انگلیس و اتحادیه؛ جدایی یا سازگاری؟
یکی از حوزههای اساسی که درصورت پیروزشدن هریک از احزاب انگلیسی، شاید سرنوشتی متفاوت پیدا کند، موضوع ماندن یا رفتن از اتحادیه اروپاست؛ اتفاقی که در بریتانیای کنونی دو جبهه مشخص دارد. «محافظهکاران» و حزب «استقلال بریتانیا» میل به جدایی دارند و «لیبرال دموکراتها» و طرفداران حزب «کارگر» ماندن را ترجیح میدهند. آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، واکاوی این رویکرد است که موضوع خارجشدن از اتحادیه اروپا، سوژه این روزهای بریتانیا نیست و چندین سال است که رسیدن به یک تصمیم واحد دراینباره میان تصمیمگیران و مردم انگلیس جریان دارد. اما آنچه اجازه نمیدهد تا این موضوع به قطعیتی روشن برسد و کار ماندن یا رفتن از اتحادیه را برای بریتانیا یکسره کند، مزایا و آسیبهایی است که همزمان باید به آن پرداخته شود. به زبانی دیگر، موافقان جدایی زیانهای حاصل از ماندن در اتحادیه مشکلدار اروپا را کانون توجه قرار میدهند و مخالفان، منافع ناشی از ادامه عضویت را.
اما از آنجا که بخش قابلتوجهی از مردم بریتانیا نیز خواهان لغو این عضویت هستند، در صورت پیروزی احزاب کارگر یا لیبرال، نباید از این موضوع غافل شد که میل به جدایی از اتحادیه، مطالبه بخشهایی از جامعه انگلیسی نیز هست.
تا جایی که براساس گزارش منتشرشده در یک روزنامه انگلیسی (آبزرور) سه سال پیش، طی یک نظرسنجی عنوان شد رقمی نزدیک به ٥٦درصد مردم میلی به ماندن در اتحادیه اروپا ندارند.
اما بااینحال، مخالفان جدایی نیز استناداتی برای توجیه ادامه رابطه با اتحادیه دارند و معتقدند مردم انگلیس تحتتأثیر گرایشات و تبلیغات احزاب ملیگرا (مانند حزب استقلال بریتانیا) چنین تمایلی پیدا کردهاند. این طیف بر این باورند که در صورت جدایی انگلیس، کشورهایی که طی تمامی سالهای اخیر از رقبای اقتصادی و سیاسی بهشمار میرفتند، همچون آلمان، فرانسه یا ایتالیا و همیشه مانعی برای اجرائیشدن راهبردهای انگلیس به حساب میآمدند، بهسادگی میتوانند هدایت اتحادیه را به دست گرفته و از این طریق بر قدرت خود در جامعه اروپایی بیفزایند. طبعا این کار به ضرر بریتانیایی تمام خواهد شد که از تأثیرگذارترین بازیگران قاره سبز بهشمار میرود و در عرصه تجارت و دیپلماسی، حرف بسیاری برای گفتن دارد. بهدنبال چنین رویکردی، تمامی بازرگانان، کارخانجات و صادرات و تعاملات انگلستان که در ارتباط دوسویه با اتحادیه و اعضای آن قرار دارند، یا به حاشیه رانده خواهد شد یا کلا حذف میشود.
اما با همه این احوالات، پرداختن به مسئله جداشدن از اتحادیه، مدتهاست نقل محافل سیاسی و اقتصادی تصمیمگیران انگلیسی است تا جایی که ادامه این رابطه در شرایط فعلی تبدیل به چالشی آشکار میان این دو شده است. در مسیر ارزیابی دلایل مخالفت با تحادیه اروپا چند نکته اساسی بیشتر جلب توجه میکند؛ در مرحله نخست باید توجه داشت این مخالفتها ریشه در گذشته بریتانیا دارد و سخن امروز نیست. این کشور از آغاز راه تشکیل یک جمع اروپایی، ساز مخالف میزد و از رفتن زیر چتر یک جمعیت مشترک طفره میرفت. این مخالفت صراحتا در گفتار سیاستمداران آن روزهای بریتانیا نیز مشهود بود تا جایی که چرچیل در جایی آشکارا گفته بود: «ما با اروپاییم، ولی نه بخشی از آن. مجذوب آن هم نیستیم. ما قصد درآمیختن با یک سیستم فدرال اروپایی را نداریم».
اما تحولاتی که از دهه ١٩٧٠ به بعد هم برای بریتانیا و هم دیگر دولتهای اروپایی رخ داد، زمینه عضویت انگلیس را بهتدریج فراهم کرد. بااینحال، پیشزمینه نارضایتی، همیشه در لابهلای سیاستهای این کشور وجود داشت. دراینمیان، بعضی رویکردهای مربوط به اتحادیه نیز در تشدید این پیشزمینه مؤثر بود. جدیترین این رویکردها، بحران «یورو» بود که رشد اقتصادی در کل منطقه اروپانشین را به طرز چشمگیری کاهش داد و موجبات بیکاری بخش عظیمی در کشورها، افزایش بدهیهای دولتی و کاهش نقدینگی دولتها را فراهم کرد.
بریتانیا این معضل را یکی از اصلیترین دلایل خود برای جدایی میداند و اینگونه اعلام میکند قصد درآمیختگی با چنین بحرانی را ندارد. درهمینراستا، انگلیس مایل به پذیرفتن و اجرای تصمیمات جمعی اقتصادی اتحادیه یا پیشنهادات دولتهای اروپایی دیگر نیست.
از سوی دیگر، تأکید بر ملیگرایی در اتخاذ تصمیمات اقتصادی، از مهمترین تأکیدات مخالفان اتحادیه است. بر این مبنا، انگلیس با اشاره به ملیگراییهای مالی، معتقد است تمرکزگرایی در اتحادیه اروپا به زیان این کشور تمام خواهد شد و میتواند بستر مناسبی را برای دخالتهای غیرمستقیم اتحادیه و اعضای آن در سیاستگذاریهای بریتانیا فراهم کند. نکته دیگر، اعتمادبهنفس بالای دیپلماتیک بریتانیاست؛ رویکردی که باعث شده تا اعلام کند یکی از وزنههای اساسی اتحادیه، این کشور است، بنابراین باید از مزایای بیشتری برخوردار باشد. البته شکی نیست که این کشور یکی از استراتژیکترین مهرههای اروپایی ست، تا جایی که شاید با بیرونآمدن این کشور، دیگر بازیگران نیز به تبعیت از آن، میل به جدایی پیدا کنند. اما با همه اینها، بعضی از اعضای اتحادیه همچون آلمان این فرضیه خودبرتربینی انگلیسی را قبول نداشته و معتقد است بعضی از ناسازگاریهای انگلیس با راهبردهای این خانواده بزرگ اروپایی، بعضا به ضرر دیگر کشورها نیز تمام شده است. این موضعگیریها علیه انگلیس تا حدی قابلقبول است، چراکه این کشور به دفعات ثابت کرده مایل به ترجیح اولویتهای ملی خود بر سیاستهای جمعی اتحادیه است. از طرفی عدم هماهنگی با دیگر دولتها و بهاندادن و عدم عضویت در برخی پیماننامهها (مانند شنگن) و تبعیتنکردن از تصمیمات برلین یا پاریس، نشان داده که انگلیس به اندازه بقیه اعضا، دلنگران اتحادیه نیست و همین امر روزبهروز بر غلظت چالشها میان بریتانیا و همسایگان همقارهای، خواهد افزود. تا جایی که باید در انتظار تصمیمات جدید برنده انتخابات انگلیس ماند و دید در برخورد با این تقابلهای دوطرفه، سازگاری مسالمتآمیز را انتخاب خواهد کرد یا قطع رابطه همیشگی را؟
منبع: روزنامه شرق
آخرین اخبار