قاتل: فکر نمی کردم در اولین قرار ملاقات بکشمش!

مردی که در اولین قرار ملاقات با دختر جوان به خاطر برملا شدن راز متاهل بودنش از کوره در رفته بود و اقدام به قتل دختر جوان کرده بود، یک ماه بعد از ارتکاب به قتل شناسایی و به انجام قتل با همدستی برادرش اعتراف کرد.
کد خبر: ۵۹۸۶۹
تاریخ انتشار: ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۹
 مردی که در اولین قرار ملاقات با دختر جوان به خاطر برملا شدن راز متاهل بودنش از کوره در رفته بود و اقدام به قتل دختر جوان کرده بود، یک ماه بعد از ارتکاب به قتل شناسایی و به انجام قتل با همدستی برادرش اعتراف کرد.

«قتل در اولین دیدار بعد از دوستی وایبری»؛ این تیتر روزنامه های پنجشنبه بود که لابلای خبرهای دیگر صفحه حوادث جا خوش کرده بود. کمی بالاتر از خبر بخشیده شدن قاتل پای چوبه دار یا خبر بازسازی صحنه سرقت از صرافی.

ساعت 7 صبح اول فروردین 94 از طریق مرکز فوریت های پلیسی 110 ماموران گشت پلیس در جریان کشف جسد زنی قرار گرفتند که قاتل یا قاتلان بعد از کشتن او اقدام به انتقال جسد به داخل زمین های متروکه شهرک عباس آباد در حاشیه اتوبان امام رضا منتقل کرده بودند.

همان بررسی های اولیه نشان می داد زن جوان که بین 25 تا 30 سال سن داشت به قتل رسیده است. با انتقال جسد به پزشکی قانونی ماموران اداره دهم پلیس آگاهی ماموریت پیدا کردند تا ابتدا هویت زن جوان را که شواهد نشان می داد در یک قرار ملاقات به قتل رسیده کشف کرده و بعد هم راز قتل او را فاش کنند. تا اعلام نظریه قطعی پزشکی قانونی، بررسی بانک پرونده های افراد گمشده در دستور کار قرار گرفت. 

48 ساعت بعد از کشف جسد پدر دختر گمشده که ادعا می کرد دخترش از 29 اسفند سال گذشته با ادعای دیدار دوست صمیمی اش از خانه خارج شده و دیگر برنگشته، هویت زن مقتول به اسم «آزاده» فاش شد.

حالا نوبت کارآگاهان اداره آگاهی بود تا با بررسی رفت و آمدها و کنترل شماره تلفن و تماس های دریافتی و انجام شده دختر جوان، راز قتل او را فاش کنند. همه سرنخ های پلیس به گوشی تلفن همراه دختر جوان می رسید و ادعای دوست صمیمی «آزاده» که به ماموران گفته بود او از سه ماه قبل به صورت اتفاقی با مرد جوانی ارتباط تلفنی داشته و قرار بوده تا قبل از تحویل سال با هم ملاقات داشته باشند.

همکاری مشترک کارآگاهان اداره آگاهی و کارشناسان پلیس فتا، 15 اردیبهشت ماه دست ناصر، قاتل دختر جوان را رو کرد و کارآگاهان اداره دهم موفق شدند قاتل جوان را به همراه همدستش که کسی جز برادر کوچکتر او نبود شناسایی و دستگیر کنند. ناصر حالا به اتهام قتل عمد دختر جوان منتظر صدور کیفرخواست پرونده اشت است. جزییات روز حادثه و نحوه آشنایی ناصر با دختر جوان را از زبان خودش می خوانیم.

چطوری با هم آشنا شدید؟

- خیلی اتفاقی. به وایبر ربطی نداشت، در برنامه لاین با هم آشنا شدیم. من یک عکس اینترنتی داشتم که عکس یک مدل آسیایی بود با عینک دودی و لباس اسپورت. همه دوستانم می گفتند اگر عکس پروفایلت خوب باشد همه دوست دارند باهات دوست بشوند و من هم خیلی گشتم و یک عکس خوب پیدا کردم؛ بعد هم همان عکس را به عنوان عکس پروفایلم گذاشتم. هر شب قبل از خواب کمی در دنیای مجازی پرسه می زدم و بعد هم که این اتفاق افتاد.

چه اتفاقی افتاد؟ می شود درباره آشنایی تان توضیح بدهی؟

- توی دنیای مجازی که کسی راست نمی گوید. همه آمده اند برای وقت گذرانی. هر کسی یک چیز خودش را معرفی می کند. من هم مثل همه برای خودم یک شخصیت خیالی ساخته بودم. با آزاده هم همین جوری دوست شدم. من به او پیغام دادم. بعد هم از حال و احوال و سن و سا لهم پرسیدیم. بین آن همه آدم، دختر راستگویی بود. گفت که بچه محله نواب است. چون من آن طرف ها کارگاه داشتم برای همین هم اسم چندتا از محله ها و خیابان ها و مغازه های معروف را گفتم و با هم دوست شدیم.

بعد چه اتفاقی افتاد؟

- اتفاقی نیفتاد. هر شب با هم در همان فضا گفتگو (چت) می کردیم. من یکسری حرف ها به او می زدم، او هم درباره کارش و خانواده اش و اتفاقاتی که در طول روز برایش رخ داده بود برایم می گفت. به خدا اتفاقی نیفتاده بود. ما چند ماه بود که با هم چت می کردیم. اصلا نمی دانم چرا این اتفاق افتاد.

اول قتل را انکار کرده بودی اما بعد اعتراف کردی؛ چرا دختر جوان را کشتی؟

- نمی خواستم بکشمش اما خب وسط دعوا که حلوا خیرات نمی کنند. این اتفاق یکهو افتاد. من عصبانی شدم. آنقدر عصبانی که دستم به خون دختر جوان آلوده بشود اما خب کشتمش. الان هم که به اتفاق های آن لحظه فکر می کنم باورم نمی شود که من کشته باشمش.

درباره اتفاق آن روز توضیح بده؛ با هم قرار گذاشتید بعد چه اتفاقی افتاد؟

- هم من کار داشتم هم آزاده. هر شب با هم چت می کردیم. من گفته بودم که کارم خیلی مهم و حساس است. آخر سال هم هست، وقتم پر است و نمی توانیم همدیگر را ببینیم اما آزاده اصرار داشت که با هم ملاقات داشته باشیم. به نظرم دختر خوبی بود. او هم سر کار می رفت. قرار گذاشتیم یک روز قبل از تمام شدن سال 93 با هم قرار بگذاریم که ای کاش این کار را نمی کردم.

کجا قرار گذاشتید؟

- نزدیک خانه آنها. من محل کارم قبلا آنطرف ها بود. خودم بچه مشیریه هستم. قرار شد زیر پل امام خمینی در اتوبان نواب همدیگر را ببینیم. صبح زود با هم قرار گذاشته بودیم. اصلا نمی دانستم که درباره من با کسی صحبت کرده بود یا نه. قرار بود اگر از هم خوشمان آمد، دوستی مان را اعلام کنیم. ما تا قبل از این دیدار فقط دو بار عکس های همدیگر را دیده بودیم اما از روی همان عکس ها خیلی راحت شناختمش و...

خب همدیگر را ملاقات کردید و بعد چه اتفاقی افتاد که او را کشتی؟

- به خدا من نمی خواستم او کشته شود. هی این جمله را تکرار می کنید. انگار من از قصد او را کشتم. قتل آزاده یک اتفاق بود که به خاطرش من خیلی پشیمان هستم. سوار ماشین من شد. یک ساعت با هم بودیم. من به آزاده گفته بودم که مجرد هستم و کار آزاد دارم.

به او قول ازدواج داده بودی؟

- قول که نه، نمی شود که با اینترنت ازدواج کرد اما قبول دارم که بهش راست نگفته بودم.

چرا با هم دعوا کردید؟

- یک ساعت با هم بودیم. قرار شد بروم خرید کنم. آب و تنقلات بخرم. از ماشین که پیاده شدم گوشیم را با خودم نبردم. توی همین فاصله هم خانمم تماس گرفته بود وعکس و شماره اش روی صفحه گوشیم افتاده بود.

خب بعد چی شد؟

- سوار ماشین که شدم، رفتار آزاده خیلی فرق کرده بود. گوشی ام را برداشت و به سمت من گرفت و گفت این کیه؟ من که روحم خبر نداشت گفتم کی؟ گفت این عکسی که روی گوشیت افتاد کی بود. تازه متوجه ماجرا شدم. خواستم به آرامش دعوتش کنم و همه چیز را برایش توضیح بدهم اما او شروع به داد و بیداد و فحاشی کرد. می گفت که آبرویم را می برد و از این حرف ها. من همسرم را دوست دارم. زن و بچه دار هستم. اگر همسرم متوجه می شد که روز آخر سال با یک خانم غریبه قرار گذاشته ام خیلی برایم بد می شد. با هم درگیر شدیم. در حین درگیری، چندین بار سر او را به اتاق ماشین زدم و نهایتا گردنش را گرفتم و آنقدر فشار دادم که دیگر قادر به نفس کشیدن نبود.

با جسد چه کار کردی؟

- نمی دانستم چه کار باید بکنم؛ جنازه را به داخل کارگاه خود در منطقه مرتضی گرد بردم و از آنجا به خانه آمدم؛ موضوع را با برادرم مسعود در میان گذاشتم و او نیز به تنهایی به کارگاه مراجعه کرد و با ماشین شخصی خود (پژو 405) جسد را منتقل کرد.

نمی ترسیدی دستگیر شوی؟

- مسعود برادرم پشتم بود. گفت کسی نمی دانسته که ما با هم دوست بودیم. لاین و وایبر هم قابل ردگیری نیست. برای همین جسد را انداختیم داخل بیابان اما باز هم شناسایی شدیم. الان هم من خیلی پشیمان هستم. هر چقدر فکر می کنم باورم نمی شود من باعث قتل آن دختر شده باشم. کاش داد و بیداد نمی کرد. کاش اصلا لاین را روی گوشیم نصب نمی کردم. من اصلا سابقه ای ندارم اما حالا به جرم قتل باید اعدام بشوم.
پربیننده ترین ها