک و تردید وجود دارد ، که آیا این اثر اصیل است یا نه ؟! به نظر من اصیل است ، دلایلم را مفصلاً در کتاب ذکر کردم و اصالتش را از اینجا تعیین کردم که مفاهیم و عباراتی که در این کتاب به کار رفته است همه با اینکه اوایل قرن پنجم نوشته شود سازگار است ، آقای دکتر سوری هم اشاره کردند که در آن کتاب عباراتی پیدا کردند که عیناً در اثر باباطاهر هست ، همچنین بر این کتاب شرح های زیادی نوشتند که یکی از این شرحها را هم به عین القضات همدانی نسبت دادند. کار مهم دیگر مسئله اشعار است ، این شخصیتها اگر به نحوی حتی یک شعر گفته باشند و طبع شاعری از خودشان نشان داده باشند ، خیلی مهم بود و شعرهایی به این ها نسبت می دادند که شاید سروده خودشان نباشد ، مثل ابوسعید ابوالخیر که او شعری نگفته است و شاعر نبود ولی می بینید که چقدر شعر در حال حاضر هست که به او نسبت دادهاند ، اینها برای وقتی است که میخواستند کیشی در حول آن شخصیت به وجود آوردند ، بعضی از اینها به واقع شاعر هم بودند ، مثل احمد جامی که میگویند شاعر بود و دیوانی هم به او نسبت دادهاند و یا شاه نعمت الله ولی که شاعر بود و دیوان شعر هم دارد ، در مورد طاهر چون تاریخش به گذشته های دور می رسد ، خیلی مطمئن نبودیم که این اشعار چه مقدار درست و اصل است و چه مقدار ساختگی ؛ الان با پیدا کردن تاریخ فوتش که سال 418 است بیشتر برایمان مشخص شده است که کدام یک از این اشعار احتمال تعلقش به طاهر بیشتر است . به طور کلی اشعاری که راجع به عشق و عاشقی و ... گفته شده است ، چون این مفاهیم بعداً در تصوف پدید میآید از قرن ششم یا از نیمه دوم قرن پنجم شکل گرفتهاند و نمیتواند متعلق به اوایل قرن پنجم یا اواخر قرن چهارم باشد ، ولی اشعاری که جنبه حکمی و تصوف دارند ، احتمال تعلقشان به طاهر وجود دارد .
پورجوادی در بخش دیگری از سخنانش اظهار کرد: به نظر میرسد لهجهای که در شهر همدان متداول بوده، هنوز فهلویاتی بوده است که طاهر به آن لهجه و زبان شعر میگفته است ، در واقع طاهر اولین شاعر حکیم و صوفی ما در زبان فارسی است،البته به لهجه فهلوی . دوبیتیهایش یک قرن قبل از عمر خیام گفته شدهاند ، بعضیها این دو شخصیت یعنی باباطاهر و خیام را با هم مقایسه کردهاند ، همانطور که در مورد خیام اشعاری هست که ما واقعا نمیدانیم این اشعار متعلق به عمر خیام هست یا نه ؟! در مورد طاهر هم همینطور است ؛ با علم به اینکه بعضی از این اشعار هستند که ما خیالمان در مورد تعلق اینها به طاهر راحتتر است.
او سپس گفت: طاهر یکی از شخصیتهای جالب است که در اطراف این شخص به تدریج کیشی پدید آمد و بعد ما با کشفی که از نظر تاریخی داشتیم ، شناختیم و دیدیم که چقدر اینها با اسناد تاریخی مطابقت دارد .
او در ادامه نقل قولهایی در مورد زندگی باباطاهر بیان کرد: مسئله عریانی که به او نسبت می دهند یکی از چیزهایی است که من نفهمیدم از کی شروع کردند و به او گفتند عریان ؟! وچرا ؟! چون من در زمان حیاتش چیزی پیدا نکردم که نشان دهد در آن زمان هم به او عریان میگفتند . باباطاهر گیاهخوار بوده، ما تعداد محدودی از مشایخ صوفیه را میشناسیم که گیاه خوار بودند، چون معمولاً میگفتند سنت است که یک مقدار گوشت بخورند و میخوردند ، ولی طاهر رسماً جزو گیاه خوارها بود ؛ حالا مسئله این است که آیا ما می توانیم از این گیاه خواری نتیجه بگیریم که او مانوی بود؟! من در این تردید دارم ، چون در قرن چهارم زندقه فقط به مانویان و مزدکیان نمیگفتند ، به خیلی از مسلمانها که میخواستند از آنها انتقاد بکنند همچنین زندیق میگفتند ، این اتهام به باباطاهر کاملاً جدی بوده است .
شب باباطاهر با همکاری بنیاد فرهنگی هنری ملت، دایرهالعمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و انتشارات فرهنگ معاصر برگزار شد.
نظر شما