(طنز) تصادف احمدینژاد با آمبولانس
پوریا عالمی در شرق نوشت:
خیلی شیک و آژیرکشان داشتم آمبولانس را میراندم که ناغافل دیدم خوررررت یک نیسان آبی مالید به آمبولانس. آقا ما را میگویی نفهمیدم از کجا خوردم. زدیم کنار. داشتم فکر میکردم قفلفرمان را بردارم و پیاده شوم یا نه که دیدم راننده نیسان آبی آقای احمدینژاد است. محمدرضا رحیمی، معاون سابق، هم نشسته بود سمت شاگرد. قفلفرمان را غلاف کردم و پیاده شدم.
گفتم: سلام آقای احمدینژاد. بهبه. آقا چرا نیسان؟
گفت: چون دوره شعارها گذشته است. باید کارهای زیربنایی کرد.
گفتم: خیلیخب. ولی این چه وضع رانندگی است؟
گفت: بد است؟ زیرت میگرفتم خوب بود؟ میزدم میافتادی توی جوب آب میبردت خوب بود؟
گفتم: آقا تصادف کردیمها. مالیدی. درباره دوران ریاستجمهوریتان که سوال نمیکنم.
گفت: خسارت من را بده بروم.
گفتم: «جان؟» و زنگ زدیم پلیس. پلیس آمد و نگاه کرد و کروکینکشیده گفت: آقا سدمعبر کردی. راه بیفت برو.
رحیمی گفت: گوش کن پسرجان. سیاهنمایی نکن.
گفتم: آقای پلیس، مالیده به من. خسارتم چی؟
آقای پلیس گفت: برو پدرجان. خسارتت چقدر میشود؟ صدهزارتومان؟ من خودم بهت دستی میدهم، فقط گازش را بگیر برو تا ما هم برویم پی کارمان.
گفتم: نخیر. من آدم قانونمداری هستم. من شاکی هستم.
آقای پلیس گفت: هرطور راحتی. اما صبر کن تکلیف باقی پروندههاشون مشخص شود بعد.
گفتم: من تا آخرش میایستم. الان هم اصلا زنگ میزنم دیوان عدالت اداری بیاید.
کمی گذشت و از دیوان عدالت اداری آمدند.
گفتم: سلام علیکم. ببینید آقا، آقای احمدینژاد مالیده به آمبولانس و من و حالا خسارت هم میخواهد.
نماینده دیوان عدالت اداری یک نگاه به ماشین انداخت و گفت: چیزی نیست.
گفتم: چیزی هست. من سابقه نداشته کسی بزند بهم یا بمالد بهم و حسابش را نرسم و خسارتم را نگیرم.
رییس دیوان عدالت اداری به نقل از ایسنا گفت: «احمدینژاد را که نمیشود با دیگران مقایسه کرد. ایشان حسابش جداست.»
گفتم: «آهان. حساب کار آمد دستم.» و سوار آمبولانس شدم و پشت گوشم را خاراندم.
خیلی شیک و آژیرکشان داشتم آمبولانس را میراندم که ناغافل دیدم خوررررت یک نیسان آبی مالید به آمبولانس. آقا ما را میگویی نفهمیدم از کجا خوردم. زدیم کنار. داشتم فکر میکردم قفلفرمان را بردارم و پیاده شوم یا نه که دیدم راننده نیسان آبی آقای احمدینژاد است. محمدرضا رحیمی، معاون سابق، هم نشسته بود سمت شاگرد. قفلفرمان را غلاف کردم و پیاده شدم.
گفتم: سلام آقای احمدینژاد. بهبه. آقا چرا نیسان؟
گفت: چون دوره شعارها گذشته است. باید کارهای زیربنایی کرد.
گفتم: خیلیخب. ولی این چه وضع رانندگی است؟
گفت: بد است؟ زیرت میگرفتم خوب بود؟ میزدم میافتادی توی جوب آب میبردت خوب بود؟
گفتم: آقا تصادف کردیمها. مالیدی. درباره دوران ریاستجمهوریتان که سوال نمیکنم.
گفت: خسارت من را بده بروم.
گفتم: «جان؟» و زنگ زدیم پلیس. پلیس آمد و نگاه کرد و کروکینکشیده گفت: آقا سدمعبر کردی. راه بیفت برو.
رحیمی گفت: گوش کن پسرجان. سیاهنمایی نکن.
گفتم: آقای پلیس، مالیده به من. خسارتم چی؟
آقای پلیس گفت: برو پدرجان. خسارتت چقدر میشود؟ صدهزارتومان؟ من خودم بهت دستی میدهم، فقط گازش را بگیر برو تا ما هم برویم پی کارمان.
گفتم: نخیر. من آدم قانونمداری هستم. من شاکی هستم.
آقای پلیس گفت: هرطور راحتی. اما صبر کن تکلیف باقی پروندههاشون مشخص شود بعد.
گفتم: من تا آخرش میایستم. الان هم اصلا زنگ میزنم دیوان عدالت اداری بیاید.
کمی گذشت و از دیوان عدالت اداری آمدند.
گفتم: سلام علیکم. ببینید آقا، آقای احمدینژاد مالیده به آمبولانس و من و حالا خسارت هم میخواهد.
نماینده دیوان عدالت اداری یک نگاه به ماشین انداخت و گفت: چیزی نیست.
گفتم: چیزی هست. من سابقه نداشته کسی بزند بهم یا بمالد بهم و حسابش را نرسم و خسارتم را نگیرم.
رییس دیوان عدالت اداری به نقل از ایسنا گفت: «احمدینژاد را که نمیشود با دیگران مقایسه کرد. ایشان حسابش جداست.»
گفتم: «آهان. حساب کار آمد دستم.» و سوار آمبولانس شدم و پشت گوشم را خاراندم.
گزارش خطا
نظر شما
پربحث ترین عناوین
آخرین اخبار