٥ دهه از تأسیس مؤتلفه اسلامی گذشت/ پایدار بر سنت

کد خبر: ۶۲۶۰۶
تاریخ انتشار: ۰۴ خرداد ۱۳۹۴ - ۲۰:۳۸
اگر ائتلاف «جمعیت مؤتلفه اسلامی» در اول خرداد ١٣٤١ انجام شد، اقدام عملی آنها برای تأثیر در محافل سیاسی، در زمستان دو سال بعد بود؛ نخستین روز بهمن‌ماه ١٣٤٣. روزی که برف همه را به ‌ستوه آورده بود. پنج‌ روز مانده به ششم بهمن. ناگهان زنگ خطر زده شد؛ درست زمانی‌که دولت احساس می‌کرد هیچ مانعی بر سر راه ندارد و خود را برای جشن سومین سالگرد «انقلاب شاه و مردم» آماده می‌کرد، صدای تیری جلوی بهارستان شنیده ‌شد و سری که آرزوهای زیادی در سر داشت به ‌خاک افتاد. نخست‌وزیر ترور شد! و «عملیات بدر» با موفقیت به پایان رسید. فردای آن روز محمد بخارایی، عضو شاخه نظامی هیأت‌های مؤتلفه‌ اسلامی در زندان ساواک زیر شکنجه بود و گروه‌های تعقیب در جست‌وجوی یارانش. آن روز بخارایی شک نداشت که با ترور حسنعلی منصور به تکلیف الهی خود عمل کرده. او روز حادثه در ضلع جنوب‌شرقی بهارستان ایستاد. زمانی که ماشین منصور با اسکورت وارد میدان شد، خیلی عادی به طرف مجلس حرکت کرد و نامه‌ای که در دست داشت به طرف منصور گرفت و در همین زمان با اسلحه‌ای که در زیر نامه پنهان بود او را موردهدف پنج گلوله قرار داد و به صدارت ۳۱۴روزه‌اش خاتمه داد. اما خود هنگام فرار مقابل مسجد سپهسالار دستگیر شد. بخارایی در طول مدت بازجویی سخنی نگفت اما از کارت شناسایی که در جیب داشت توانستند یارانش را دستگیر کنند. بعدها طبق تصمیم دادگاه بخارایی، مرتضی نیکخواه، رضا صفارهرندی و صادق امانی حکم اعدام، مهدی عراقی و حبیب‌الله عسگراولادی حبس ابد گرفتند و نیز سیدعلی اندرزگو، به‌طور غیابی به اعدام محکوم شد.

شاه مبهوت از حادثه ترور، می‌خواست در سالگرد انقلاب سفید واقعیت را از مردم پنهان کند. او می‌خواست قتل منصور را بخشی از مبارزه «ارتجاع» با «پیشرفت مملکت» و «اصلاحات ارضی» قلمداد کند. اما ضربه وارد شده بود. در طبقه دوم بیمارستان پارس که متعلق به دو، سه نفر از اعضای جامعه مترقی بود، جسد منصور نگهداری می‌شد. دکتر شاهقلی، چنان رفتار می‌کرد که حتی پرستاران بیمارستان باور کنند نخست‌وزیر هنوز زنده است. وزیران کابینه و اعضای حزب ایران نوین با چهره‌های بهت‌زده مشغول گفت‌وگو و نگران آینده حضور خود در کابینه جدید بودند. شاه با افکار متناقض و چهره‌ای غمگین دو مرتبه بر بالین نخست‌وزیرش حاضر شد. او گزارش پاکروان را در ذهن مرور می‌کرد: «هیچ تحرکی در گروه‌های اسلامی دیده نمی‌شود»؛ اما مدت‌ها بود که «جمعیت هیأت‌های مؤتلفه‌ اسلامی» فعالیت خود را شروع کرده بود.

بازاری‌های سیاست‌مدار و ائتلاف با روحانیت

پس از کودتای ١٣٣٢، کشور آبستن حوادث بود: تصویب‌نامه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در اول خرداد ١٣٤١؛ تصویب لایحه کاپیتولاسیون، قیام ١٥ خرداد ١٣٤٢ و تبعید امام خمینی(ره). دوره فعالیت نیروهای مذهبی و بازار فرا رسیده بود. در همین ایام، دو هیأت مذهبی از کسبه و تجار بازار تهران تصمیم گرفتند با یکدیگر ائتلاف کنند. سپس یکی دیگر از هیأت‌های فعال بازار را نیز مطلع و در ائتلاف خود سهیم کردند. ائتلاف‌کنندگان که بعد‌ها به «هیأت‌های مؤتلفه اسلامی» معروف شدند، هیأت‌های مسجد امین‌الدوله، مسجد شیخ‌علی و اصفهانی‌ها (گروه پل‌سیمان) در بازار تهران بودند. حاج‌مهدی عراقی در کتاب «ناگفته‌ها»، درباره نحوه تشکیل مؤتلفه می‌گوید: «از بدو حرکت روحانیت راجع به انجمن ایالتی و ولایتی شروع می‌کنند، در تهران سه گروهی بودند که با همدیگر کار می‌کردند، کارهای مذهبی داشتند، قرائت قرآنی و مطالعه کتابی داشتند... خرده‌خرده این سه گروه هر کدام مجزا از همدیگر با روحانیت یک تماسکی پیدا کرده بودند، کار می‌کردند... یک مقدار که کار بیشتر شده و مبارزات حادتر شده بود، اینها افتادند بیشتر روی جنبه رقابت. هم می‌خواستند کار بیشتری کنند... ماها که یک مقدار سابقه مبارزاتی داشتیم و می‌دانستیم که اختلافات چه ضررهایی دارد و دشمن چه‌جور می‌تواند از این تضادها استفاده بکند، خود من در یکی از این شاخه‌ها بودم، مرحوم آقاصادق و حاج‌هاشم امانی هم در یکی از این شاخه‌ها بود. ولی خب ما سابقه رفاقتمان از خیلی عقب‌تر بود. بعضی وقت‌ها کار به ‌جایی می‌رسید که حتی همدیگر را هم می‌خواستیم خنثی بکنیم. فی‌المثل امروز قرار بود بازار تعطیل بشود، ما می‌خواستیم تعطیل بشود؛ اما چون مبدع این کار ما بودیم، آن گروه می‌آمد این کار را خنثی می‌کرد، می‌گفت نه، آقا گفته تعطیل نشود. برای خاطر اینکه چون این کار به دست آن نشده بود... جفتمان احساس کردیم که باید جدایی از بین برود و به‌صورت ائتلاف دربیاید. ولی این فکر هم برای ما پیش آمد که خب، غیر از ما گروه دیگری هم هستند که دارند این کارها را انجام می‌دهند، بهتر است نمایندگان آن گروه را هم دعوت بکنیم. خوشبختانه وقتی نمایندگان آن گروه را هم دعوت کردیم، ... اعلام آمادگی کردند که در یک جبهه واحد کار کنیم و این شد که به نام جمعیت‌های مؤتلفه اسلامی این سازمان به‌وجود آمد». جمعیت مؤتلفه، در یکی از ملاقات‌های مردمی با امام‌خمینی(ره)، ماجرای ائتلاف خود را به اطلاع ایشان رساندند و ائتلافشان تأیید شد. شهید عراقی روایت می‌کند: ‌«آمدیم خدمت حاج‌آقا، جریان را برای ایشان گفتیم، ایشان هم تأیید فرمودند و هرکسی هم که می‌رفت از حاج‌آقا سؤال می‌کرد، ایشان می‌فرمودند که مسلمان باید تشکیلاتی باشد، مسلمان بدون تشکیلات ارزشی ندارد».

اساسنامه و آیین‌نامه هیأت‌های مؤتلفه تنظیم شد و کارها تقسیم شد به امور اجرائی، سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژی. آیت‌الله مطهری، آقایان محی‌الدین انواری، شهید بهشتی و مولایی از روحانیون برجسته‌ای بودند که متکفل هدایت و تغذیه معنوی و ایدئولوژی هیأت‏های مؤتلفه اسلامی گردیدند. از حبیب‌الله عسگراولادی مسلمان، حاج‌صادق امانی، مرتضی نیک‌نژاد، عزت‌الله خلیلی، رضا صفارهرندی، صادق اسلامی، سیداسدالله لاجوردی، حسین رحمانی، مهدی بهادران، هاشم امانی، سیدمحمود میرفندرسکی، احمد قدیریان، مهدی شفیق، علی حبیب‌اللهیان، عباس مدرسی‌فر، میرمحمد صادق، ابوالفضل توکلی، اسدالله بادامچیان، توکلی بینا، رخ‌صفت، سعید محمدی، مقصودی و علی درخشان در مقام بنیان‌گذاران و اعضای اولیه هیأت مؤتلفه‌ اسلامی نام می‌برند. شهیدعراقی درباره نحوه فعالیت مؤتلفه می‌گوید: «مؤتلفه یک سازمان نیمه‌مخفی و نیمه‌علنی بود، اما خوشبختانه یا بدبختانه تو ماها روشنفکر نبود». سامان‌دادن اعتصاب‌های سراسری، برپاکردن تظاهرات در شهرهای مختلف، تکثیر و توزیع نوشته‌ها، بیانیه‌ها و نوارهای صوتی امام‌خمینی(ره) که در نجف و سپس در پاریس در تبعید به سر می‌برد، از مهم‌ترین فعالیت‌های سیاسی این جمعیت در سال‌های پیش از انقلاب بود. هیأت‌های مؤتلفه، در میان گروه‌های مبارز پیش از انقلاب، تنها تشکل و گروهی بود که از‌‌‌ همان ابتدا، فعالیت‌های سیاسی-مذهبی خود را حول محور امام خمینی و مبارزه با استبداد پهلوی متمرکز کرد. الگوی رفتاری و فکری آنها، بیش از هر چیز منبعث از گروه فداییان اسلام به رهبری نواب صفوی بود و برخی از اعضای مؤتلفه ازجمله شهید عراقی، از فعالان جمعیت فداییان اسلام به‌حساب می‌آمدند و متناسب با شرایط و اوضاع و احوال سیاسی- اجتماعی رژیم، اقدامات متفاوتی در دستور کار قرار می‌دادند. به گفته سخنگوی جمعیت فداییان اسلام، محمدمهدی عبدخدایی «نفس نواب از گورستان سگرآباد به مؤتلفه خورده بود».

در ابتدای تأسیس مؤتلفه، فعالیت فرهنگی- مذهبی ازجمله تأسیس مکتب تحقیقات و تبلیغات صادقیه، بنیاد رفاه و تعاون، مدرسه رفاه، شرکت سبزه، شرکت صحرا، شرکت فیلم در خدمت دین و... بر دیگر وجوه فعالیت این تشکل سایه افکنده بود اما بعد از دستگیری و تبعید امام به ترکیه، برخی از اعضای مؤتلفه برای پیشبرد اهداف خویش، با تغییر روش مبارزه به تشکیل شاخه نظامی و اتخاذ خط‌مشی مسلحانه گرایش پیدا کردند، اما این رویه با مخالفت امام و عده‌ای از اعضا مواجه شد. شهید عراقی می‌نویسد: «عده‌ای از اعضا می‌خواستند قسمت نظامی هم در سازمان به‌وجود بیاید. اما یک‌مقدار برای بعضی از رفقا هضمش مشکل بود، یعنی آمادگی این را نداشتند که بتوانند قبول کنند». شهید محلاتی در کتاب «خاطرات و مبارزات شهید محلاتی» به انشعاب درون هیأت‌های مؤتلفه اشاره کرده که گروهی پیرو فداییان اسلام بوده و به نبرد مسلحانه اعتقاد داشتند اما گروه دیگر به جنگ مسلحانه اعتقاد نداشتند. اما شرایط جامعه به سمت عمل نظامی پیش می‌رفت. این چنین بود که پس از سخنرانی شدیداللحن امام درباره‌ تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، محمد بخارایی، به فتوای «شورای روحانیت»- ترور نخست‌وزیر را عملیاتی کرد. تروری که به یکی از موضوعات چالش‌برانگیز تاریخ معاصر تبدیل شد تا با فرضیه‌ها و اطلاعات متفاوت روایت شود. مهم‌ترین مسئله‌ای که در همه این سال‌ها درباره ترور منصور وجود داشته، نظر امام‌خمینی(ره) درباره مبارزه مسلحانه و البته اثرات این ترور در روند مبارزات انقلابیون است. می‌گویند مؤتلفه برای ترور منصور حکمی از امام نگرفته‌ و روایت مهدی عراقی هم تلویحا این گزاره را تأیید می‌کند. اینکه امام فرستاده مؤتلفه (عسگراولادی) را از دخالت در کار افرادی که قصد ترور دارند، منع کرده است. آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در کتاب «دوران مبارزه» می‌نویسد: «فکر جنگ مسلحانه ابتدا در مؤتلفه قوی بود اما پس از ضربه‌ای که به علت ترور منصور به آنان وارد شد تقریبا این اندیشه از میان آنان رفت؛ چراکه از آن ماجرا چنین نتیجه گرفتند که با عملیاتی کوچک، ضربه‌ای بزرگ به جریان‌های سیاسی وارد می‌شود. این تشکل برای انجام این قبیل اقدامات آمادگی نداشت».

سیاست در زمین ناهموار

جمع‌بندی اکثر گروه‌های سیاسی بعد از سرکوب شدید ١٥ خرداد این بود که مبارزه قانونی امکان تداوم ندارد. می‌گفتند «تحول باید از درون انقلاب بیرون بیاید؛ نه از طریق اصلاح». برای همین گروه‌هایی با مشی مبارزه مسلحانه ظهور کردند اما سهم زودرس آنها زندان بود و گاه اعدام. تا اینکه گروهی به نام سازمان مجاهدین خلق تشکیل شد. در کتابچه «طلایه‌داران آفتاب» آمده: «از سال‌ ١٣٤٩ به بعد عناصر اصلی جمعیت مؤتلفه با مجاهدین‌خلق همکاری می‌کردند و دیگر به‌نام مؤتلفه فعالیت چندانی نداشتند. تا در جریان ارتداد مجاهدین خلق دوباره مؤتلفه به فعالیت پرداختند، آنها بدون اینکه نامی برخود بگذارند، در پایین اکثر اعلامیه‌هایی که پخش می‌کردند می‌نوشتند: «برقرار باد حکومت عدل اسلامی». با دستگیری و اعدام کادر اولیه مجاهدین، نسل بعدی که سکان جریان را در دست گرفتند، در سال ١٣٥٤ تغییر مواضع ایدئولوژیک دادند. بازتاب این تغییر در داخل و خارج از زندان سنگین بود. طوری‌که در زندان برخوردهای تندی بین دو طیف زندانیان مذهبی و مارکسیست پیش آمد. آن‌زمان روحانیت، گروه‌های اسلامی، جریان راست و مؤتلفه‌ای‌ها در زندان بودند و حکم ابد گرفته بودند. تعدادی از این گروه چون عسگراولادی و یارانش سفره‌های خود را از کمونیست‌ها جدا کرده و آنها را «نجس» نامیدند و بعد از این مبارزه با کمونیسم رسالت بعدی جریان‌ راست شد. تا اینکه دو سال قبل از پیروزی انقلاب، عسگراولادی و عراقی بعد از ١٣ سال زندان آزاد شدند. عسگراولادی می‌گوید: «ما این کار را با مشورت آقایان علما انجام دادیم. آنها به ما گفتند الان در بیرون به وجود شما بیشتر نیاز هست».

انقلاب از راه می‌رسد

بهمن ٥٧ مژده پیروزی ایرانیان و سقوط رژیم شاه در گوش‌ها پیچید؛ و پرواز انقلاب از مقصد نوفل‌لوشاتو به تهران بر زمین نشست. مسافران صندلی سوم پشت‌ سر امام عضو هیأت مؤتلفه اسلامی بودند. کار و تئوری‌پردازی برای نحوه اداره مملکت شروع شده بود. حبیب‌الله نیمه اسفند ١٣٥٧ مأمور تشکیل کمیته امداد امام خمینی(ره) شد و تا آخرین روز حیاتش به عنوان نماینده ولی فقیه در این سازمان باقی ماند. در زمان تأسیس حزب جمهوری اسلامی (٢٩ اسفند١٣٥٧) اغلب اعضای جمعیت مؤتلفه، جذب حزب شدند ولی خود را در آن منحل نکردند. در حزب جمهوری شرط گذاشته شده بود که همه افراد و گروه‌ها باید تشکل‌های قبلی را نادیده بگیرند و تابع حزب باشند؛ اما «مؤتلفه عامل به این مسئله نبود». و بعد از تعطیلی حزب در ١١ خرداد ١٣٦٦ به درخواست اعضای شورای مرکزی آن و موافقت امام‌خمینی(ره)، آنها با تجدید سازمان سیاسی هویت خود را ابقا کردند. بعدها در چهلمین سالگرد تأسیس جمعیت مؤتلفه، یعنی دی‌ماه ١٣٨٢ جمعیت به حزب تغییرنام داد و با دفاع صریح از ضرورت کار حزبی فصل جدیدی را آغاز کرد. در مرام‌نامه‌ حزب آمده: «مؤتلفه‌ اسلامی، توانست برای اولین‌بار در تاریخ معاصر ایران، تشکلی سیاسی- عقیدتی، تحت رهبری ولی‌فقیه عادل زمان و مرجع تقلید و تحت نظارت و هدایت شورای روحانیت و به‌دور از الگوپذیری‌ از سازمان‌ها و احزاب شرقی و غربی پدید آورد و شعار «مقلد»بودن به معنای واقعی و اصیل را مطرح سازد». در این فصل جدید عسگراولادی از دبیرکلی استعفا داد و حبیبی جایگزین وی شد. بسیاری تشکیل حزب مؤتلفه را جزء نقاط مثبت انقلابیون قدیمی و موجب شفاف‌شدن مواضع و ضرورت جامعه اسلامی می‌دانند. اما عده‌ای نادیده‌گرفتن رسالت حزبی در سال‌های آتی دهه ٨٠ و هضم‌شدن در قالب‌هایی چون جبهه پیروان خط امام و رهبری یا جبهه متحد اصولگرایان را نوعی بازگشت به عقب برای این حزب قلمداد می‌کنند.

سیاهه شکست‌ها

جمعیت مؤتلفه اسلامی از زمان برگزاری اولین انتخابات برای مجلس شورای اسلامی با هویت سیاسی نوینی وارد رقابت‌های گروهی و انتخاباتی در درون ساختار جمهوری اسلامی شد. اما برخلاف موفقیت نسبی آنها برای حضور در مجلس، همیشه نامزدهای موردحمایت مؤتلفه در انتخابات ریاست‌جمهوری سهمی جز شکست نداشتند. در نخستین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری، جلال‌الدین فارسی نامزد منتخب مؤتلفه بود. در دومین انتخابات ریاست‌جمهوری پس از برکناری بنی‌صدر، دو تن از اعضای سازمان، یعنی حبیب‌الله عسگراولادی و سیدعلی‌اکبر پرورش نامزد انتخابات شدند، اما با‌وجوداین، حزب به‌طور رسمی از محمدعلی رجایی- نامزد حزب جمهوری اسلامی که در انتخابات پیروز شد- حمایت کرد. حسن غفوری‌فرد و پرورش نامزدهای مؤتلفه برای ریاست‌جمهوری سوم بودند که درنهایت آیت‌الله خامنه‌ای پیروز آن انتخابات شد. حبیب‌الله عسگراولادی یک‌بار دیگر بخت خود را در انتخابات ریاست‌جمهوری چهارم آزمود که بازهم شکست خورد و برای مرتبه دوم آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور شد.

در انتخابات ریاست‌جمهوری پنجم این حزب کاندیدایی نداشت و از آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی حمایت کرد. در انتخابات ششم ریاست‌جمهوری مؤتلفه دو کاندیدای اصلی یعنی احمد توکلی و عبدالله جاسبی را معرفی کرد که هیچ‌کدام نتوانستند از سد هاشمی‌رفسنجانی عبور کنند. این سیاهه شکست ادامه داشت تا اینکه مؤتلفه در انتخابات ۱۳۷۶ از علی‌اکبر ناطق‌نوری حمایت کرد و مجددا با «نه» بدنه اجتماعی روبه‌رو شد. بازاری‎های اهل سیاست در موسم انتخابات نهم ریاست‌جمهوری علی لاریجانی، رئیس سابق صداوسیمای جمهوری اسلامی را برای حضور در آن معرفی کردند. اما لاریجانی ناکام ماند و در میان هفت کاندیدا در جایگاه ششم با یک‌میلیون‌و ٨٠٠ هزار رأی قرار گرفت. به‌این‌ترتیب، محمود احمدی‌نژاد به مرحله دوم راه یافت و اصولگرایان که اصلاح‌طلبان را در کنار هاشمی یافتند تصمیم گرفتند در این دوئل به شهردار تهران «آری» بگویند؛ حمایتی یک‌طرفه؛ چراکه احمدی‌نژاد اصرار داشت کاندیدای هیچ حزبی نیست. شاید از همین رو بود که او برای تشکیل کابینه از مؤتلفه نظری نخواست و اعضای این حزب را هم به کابینه راه نداد. در انتخابات ۱۳۸۸ مؤتلفه پس از حرف‌وحدیث‌های فراوان در بین اعضای خود، به این نتیجه رسید که از محمود احمدی‌نژاد حمایت کند و در بیانیه‌ای شش دلیل برای حمایت خود برشمرد. اما بلافاصله پس از انتصاب اسفندیار رحیم‌مشایی به سمت معاون اولی، مؤتلفه به صف منتقدان دولت دهم پیوست. در انتخابات ۱۳۹۲، مؤتلفه از علی‌اکبر ولایتی حمایت کرد. اما پیروز نهایی انتخابات دکترحسن روحانی بود و بار دیگر مؤتلفه از وصال با قوه مجریه ناکام ماند.

سنگر مستحکم بازار

اگر موقعیت اجتماعی-سیاسی مؤتلفه از اوایل دهه ٧٠ ضعیف‌ و ضعیف‌تر شد اما پایگاه اقتصادی‌شان کمتر متزلزل است. این گروه، در سیاست دولت‌گرا و در اقتصاد طرفدار بازار آزاد است. بعد از آنکه سال‌های نخست انقلاب سپری شد، سهم مؤتلفه از نظام تازه‌تأسیس، بخش بازرگانی کشور بود. غیر از آنکه اتاق بازرگانی در اختیار این گروه قرار داشت، با تشکیل دولت محمدجواد باهنر، بعد آیت‌الله مهدوی‌کنی و میرحسین موسوی وزارت بازرگانی نیز به حبیب‌الله عسگراولادی رسید که با آغاز جنگ، وظیفه حساس تأمین کالاهای اساسی را برعهده داشت. مردی از بازار تهران که فقط اقتصاد آزاد و اقتصاد بازار فکر می‌کرد، مسئولیت اقتصادی‌ترین وزارتخانه را در کابینه‌ای با اقتصاد چپ‌گرایانه عهده‌دار شد. او دولت را «تاجر بد» می‌دانست و بازار را «لوکوموتیو جامعه». بعدها همین دوگانگی در سیاست، زمینه‌ساز فصل نخست‌وزیر و وزیر شد. اما وزیر توانست سیادت بازار را بر طیف وسیعی از راست سنتی حفظ کند. 

حبیب مؤتلفه

حبیب‌الله عسگراولادی مسلمان و سیاست‌مداری که می‌گفت: «اسب سیاست را باید با افسار تقوای الهی سوار شد»، خصلتی که در میانه میدان سیاست هم همراهش ماند؛ نامه‌نگاری‌هایش با فعالان سیاسی، خاطره‌انگیزترینش با محمدرضا خاتمی، در سال ۸۱ و آخرینش با هفت فعال اصلاح‌طلب در سال ۹۱. او در سال‌های پایانی عمر بیش از هر زمان دیگری به متن رسانه‌ها آمده، حرف‌هایش نقل محافل سیاسیون شده بود؛ یا خود از باب نصیحت سخن می‌گفت یا دیگران به سخنان او پاسخ می‌دادند. وقتی عسگراولادی در سال پایانی عمر خود کروبی و میرحسین موسوی را برادر خطاب کرد، او را با تیر انتقاد نواختند و عسگراولادی در پاسخ گفت: «آقایانی که بر مرکب احساسات سوارند، در آن دنیا نمی‌توانند به جای من جواب بدهند». البته این به معنای ترک اردوگاه و یاران نبود. عسگراولادی ساختارشکنی نکرده بلکه محافظه‌کارترین مشی را درپیش گرفته بود. او می‌دانست محافظه‌کاری با تندروی در تضاد است. بیش از نیم قرن فعالیت سیاسی پیرمرد مؤتلفه با اظهارات و تحرکات سیاسی بر سیاق میانه‌رویی گذشته بود. اما مواضع پدرسالارانه او با مخالفت و واکنش منفی اصولگرایان و اعضای این حزب روبه‌رو شد و این عدم پذیرش شیخوخیت به معنای شکاف درون‌حزبی تعبیر می‌شد؛ اگرچه از طرف عسگراولادی به‌معنای روحی تازه در کالبد جناح محافظه‌کار بود. 

مؤتلفه برای مدتی در میان رقابت، بین راست‌ها بی‎رقیب بودند تا «راست ‌نو» به‌وجود آمد. «راست سنتی» با مشی محافظه‌کارانه خود به حفاظت از ارزش‌ها و بنیادهای سنتی و فرهنگی جامعه و ایمان راسخ به درستی نگرش‌ها و باورهای سنتی به‌لحاظ اخلاقی و سیاسی شناسایی می‌شود، «راست ‌نو» اما ریشه در شکاف‌ها و تعارضات اجتماعی داشته و سنت‌گرایی، محافظه‌کاری محبوب و مألوفش نیست. پیر مؤتلفه تعبیر آنتونی ‌گیدنز جامعه‌شناس در کتاب «فراسوی چپ و راست» را به تجربه دریافته بود: «راست‌ نو با سنت دشمن است».

آفتابِ لب‌بام

مؤتلفه رهرو پنجاه‌وچندساله سیاست است: راهی از دل اسلام سنتی تا ضرورت تقویت احزاب با اصول مؤتلفه‌ای‌ها و عسگراولادی که تا آخرین روز حیاتش بر اصول خود پافشاری می‌کرد. اما مؤتلفه مدت‌ها بود که در سیاست وزن گذشته را ازدست داده بود؛ چه با حمایت از احمدی‌نژاد و چه بعدها با چرخش به سمت پایداری‌. ظهور احمدی‌نژاد در نیمه دهه ١٣٨٠ نقطه اوج این رخداد بود. اما مؤتلفه پس از رحلت پدر معنوی خود، راه جدیدی را در اردوگاه اصولگرایی انتخاب کرد. راهی که دورشدن از تشکل‌های سنتی اصولگرایان و نزدیک‌شدن به گروه‌های تازه‌تأسیس و جوان این جناح سیاسی را به همراه دارد. برآمدن دولت احمدی‌نژاد از بستر ناتوانی و بن‌بست راست سنتی، طلیعه این چرخش بود؛ چرخشی که ظاهرا کماکان ادامه دارد. 
نظر شما
پربیننده ترین ها