مجتبی مطهری: اگر پدرم زنده بود...
خبر ترور پدرش را از مرحوم دكتر يدالله سحابي شنيد. بعد از ٣٦ سال هنوز صداي گريه و «هق هق» سحابي را از پشت تلفن به ياد دارد. ميگويد شهيد مطهري چهار سال پايان عمر خود را در همين خانهاي گذراند كه براي مصاحبه آنجا رفتيم؛ خانهاي كه از شهيد مطهري در قلهك امروز به موزه تبديل شده مربوط به سالهاي قبل از ١٣٥٤ ميشود. سال ٥٤ مرحوم مطهري منزلي كه در قلهك داشته را ميفروشد و مقداري بالاتر از آنجا در حوالي قيطريه زميني را خريداري و ساختمانش را بنا ميكند. همان خانهاي كه مجتبي مطهري براي آخرين بار صداي استاد را آنجا شنيد. وقتي كه مرحوم حاج طرخاني با اتومبيل خود به دنبال استاد ميآيد تا به اتفاق به منزل مرحوم دكتر سحابي براي شركت در جلسه شوراي انقلاب بروند و مجتبي در حال اقامه نماز مغرب و عشاء بوده است. ميگويد پدر نماز مغرب و عشاء را خواند اما او نرسيده بود به پدر اقتدا كند.
مجتبي مطهري، فرزند ارشد آن مرحوم در ميان سه پسر و چهار دخترش است. مجتبي مطهري اهل سياست نيست و تنها مشغلهاش تدريس در دانشكده الهيات دانشگاه علامه طباطبايي است. ميگويد در بين همه ما تنها علي سياسي است و «ماشاءالله براي خودش سياستمداري شده است.» قبل از مصاحبه شرط كرده بود دوست ندارد به حوادث شيراز و... بپردازد اما در خلال بحث متوجه شدم تقريبا در همه مسائل با برادر سياسياش - بنا به تعبير طنزآميز خودش- هم راي و هم نظر است جز دو مورد! اول اينكه ميگويد اين علي بود كه بعد از شهادت استاد مطهري اطلاعيه آن مرحوم در مورد دكتر شريعتي را منتشر كرد و به نوعي با لحن و بيانش ميرساند كه خيلي موافق اين كار نبوده است. ميتوان گفت مجتبي مطهري تا حد نسبتا زيادي مجذوب دكتر شريعتي است هرچند بر ضرورت نقدهاي استاد مطهري به ويژه در كتاب «اسلامشناسي» تاكيد ميكند. دومين مسالهاي كه او با برادرش اختلاف دارد در مورد رهبري پدرش در صورت ادامه حياتش است. در واقع او برخلاف علي مطهري كه معتقد است اگر مرحوم مطهري به شهادت نميرسيد حتما بعد از امام(ره) به رهبري ميرسيد را قبول ندارد و معتقد است پدرش اين مسووليت را قبول نميكرد. برادر ديگر حجتالاسلام دكتر محمد مطهري است كه وقتي استاد به شهادت ميرسد تنها چهار سال داشته است. او اكنون چهل و چهار ساله است و در موسسه پژوهشي امام خميني(ره) مشغول به تدريس و پژوهشهاي علمي است. به روايت مجتبي مطهري، محمد مطهري چند بار به آيتالله مصباحيزدي تاكيد كرده كه در مسائل سياسي با ايشان اختلاف نظر دارد اما آيتالله مصباح به دليل ارادتي كه به شهيد مطهري دارد مانع جدايي ايشان از موسسه شده است. مجتبي مطهري به ياد نميآورد كه آيتالله مصباح با شهيد مطهري مراوده يا حتي ديداري داشته اما تاكيد ميكند كه با مقام معظم رهبري، آيتالله طالقاني، مهندس بازرگان، دكتر سحابي، شهيد بهشتي، آيتالله هاشمي و آيتالله جواديآملي مراوده داشته است. متن زير حاصل گفتوگوي ١٢٠ دقيقهاي ما با فرزند ارشد شهيد مرتضي مطهري است.
شما زمان شهادت استاد حدود ٢٥ سال داشتهايد، دانشجوي رشته الهيات دانشگاه تهران بودهايد و مرحوم پدرتان هم استاد همان دانشگاه بودند. پس احتمالا دانشجوي ايشان هم بودهايد.
من مقداري نزد پدر خصوصي درس خواندم و باعث شد كه سال ٥٤ دانشكده الهيات پذيرفته شوم. بهمن ٥٨ ليسانس گرفتم پدر در ارديبهشت همان سال به شهادت رسيدند. اما هيچوقت دانشجوي كلاس ايشان نبودم.
پدر انسان عجيبي بود چرا كه وقتي من وارد دانشكده شدم كليات فلسفه و منطق يا فقه و اصول يا كلام و عرفان را كه خود تدريس ميكردند به شهيد مفتح سپردند. دليل ايشان هم حساسيتي بود كه روي ايشان وجود داشت. به هر حال عدهاي هم بودند كه با دستگاه طاغوت ارتباط داشتند، برخي اصلا لامذهب بودند اما الهيات درس ميدادند. رييس دانشكده هم بهايي بود. در مجموع اوضاع خوبي نبود و شاه ميخواست رشته الهيات در ظاهر وجود داشته باشد اما در باطن آن چيزي نباشد. لذا شاه از وجود پدر و شهيد مفتح هم رنج ميبرد. ما استاد الهيات داشتيم كه نماز نميخواند، همسرش بيحجاب بود و اين باعث ميشد الهيات زمينه غمانگيزي داشته باشد. اين توهين به الهيات و مقدسات بود اما دستگاه شاه به عمد اين افراد را ميگذاشت. البته افراد متديني هم حضور داشتند اما در اقليت بودند. حتي كساني هم كه متدين نبودند وقتي فطرتشان پاك بود و انسان بااخلاقي بودند پدر به آنها احترام ميگذاشت و معتقد بود بايد از علم آنها در دانشگاه استفاده كرد.
مثلا كدام اساتيد؟
به طور مثال آقاي هروي و دكتر زرينكوب را احترام ميكرد و معتقد بود وجود آنها گرانسنگ است و بايد از حضورشان استفاده كرد. حتي به خاطر دارم درباره محيط طباطبايي يا مجتبي مينوي كه اصلا با مذهب ميانهاي نداشت معتقد بود بايد از علم ايشان در حسينيه ارشاد استفاده و آنها را به حسينيه دعوت ميكرد. شهيد مطهري روح بزرگي داشت و براي علم ارزش قايل ميشد. به طور مثال وقتي ايشان به مدرسه عالي بابلسر رفت كه مدير آن پاپيون ميزد و غربيمآبانه رفتار ميكرد از آنجا كه برخي دختر خانمهاي بيحجاب نيز براي استقبال آمده بودند شهيد مطهري خواهش كرد كه آنها عقب بنشينند و خانمهايي كه محجبه بودند جلو آمدند. يعني اين طور نبود كه بگويد من به چنين محيطهايي نميروم. فقط به دانشكده ادبيات نرفت و در پاسخ به دعوتهايي كه از ايشان ميشد گفتند الهيات براي من بهتر است، اجازه دهيد من يك دانشكده بيشتر نباشم. ايشان با افراد متنوع، حتي دانشگاهيان، مهندسان، پزشكان و فرهنگيمابان انس داشت. يعني انساني كه براي حقيقت ارزش قايل بود، اسلام را حق ميدانست و به حكمت و عمق مسائل رسيده بود اعتقاد داشت بايد به هر جايي اين نور را رساند و اين معارف را به جانها بخشيد. البته درمورد افرادي كه در كلاس عليه دين تبليغ ميكردند اينگونه نبود. اما درباره سايرين متفاوت بود، به طور مثال اگر استاد ماركسيستي حضور داشت، معتقد بودند هم او بايد صحبت كند و هم ما بايد نقد كنيم .
اين رفتار ايشان آيا از سوي حوزه يا كساني كه در دينداري رويكرد متعصبتري داشتند مورد انتقاد قرار ميگرفت؟
بله، به طور مثال ايشان پيش از انقلاب در مجله زن روز مطلب مينوشت كه خب انتقاد ميكردند و ميگفتند در شأن شما نيست در چنين نشريهاي بنويسد ولي ايشان پاسخ ميدادند من براي خدا و تبليغ اسلام اين كار را ميكنم، چون آن مجله را اغلب افراد غيرمذهبي ميخواندند و بهترين جايي كه ميتوان تبليغ انجام داد همانجا بود. موفقيت ايشان هم اين بود كه دنياي امروز را خوب ميشناخت و با قلمي زيبا و اثرگذار مينوشت.
انتشار يادداشتهاي استاد در آن مجله چگونه كليد خورد؟ مجله از ايشان خواسته بودند مقاله بنويسند يا خودشان براي انتشار مطلب درخواست داده بودند؟
نخير، خود ايشان درخواست داده بود و البته آنها نيز استقبال كرده بودند. اگر كسي هم نقد مينوشت به طور مثال آقايي به نام مهدوي عليه اسلام نقد مينوشت و احكام اسلامي را تحقير ميكرد، پدر ميگفتند من در صفحه مقابل دفاع ميكنم. بگذاريد دو منطق مقابل هم بيايد، اشكالي ندارد، خوانندگان كه سخن منطقي و حق را ميفهمند.
بازخوردي هم داشت؟ شما خاطرهاي داريد از اينكه كسي اين مقالات را خوانده باشد و تغييري در رويكرد او به وجود آمده باشد يا با استاد ارتباطي گرفته باشد؟
بله، تلفنهايي ميشد و خانمهايي ميگفتند كه تحت تاثير مطالب ايشان قرار گرفتهاند و بدبينيشان نسبت به اسلام از بين رفته است.
مقالات ايشان طي چه مدت در مجله زنروز كار ميشد؟
دقيقا خاطرم نيست اما فكر ميكنم بين سالهاي ٤٥ تا ٥٠ بود.
و بعد متوقف شد؟
بعد اينها به صورت كتاب درآمد. در قالب جلد اول البته جلد دومي هم داشت كه در مقدمه جلد اول به آن اشاره كردهاند.
در واقع مقالات ايشان در همين مجله زنروز بوده كه امروز تحت عنوان «زن در اسلام» منتشر شده است؟
بله، مجموع آن مقالات با اضافاتي كه خودشان انجام دادند و با توضيح و گستردگي بيشتر در قالب اين كتاب منتشر شد.
چه شد كه از يك وقتي به بعد انتشار مقالات ايشان در «زن روز» متوقف شد؟
مطلبشان تمام شد.
پس نه منعي از سوي استاد بود و نه از سوي مجله؟
خير. اتفاقا مسوولان مجله معتقد بودند خوانندگان شان بيشتر ميشود و استقبال هم ميكردند. احكام اسلامي وقتي روشن، علمي و مستدل بيان شود بر دل مينشيند. شهيد مطهري با توجه به مسائل دنياي امروز، حقوق بينالملل و حقوق بشر مينوشت و قلمشان، قلم روز بود.
شخصيتهايي مثل امام خميني(ره) نسبت به انتشار اين مقالات در «زن روز» تذكري به شهيد مطهري ندادند؟
نخير. امام عجيب روشن بود و به ايشان بسيار اعتماد داشت.
از بين روحانيان و متدينين چطور؟ مثلا نميگفتند شما با انتشار مقالات خود به اين نشريه مشروعيت ميبخشيد؟
انتقادهايي به ايشان ميشد كه چرا در چنين محافلي حضور پيدا ميكنيد اما ايشان پاسخ ميدادند من طبق وظيفه علاقه دارم به چنين مكانهايي بروم حتي به خود من ميگفتند كه آرزو داشتند زبان انگليسي ميدانستند و ميتوانستند به اروپا بروند و با استادان مسيحي درباره اسلام و مسيحيت بحث داشته باشند. ديد بسيار بازي داشتند، كتاب «اسلام و نيازهاي امروز» ايشان را ببينيد، معتقدند ما امروز به آموزش معارف جديد، اقتصاد غرب، نقد فلسفه غرب، فلسفه تطبيقي و نقد فلاسفه اخلاق غرب نياز داريم و بايد فرهنگ و تمدن اسلامي را با توجه به فرهنگها و نظرياتي كه در فرهنگ و تمدن امروز وجود دارد احيا كنيم. نياز داريم اسلام را با دنياي امروز و تغييرات آن منطبق كنيم. چون هگل ميگويد تمدن اسلامي مرده و امروز دنياي مدرن است، شهيد مطهري به دنبال اين است كه بگويد تمدن اسلامي زنده است و علل انحطاط آن را بايد پيدا كرد. اگر خاطرتان باشد صدا و سيما يك دفتر دوم از شهيد مطهري چاپ كرد با عنوان «فرهنگ و تمدن» و فصلي را نيز باز كرد با عنوان انحطاط تمدن، كه چرا تمدن اسلامي انحطاط پيدا كرده است. البته گوستاو لوبون در «تمدن اسلام و عرب» ميگويد كه بايد علل انحطاط تمدن اسلامي را پيدا كرد و نميتوان آن را به تقدير نسبت داد. سيد جمال ميگويد كه خود مسلمانها به تمدن اسلامي لطمه زدند. خود امام(ره) نيز ميخواست تمدن اسلامي را زنده كند. پدر نيز در آرمانشهر خود يعني در مدينه فاضله، ميگويد هم انسان شناسي بر جامعه شناسي مقدم است و هم جامعه شناسي بر انسان سازي. انسان سازي يعني همانطور كه شهيد بهشتي ميفرمايند تا انسان خود را نسازد نميتواند بر جامعه اثرگذار باشد. جامعه شناسي بر انسان سازي مقدم است يعني تا جامعه سالم و پاك نباشد انسانها نميتوانند به راحتي خود را بسازند. انقلاب امام هم به همين دليل بود يعني تقدم جامعه بر انسان، يعني احياي تمدن اسلامي. خود امام و پدر خيلي راضي نبودند كه روحانيان زياد وارد عرصه شده و پست بگيرند. ميگفتند در حد ضرورت بايد دخالت كنند.
اين ضرورت به طور مثال كجا بود؟
يعني آنجا كه نيازهاي اساسي پيدا شود اما ممكن است برخي اوقات اين نيازها براي برخي روحانيان نباشد و آنها فقط براي پست و موقعيت حضور پيدا كنند و ميگفتند اينها در شأن نظام نيست كه روحانيان فقط براي كسب موقعيت و مقام بيايند نه بر حسب مسووليت، وقتي كه خلأ احساس شود بايد به عرصه بيايند اما نبايد آنقدر گسترده شود كه تبديل به حكومت روحانيان شود و نه حكومت ديني. كتابي هم آقاي حميدرضا شاكرين از فضلاي قم نوشتهاند با عنوان «حكومت ديني» آنجا هم ايشان ثابت كردهاند كه حكومت ديني، حكومت روحانيان نيست. به فرمايشات پدر هم استناد كردهاند. از مهندس بازرگان نقل كردهاند كه «دين براي آخرت است» يعني دين براي دنيا و سياست نيامده است.
البته مقصود شما بازرگان متاخر است؟ چون بازرگان متقدم به شيوه پدر شما نزديك بود اما پس از شهادت استاد مطهري و تجربهاي كه در دولت موقت و مسائل بعد از آن داشت به نتيجه ديگري رسيد.
بله، درست است به قول شما منظورم مهندس بازرگان متاخر است. خدا ايشان را رحمت كند. فشارهايي كه در نبود پدر به ايشان وارد شد در او عقدههاي روحي ايجاد كرد. ميخواهم بگويم اگر آن فشارهاي سياسي و توهينها به ايشان وارد نميشد به حكومت ديني بدبين نميشد. ايشان از زمان طاغوت انسان معتقدي بود منتها روش اينها روش درستي نبود. استاد مطهري هم حضور نداشت كه مسير را هدايت كند، مهندس بازرگان بدبين شد. البته يك دليل ديگر هم اين بود كه مهندس بازرگان با معارف اسلامي عميقا آشنا نبود به طور مثال ميگفت امام حسين(ع) اصلا نميخواسته حكومت تشكيل دهد يا امام حسن(ع) اصلا علاقهاي به حكومت نداشته است.
البته اصل اين نظريه مربوط به مرحوم صالحي نجفآبادي است.
حرفهاي مهندس بازرگان هم هست. شما كتاب «خدا و آخرت» را ببينيد كه آن اواخر آمده اما بعد كه دچار ناراحتي ميشود استدلال ميكند بر اين نتايج، كه نه اصلا دين براي آخرت است. آقاي شاكرين هم اين را در كتاب شان نقد كردهاند كه اين تصور اشتباهي است و استنباط مهندس بازرگان را ميگويد و علت آن را كه ايشان احاطهاي به مطلب ندارند.
البته قبل از انقلاب ميبينيم كه مهندس بازرگان درباره «مطهرات در اسلام» و بسياري از مفاهيم اسلامي مثل «بعثت» كتاب نوشتهاند. يعني نشان ميدهد كه به اين مباحث تسلط داشتهاند حالا اگر در سالهاي پاياني عمر خود نتيجه ديگري رسيد شايد نيازمند يك سلسله مباحث و تحقيقات جدي باشد.
اينكه ميگويم بر معارف اسلامي تسلط نداشته منظور احاطه عميق است. مهندس بازرگان با معارف جديد بيشتر آشنا بود حتي بيش از پدر. ايشان در معارف اسلامي قرآن كار كرده است و در تفسيري كه بر قرآن نوشته ميبينيد كه چقدر بر علم جديد احاطه دارد. همانطور كه درباره دكتر شريعتي هم ميگوييم كه با معارف جديد خيلي آشنا است حتي بيشتر از پدر اما با معارف اسلامي آشنايي عميقي ندارد.
به دكتر شريعتي هم ميرسيم اما... شهيد مطهري چقدر به مهندس بازرگان اعتماد داشت؟ خاطراتي را از آن دوران به ياد داريد؟
بله، مهندس بازرگان آدم صديق، درست و با ايماني بود اما يك مقدار تحت تاثير غرب قرار داشت. با اين وجود فرد مخلصي بوده و قصد خدمتگزاري داشت و پدر هم براي ايشان احترام قايل بود. پدر معتقد بود كه اينها را بايد هدايت و حفظ كرده و با سعهصدر با آنها رفتار شود.
اواخر عمر شهيد مطهري مقداري اختلافها بين بخشي از حاكميت و دولت بازرگان ايجاد شده بود و ايشان ظاهرا در جريان قرار گرفته بودند. شما خاطرهاي از آن زمان به ياد داريد كه شهيد مطهري كدام طرف را بيشتر حق ميدانست يا راه برطرف شدن نزاع را چه ميدانست؟
من فكر ميكنم پدر فرصت پيدا نكرد. اگر براي او فرصت پيش ميآمد شايد راههاي ديگري را در اين باره ميرفت. ميخواهم بگويم به هر حال از يك سو دولت موقت و از سوي ديگر روحانيت به دليل عدم درك دقيق از مسائل اشتباهاتي را مرتكب شدند. با نبود شهيد مطهري كساني مقداري احساس ميكردند كه دولت بازرگان اشتباهاتي دارند به خصوص در ارتباط با اينكه درك عميق از امام و انقلاب به آن معنا را نداشتند. بازرگان هم از دركي كه مردم از روحانيت و به خصوص شخص امام داشتند خيلي تبعيت نميكردند. به طور مثال ميخواستند مستقل باشند و ميگفتند روحانيت نبايد چيزي را به ما ديكته كند. شهيد مطهري معتقد بود با اين تفاسير ممكن است انقلاب از مسير خود خارج شود. پدر هم متوجه اشتباهات دولت موقت و هم اشتباهات روحانيت ميشد فكر ميكنم اگر ايشان بودند شايد به طريقي مسائل را حل ميكردند و در صورت نياز امكان ادامه كار دولت موقت نيز در شرايطي كه با مشكل مواجه شده بود فراهم ميشد. حتي بازرگان را خود پدر معرفي كردند و گفتند اين دولت بايد شكل بگيرد و به امام بيشتر حسن و كمتر عيبهاي مهندس بازرگان را گفتند. امام نيز گفته بودند كه من انساني با انصافتر از مطهري روي زمين نديدهام. مطهري انسانيت دارد و درباره افراد ابتدا حسنهاي آنها را بيان ميكند برخلاف برخي كه فقط به دنبال عيبها هستند و اين همه خوبيهاي آقاي بازرگان را نميبينند.
چه خوبيها و عيبهايي را براي مهندس بازرگان برشمرده بودند؟
صداقت او، مسلمان صادقي است كه قصد خدمت به انقلاب را دارد. منتها مهندس بازرگان با روحانيت و حوزه خيلي دمساز نبود و بعضي از اعضاي دولت او اصلا با سنت و روحانيت ميانهاي نداشتند و همين مقداري مشكل ساز ميشد.
اگر ديد شهيد مطهري اين بود كه روحانيت بنا به ضرورت بايد در عرصه حضور پيدا كند پس بايد از نظر ايشان دولتي مثل دولت بازرگان بسيار ايدهآل باشد چون در عين حال كه فرد باايماني بودند خيلي در حوزه و روحانيت حضور ندارد. متعادل است هم اين طرف را دارد و هم آن طرف را. پس ميتوان گفت دولت بازرگان آرمان مطهري بود.
ايشان در كتاب «آينده انقلاب اسلامي» اهداف روحانيت را بيان ميكنند يعني معتقدند كه مبناي اين انقلاب امام و روحانيت است يعني ريشههاي سنت و روح از آنجا برخاسته است و نقش روحانيت و امام در آن برجسته است. منظور اين است كه از روحانيان در پستهاي سياسي كمتر استفاده شود. شهيد مطهري معتقدند كه اين اشتباه بازرگان بوده كه درك عميق از سنت و روحانيت نداشته، اشتباه اين طرف هم اين بود كه درك عميقي از بازرگان و دولت او نداشت. نقد ايشان بر خود بازرگان هم هست.
شهيد مطهري از قبل از انقلاب هم اين نگاه را به بازرگان داشت و باز هم ايشان را به امام(ره) پيشنهاد داد يا نه وقتي بازرگان دولت موقت را قبول كرد شهيد مطهري اين موارد را متوجه شد؟
قبل از اينكه ايشان را معرفي كنند ميدانست. زمان معرفي هم حسنها و هم عيبهاي ايشان را به امام گفتند.
با اين حال كه اين ويژگيهاي بازرگان را ميدانستند اما باز او معرفي كردند و امام هم پذيرفتند. درست است؟
شهيد مطهري در واقع نميخواستند اين افراد خيلي از روحانيت فاصله بگيرند چون معتقد بودند اگر اين اتفاق بيفتد و آنها به حال خود واگذار شوند ممكن است مشكلاتي از جهت انقلاب، سياست و مسير آن پيدا كنند. اعتقاد داشتند كه مهندس بازرگان و دولت بايد تحت هدايت امام و روحانيت –يعني مركز و هسته اصلي- قرار بگيرند. ميگفتند اگر افراد مدرن كه ديدگاهها و معارف جديد دارند از روح سنت، معنويت، روحانيت و ولايت جدا شوند مشكل ساز است. همين اعتقاد را براي شريعتي هم داشتند اينكه ايشان ميخواهد اسلام را با ديد جديد ببيند و در قالب جديد ارايه كند بسيار زيباست، ضعف او هم اين است كه آنطور بايد به سنت و هسته ثابت دين كه معارف، روحانيت و ثبوت باشد خيلي توجهي ندارد و بيشتر به مساله تغيير دين، قالب و شكل و مدرنيته كردن آن توجه داشت. به همين دليل هم معتقد بودند دكتر شريعتي با تمام استعداد و هوشش بايد تحت هدايت روحانيت باشد تا از خلاقيت و استعداد او در مسير درست و دقيق استفاده شود. ميبينيد ديدگاههاي دكتر شريعتي از لحاظ جامعهشناسي، تاريخ و تمدن بسيار ارزشمند است اما از نظر معارف اسلامي دچار اشتباهات فاحش شده است. افرادي بودند از ساواك كه نميخواستند بين روحانيت، دنياي جديد و دانشگاه ارتباطي برقرار شود. شايد اگر عمر ايشان اجازه ميداد ارتباط و تحولي بين اين دو برقرار ميكرد چرا كه تلاش ايشان همين بود.
آيا شهيد مطهري قبل از واگذاري دولت به بازرگان، به ايشان گفته بودند كه شما بايد حتما تحت نظر روحانيت باشيد؟
توضيح كلي داده بودند اما به طور دقيق نه.
فكر نميكنيد كه ممكن است اگر به كسي كه براي خود يك حيثيت اجتماعي دارد و حتي تصور ميكند شناختش از دين كمتر از خيلي از روحانيان نيست گفته شود كه بايد تحت نظارت روحانيت قرار بگيرد تا حدي برخورنده باشد؟
سوءتفاهم نشود. منظور از روحانيت مقصود خود امام است نه به معناي آخوندها. منظور شاخص اصلي يعني امام است. خب معلوم است قبول نكند خيليها اين را نميپذيرند. نه اينكه ايشان آزادي بازرگان را بگيرد بلكه در اصول كلي تحت هدايت امام باشد.
اينجا يك نكته هست شما ميفرماييد بازرگان بايد كاملا تحت نظارت ولايت فقيه كار ميكرد.
نظارت كلي، باز اشتباه برداشت نشود.
يعني شما هم مثل برادرتان (آقاي علي مطهري) معتقد هستيد كه نبايد اينطور باشد كه براي جزييات نيز از ولي فقيه اجازه بگيرند.
بله بنده هم همين اعتقاد را دارم. پدر ميفرمايند نظارت ايدئولوژي يعني نظارت و هدايت كلي. الان هم ميبينيد مجلس بايد مستقل باشد، آزادي تفكر بايد وجود داشته باشد، دولت بايد استقلال عمل داشته باشد و يك نظارت كلي بر اينها وجود داشته باشد.
خب اگر اينطور است مگر نظارت كلي بر مهندس بازرگان وجود نداشت؟
نه، مهندس بازرگان زير بار نميرفت حتي نظارت كلي را هم قبول نميكرد. من همين را ميخواهم بگويم ايشان اصلا زير بار فرمايشات امام هم نميرفت و معتقد بود ما ميخواهيم مستقل عمل كنيم، معناي انقلابي بودن چيست؟ وقتي ما روي اصول عمل ميكنيم و از اين دست توجيهات ميآوردند. اما چون ارتباطاتي كه با امريكا داشت و بعد از آن اميرانتظام بود خب اينها براي كشور خطرساز ميشد. به همين دليل ميگويند بايد نظارت كلي وجود داشته باشد. افراد مدرن اگر تحت نظارت كلي نروند مشكل ساز ميشوند، ما نبايد فقط بگوييم اينها همه زيبايي است.
مهندس بازرگان در جايي گفته بودند هم من امام را دوست دارم و هم امام مرا دوست دارد - اين مطلب مربوط به زمان نخست وزيري و اوج اختلافات ايشان با امام(ره) بود آيا فكر ميكنيد در فقدان وجود شخصيتي مانند شهيد مطهري، برخي عوامل بيروني براي محبت دو طرفه تاثيرگذار بوده است؟
من حتي آقاي هاشمي يادم است كه نزد امام رفته حرفي زده بود امام فرموده بودند ميدانيد با چه كسي حرف ميزنيد؟ امام به احدي جز پدر (شهيد مطهري) اعتماد كامل نداشت. روح امام بسيار بزرگ بود و اينكه حرف ديگران بتواند امام را تحت تاثير قرار دهد نبود. آقاي هاشمي گفته بودند كه از روحانيت استفاده بيشتري بشود امام فرموده بودند كه نه، من هم نظر شهيد مطهري را دارم، در اندازه لازم استفاده شود اما به طور گسترده نه.
اينكه به اندازه لازم استفاده شود يعني چه؟
يعني به حد ضرورت، اما آقاي هاشمي اعتقاد داشتند چه اشكالي دارد از روحانيان گستردهتر استفاده كرد. امام با اينكه به نظر آقاي هاشمي احترام ميگذاشتند با پدر يكدل بودند. حتي اين را خود آقاي هاشمي هم نقل ميكنند.
البته حتما ميدانيد كه اخيرا سيدمحمد خامنهاي مصاحبهاي كرده بودند و گفته بودند در بعضي مسائل مثل قضيه ٩٩ نفر، امام(ره) تحت تاثير اطرافيان خود قرار داشتند.
سيد محمد خامنهاي مرد عالمي است. اما اين گفتهشان منصفانه نيست. چون كه ايشان خود در عالم سياست نبودهاند و نبايد چنين اظهارنظري بكنند. اينها ميخواهند به افرادي مثل هاشمي لطمه بزنند. امام هيچوقت تحت تاثير آقاي هاشمي نبود. بله، از مشورت و نظر ايشان استفاده ميكرد اما تحت تاثير كسي قرار نميگرفت. امام آنقدر به شهيد مطهري ايمان داشت كه ميتوان گفت اگر تحت تاثير يك نفر قرار ميگرفت او، شهيد مطهري بود. براي اينكه اين را ثابت كنم، بگويم امام وقتي ميخواست به ايران بيايد قرار بود كه بچههاي مجاهد خلق بيايند و جلوي امام نطق كنند بعد پدر به حاج احمدآقا گفتند اين را بدانيد اگر اينها به فرودگاه بيايند -حتي سران آنها مثل لبافينژاد- مطهري ديگر با شما نيست. بعد امام به خواسته شهيد مطهري توجه كردند و گفتند آنها حق ندارند بيايند. حاج احمدآقا تعجب كرده بودند و اجازه حضور حتي يك نفر از مجاهدين را ندادند. حتي پدر گفته بودند در بهشت زهرا هم اگر اينها بيايند حاضر نميشود چون اينها منحرف هستند. لذا امام فرمودند حق با شهيد مطهري است و كسي را راه ندادند. خيلي از روساي دانشگاهي را پدر معرفي ميكرد. در نامههاي امام به ايشان هم هست كه شما با دانشگاهيان و روشنفكران ارتباط خوبي داريد و ميتوانيد بين آنها و روحانيت ارتباط برقرار كنيد و مسائل ما را برسانيد. همه اينها از روي حكمت است، امام بدون تامل و بدون حكمت سخني نميگفت. پيامي هم كه بعد از شهادت ايشان داد حرف من را ثابت ميكند. ايشان براي احدي چنين پيامي را ندادند حتي براي انسانهاي والايي مثل آيتالله دستغيب، آيتالله مدني يا شهيد بهشتي. اين نشاندهنده عشق ايشان به شهيد مطهري بود. به آقاي هاشمي هم احترام ميگذاشتند، از مشورت ايشان و مغز سياسيشان بهره ميبردند اما تحت تاثير ايشان نبودند. ميخواهم بگويم حرف ديگران ملاك نيست، اينها حرفهاي سياسي ٨٨ به بعد است كه توسط برخي بيان ميشود و منصفانه نيست.
درك شهيد مطهري از ولايت فقيه چه بود؟
ايشان ميگفتند اسلام با جمهوريت سازگار است اما جمهوريت به معناي ليبرال-دموكراسي و ليبرال محتوايي نيست، اين غربي است. دموكراسي به معناي مشاركت مردم همانگونه كه مقام معظم رهبري ميفرمايند مردمسالاري ديني. اسلام با اين دموكراسي سازگار است نه با ليبرال ايدئولوژيك. قرار نيست هر چه مردم دلشان خواست انجام بشود به طور مثال مشروبفروشيها باز شود، همجنسبازي آزاد شود و... اينها به معناي دموكراسي نيست اما دموكراسي به معناي مشاركت مردم، انتخابات آزاد، همبستگي، همدلي و تعاون با جمهوريتي كه پدر ميگويند سازگار است. ولايت فقيه از نظر ايشان به معناي نظارت و هدايت كلي در تمام شؤون نظام است توسط يك اسلام شناس و ايشان به معناي كسي است كه به كل نظام نظارت دارد تا نظام از مدار اسلاميت چه در سياست داخلي و چه خارجي خارج نشود، لذا اين با آزادانديشي مغاير نيست اما اگر در مسالهاي نظر غايي كرد و نظر خيلي خاصي داد يعني به گونهاي كه راه را بست اين در واقع جاي بحث ندارد اما اگر آقا هنوز نظر قطعي نداده ميتوان بحث كرد.
وقتي شهيد مطهري در برابر نظر امام موضع مخالف گرفت و مانع حضور خانواده شهداي مجاهدين خلق (منافقين) شد كسي به ايشان ضد ولايت فقيه نگفت؟
پدر با آثار ايشان آشنايي داشت. امام طبق اعتمادي كه به پدر داشت اين را قبول كرد. امام ميدانست كه شهيد مطهري مجاهدين خلق را از خودشان بهتر ميشناسد نه اينكه بيدليل پذيرفته باشند. حتي پدر ميگفتند من رياست شوراي انقلاب را نميخواستم اما چون امام فرمودند گفتم چشم. خود به خانواده مادر گفتند من تسليم هستم.
اول استاد مطهري رييس شوراي انقلاب بود و بعد آقاي طالقاني اين سمت را عهدهدار شدند.
بله. حتي اگر امام ميخواستند كه ايشان پاسدار داشته باشند ايشان ميگفتند چشم اما امام هرگز چنين چيزي را نخواستند. حتي وقتي عدهاي به پدر ميگفتند شما بايد پاسدار داشته باشيد ميگفتند من احساس رنج شديد ميكنم كه بخواهم چند نفر را در خيابان به دنبال خود بكشم. مگر من چه كسي هستم و زير بار چنين چيزي نميرفتند، اما اگر امام از او ميخواستند بدون شك قبول ميكردند. بعد از شهادتشان وقتي جنازه را شب جمعه شب چهاردهم ارديبهشت دفن كردند امام منزل آقاي اشراقي بودند، حاج احمدآقا دنبال ما آمدند و ما را به آنجا بردند مادر به امام گفتند مطهري پاسدار نداشتند و زير بار هم نميرفتند شما از ايشان راضي باشيد امام فرمودند من از ايشان نخواسته بودم.
آخرين باري كه شهيد مطهري را ديديد چه زماني بود؟
چند ساعت قبل از شهادت شان بود. ميخواستم نماز بخوانم يكي از اعضاي نهضت آزادي به دنبال ايشان آمد.
خاطرتان هست كدام يك از اعضاي نهضت بود؟
آقاي حاج طرخاني آمدند. جلسه شوراي انقلاب شهيد بهشتي، مهندس بازرگان و اعضاي دولت موقت در منزل آقاي دكتر سحابي بود. جلسه هيات دولت بود منتها اعضاي شوراي انقلاب هم حضور داشتند و تبادل نظر ميكردند.
چه ساعتي دنبال شما آمدند؟
ساعت هشت و نيم، بعد از نماز مغرب و عشا آمدند. ايشان نماز را خوانده بودند و با آقاي حاج طرخاني رفتند. من دنبال سجاده ميگشتم از داخل كتابخانه برداشتم مادر گفتند اينها را براي مهمان مرتب كردهام باز هم سجاده هست. پدر گفتند حالا اشكالي ندارد مهم اين است كه نمازش را زودتر بخواند و بعد به من گفتند مادرت درست ميگويد بعد از نماز سجاده را مرتب و منظم سر جايش بگذار. اين آخرين حرفهاي پدر بود. من مشغول نماز بودم كه ايشان رفتند و دقيقا ساعت ١٠:٤٠ بود كه آقاي دكتر سحابي تماس گرفتند.
دكتر سحابي مستقيما با شما صحبت كرد؟
بله، مادر كنار من ايستاده بود پرسيد چه كسي تماس گرفته؟ گفتم دكتر سحابي هستند ميگويند پدر امشب منزل نميآيد. به مادر نگفتم چه اتفاقي افتاده، مادر پرسيد چرا نميآيد؟ مطهري اگر بخواهد نيايد خودش تماس ميگيرد و با من صحبت ميكند آقا.
دكتر سحابي با شما صحبت كردند يا با مادر؟
با من. اما هنوز دو، سه كلمه صحبت نكرده بود كه مادر پرسيد چه اتفاقي افتاده و گوشي را گرفت و بعد حال او منقلب شد و فرياد كشيد چكارش كرديد؟ اين مرد دشمن داشت چه كسي او را زده؟ چه اتفاقي افتاده؟ مگر شما نديديد؟ دكتر سحابي شروع كرد به هق هق گريه. بعد مادر فهميد گفت ببخشيد خانم، من خيلي شرمنده و روسياهم. الان جلوي منزل من يكي از اعضاي گروه فرقان ايشان را با تير زد.
آن زمان كه هنوز نميدانستند قاتل عضو گروه فرقان است.
چرا قبل از آن گروه فرقان اعلاميه پخش كرده بود كه ما سه شخصيت مذهبي، سياسي، لشكري را از بين ميبريم. لشكري شهيد قرني بود مذهبي پدر، سياسي آن را نميدانم.
آيتالله هاشمي.
بله. آقاي هاشمي بود كه نتوانستند به هدفشان برسند. بعد از ترور شهيد قرني پدر گفتند ترور مذهبي فرقان من هستم.
چقدر قبل از شهادتشان بود؟
يك هفته قبل.
چرا نتوانسته بودند آنها را بعد از اطلاعيهاي كه داده بودند دستگير كنند؟
نتوانسته بودند آنها را گير بياورند.
يعني مخفي شده بودند و در اين حالت اقدام به ترور كرده بودند.
بله. به فاصله سه ماه از شهادت قرني و پدر، اطلاعات آنها را دستگير كرد. بعد از شهادت قرني ما به پدر گفتيم پاسدار بگيرند قبول نكردند. گويا شهادت خود را احساس كرده بودند. به خصوص اينكه چند شب قبل از شهادت خواب پيامبر را ديده بودند كه در كعبه پيامبر اكرم امام و ايشان را بوسيده بودند اما به ايشان بيش از امام توجه كرده بودند. جمعه شب اين خواب را ديده بودند و سهشنبه هم به شهادت رسيدند. پدر بعد از اين خواب بسيار منقلب شده بودند و احساس ميكردند كه شهيد خواهند شد. از آنجا كه مادر هم اهل تهجد و رياضت بودند گفتند ميخواهيد من خواب شما را تعبير كنم؟ تا حدي بلدم. تعبير خواب شما اين است كه پيغمبر –معيار و حقيقت اسلام- بر راه شما و آثارتان مهر تاييد زده است. بعد پدر گفتند اين هست اما چرا به من بيش از امام توجه نشان دادند حتما حادثهاي در راه است. بعد از شهادتشان مادر اين خواب را براي امام تعريف كردند، چشمان امام پر از اشك شد و فرمودند پيامبر از عالم ديگر براي ايشان خبر لقاءالله را آورده بودند.
بعد از اينكه دكتر سحابي با شما تماس گرفت شما به بيمارستان رفتيد؟
بله. ما به بيمارستان طرفه رفتيم.
پس شما به محل حادثه نرفتيد و مستقيم به بيمارستان مراجعه كرديد.
بله، ايشان را به بيمارستان انتقال داده بودند. ما كه رسيديم پدر به شهادت رسيده بودند.
البته ايشان اصلا به بيمارستان هم نميرسند و همان بين راه تمام ميكنند.
بله، قبل از بيمارستان تمام ميكنند.
شما به همراه مادر رفتيد؟
بله، من و مادر رفتيم، علي آقا هم بودند.
چه كساني از شخصيتها در بيمارستان حضور داشتند؟
دكتر سحابي بود، چند نفري از آقايان نهضت آزادي و شوراي انقلاب بودند، حتي خانمهاي برخي از آنها آمده بودند تا به مادر تسليت بگويند.
مهندس بازرگان هم آمده بود؟
بله، ايشان هم حضور داشتند.
از خانمها چه كساني بودند؟
خانم دكتر سحابي بود، دو، سه نفر ديگر هم بودند كه من نميشناختم و كنار مادر بودند.
مقام معظم رهبري و آقاي هاشمي چطور؟
بله، اگر اشتباه نكنم مقام معظم رهبري زودتر از بقيه خود را به بيمارستان رساندند چون عضو شوراي انقلاب بودند. البته الان راستش خيلي مطمئن نيستم ولي آقاي هاشمي آمده بودند.
چه كسي بر بدن شهيد مطهري نماز خواند؟
شهيد بهشتي و آيتالله گلپايگاني. در واقع دو بار نماز خوانده شد. ابتدا آيتالله گلپايگاني نماز خواندند. اما يك مرتبه ديديم كفن خوني شد و در واقع خون زده بود بيرون. به همين خاطر مجددا جنازه را شستيم و كفن كرديم و اينبار شهيد بهشتي نماز را خواندند. اين نشان ميدهد كه پيغمبر با آن عظمت بيدليل به اين مرد توجه نشان نداده بود. خون ايشان اسلام را بيمه كرد. امام فرمودند خون مطهري تاييد اين انقلاب بود.
شهيد مطهري وصيت خاصي داشتند؟ اينكه مثلا در كجا دفن شوند و چه كسي بر بدن شان نماز بخواند؟
خير، خود امام فرمودند كه ايشان را به قم ببرند. هرگز خود ايشان يا خانواده چنين چيزي را نگفته بودند. شهيد مطهري به قم علاقه خاصي داشت اما خودشان اين را نگفته بودند. من بارها اين را گفتهام كه اين شايبه پيش نيايد كه چرا مرد بزرگي مثل شهيد بهشتي را به قم نبردند، شايد چون ايشان با ٧٢ تن بود اين كار انجام نشد.
وقتي به قم رفتيد با چه شخصيتهايي در آنجا ديدار داشتيد؟
ما منزل آيتالله لاريجاني رفتيم پدر دامادمان. آقاي مصطفي محقق داماد هم حضور داشتند كه داماد ايشان بودند.
در واقع منظور شما آيتالله ميرزا هاشم آملي لاريجاني پدر آقايان لاريجاني است.
بله. همينطور است.
آقاي منتظري هم آمدند؟ ايشان را كجا ديديد؟
ايشان براي تشييع جنازه آمدند.
شهيد مطهري بعد از شهادت به قم منتقل شدند اما گويا قبل از انقلاب ادامه حضورشان در قم با مشكلاتي مواجه شده بود. ظاهرا بين ايشان و مرحوم آيتالله بروجردي كدورتي پيش آمده بود. شما چيزي در اين باره ميدانيد؟
بله. برخي عليه ايشان نزد آيتالله بروجردي سعايت و بدگويي كرده بودند و مثلا گفته بودند كه مطهري به حاج آقا روحالله امام(ره) خيلي ارادت دارد اما به شما اين ارادت را ندارد. سعايت كرده بودند در حاليكه پدر واقعا به آيتالله بروجردي علاقه زيادي داشتند.
چه كساني اينطور گفته بودند؟
افرادي كه مخالف فلسفه و عرفان بودند. يك گروه كيفي بودند حسادت هم بود چون پدر واقعا مورد توجه آيتالله بروجردي بودند ميخواستند ميانه ايشان را باهم به هم بزنند. يادم هست سال ٤٠ زمان فوت آيتالله بروجردي من هشت ساله بودم و در مسجد اعظم قم كنار پدر نشسته بودم. ايشان بهشدت گريه ميكردند و شانههايشان ميلرزيد و من غرق تماشاي ايشان بودم. مقالهاي هم دارند با عنوان «روحانيت» اگرچه نقد به روحانيت دارند اما ميگويند پاكترين و شريفترين انسانها از عصر رسولالله روحانيان اصيل هستند اما اين روحانيت آسيبپذير است، بايد معايب و آفتهاي آن از بين برود.
آيتالله بروجردي چگونه ناراحتي خود را نسبت به سعايتي كه از شهيد مطهري شده بود، نشان دادند؟
شهيد مطهري به ديدار آيتالله بروجردي رفته بودند و ايشان را نپذيرفته بودند.
چگونه اين كدورت رفع شد؟
گويا شهيد مطهري به ديدار ايشان رفته بودند و خواسته بودند كه به ايشان اجازه توضيح دهد و با صحبتهايي كه كرده بودند دل ايشان تسكين پيدا كرده بود.
چه سالي بود؟
دقيق يادم نيست اما بين سالهاي ٣٦-٣٧ بود.
شهيد مطهري هيچوقت انتقادي به برخي رفتارهاي سياسي آيتالله بروجردي داشتند؟ به طور مثال اينكه ايشان هيچ حمايتي از فداييان اسلام نكرد، يا بعد از ترور نافرجام شاه در سال ٢٧ ايشان پيامي دادند و به شاه سلامتش را تبريك گفتند.
شهيد مطهري توجهي را كه آيتالله بروجردي به وحدت اسلامي و اشتراكات فقه داشتند بسيار ميپسنديدند اما با اين وجود در برخي موارد از جمله موردي كه شما گفتيد نظر آيتالله بروجردي را نميپسنديدند. البته هيچوقت پشت سر ايشان غيبتي نميكردند چون استادشان بود. درباره ديگران هم همينطور بود. مثلا اگر ميگفتند نظر آيتالله خويي اين است ميگفتند اعلم امام است اما اگر كسي ميخواست به آيتالله خويي جسارت كند ناراحت ميشدند.
در مورد حساسيت ايشان نسبت به حفظ حرمت مراجع هم خاطرهاي در ذهن داريد؟
بله، يادم هست برخي جوانهاي احساساتي آمده بودند و ميگفتند آيتالله خويي را رها كنيد راه ايشان درست نيست. شهيد مطهري ناراحت شدند و گفتند شما حق نداريد به يك مرجع توهين كنيد. شما از امام تبعيت كنيد اما حرمت مراجع را نگه داريد. حتي به كسي كه مرجع او آيتالله خويي بود ميگفتند من نميگويم برگرد اما در مسائل سياسي از امام تبعيت كن، ولي در مسائل فقهي با آيتالله خويي بمان.
بين دلخورياي كه بين شهيد مطهري و آيتالله بروجردي پيش آمده بود چه كساني وساطت كردند؟ مثلا آقاي منتظري كه رابطه خوبي با آقاي بروجردي داشتند وساطت كرده بودند؟
بله، آقاي منتظري در اين باره وساطت كردند. در واقع اگر اين وساطت نبود كه اصلا آشتي نميشد. خود آقاي منتظري و بعضي از نزديكان خاص آيتالله بروجردي واسطه شدند. پدر ناراحت بود و نميخواست كه آيتالله بروجردي از ايشان ناراحت باشند و ميگفتند ايشان استاد من است و از ايشان خواهش ميكرد كه از او راضي باشند. خيلي به ايشان مراجعه كردند و در نهايت هم توضيح دادند. هرگز هم از آيتالله بروجردي انتقادي نكردند و ميگفتند من هشت سال از وجود ايشان استفاده كردم. نظرات امام را بيشتر قبول داشتند اما هرگز پشت آيتالله بروجردي را زمين نگذاشتند. لذا با وساطت آقايان رفع كدورت شد و خوشبختانه آيتالله بروجردي هم رضايت خاطر پيدا كردند.
علامه طباطبايي چطور؟ ايشان با رفتار سياسي مرحوم مطهري اختلاف نظري داشتند؟
نخير. هميشه شهيد مطهري را تاييد ميكردند.
چون ظاهرا مرحوم علامه طباطبايي خيلي سياسي نبودند.
نخير، ايشان اصلا انقلابي به آن معنا هم نبودند اما اگر پدر نامهاي عليه شاه مينوشتند ايشان هم امضا ميكردند.
يعني به اعتبار شهيد مطهري امضا ميكردند.
بله. خيلي به پدر علاقه و اعتماد داشتند اما خيلي ذوقي براي ورود به مسائل سياسي نداشتند. البته اشتباه نشود خود «تفسيرالميزان» مسائل اجتماعي و سياسي زيادي دارد، مسائل طاغوت گريزي را مطرح ميكند و ارتباط دين و سياست را بسيار عميق توضيح ميدهد. ميخواهم بگويم علامه طباطبايي با تفسير خود يك رنسانس سياسي- اجتماعي در دنياي آن روز خودش به راه انداخت. ممكن است يك انسان سياسي به آن معنا كه ما ميگوييم نبوده اما يك تحول عميق ايجاد كرد. اولين كسي كه معتقد بود اسلام داراي حيات سياسي و اجتماعي است و تنها جنبه اخروي ندارد و سكولاريسم را نقد كرد علامه طباطبايي بود.
نسبت به آيتالله شريعتمداري چه نگاهي داشتند؟
مسائل آقاي قطبزاده و سخنراني كه آقاي شريعتمداري داشتند بعد از شهادت استاد مطهري بود كه به نظرم آقاي شريعتمداري خيلي اشتباه كردند.
اما قبل از انقلاب شهيد مطهري نيز گرايش نوانديشي در دين داشتند. آقاي شريعتمداري نيز با مجله مكتب اسلام هم همكاري ميكردند.
بله، خب ايشان هم گرايشات نوانديشي داشتند.
مجله مكتب اسلام كه تحت نظارت ايشان منتشر ميشد به ضد شريعتي بودن خيلي معروف بود. شهيد مطهري چه نظري نسبت به اين مجله داشتند.
پدر معتقد بودند بهترين راه تعادل است. دكتر شريعتي جامعهشناس برجسته، خلاق، فوقالعاده با استعداد و خوش قلم بودند كه قصد خدمت داشتند و برخي آثار ايشان هم بسيار نفيس است اما اشتباهات اساسي داشتند چون با معارف اسلامي عميقا آشنا نبودند.
شما همان ديد شهيد مطهري نسبت به دكتر شريعتي را داريد كه ايشان در بيانيه مشتركشان با مهندس بازرگان دارند؟
بله، يعني دكتر شريعتي قابل نقد است اما قابل نفي نيست. شخصيت ايشان به لحاظ جنبههاي مثبتي كه داشتند قابل احترام است. به جوانان نيز خدمات زيادي كرده اما اينكه بخواهيم از او اسطوره بسازيم و بگوييم سراسر زيبايي بوده يا از او فقط چهره منفي بسازيم هر دو غلط است. شهيد مطهري اينجاست يعني حد وسط است.
نوانديشان و روشنفكران ديني خيلي به آثار استاد مطهري استناد ميكنند و از آنها بهره ميگيرند. به طور مثال دكتر سروش در بسياري از كتابهاي خود ارجاعهاي متعدد به شهيد مطهري ميدهند. ما اگر بخواهيم تاريخ روشنفكري ديني را بگوييم قطعا يكي از سرآمدان اين جريان شهيد مطهري است. شما به عنوان فرزند ايشان كه مسلما بر آثار و منظومه فكري ايشان بيش از هر كسي تسلط داريد فكر ميكنيد جايگاه مرحوم مطهري در روشنفكري و نوانديشي ديني كجاست. يكي از رهبران فكري اين جريان تلقي ميشود يا اينكه فقط تا حدي تاثيرگذاري داشتهاند اما راهشان از آنها جداست؟
شهيد مطهري قطعا يك روشنفكر ديني بود اما به عنوان يك روحاني عميقا به سنت، روحانيت، عرفان و حكمت وابسته بود در عين حال انساني بود كه دنياي جديد و معارف جديد را ميشناخت و كتابهاي خود را در قالب زبان امروزي و ادبيات جديد مينوشت. نمونههاي آن را هم كه ميشناسيد. «خدمات متقابل» يكي از آنهاست، «مساله حجاب»، «اسلام و مقتضيات زمان»، «ده گفتار» و نقدي كه بر روحانيت نوشتهاند نشان ميدهد ايشان روشنفكر و روشنبين بودند اما روشنفكري ايشان برخاسته از روح سنت، ولايت و آرمانهاي معنوي و دروني اسلام است چون گاهي روشنفكري ديني برخاسته از اينها نيست و يك لايه غربي ميگيرد. برخي روشنفكران ديني حق دارند به شهيد مطهري استناد كنند اما گاهي برداشتهاي آنها دقيق نيست به اين دليل كه با عمق سنت و معارف آشنا نيستند و فقط از جنبه قالبي و مدرن به آن توجه ميكنند. ميخواهم بگويم ميتوان نگاه نو به معارف داشت اما نبايد روشنفكري ديني را در مقابل سنت و معارف اسلامي قرار داد. ميتوان به معارف رنگ مدرنيته داد مثل كاري كه امام با موسيقي و شطرنج كرد، ايشان كار بسيار زيبايي انجام دادند اما روح معارف را هم حفظ كردند. برخي افراد متحجر هستند و با هرگونه نوگرايي مخالفت ميكنند اين هم درست نيست.
شما آرا و آثار شهيد مطهري را در حال حاضر چقدر در جامعه زنده ميدانيد؟ به طور مثال صدا و سيما در بحثهاي سياسي و اسلامي چقدر به آراي شهيد مطهري ارجاع ميدهد؟ چون معمولا در صدا و سيما تنها روضهخوانيهاي ايشان و سخنرانيهايي كه درباره فلسطين و رژيم صهيونيستي داشتهاند پخش ميشود. فكر ميكنيد چقدر از آثار شهيد مطهري در صدا و سيما و مجموعه سياستگذاريهاي نظام بهره برده ميشود؟
اين نقص در جامعه و صدا و سيماي ما هست كه گاهي بعضي مسائل را گلچين ميكنند يعني گزيدهاي عمل ميكنند. واقعا شهيد مطهري به تعبير مقام معظم رهبري مبناي نظام جمهوري اسلامي است و به گفته امام خميني(ره) آثار ايشان بلااستثنا آموزنده است. اگر اين گونه نگاه كنيم بايد تمام آثار شهيد مطهري را به طور متوازن، متعادل و متناسب ارايه كنيم. متاسفانه فرهنگ تا حدي اسير سياست شده است، به نظر من اين آلودگي است. شهيد مطهري آن طور كه هست بايد معرفي شود، كشور ما يك مقدار سياستزده است. ما اگر شهيد مطهري را بخواهيم بايد تمام افكار ايشان را قبول كنيم به طور مثال ايشان انسان متعادلي است اما امروزه در جامعه و مجلس ما برخي كه افراطي هستند اصلا با اعتدال ايشان كاري ندارند. به طور مثال شهيد مطهري اعتقاد دارند ماركسيست بايد در دانشكده الهيات تدريس شود و ما نقد ميكنيم.
يعني شما معتقديد اينها شهيد مطهري را دوست دارند اما ايشان را نميشناسند.
بله، عمق وجودي ايشان و عمق آثارشان را نميشناسند. مثلا ممكن است كتاب «آينده انقلاب اسلامي» را نخوانده يا قسمتهايي از آن را خوانده است.
در همان كتاب «آينده انقلاب اسلامي» كه اشاره كرديد شهيد مطهري اتفاقا درباره صدا و سيما مينويسند كه صدا و سيما نبايد جاي مسجد را بگيرد.
بله، ميگويند بايد آگاهيبخش باشد به قول امام بايد دانشگاه باشد. نبايد قالبي عمل كرد و افراد خاصي را آورد، فضا بايد باز باشد.
شما فكر ميكنيد با اين حرف كه صدا و سيما نبايد جاي مسجد را بگيرد انتقادشان را به تعدد برنامههاي مذهبي ابراز ميكردند؟
ميگفتند برنامهها نبايد يكنواخت باشد چون مردم خسته ميشوند. صدا و سيما بايد آزادي فكر داشته باشد، با افراد از افكار و جهتگيريهاي مختلف بحث بگذارد. اين در صدا و سيما نيست. برخي آقايان از شهيد مطهري دم ميزنند اما به آزادي تفكر ايشان اعتقادي ندارند. براي رسيدن مردم به حقيقت، رشد و تعالي بايد آزادي افكار وجود داشته باشد و بحثهاي مختلف مطرح شود.
ايشان اين حرف را گفتهاند و چاپ شده اما آيا به خاطر داريد زماني تلويزيون يا راديو روشن بوده باشد و ايشان مثلا انتقادي را به صدا و سيما مطرح كرده باشند؟
يادم است فروردين ٥٨ ما تازه تلويزيون خريده بوديم، پدر مستند اروپاييها درباره حيوانات را ميديدند گفتند خيلي كار قشنگي است آفرين به اروپاييها، اينها زيباييهاي اروپا را نشان ميدهند. شهيد مطهري معتقد بودند نقد غرب غير از نفي غرب است. متاسفانه گاهي ما برخورد غيرعقلاني ميكنيم، فكر ميكنيم هرچه ما داريم زيبايي و هر چه آنها دارند زشتي است. اين بزرگترين عيب است و به جامعه ضربه زيادي ميزند ما بايد اشكال رفتار خودمان را هم ببينيم. به طور مثال الان در جامعه ما تبعيض و تفاوت طبقاتي هست اما با آن برخوردي نميشود اما با مساله حجاب برخورد ميشود. من نميگويم حجاب وضعيت ايدهآلي دارد اما مساله تبعيض و بيعدالتي از آن خيلي مهمتر است اما متاسفانه به اين مسائل توجهي نميشود.
حتي در همين موضوع حجاب اگر اشتباه نكنم شهيد مطهري در كتاب «مساله حجاب» ميگويند كساني كه دين اسلام ندارند، ميتوانند در جامعه اسلامي بدون حجاب باشند.
بله، طرحي از اين مساله داده بودند اما گويا برخي قبول نكرده بودند و معتقد بودند زمينهساز سوءاستفاده ميشود.
خب چه اشكالي داشت اگر ظاهر ديني آن حفظ ميشد؟
خب بعضيها موافق نبودند. اين يك طرح بود، برخي اين طرح را داده بودند شهيد مطهري هم نظر داده بودند اما به تصويب نهايي نرسيد. معتقد بودند آنها هم به احترام نظام جمهوري اسلامي و كشور بهتر است حجاب داشته باشند مثل خارجيهايي كه به ايران ميآيند.
اما اصل حجاب بعد از شهادت ايشان اجباري شد؟
بله. بعد از شهادت ايشان بود. من در دانشگاه به خانمها هم گفتم يكي از مشكلاتي كه ما در حجاب داريم اين است كه در صدا و سيما فرض كنيد دو، سه نفر ميآيند با حجاب كامل يا با لباس روحانيت درباره حجاب صحبت ميكنند خب قطعا دختر و پسر ما طرد ميكنند. من ميگويم اگر قرار است درباره حجاب بحث عميق فرهنگي شود خانمها و آقايان با تيپهاي مختلف، دو هنرپيشه زن، دو روحاني روشنفكر، يك جامعهشناس، يك روانشناس و يك فيلسوف بيايند و اين مساله نقد و بررسي شود. بايد دليل حجاب و مزاياي آن را براي جوانها تشريح كرد تا به اين مطلب برسند با تحميل نميشود. من چون ذوق هنري دارم و مقالات عرفان، هنر و موسيقي و كتاب «هنر قدسي» را نوشتهام كه اطلاعات چاپ كرد، معتقدم طراحان مد ما بايد مانتو، لباسهاي بلند، روسري و شال، چادرهاي مشكي و رنگي زيبا و متنوع طراحي كنند تا خانمها را جذب كند، اينجا كمكاري ميشود.
به ذوق هنري اشاره كرديد. شهيد مطهري موسيقي هم گوش ميكردند؟
پدر ذوق داشتند. من يادم است كه گاهي خودشان با آهنگ ميخوانند «بشنو از ني چون حكايت ميكند...» و ميگفتند صداي آقاي گلپايگاني – (اكبر گلپا) خواننده زمان طاغوت- به دلم مينشيند اما حيف كه در محيط آلوده راديو فعاليت ميكند ولي صداي خوبي دارد. البته خود آقاي گلپايگاني فرد نجيب و سنگيني بودند.
كارهاي افراد ديگري مثل استاد بنان و شجريان قبل از انقلاب را چطور؟
فقط آقاي گلپايگاني را من يادم ميآيد. يك بار آقاي حدادعادل ميگفتند پدر بعد از نماز تعقيبات را با آهنگ ميخواندند. گاهي اشعار حافظ را با آهنگ ميخواندند و در جواب تعجب من ميگفتند با حال خودم خوش هستم
اين را آقاي حداد عادل جايي گفتهاند چاپ شده يا به خود شما شخصا گفتهاند؟
نه در سخنرانيهايشان گفتهاند اما نميدانم چاپ شده يا نه. شهيد مطهري با ذوق و باروح بود البته موسيقي عرفاني، نه طاغوتي.
البته موسيقي گلپايگاني خيلي عرفاني نبود.
اما سبك موسيقي ايشان دلنشين و محزون بود.
پس شهيد مطهري قبل از انقلاب به راديو گوش ميدادند؟
بله. به خاطر اخبار و برنامههاي آن گوش ميكردند.
درباره آقاي راشد كه در راديو سخنراني و موعظه مذهبي ميكردند چه نظري داشتند؟
به من ميگفتند سخنراني ايشان را گوش كن خيلي ارزشمند است. بعد از انقلاب به آقاي راشد بيمهري شد، شايد اگر شهيد مطهري زنده بودند اين طور به ايشان بيمهري نميشد. راشد در راديو به اسلام خدمت كرد شايد بعضيها بگويند چون در راديو فعاليت ميكرده طاغوتي بوده اما بالاخره از همان طريق هم ايشان براي دين تبليغ كرد. يادم ميآيد دختر ايشان هم محجبه بود اما چون چادر سر نميكرد بعضيها خوششان نميآمد. اما پدر براي هر دوي ايشان احترام قايل بود. فقط آقاي حجتي كرماني به اين مساله توجه داشت و بعد از فوت مرحوم راشد مطلبي را در روزنامه اطلاعات نوشتند كه اگر مطهري بود در حق راشد بيمهري نميشد. معتقد بود بايد از اين مرد تجليل ميشد، ايشان به كشور و دين خدمت كرده بود.
ظاهرا وقتي به آقاي راشد گفته بودند كه چرا در راديو حاضر ميشود، پاسخ داده بود همين كه در اين مدتي كه من صحبت ميكنم از موسيقيهاي مبتذل راديو كم ميشود، كافي است.
مرحبا، بله اين را هم گفته بودند. چقدر هم ايشان خوش بيان بودند. ايشان و آقاي فلسفي.
راجع به دكتر شريعتي اطلاعيهاي بعد از فوت ايشان منتشر شد من جايي از شما خواندم كه گفته بوديد علي آقا آن را منتشر كرد. اين همان اطلاعيهاي است كه الان در آن كتاب افشاگري منتشر شده است؟
بله. البته پدر به دكتر شريعتي نقد داشتند اما نبايد اين طور برداشت كرد كه با ايشان مخالف بودند. پدر هميشه به من ميگفتند سخنرانيهاي دكتر شريعتي را گوش كن و معتقد بودند كه در حسينيه ارشاد بايد خيلي از ايشان استفاده شود. اما خب ايشان بعدها اشتباهاتي داشتند. در حسينيه ارشاد هم آقاياني از ساواك بودند كه غرض داشتند كه نميخواستند بين پدر و دكتر شريعتي ارتباطي باشد. به نظر من دكتر شريعتي خيلي خوشنفس و با اخلاص بودند و حتي گفته بودند كه آقاي مطهري اجازه دارند آثارشان را اصلاح كنند.
البته تا جايي كه من ميدانم اين اختيار را به استاد محمدرضا حكيمي داده بودند.
بله. هر دوي ايشان بودند. گفته بود آقاي مطهري و آقاي حكيمي اختيار دارند كه آثارش را مورد بازخواني و اصلاح قرار دهند. دكتر شريعتي آثار نفيسي داشتند حتي يادم هست آقاي مهدي جعفري گفته بودند علامه محمدتقي جعفري گفتهاند تا «حج» شريعتي را نخواندهاي حج نرو. ببينيد چقدر اين مرد زيبا نوشته بود. خانمي گفته بودند من با «فاطمه، فاطمه است» متحول شدم.
كدام آثار شريعتي را شهيد مطهري بيشتر ميپسنديدند؟
«فاطمه، فاطمه است»، «حج» و آثاري كه در تمدن و هنر اسلامي نوشته بود. از «انسان، ماركسيست، اسلام» هم بسيار تعريف ميكردند.
كدام آثار را بيشتر نقد ميكرد؟
«اسلامشناسي». ميگفتند اشتباهات زيادي دارد. معتقد بودند دكتر شريعتي در مسائلي وارد شدهاند كه در تخصصشان نبود و دچار اشتباهات فاحشي شد، البته اين اشتباهات عمدي نبود.
در واقع تقصير نداشت، قصور داشت.
بله. چقدر عالي توصيف كرديد.
من اين را از شما خوانده بودم كه شهيد مطهري خيلي راضي نبود كه آن اطلاعيه انتشار عمومي پيدا كند.
بله. به گمان خودشان ميگفتند مصلحت نيست. ايشان محاسن دكتر شريعتي را بيان ميكردند و ميگفتند من بخواهم معايب را بنويسم خيلي جامعه ظرفيت ندارد. به نظر من بعضي مسائل شايد خيلي مناسب نباشد ناگهاني مطرح شود اما اگر به تدريج و به صورت پخته چاپ شود و ذهنها را باز كند موافقم. واقعيت اين است كه اينها تندرو هستند خيلي از دانشگاه خوششان نميآيد. خود آقاي سيدحميد روحاني هم با علي آقاي ما و هم با آقايان هاشمي و خاتمي ضديت دارد.
امثال آقاي حميد روحاني هيچوقت مراودهاي با شهيد مطهري داشتهاند؟
نه اصلا نداشتند.
آقاي مصباح چطور؟
آقاي مصباح هم خيلي يادم نميآيد. اما آقاي جوادي آملي را يادم هست. شهيد مطهري با ايشان مراوده زيادي داشتند.
البته از همه بيشتر با آقاي منتظري رفيق بودند.
بله. ايشان براي مراجع احترام زيادي قايل بودند و البته بعد از آقاي منتظري با جوادي آملي انس بيشتري داشتند.
با آقاي هاشمي چطور؟
بله ايشان هم نزد پدر ميآمدند.
آقاي طالقاني؟
بله با ايشان هم انس و مراوده داشتند و من چند بار ديدم كه پدر چقدر به ايشان احترام ميگذارند. اگر آيتالله طالقاني و پدر زنده ميمانند شرايط فرق ميكرد. ما نبايد با نهضت آزادي كه آيتالله طالقاني هم عضو آن بود اين طور برخورد ميكرديم. اينها نياز به هدايت آيتالله طالقاني و شهيد مطهري داشتند. خطاها و اشتباهات زيادي داشتند اما به جاي طرد بايد اينها را اصلاح و به سوي اسلام جذب ميكرديم. دفع كردن هنر نيست.
٣٦ سال از انقلاب گذشته است. اگر شهيد مطهري زنده بود فكر ميكنيد بعد از اين مدت ما با چه جامعه و نظامي روبهرو بوديم؟
بعضي معتقدند ايشان رهبر ميشد. اما من اين را خيلي نميپسندم. من احساس ميكنم ايشان رهبري را قبول نميكردند مگر اينكه شرايط حاد ميشد يا امام اصرار ميكردند، اما پدر اصرار داشتند نقش تفكر و زيربناهاي فرهنگي را داشته باشند.
منظور من اين است كه به طور مثال شما گفتيد اگر ايشان زنده بودند اجازه نميدادند با نهضت آزادي يا آقاي منتظري آن طور برخورد شود.
آقاي منتظري هم اشتباه كردند اما پدر سعي ميكردند ايشان را هدايت كند. اما اگر پدر زنده بودند آقاي منتظري هم تحت تاثير ايشان قرار ميگرفتند و اين مسائل پيش نميآمد. حق آقاي منتظري اين نبود هرچند اشتباهاتي داشتند. شايد يكي از دلايلي كه مهندس بازرگان گفت دين براي اخرويت است براي جامعه بشريت نيست، فشارها و توهينها و عدم سعه وجودي ديگران نسبت به ايشان و دولت بود. ميخواهم بگويم جنبههاي رواني بر ايشان تاثير داشت، يك علت ديگر هم عدم مطالعات عميق بازرگان در زمينه معارف اسلامي بود اما فشارهاي رواني دليل مهمتري بود.
برش ٢
شهيد مطهري، آقاي هروي و دكتر زرينكوب را احترام ميكرد و معتقد بود وجود آنها گرانسنگ است و بايد از حضورشان استفاده كرد. حتي به خاطر دارم درباره محيط طباطبايي يا مجتبي مينوي كه اصلا با مذهب ميانهاي نداشت معتقد بود بايد از علم ايشان استفاده شود
وقتي شهيد مطهري قبل از انقلاب در مجله زن روز مطلب مينوشت خب برخيها انتقاد ميكردند و ميگفتند كه در شأن شما نيست در چنين نشريهاي بنويسد ولي ايشان پاسخ ميدادند من براي خدا و تبليغ اسلام اين كار را ميكنم، چون آن مجله را اغلب افراد غير مذهبي ميخواندند و بهترين جايي كه ميتوان تبليغ انجام داد همانجا بود
برش ١
برخيها با بدگوييهاي خود توانسته بودند كدورتي بين آيتالله بروجردي و شهيد مطهري به وجود آورند اما پدر معتقد بودند بايد احترام مرجعيت و به ويژه آيتالله بروجردي حفظ شود. با وساطت آيتالله منتظري كدورت بين آيتالله بروجردي و شهيد مطهري رفع شد. اگر اين وساطت نبود كه اصلا آشتي نميشد.
ميگفتند اعلم امام است اما اگر كسي ميخواست به آيتالله خويي جسارت كند ناراحت ميشدند. يادم هست برخي جوانهاي احساساتي آمده بودند و ميگفتند آيتالله خويي را رها كنيد راه ايشان درست نيست. شهيد مطهري ناراحت شدند و گفتند شما حق نداريد به يك مرجع توهين كنيد. شما از امام تبعيت كنيد اما حرمت مراجع را نگه داريد.
مجتبي مطهري، فرزند ارشد آن مرحوم در ميان سه پسر و چهار دخترش است. مجتبي مطهري اهل سياست نيست و تنها مشغلهاش تدريس در دانشكده الهيات دانشگاه علامه طباطبايي است. ميگويد در بين همه ما تنها علي سياسي است و «ماشاءالله براي خودش سياستمداري شده است.» قبل از مصاحبه شرط كرده بود دوست ندارد به حوادث شيراز و... بپردازد اما در خلال بحث متوجه شدم تقريبا در همه مسائل با برادر سياسياش - بنا به تعبير طنزآميز خودش- هم راي و هم نظر است جز دو مورد! اول اينكه ميگويد اين علي بود كه بعد از شهادت استاد مطهري اطلاعيه آن مرحوم در مورد دكتر شريعتي را منتشر كرد و به نوعي با لحن و بيانش ميرساند كه خيلي موافق اين كار نبوده است. ميتوان گفت مجتبي مطهري تا حد نسبتا زيادي مجذوب دكتر شريعتي است هرچند بر ضرورت نقدهاي استاد مطهري به ويژه در كتاب «اسلامشناسي» تاكيد ميكند. دومين مسالهاي كه او با برادرش اختلاف دارد در مورد رهبري پدرش در صورت ادامه حياتش است. در واقع او برخلاف علي مطهري كه معتقد است اگر مرحوم مطهري به شهادت نميرسيد حتما بعد از امام(ره) به رهبري ميرسيد را قبول ندارد و معتقد است پدرش اين مسووليت را قبول نميكرد. برادر ديگر حجتالاسلام دكتر محمد مطهري است كه وقتي استاد به شهادت ميرسد تنها چهار سال داشته است. او اكنون چهل و چهار ساله است و در موسسه پژوهشي امام خميني(ره) مشغول به تدريس و پژوهشهاي علمي است. به روايت مجتبي مطهري، محمد مطهري چند بار به آيتالله مصباحيزدي تاكيد كرده كه در مسائل سياسي با ايشان اختلاف نظر دارد اما آيتالله مصباح به دليل ارادتي كه به شهيد مطهري دارد مانع جدايي ايشان از موسسه شده است. مجتبي مطهري به ياد نميآورد كه آيتالله مصباح با شهيد مطهري مراوده يا حتي ديداري داشته اما تاكيد ميكند كه با مقام معظم رهبري، آيتالله طالقاني، مهندس بازرگان، دكتر سحابي، شهيد بهشتي، آيتالله هاشمي و آيتالله جواديآملي مراوده داشته است. متن زير حاصل گفتوگوي ١٢٠ دقيقهاي ما با فرزند ارشد شهيد مرتضي مطهري است.
شما زمان شهادت استاد حدود ٢٥ سال داشتهايد، دانشجوي رشته الهيات دانشگاه تهران بودهايد و مرحوم پدرتان هم استاد همان دانشگاه بودند. پس احتمالا دانشجوي ايشان هم بودهايد.
من مقداري نزد پدر خصوصي درس خواندم و باعث شد كه سال ٥٤ دانشكده الهيات پذيرفته شوم. بهمن ٥٨ ليسانس گرفتم پدر در ارديبهشت همان سال به شهادت رسيدند. اما هيچوقت دانشجوي كلاس ايشان نبودم.
پدر انسان عجيبي بود چرا كه وقتي من وارد دانشكده شدم كليات فلسفه و منطق يا فقه و اصول يا كلام و عرفان را كه خود تدريس ميكردند به شهيد مفتح سپردند. دليل ايشان هم حساسيتي بود كه روي ايشان وجود داشت. به هر حال عدهاي هم بودند كه با دستگاه طاغوت ارتباط داشتند، برخي اصلا لامذهب بودند اما الهيات درس ميدادند. رييس دانشكده هم بهايي بود. در مجموع اوضاع خوبي نبود و شاه ميخواست رشته الهيات در ظاهر وجود داشته باشد اما در باطن آن چيزي نباشد. لذا شاه از وجود پدر و شهيد مفتح هم رنج ميبرد. ما استاد الهيات داشتيم كه نماز نميخواند، همسرش بيحجاب بود و اين باعث ميشد الهيات زمينه غمانگيزي داشته باشد. اين توهين به الهيات و مقدسات بود اما دستگاه شاه به عمد اين افراد را ميگذاشت. البته افراد متديني هم حضور داشتند اما در اقليت بودند. حتي كساني هم كه متدين نبودند وقتي فطرتشان پاك بود و انسان بااخلاقي بودند پدر به آنها احترام ميگذاشت و معتقد بود بايد از علم آنها در دانشگاه استفاده كرد.
مثلا كدام اساتيد؟
به طور مثال آقاي هروي و دكتر زرينكوب را احترام ميكرد و معتقد بود وجود آنها گرانسنگ است و بايد از حضورشان استفاده كرد. حتي به خاطر دارم درباره محيط طباطبايي يا مجتبي مينوي كه اصلا با مذهب ميانهاي نداشت معتقد بود بايد از علم ايشان در حسينيه ارشاد استفاده و آنها را به حسينيه دعوت ميكرد. شهيد مطهري روح بزرگي داشت و براي علم ارزش قايل ميشد. به طور مثال وقتي ايشان به مدرسه عالي بابلسر رفت كه مدير آن پاپيون ميزد و غربيمآبانه رفتار ميكرد از آنجا كه برخي دختر خانمهاي بيحجاب نيز براي استقبال آمده بودند شهيد مطهري خواهش كرد كه آنها عقب بنشينند و خانمهايي كه محجبه بودند جلو آمدند. يعني اين طور نبود كه بگويد من به چنين محيطهايي نميروم. فقط به دانشكده ادبيات نرفت و در پاسخ به دعوتهايي كه از ايشان ميشد گفتند الهيات براي من بهتر است، اجازه دهيد من يك دانشكده بيشتر نباشم. ايشان با افراد متنوع، حتي دانشگاهيان، مهندسان، پزشكان و فرهنگيمابان انس داشت. يعني انساني كه براي حقيقت ارزش قايل بود، اسلام را حق ميدانست و به حكمت و عمق مسائل رسيده بود اعتقاد داشت بايد به هر جايي اين نور را رساند و اين معارف را به جانها بخشيد. البته درمورد افرادي كه در كلاس عليه دين تبليغ ميكردند اينگونه نبود. اما درباره سايرين متفاوت بود، به طور مثال اگر استاد ماركسيستي حضور داشت، معتقد بودند هم او بايد صحبت كند و هم ما بايد نقد كنيم .
اين رفتار ايشان آيا از سوي حوزه يا كساني كه در دينداري رويكرد متعصبتري داشتند مورد انتقاد قرار ميگرفت؟
بله، به طور مثال ايشان پيش از انقلاب در مجله زن روز مطلب مينوشت كه خب انتقاد ميكردند و ميگفتند در شأن شما نيست در چنين نشريهاي بنويسد ولي ايشان پاسخ ميدادند من براي خدا و تبليغ اسلام اين كار را ميكنم، چون آن مجله را اغلب افراد غيرمذهبي ميخواندند و بهترين جايي كه ميتوان تبليغ انجام داد همانجا بود. موفقيت ايشان هم اين بود كه دنياي امروز را خوب ميشناخت و با قلمي زيبا و اثرگذار مينوشت.
انتشار يادداشتهاي استاد در آن مجله چگونه كليد خورد؟ مجله از ايشان خواسته بودند مقاله بنويسند يا خودشان براي انتشار مطلب درخواست داده بودند؟
نخير، خود ايشان درخواست داده بود و البته آنها نيز استقبال كرده بودند. اگر كسي هم نقد مينوشت به طور مثال آقايي به نام مهدوي عليه اسلام نقد مينوشت و احكام اسلامي را تحقير ميكرد، پدر ميگفتند من در صفحه مقابل دفاع ميكنم. بگذاريد دو منطق مقابل هم بيايد، اشكالي ندارد، خوانندگان كه سخن منطقي و حق را ميفهمند.
بازخوردي هم داشت؟ شما خاطرهاي داريد از اينكه كسي اين مقالات را خوانده باشد و تغييري در رويكرد او به وجود آمده باشد يا با استاد ارتباطي گرفته باشد؟
بله، تلفنهايي ميشد و خانمهايي ميگفتند كه تحت تاثير مطالب ايشان قرار گرفتهاند و بدبينيشان نسبت به اسلام از بين رفته است.
مقالات ايشان طي چه مدت در مجله زنروز كار ميشد؟
دقيقا خاطرم نيست اما فكر ميكنم بين سالهاي ٤٥ تا ٥٠ بود.
و بعد متوقف شد؟
بعد اينها به صورت كتاب درآمد. در قالب جلد اول البته جلد دومي هم داشت كه در مقدمه جلد اول به آن اشاره كردهاند.
در واقع مقالات ايشان در همين مجله زنروز بوده كه امروز تحت عنوان «زن در اسلام» منتشر شده است؟
بله، مجموع آن مقالات با اضافاتي كه خودشان انجام دادند و با توضيح و گستردگي بيشتر در قالب اين كتاب منتشر شد.
چه شد كه از يك وقتي به بعد انتشار مقالات ايشان در «زن روز» متوقف شد؟
مطلبشان تمام شد.
پس نه منعي از سوي استاد بود و نه از سوي مجله؟
خير. اتفاقا مسوولان مجله معتقد بودند خوانندگان شان بيشتر ميشود و استقبال هم ميكردند. احكام اسلامي وقتي روشن، علمي و مستدل بيان شود بر دل مينشيند. شهيد مطهري با توجه به مسائل دنياي امروز، حقوق بينالملل و حقوق بشر مينوشت و قلمشان، قلم روز بود.
شخصيتهايي مثل امام خميني(ره) نسبت به انتشار اين مقالات در «زن روز» تذكري به شهيد مطهري ندادند؟
نخير. امام عجيب روشن بود و به ايشان بسيار اعتماد داشت.
از بين روحانيان و متدينين چطور؟ مثلا نميگفتند شما با انتشار مقالات خود به اين نشريه مشروعيت ميبخشيد؟
انتقادهايي به ايشان ميشد كه چرا در چنين محافلي حضور پيدا ميكنيد اما ايشان پاسخ ميدادند من طبق وظيفه علاقه دارم به چنين مكانهايي بروم حتي به خود من ميگفتند كه آرزو داشتند زبان انگليسي ميدانستند و ميتوانستند به اروپا بروند و با استادان مسيحي درباره اسلام و مسيحيت بحث داشته باشند. ديد بسيار بازي داشتند، كتاب «اسلام و نيازهاي امروز» ايشان را ببينيد، معتقدند ما امروز به آموزش معارف جديد، اقتصاد غرب، نقد فلسفه غرب، فلسفه تطبيقي و نقد فلاسفه اخلاق غرب نياز داريم و بايد فرهنگ و تمدن اسلامي را با توجه به فرهنگها و نظرياتي كه در فرهنگ و تمدن امروز وجود دارد احيا كنيم. نياز داريم اسلام را با دنياي امروز و تغييرات آن منطبق كنيم. چون هگل ميگويد تمدن اسلامي مرده و امروز دنياي مدرن است، شهيد مطهري به دنبال اين است كه بگويد تمدن اسلامي زنده است و علل انحطاط آن را بايد پيدا كرد. اگر خاطرتان باشد صدا و سيما يك دفتر دوم از شهيد مطهري چاپ كرد با عنوان «فرهنگ و تمدن» و فصلي را نيز باز كرد با عنوان انحطاط تمدن، كه چرا تمدن اسلامي انحطاط پيدا كرده است. البته گوستاو لوبون در «تمدن اسلام و عرب» ميگويد كه بايد علل انحطاط تمدن اسلامي را پيدا كرد و نميتوان آن را به تقدير نسبت داد. سيد جمال ميگويد كه خود مسلمانها به تمدن اسلامي لطمه زدند. خود امام(ره) نيز ميخواست تمدن اسلامي را زنده كند. پدر نيز در آرمانشهر خود يعني در مدينه فاضله، ميگويد هم انسان شناسي بر جامعه شناسي مقدم است و هم جامعه شناسي بر انسان سازي. انسان سازي يعني همانطور كه شهيد بهشتي ميفرمايند تا انسان خود را نسازد نميتواند بر جامعه اثرگذار باشد. جامعه شناسي بر انسان سازي مقدم است يعني تا جامعه سالم و پاك نباشد انسانها نميتوانند به راحتي خود را بسازند. انقلاب امام هم به همين دليل بود يعني تقدم جامعه بر انسان، يعني احياي تمدن اسلامي. خود امام و پدر خيلي راضي نبودند كه روحانيان زياد وارد عرصه شده و پست بگيرند. ميگفتند در حد ضرورت بايد دخالت كنند.
اين ضرورت به طور مثال كجا بود؟
يعني آنجا كه نيازهاي اساسي پيدا شود اما ممكن است برخي اوقات اين نيازها براي برخي روحانيان نباشد و آنها فقط براي پست و موقعيت حضور پيدا كنند و ميگفتند اينها در شأن نظام نيست كه روحانيان فقط براي كسب موقعيت و مقام بيايند نه بر حسب مسووليت، وقتي كه خلأ احساس شود بايد به عرصه بيايند اما نبايد آنقدر گسترده شود كه تبديل به حكومت روحانيان شود و نه حكومت ديني. كتابي هم آقاي حميدرضا شاكرين از فضلاي قم نوشتهاند با عنوان «حكومت ديني» آنجا هم ايشان ثابت كردهاند كه حكومت ديني، حكومت روحانيان نيست. به فرمايشات پدر هم استناد كردهاند. از مهندس بازرگان نقل كردهاند كه «دين براي آخرت است» يعني دين براي دنيا و سياست نيامده است.
البته مقصود شما بازرگان متاخر است؟ چون بازرگان متقدم به شيوه پدر شما نزديك بود اما پس از شهادت استاد مطهري و تجربهاي كه در دولت موقت و مسائل بعد از آن داشت به نتيجه ديگري رسيد.
بله، درست است به قول شما منظورم مهندس بازرگان متاخر است. خدا ايشان را رحمت كند. فشارهايي كه در نبود پدر به ايشان وارد شد در او عقدههاي روحي ايجاد كرد. ميخواهم بگويم اگر آن فشارهاي سياسي و توهينها به ايشان وارد نميشد به حكومت ديني بدبين نميشد. ايشان از زمان طاغوت انسان معتقدي بود منتها روش اينها روش درستي نبود. استاد مطهري هم حضور نداشت كه مسير را هدايت كند، مهندس بازرگان بدبين شد. البته يك دليل ديگر هم اين بود كه مهندس بازرگان با معارف اسلامي عميقا آشنا نبود به طور مثال ميگفت امام حسين(ع) اصلا نميخواسته حكومت تشكيل دهد يا امام حسن(ع) اصلا علاقهاي به حكومت نداشته است.
البته اصل اين نظريه مربوط به مرحوم صالحي نجفآبادي است.
حرفهاي مهندس بازرگان هم هست. شما كتاب «خدا و آخرت» را ببينيد كه آن اواخر آمده اما بعد كه دچار ناراحتي ميشود استدلال ميكند بر اين نتايج، كه نه اصلا دين براي آخرت است. آقاي شاكرين هم اين را در كتاب شان نقد كردهاند كه اين تصور اشتباهي است و استنباط مهندس بازرگان را ميگويد و علت آن را كه ايشان احاطهاي به مطلب ندارند.
البته قبل از انقلاب ميبينيم كه مهندس بازرگان درباره «مطهرات در اسلام» و بسياري از مفاهيم اسلامي مثل «بعثت» كتاب نوشتهاند. يعني نشان ميدهد كه به اين مباحث تسلط داشتهاند حالا اگر در سالهاي پاياني عمر خود نتيجه ديگري رسيد شايد نيازمند يك سلسله مباحث و تحقيقات جدي باشد.
اينكه ميگويم بر معارف اسلامي تسلط نداشته منظور احاطه عميق است. مهندس بازرگان با معارف جديد بيشتر آشنا بود حتي بيش از پدر. ايشان در معارف اسلامي قرآن كار كرده است و در تفسيري كه بر قرآن نوشته ميبينيد كه چقدر بر علم جديد احاطه دارد. همانطور كه درباره دكتر شريعتي هم ميگوييم كه با معارف جديد خيلي آشنا است حتي بيشتر از پدر اما با معارف اسلامي آشنايي عميقي ندارد.
به دكتر شريعتي هم ميرسيم اما... شهيد مطهري چقدر به مهندس بازرگان اعتماد داشت؟ خاطراتي را از آن دوران به ياد داريد؟
بله، مهندس بازرگان آدم صديق، درست و با ايماني بود اما يك مقدار تحت تاثير غرب قرار داشت. با اين وجود فرد مخلصي بوده و قصد خدمتگزاري داشت و پدر هم براي ايشان احترام قايل بود. پدر معتقد بود كه اينها را بايد هدايت و حفظ كرده و با سعهصدر با آنها رفتار شود.
اواخر عمر شهيد مطهري مقداري اختلافها بين بخشي از حاكميت و دولت بازرگان ايجاد شده بود و ايشان ظاهرا در جريان قرار گرفته بودند. شما خاطرهاي از آن زمان به ياد داريد كه شهيد مطهري كدام طرف را بيشتر حق ميدانست يا راه برطرف شدن نزاع را چه ميدانست؟
من فكر ميكنم پدر فرصت پيدا نكرد. اگر براي او فرصت پيش ميآمد شايد راههاي ديگري را در اين باره ميرفت. ميخواهم بگويم به هر حال از يك سو دولت موقت و از سوي ديگر روحانيت به دليل عدم درك دقيق از مسائل اشتباهاتي را مرتكب شدند. با نبود شهيد مطهري كساني مقداري احساس ميكردند كه دولت بازرگان اشتباهاتي دارند به خصوص در ارتباط با اينكه درك عميق از امام و انقلاب به آن معنا را نداشتند. بازرگان هم از دركي كه مردم از روحانيت و به خصوص شخص امام داشتند خيلي تبعيت نميكردند. به طور مثال ميخواستند مستقل باشند و ميگفتند روحانيت نبايد چيزي را به ما ديكته كند. شهيد مطهري معتقد بود با اين تفاسير ممكن است انقلاب از مسير خود خارج شود. پدر هم متوجه اشتباهات دولت موقت و هم اشتباهات روحانيت ميشد فكر ميكنم اگر ايشان بودند شايد به طريقي مسائل را حل ميكردند و در صورت نياز امكان ادامه كار دولت موقت نيز در شرايطي كه با مشكل مواجه شده بود فراهم ميشد. حتي بازرگان را خود پدر معرفي كردند و گفتند اين دولت بايد شكل بگيرد و به امام بيشتر حسن و كمتر عيبهاي مهندس بازرگان را گفتند. امام نيز گفته بودند كه من انساني با انصافتر از مطهري روي زمين نديدهام. مطهري انسانيت دارد و درباره افراد ابتدا حسنهاي آنها را بيان ميكند برخلاف برخي كه فقط به دنبال عيبها هستند و اين همه خوبيهاي آقاي بازرگان را نميبينند.
چه خوبيها و عيبهايي را براي مهندس بازرگان برشمرده بودند؟
صداقت او، مسلمان صادقي است كه قصد خدمت به انقلاب را دارد. منتها مهندس بازرگان با روحانيت و حوزه خيلي دمساز نبود و بعضي از اعضاي دولت او اصلا با سنت و روحانيت ميانهاي نداشتند و همين مقداري مشكل ساز ميشد.
اگر ديد شهيد مطهري اين بود كه روحانيت بنا به ضرورت بايد در عرصه حضور پيدا كند پس بايد از نظر ايشان دولتي مثل دولت بازرگان بسيار ايدهآل باشد چون در عين حال كه فرد باايماني بودند خيلي در حوزه و روحانيت حضور ندارد. متعادل است هم اين طرف را دارد و هم آن طرف را. پس ميتوان گفت دولت بازرگان آرمان مطهري بود.
ايشان در كتاب «آينده انقلاب اسلامي» اهداف روحانيت را بيان ميكنند يعني معتقدند كه مبناي اين انقلاب امام و روحانيت است يعني ريشههاي سنت و روح از آنجا برخاسته است و نقش روحانيت و امام در آن برجسته است. منظور اين است كه از روحانيان در پستهاي سياسي كمتر استفاده شود. شهيد مطهري معتقدند كه اين اشتباه بازرگان بوده كه درك عميق از سنت و روحانيت نداشته، اشتباه اين طرف هم اين بود كه درك عميقي از بازرگان و دولت او نداشت. نقد ايشان بر خود بازرگان هم هست.
شهيد مطهري از قبل از انقلاب هم اين نگاه را به بازرگان داشت و باز هم ايشان را به امام(ره) پيشنهاد داد يا نه وقتي بازرگان دولت موقت را قبول كرد شهيد مطهري اين موارد را متوجه شد؟
قبل از اينكه ايشان را معرفي كنند ميدانست. زمان معرفي هم حسنها و هم عيبهاي ايشان را به امام گفتند.
با اين حال كه اين ويژگيهاي بازرگان را ميدانستند اما باز او معرفي كردند و امام هم پذيرفتند. درست است؟
شهيد مطهري در واقع نميخواستند اين افراد خيلي از روحانيت فاصله بگيرند چون معتقد بودند اگر اين اتفاق بيفتد و آنها به حال خود واگذار شوند ممكن است مشكلاتي از جهت انقلاب، سياست و مسير آن پيدا كنند. اعتقاد داشتند كه مهندس بازرگان و دولت بايد تحت هدايت امام و روحانيت –يعني مركز و هسته اصلي- قرار بگيرند. ميگفتند اگر افراد مدرن كه ديدگاهها و معارف جديد دارند از روح سنت، معنويت، روحانيت و ولايت جدا شوند مشكل ساز است. همين اعتقاد را براي شريعتي هم داشتند اينكه ايشان ميخواهد اسلام را با ديد جديد ببيند و در قالب جديد ارايه كند بسيار زيباست، ضعف او هم اين است كه آنطور بايد به سنت و هسته ثابت دين كه معارف، روحانيت و ثبوت باشد خيلي توجهي ندارد و بيشتر به مساله تغيير دين، قالب و شكل و مدرنيته كردن آن توجه داشت. به همين دليل هم معتقد بودند دكتر شريعتي با تمام استعداد و هوشش بايد تحت هدايت روحانيت باشد تا از خلاقيت و استعداد او در مسير درست و دقيق استفاده شود. ميبينيد ديدگاههاي دكتر شريعتي از لحاظ جامعهشناسي، تاريخ و تمدن بسيار ارزشمند است اما از نظر معارف اسلامي دچار اشتباهات فاحش شده است. افرادي بودند از ساواك كه نميخواستند بين روحانيت، دنياي جديد و دانشگاه ارتباطي برقرار شود. شايد اگر عمر ايشان اجازه ميداد ارتباط و تحولي بين اين دو برقرار ميكرد چرا كه تلاش ايشان همين بود.
آيا شهيد مطهري قبل از واگذاري دولت به بازرگان، به ايشان گفته بودند كه شما بايد حتما تحت نظر روحانيت باشيد؟
توضيح كلي داده بودند اما به طور دقيق نه.
فكر نميكنيد كه ممكن است اگر به كسي كه براي خود يك حيثيت اجتماعي دارد و حتي تصور ميكند شناختش از دين كمتر از خيلي از روحانيان نيست گفته شود كه بايد تحت نظارت روحانيت قرار بگيرد تا حدي برخورنده باشد؟
سوءتفاهم نشود. منظور از روحانيت مقصود خود امام است نه به معناي آخوندها. منظور شاخص اصلي يعني امام است. خب معلوم است قبول نكند خيليها اين را نميپذيرند. نه اينكه ايشان آزادي بازرگان را بگيرد بلكه در اصول كلي تحت هدايت امام باشد.
اينجا يك نكته هست شما ميفرماييد بازرگان بايد كاملا تحت نظارت ولايت فقيه كار ميكرد.
نظارت كلي، باز اشتباه برداشت نشود.
يعني شما هم مثل برادرتان (آقاي علي مطهري) معتقد هستيد كه نبايد اينطور باشد كه براي جزييات نيز از ولي فقيه اجازه بگيرند.
بله بنده هم همين اعتقاد را دارم. پدر ميفرمايند نظارت ايدئولوژي يعني نظارت و هدايت كلي. الان هم ميبينيد مجلس بايد مستقل باشد، آزادي تفكر بايد وجود داشته باشد، دولت بايد استقلال عمل داشته باشد و يك نظارت كلي بر اينها وجود داشته باشد.
خب اگر اينطور است مگر نظارت كلي بر مهندس بازرگان وجود نداشت؟
نه، مهندس بازرگان زير بار نميرفت حتي نظارت كلي را هم قبول نميكرد. من همين را ميخواهم بگويم ايشان اصلا زير بار فرمايشات امام هم نميرفت و معتقد بود ما ميخواهيم مستقل عمل كنيم، معناي انقلابي بودن چيست؟ وقتي ما روي اصول عمل ميكنيم و از اين دست توجيهات ميآوردند. اما چون ارتباطاتي كه با امريكا داشت و بعد از آن اميرانتظام بود خب اينها براي كشور خطرساز ميشد. به همين دليل ميگويند بايد نظارت كلي وجود داشته باشد. افراد مدرن اگر تحت نظارت كلي نروند مشكل ساز ميشوند، ما نبايد فقط بگوييم اينها همه زيبايي است.
مهندس بازرگان در جايي گفته بودند هم من امام را دوست دارم و هم امام مرا دوست دارد - اين مطلب مربوط به زمان نخست وزيري و اوج اختلافات ايشان با امام(ره) بود آيا فكر ميكنيد در فقدان وجود شخصيتي مانند شهيد مطهري، برخي عوامل بيروني براي محبت دو طرفه تاثيرگذار بوده است؟
من حتي آقاي هاشمي يادم است كه نزد امام رفته حرفي زده بود امام فرموده بودند ميدانيد با چه كسي حرف ميزنيد؟ امام به احدي جز پدر (شهيد مطهري) اعتماد كامل نداشت. روح امام بسيار بزرگ بود و اينكه حرف ديگران بتواند امام را تحت تاثير قرار دهد نبود. آقاي هاشمي گفته بودند كه از روحانيت استفاده بيشتري بشود امام فرموده بودند كه نه، من هم نظر شهيد مطهري را دارم، در اندازه لازم استفاده شود اما به طور گسترده نه.
اينكه به اندازه لازم استفاده شود يعني چه؟
يعني به حد ضرورت، اما آقاي هاشمي اعتقاد داشتند چه اشكالي دارد از روحانيان گستردهتر استفاده كرد. امام با اينكه به نظر آقاي هاشمي احترام ميگذاشتند با پدر يكدل بودند. حتي اين را خود آقاي هاشمي هم نقل ميكنند.
البته حتما ميدانيد كه اخيرا سيدمحمد خامنهاي مصاحبهاي كرده بودند و گفته بودند در بعضي مسائل مثل قضيه ٩٩ نفر، امام(ره) تحت تاثير اطرافيان خود قرار داشتند.
سيد محمد خامنهاي مرد عالمي است. اما اين گفتهشان منصفانه نيست. چون كه ايشان خود در عالم سياست نبودهاند و نبايد چنين اظهارنظري بكنند. اينها ميخواهند به افرادي مثل هاشمي لطمه بزنند. امام هيچوقت تحت تاثير آقاي هاشمي نبود. بله، از مشورت و نظر ايشان استفاده ميكرد اما تحت تاثير كسي قرار نميگرفت. امام آنقدر به شهيد مطهري ايمان داشت كه ميتوان گفت اگر تحت تاثير يك نفر قرار ميگرفت او، شهيد مطهري بود. براي اينكه اين را ثابت كنم، بگويم امام وقتي ميخواست به ايران بيايد قرار بود كه بچههاي مجاهد خلق بيايند و جلوي امام نطق كنند بعد پدر به حاج احمدآقا گفتند اين را بدانيد اگر اينها به فرودگاه بيايند -حتي سران آنها مثل لبافينژاد- مطهري ديگر با شما نيست. بعد امام به خواسته شهيد مطهري توجه كردند و گفتند آنها حق ندارند بيايند. حاج احمدآقا تعجب كرده بودند و اجازه حضور حتي يك نفر از مجاهدين را ندادند. حتي پدر گفته بودند در بهشت زهرا هم اگر اينها بيايند حاضر نميشود چون اينها منحرف هستند. لذا امام فرمودند حق با شهيد مطهري است و كسي را راه ندادند. خيلي از روساي دانشگاهي را پدر معرفي ميكرد. در نامههاي امام به ايشان هم هست كه شما با دانشگاهيان و روشنفكران ارتباط خوبي داريد و ميتوانيد بين آنها و روحانيت ارتباط برقرار كنيد و مسائل ما را برسانيد. همه اينها از روي حكمت است، امام بدون تامل و بدون حكمت سخني نميگفت. پيامي هم كه بعد از شهادت ايشان داد حرف من را ثابت ميكند. ايشان براي احدي چنين پيامي را ندادند حتي براي انسانهاي والايي مثل آيتالله دستغيب، آيتالله مدني يا شهيد بهشتي. اين نشاندهنده عشق ايشان به شهيد مطهري بود. به آقاي هاشمي هم احترام ميگذاشتند، از مشورت ايشان و مغز سياسيشان بهره ميبردند اما تحت تاثير ايشان نبودند. ميخواهم بگويم حرف ديگران ملاك نيست، اينها حرفهاي سياسي ٨٨ به بعد است كه توسط برخي بيان ميشود و منصفانه نيست.
درك شهيد مطهري از ولايت فقيه چه بود؟
ايشان ميگفتند اسلام با جمهوريت سازگار است اما جمهوريت به معناي ليبرال-دموكراسي و ليبرال محتوايي نيست، اين غربي است. دموكراسي به معناي مشاركت مردم همانگونه كه مقام معظم رهبري ميفرمايند مردمسالاري ديني. اسلام با اين دموكراسي سازگار است نه با ليبرال ايدئولوژيك. قرار نيست هر چه مردم دلشان خواست انجام بشود به طور مثال مشروبفروشيها باز شود، همجنسبازي آزاد شود و... اينها به معناي دموكراسي نيست اما دموكراسي به معناي مشاركت مردم، انتخابات آزاد، همبستگي، همدلي و تعاون با جمهوريتي كه پدر ميگويند سازگار است. ولايت فقيه از نظر ايشان به معناي نظارت و هدايت كلي در تمام شؤون نظام است توسط يك اسلام شناس و ايشان به معناي كسي است كه به كل نظام نظارت دارد تا نظام از مدار اسلاميت چه در سياست داخلي و چه خارجي خارج نشود، لذا اين با آزادانديشي مغاير نيست اما اگر در مسالهاي نظر غايي كرد و نظر خيلي خاصي داد يعني به گونهاي كه راه را بست اين در واقع جاي بحث ندارد اما اگر آقا هنوز نظر قطعي نداده ميتوان بحث كرد.
وقتي شهيد مطهري در برابر نظر امام موضع مخالف گرفت و مانع حضور خانواده شهداي مجاهدين خلق (منافقين) شد كسي به ايشان ضد ولايت فقيه نگفت؟
پدر با آثار ايشان آشنايي داشت. امام طبق اعتمادي كه به پدر داشت اين را قبول كرد. امام ميدانست كه شهيد مطهري مجاهدين خلق را از خودشان بهتر ميشناسد نه اينكه بيدليل پذيرفته باشند. حتي پدر ميگفتند من رياست شوراي انقلاب را نميخواستم اما چون امام فرمودند گفتم چشم. خود به خانواده مادر گفتند من تسليم هستم.
اول استاد مطهري رييس شوراي انقلاب بود و بعد آقاي طالقاني اين سمت را عهدهدار شدند.
بله. حتي اگر امام ميخواستند كه ايشان پاسدار داشته باشند ايشان ميگفتند چشم اما امام هرگز چنين چيزي را نخواستند. حتي وقتي عدهاي به پدر ميگفتند شما بايد پاسدار داشته باشيد ميگفتند من احساس رنج شديد ميكنم كه بخواهم چند نفر را در خيابان به دنبال خود بكشم. مگر من چه كسي هستم و زير بار چنين چيزي نميرفتند، اما اگر امام از او ميخواستند بدون شك قبول ميكردند. بعد از شهادتشان وقتي جنازه را شب جمعه شب چهاردهم ارديبهشت دفن كردند امام منزل آقاي اشراقي بودند، حاج احمدآقا دنبال ما آمدند و ما را به آنجا بردند مادر به امام گفتند مطهري پاسدار نداشتند و زير بار هم نميرفتند شما از ايشان راضي باشيد امام فرمودند من از ايشان نخواسته بودم.
آخرين باري كه شهيد مطهري را ديديد چه زماني بود؟
چند ساعت قبل از شهادت شان بود. ميخواستم نماز بخوانم يكي از اعضاي نهضت آزادي به دنبال ايشان آمد.
خاطرتان هست كدام يك از اعضاي نهضت بود؟
آقاي حاج طرخاني آمدند. جلسه شوراي انقلاب شهيد بهشتي، مهندس بازرگان و اعضاي دولت موقت در منزل آقاي دكتر سحابي بود. جلسه هيات دولت بود منتها اعضاي شوراي انقلاب هم حضور داشتند و تبادل نظر ميكردند.
چه ساعتي دنبال شما آمدند؟
ساعت هشت و نيم، بعد از نماز مغرب و عشا آمدند. ايشان نماز را خوانده بودند و با آقاي حاج طرخاني رفتند. من دنبال سجاده ميگشتم از داخل كتابخانه برداشتم مادر گفتند اينها را براي مهمان مرتب كردهام باز هم سجاده هست. پدر گفتند حالا اشكالي ندارد مهم اين است كه نمازش را زودتر بخواند و بعد به من گفتند مادرت درست ميگويد بعد از نماز سجاده را مرتب و منظم سر جايش بگذار. اين آخرين حرفهاي پدر بود. من مشغول نماز بودم كه ايشان رفتند و دقيقا ساعت ١٠:٤٠ بود كه آقاي دكتر سحابي تماس گرفتند.
دكتر سحابي مستقيما با شما صحبت كرد؟
بله، مادر كنار من ايستاده بود پرسيد چه كسي تماس گرفته؟ گفتم دكتر سحابي هستند ميگويند پدر امشب منزل نميآيد. به مادر نگفتم چه اتفاقي افتاده، مادر پرسيد چرا نميآيد؟ مطهري اگر بخواهد نيايد خودش تماس ميگيرد و با من صحبت ميكند آقا.
دكتر سحابي با شما صحبت كردند يا با مادر؟
با من. اما هنوز دو، سه كلمه صحبت نكرده بود كه مادر پرسيد چه اتفاقي افتاده و گوشي را گرفت و بعد حال او منقلب شد و فرياد كشيد چكارش كرديد؟ اين مرد دشمن داشت چه كسي او را زده؟ چه اتفاقي افتاده؟ مگر شما نديديد؟ دكتر سحابي شروع كرد به هق هق گريه. بعد مادر فهميد گفت ببخشيد خانم، من خيلي شرمنده و روسياهم. الان جلوي منزل من يكي از اعضاي گروه فرقان ايشان را با تير زد.
آن زمان كه هنوز نميدانستند قاتل عضو گروه فرقان است.
چرا قبل از آن گروه فرقان اعلاميه پخش كرده بود كه ما سه شخصيت مذهبي، سياسي، لشكري را از بين ميبريم. لشكري شهيد قرني بود مذهبي پدر، سياسي آن را نميدانم.
آيتالله هاشمي.
بله. آقاي هاشمي بود كه نتوانستند به هدفشان برسند. بعد از ترور شهيد قرني پدر گفتند ترور مذهبي فرقان من هستم.
چقدر قبل از شهادتشان بود؟
يك هفته قبل.
چرا نتوانسته بودند آنها را بعد از اطلاعيهاي كه داده بودند دستگير كنند؟
نتوانسته بودند آنها را گير بياورند.
يعني مخفي شده بودند و در اين حالت اقدام به ترور كرده بودند.
بله. به فاصله سه ماه از شهادت قرني و پدر، اطلاعات آنها را دستگير كرد. بعد از شهادت قرني ما به پدر گفتيم پاسدار بگيرند قبول نكردند. گويا شهادت خود را احساس كرده بودند. به خصوص اينكه چند شب قبل از شهادت خواب پيامبر را ديده بودند كه در كعبه پيامبر اكرم امام و ايشان را بوسيده بودند اما به ايشان بيش از امام توجه كرده بودند. جمعه شب اين خواب را ديده بودند و سهشنبه هم به شهادت رسيدند. پدر بعد از اين خواب بسيار منقلب شده بودند و احساس ميكردند كه شهيد خواهند شد. از آنجا كه مادر هم اهل تهجد و رياضت بودند گفتند ميخواهيد من خواب شما را تعبير كنم؟ تا حدي بلدم. تعبير خواب شما اين است كه پيغمبر –معيار و حقيقت اسلام- بر راه شما و آثارتان مهر تاييد زده است. بعد پدر گفتند اين هست اما چرا به من بيش از امام توجه نشان دادند حتما حادثهاي در راه است. بعد از شهادتشان مادر اين خواب را براي امام تعريف كردند، چشمان امام پر از اشك شد و فرمودند پيامبر از عالم ديگر براي ايشان خبر لقاءالله را آورده بودند.
بعد از اينكه دكتر سحابي با شما تماس گرفت شما به بيمارستان رفتيد؟
بله. ما به بيمارستان طرفه رفتيم.
پس شما به محل حادثه نرفتيد و مستقيم به بيمارستان مراجعه كرديد.
بله، ايشان را به بيمارستان انتقال داده بودند. ما كه رسيديم پدر به شهادت رسيده بودند.
البته ايشان اصلا به بيمارستان هم نميرسند و همان بين راه تمام ميكنند.
بله، قبل از بيمارستان تمام ميكنند.
شما به همراه مادر رفتيد؟
بله، من و مادر رفتيم، علي آقا هم بودند.
چه كساني از شخصيتها در بيمارستان حضور داشتند؟
دكتر سحابي بود، چند نفري از آقايان نهضت آزادي و شوراي انقلاب بودند، حتي خانمهاي برخي از آنها آمده بودند تا به مادر تسليت بگويند.
مهندس بازرگان هم آمده بود؟
بله، ايشان هم حضور داشتند.
از خانمها چه كساني بودند؟
خانم دكتر سحابي بود، دو، سه نفر ديگر هم بودند كه من نميشناختم و كنار مادر بودند.
مقام معظم رهبري و آقاي هاشمي چطور؟
بله، اگر اشتباه نكنم مقام معظم رهبري زودتر از بقيه خود را به بيمارستان رساندند چون عضو شوراي انقلاب بودند. البته الان راستش خيلي مطمئن نيستم ولي آقاي هاشمي آمده بودند.
چه كسي بر بدن شهيد مطهري نماز خواند؟
شهيد بهشتي و آيتالله گلپايگاني. در واقع دو بار نماز خوانده شد. ابتدا آيتالله گلپايگاني نماز خواندند. اما يك مرتبه ديديم كفن خوني شد و در واقع خون زده بود بيرون. به همين خاطر مجددا جنازه را شستيم و كفن كرديم و اينبار شهيد بهشتي نماز را خواندند. اين نشان ميدهد كه پيغمبر با آن عظمت بيدليل به اين مرد توجه نشان نداده بود. خون ايشان اسلام را بيمه كرد. امام فرمودند خون مطهري تاييد اين انقلاب بود.
شهيد مطهري وصيت خاصي داشتند؟ اينكه مثلا در كجا دفن شوند و چه كسي بر بدن شان نماز بخواند؟
خير، خود امام فرمودند كه ايشان را به قم ببرند. هرگز خود ايشان يا خانواده چنين چيزي را نگفته بودند. شهيد مطهري به قم علاقه خاصي داشت اما خودشان اين را نگفته بودند. من بارها اين را گفتهام كه اين شايبه پيش نيايد كه چرا مرد بزرگي مثل شهيد بهشتي را به قم نبردند، شايد چون ايشان با ٧٢ تن بود اين كار انجام نشد.
وقتي به قم رفتيد با چه شخصيتهايي در آنجا ديدار داشتيد؟
ما منزل آيتالله لاريجاني رفتيم پدر دامادمان. آقاي مصطفي محقق داماد هم حضور داشتند كه داماد ايشان بودند.
در واقع منظور شما آيتالله ميرزا هاشم آملي لاريجاني پدر آقايان لاريجاني است.
بله. همينطور است.
آقاي منتظري هم آمدند؟ ايشان را كجا ديديد؟
ايشان براي تشييع جنازه آمدند.
شهيد مطهري بعد از شهادت به قم منتقل شدند اما گويا قبل از انقلاب ادامه حضورشان در قم با مشكلاتي مواجه شده بود. ظاهرا بين ايشان و مرحوم آيتالله بروجردي كدورتي پيش آمده بود. شما چيزي در اين باره ميدانيد؟
بله. برخي عليه ايشان نزد آيتالله بروجردي سعايت و بدگويي كرده بودند و مثلا گفته بودند كه مطهري به حاج آقا روحالله امام(ره) خيلي ارادت دارد اما به شما اين ارادت را ندارد. سعايت كرده بودند در حاليكه پدر واقعا به آيتالله بروجردي علاقه زيادي داشتند.
چه كساني اينطور گفته بودند؟
افرادي كه مخالف فلسفه و عرفان بودند. يك گروه كيفي بودند حسادت هم بود چون پدر واقعا مورد توجه آيتالله بروجردي بودند ميخواستند ميانه ايشان را باهم به هم بزنند. يادم هست سال ٤٠ زمان فوت آيتالله بروجردي من هشت ساله بودم و در مسجد اعظم قم كنار پدر نشسته بودم. ايشان بهشدت گريه ميكردند و شانههايشان ميلرزيد و من غرق تماشاي ايشان بودم. مقالهاي هم دارند با عنوان «روحانيت» اگرچه نقد به روحانيت دارند اما ميگويند پاكترين و شريفترين انسانها از عصر رسولالله روحانيان اصيل هستند اما اين روحانيت آسيبپذير است، بايد معايب و آفتهاي آن از بين برود.
آيتالله بروجردي چگونه ناراحتي خود را نسبت به سعايتي كه از شهيد مطهري شده بود، نشان دادند؟
شهيد مطهري به ديدار آيتالله بروجردي رفته بودند و ايشان را نپذيرفته بودند.
چگونه اين كدورت رفع شد؟
گويا شهيد مطهري به ديدار ايشان رفته بودند و خواسته بودند كه به ايشان اجازه توضيح دهد و با صحبتهايي كه كرده بودند دل ايشان تسكين پيدا كرده بود.
چه سالي بود؟
دقيق يادم نيست اما بين سالهاي ٣٦-٣٧ بود.
شهيد مطهري هيچوقت انتقادي به برخي رفتارهاي سياسي آيتالله بروجردي داشتند؟ به طور مثال اينكه ايشان هيچ حمايتي از فداييان اسلام نكرد، يا بعد از ترور نافرجام شاه در سال ٢٧ ايشان پيامي دادند و به شاه سلامتش را تبريك گفتند.
شهيد مطهري توجهي را كه آيتالله بروجردي به وحدت اسلامي و اشتراكات فقه داشتند بسيار ميپسنديدند اما با اين وجود در برخي موارد از جمله موردي كه شما گفتيد نظر آيتالله بروجردي را نميپسنديدند. البته هيچوقت پشت سر ايشان غيبتي نميكردند چون استادشان بود. درباره ديگران هم همينطور بود. مثلا اگر ميگفتند نظر آيتالله خويي اين است ميگفتند اعلم امام است اما اگر كسي ميخواست به آيتالله خويي جسارت كند ناراحت ميشدند.
در مورد حساسيت ايشان نسبت به حفظ حرمت مراجع هم خاطرهاي در ذهن داريد؟
بله، يادم هست برخي جوانهاي احساساتي آمده بودند و ميگفتند آيتالله خويي را رها كنيد راه ايشان درست نيست. شهيد مطهري ناراحت شدند و گفتند شما حق نداريد به يك مرجع توهين كنيد. شما از امام تبعيت كنيد اما حرمت مراجع را نگه داريد. حتي به كسي كه مرجع او آيتالله خويي بود ميگفتند من نميگويم برگرد اما در مسائل سياسي از امام تبعيت كن، ولي در مسائل فقهي با آيتالله خويي بمان.
بين دلخورياي كه بين شهيد مطهري و آيتالله بروجردي پيش آمده بود چه كساني وساطت كردند؟ مثلا آقاي منتظري كه رابطه خوبي با آقاي بروجردي داشتند وساطت كرده بودند؟
بله، آقاي منتظري در اين باره وساطت كردند. در واقع اگر اين وساطت نبود كه اصلا آشتي نميشد. خود آقاي منتظري و بعضي از نزديكان خاص آيتالله بروجردي واسطه شدند. پدر ناراحت بود و نميخواست كه آيتالله بروجردي از ايشان ناراحت باشند و ميگفتند ايشان استاد من است و از ايشان خواهش ميكرد كه از او راضي باشند. خيلي به ايشان مراجعه كردند و در نهايت هم توضيح دادند. هرگز هم از آيتالله بروجردي انتقادي نكردند و ميگفتند من هشت سال از وجود ايشان استفاده كردم. نظرات امام را بيشتر قبول داشتند اما هرگز پشت آيتالله بروجردي را زمين نگذاشتند. لذا با وساطت آقايان رفع كدورت شد و خوشبختانه آيتالله بروجردي هم رضايت خاطر پيدا كردند.
علامه طباطبايي چطور؟ ايشان با رفتار سياسي مرحوم مطهري اختلاف نظري داشتند؟
نخير. هميشه شهيد مطهري را تاييد ميكردند.
چون ظاهرا مرحوم علامه طباطبايي خيلي سياسي نبودند.
نخير، ايشان اصلا انقلابي به آن معنا هم نبودند اما اگر پدر نامهاي عليه شاه مينوشتند ايشان هم امضا ميكردند.
يعني به اعتبار شهيد مطهري امضا ميكردند.
بله. خيلي به پدر علاقه و اعتماد داشتند اما خيلي ذوقي براي ورود به مسائل سياسي نداشتند. البته اشتباه نشود خود «تفسيرالميزان» مسائل اجتماعي و سياسي زيادي دارد، مسائل طاغوت گريزي را مطرح ميكند و ارتباط دين و سياست را بسيار عميق توضيح ميدهد. ميخواهم بگويم علامه طباطبايي با تفسير خود يك رنسانس سياسي- اجتماعي در دنياي آن روز خودش به راه انداخت. ممكن است يك انسان سياسي به آن معنا كه ما ميگوييم نبوده اما يك تحول عميق ايجاد كرد. اولين كسي كه معتقد بود اسلام داراي حيات سياسي و اجتماعي است و تنها جنبه اخروي ندارد و سكولاريسم را نقد كرد علامه طباطبايي بود.
نسبت به آيتالله شريعتمداري چه نگاهي داشتند؟
مسائل آقاي قطبزاده و سخنراني كه آقاي شريعتمداري داشتند بعد از شهادت استاد مطهري بود كه به نظرم آقاي شريعتمداري خيلي اشتباه كردند.
اما قبل از انقلاب شهيد مطهري نيز گرايش نوانديشي در دين داشتند. آقاي شريعتمداري نيز با مجله مكتب اسلام هم همكاري ميكردند.
بله، خب ايشان هم گرايشات نوانديشي داشتند.
مجله مكتب اسلام كه تحت نظارت ايشان منتشر ميشد به ضد شريعتي بودن خيلي معروف بود. شهيد مطهري چه نظري نسبت به اين مجله داشتند.
پدر معتقد بودند بهترين راه تعادل است. دكتر شريعتي جامعهشناس برجسته، خلاق، فوقالعاده با استعداد و خوش قلم بودند كه قصد خدمت داشتند و برخي آثار ايشان هم بسيار نفيس است اما اشتباهات اساسي داشتند چون با معارف اسلامي عميقا آشنا نبودند.
شما همان ديد شهيد مطهري نسبت به دكتر شريعتي را داريد كه ايشان در بيانيه مشتركشان با مهندس بازرگان دارند؟
بله، يعني دكتر شريعتي قابل نقد است اما قابل نفي نيست. شخصيت ايشان به لحاظ جنبههاي مثبتي كه داشتند قابل احترام است. به جوانان نيز خدمات زيادي كرده اما اينكه بخواهيم از او اسطوره بسازيم و بگوييم سراسر زيبايي بوده يا از او فقط چهره منفي بسازيم هر دو غلط است. شهيد مطهري اينجاست يعني حد وسط است.
نوانديشان و روشنفكران ديني خيلي به آثار استاد مطهري استناد ميكنند و از آنها بهره ميگيرند. به طور مثال دكتر سروش در بسياري از كتابهاي خود ارجاعهاي متعدد به شهيد مطهري ميدهند. ما اگر بخواهيم تاريخ روشنفكري ديني را بگوييم قطعا يكي از سرآمدان اين جريان شهيد مطهري است. شما به عنوان فرزند ايشان كه مسلما بر آثار و منظومه فكري ايشان بيش از هر كسي تسلط داريد فكر ميكنيد جايگاه مرحوم مطهري در روشنفكري و نوانديشي ديني كجاست. يكي از رهبران فكري اين جريان تلقي ميشود يا اينكه فقط تا حدي تاثيرگذاري داشتهاند اما راهشان از آنها جداست؟
شهيد مطهري قطعا يك روشنفكر ديني بود اما به عنوان يك روحاني عميقا به سنت، روحانيت، عرفان و حكمت وابسته بود در عين حال انساني بود كه دنياي جديد و معارف جديد را ميشناخت و كتابهاي خود را در قالب زبان امروزي و ادبيات جديد مينوشت. نمونههاي آن را هم كه ميشناسيد. «خدمات متقابل» يكي از آنهاست، «مساله حجاب»، «اسلام و مقتضيات زمان»، «ده گفتار» و نقدي كه بر روحانيت نوشتهاند نشان ميدهد ايشان روشنفكر و روشنبين بودند اما روشنفكري ايشان برخاسته از روح سنت، ولايت و آرمانهاي معنوي و دروني اسلام است چون گاهي روشنفكري ديني برخاسته از اينها نيست و يك لايه غربي ميگيرد. برخي روشنفكران ديني حق دارند به شهيد مطهري استناد كنند اما گاهي برداشتهاي آنها دقيق نيست به اين دليل كه با عمق سنت و معارف آشنا نيستند و فقط از جنبه قالبي و مدرن به آن توجه ميكنند. ميخواهم بگويم ميتوان نگاه نو به معارف داشت اما نبايد روشنفكري ديني را در مقابل سنت و معارف اسلامي قرار داد. ميتوان به معارف رنگ مدرنيته داد مثل كاري كه امام با موسيقي و شطرنج كرد، ايشان كار بسيار زيبايي انجام دادند اما روح معارف را هم حفظ كردند. برخي افراد متحجر هستند و با هرگونه نوگرايي مخالفت ميكنند اين هم درست نيست.
شما آرا و آثار شهيد مطهري را در حال حاضر چقدر در جامعه زنده ميدانيد؟ به طور مثال صدا و سيما در بحثهاي سياسي و اسلامي چقدر به آراي شهيد مطهري ارجاع ميدهد؟ چون معمولا در صدا و سيما تنها روضهخوانيهاي ايشان و سخنرانيهايي كه درباره فلسطين و رژيم صهيونيستي داشتهاند پخش ميشود. فكر ميكنيد چقدر از آثار شهيد مطهري در صدا و سيما و مجموعه سياستگذاريهاي نظام بهره برده ميشود؟
اين نقص در جامعه و صدا و سيماي ما هست كه گاهي بعضي مسائل را گلچين ميكنند يعني گزيدهاي عمل ميكنند. واقعا شهيد مطهري به تعبير مقام معظم رهبري مبناي نظام جمهوري اسلامي است و به گفته امام خميني(ره) آثار ايشان بلااستثنا آموزنده است. اگر اين گونه نگاه كنيم بايد تمام آثار شهيد مطهري را به طور متوازن، متعادل و متناسب ارايه كنيم. متاسفانه فرهنگ تا حدي اسير سياست شده است، به نظر من اين آلودگي است. شهيد مطهري آن طور كه هست بايد معرفي شود، كشور ما يك مقدار سياستزده است. ما اگر شهيد مطهري را بخواهيم بايد تمام افكار ايشان را قبول كنيم به طور مثال ايشان انسان متعادلي است اما امروزه در جامعه و مجلس ما برخي كه افراطي هستند اصلا با اعتدال ايشان كاري ندارند. به طور مثال شهيد مطهري اعتقاد دارند ماركسيست بايد در دانشكده الهيات تدريس شود و ما نقد ميكنيم.
يعني شما معتقديد اينها شهيد مطهري را دوست دارند اما ايشان را نميشناسند.
بله، عمق وجودي ايشان و عمق آثارشان را نميشناسند. مثلا ممكن است كتاب «آينده انقلاب اسلامي» را نخوانده يا قسمتهايي از آن را خوانده است.
در همان كتاب «آينده انقلاب اسلامي» كه اشاره كرديد شهيد مطهري اتفاقا درباره صدا و سيما مينويسند كه صدا و سيما نبايد جاي مسجد را بگيرد.
بله، ميگويند بايد آگاهيبخش باشد به قول امام بايد دانشگاه باشد. نبايد قالبي عمل كرد و افراد خاصي را آورد، فضا بايد باز باشد.
شما فكر ميكنيد با اين حرف كه صدا و سيما نبايد جاي مسجد را بگيرد انتقادشان را به تعدد برنامههاي مذهبي ابراز ميكردند؟
ميگفتند برنامهها نبايد يكنواخت باشد چون مردم خسته ميشوند. صدا و سيما بايد آزادي فكر داشته باشد، با افراد از افكار و جهتگيريهاي مختلف بحث بگذارد. اين در صدا و سيما نيست. برخي آقايان از شهيد مطهري دم ميزنند اما به آزادي تفكر ايشان اعتقادي ندارند. براي رسيدن مردم به حقيقت، رشد و تعالي بايد آزادي افكار وجود داشته باشد و بحثهاي مختلف مطرح شود.
ايشان اين حرف را گفتهاند و چاپ شده اما آيا به خاطر داريد زماني تلويزيون يا راديو روشن بوده باشد و ايشان مثلا انتقادي را به صدا و سيما مطرح كرده باشند؟
يادم است فروردين ٥٨ ما تازه تلويزيون خريده بوديم، پدر مستند اروپاييها درباره حيوانات را ميديدند گفتند خيلي كار قشنگي است آفرين به اروپاييها، اينها زيباييهاي اروپا را نشان ميدهند. شهيد مطهري معتقد بودند نقد غرب غير از نفي غرب است. متاسفانه گاهي ما برخورد غيرعقلاني ميكنيم، فكر ميكنيم هرچه ما داريم زيبايي و هر چه آنها دارند زشتي است. اين بزرگترين عيب است و به جامعه ضربه زيادي ميزند ما بايد اشكال رفتار خودمان را هم ببينيم. به طور مثال الان در جامعه ما تبعيض و تفاوت طبقاتي هست اما با آن برخوردي نميشود اما با مساله حجاب برخورد ميشود. من نميگويم حجاب وضعيت ايدهآلي دارد اما مساله تبعيض و بيعدالتي از آن خيلي مهمتر است اما متاسفانه به اين مسائل توجهي نميشود.
حتي در همين موضوع حجاب اگر اشتباه نكنم شهيد مطهري در كتاب «مساله حجاب» ميگويند كساني كه دين اسلام ندارند، ميتوانند در جامعه اسلامي بدون حجاب باشند.
بله، طرحي از اين مساله داده بودند اما گويا برخي قبول نكرده بودند و معتقد بودند زمينهساز سوءاستفاده ميشود.
خب چه اشكالي داشت اگر ظاهر ديني آن حفظ ميشد؟
خب بعضيها موافق نبودند. اين يك طرح بود، برخي اين طرح را داده بودند شهيد مطهري هم نظر داده بودند اما به تصويب نهايي نرسيد. معتقد بودند آنها هم به احترام نظام جمهوري اسلامي و كشور بهتر است حجاب داشته باشند مثل خارجيهايي كه به ايران ميآيند.
اما اصل حجاب بعد از شهادت ايشان اجباري شد؟
بله. بعد از شهادت ايشان بود. من در دانشگاه به خانمها هم گفتم يكي از مشكلاتي كه ما در حجاب داريم اين است كه در صدا و سيما فرض كنيد دو، سه نفر ميآيند با حجاب كامل يا با لباس روحانيت درباره حجاب صحبت ميكنند خب قطعا دختر و پسر ما طرد ميكنند. من ميگويم اگر قرار است درباره حجاب بحث عميق فرهنگي شود خانمها و آقايان با تيپهاي مختلف، دو هنرپيشه زن، دو روحاني روشنفكر، يك جامعهشناس، يك روانشناس و يك فيلسوف بيايند و اين مساله نقد و بررسي شود. بايد دليل حجاب و مزاياي آن را براي جوانها تشريح كرد تا به اين مطلب برسند با تحميل نميشود. من چون ذوق هنري دارم و مقالات عرفان، هنر و موسيقي و كتاب «هنر قدسي» را نوشتهام كه اطلاعات چاپ كرد، معتقدم طراحان مد ما بايد مانتو، لباسهاي بلند، روسري و شال، چادرهاي مشكي و رنگي زيبا و متنوع طراحي كنند تا خانمها را جذب كند، اينجا كمكاري ميشود.
به ذوق هنري اشاره كرديد. شهيد مطهري موسيقي هم گوش ميكردند؟
پدر ذوق داشتند. من يادم است كه گاهي خودشان با آهنگ ميخوانند «بشنو از ني چون حكايت ميكند...» و ميگفتند صداي آقاي گلپايگاني – (اكبر گلپا) خواننده زمان طاغوت- به دلم مينشيند اما حيف كه در محيط آلوده راديو فعاليت ميكند ولي صداي خوبي دارد. البته خود آقاي گلپايگاني فرد نجيب و سنگيني بودند.
كارهاي افراد ديگري مثل استاد بنان و شجريان قبل از انقلاب را چطور؟
فقط آقاي گلپايگاني را من يادم ميآيد. يك بار آقاي حدادعادل ميگفتند پدر بعد از نماز تعقيبات را با آهنگ ميخواندند. گاهي اشعار حافظ را با آهنگ ميخواندند و در جواب تعجب من ميگفتند با حال خودم خوش هستم
اين را آقاي حداد عادل جايي گفتهاند چاپ شده يا به خود شما شخصا گفتهاند؟
نه در سخنرانيهايشان گفتهاند اما نميدانم چاپ شده يا نه. شهيد مطهري با ذوق و باروح بود البته موسيقي عرفاني، نه طاغوتي.
البته موسيقي گلپايگاني خيلي عرفاني نبود.
اما سبك موسيقي ايشان دلنشين و محزون بود.
پس شهيد مطهري قبل از انقلاب به راديو گوش ميدادند؟
بله. به خاطر اخبار و برنامههاي آن گوش ميكردند.
درباره آقاي راشد كه در راديو سخنراني و موعظه مذهبي ميكردند چه نظري داشتند؟
به من ميگفتند سخنراني ايشان را گوش كن خيلي ارزشمند است. بعد از انقلاب به آقاي راشد بيمهري شد، شايد اگر شهيد مطهري زنده بودند اين طور به ايشان بيمهري نميشد. راشد در راديو به اسلام خدمت كرد شايد بعضيها بگويند چون در راديو فعاليت ميكرده طاغوتي بوده اما بالاخره از همان طريق هم ايشان براي دين تبليغ كرد. يادم ميآيد دختر ايشان هم محجبه بود اما چون چادر سر نميكرد بعضيها خوششان نميآمد. اما پدر براي هر دوي ايشان احترام قايل بود. فقط آقاي حجتي كرماني به اين مساله توجه داشت و بعد از فوت مرحوم راشد مطلبي را در روزنامه اطلاعات نوشتند كه اگر مطهري بود در حق راشد بيمهري نميشد. معتقد بود بايد از اين مرد تجليل ميشد، ايشان به كشور و دين خدمت كرده بود.
ظاهرا وقتي به آقاي راشد گفته بودند كه چرا در راديو حاضر ميشود، پاسخ داده بود همين كه در اين مدتي كه من صحبت ميكنم از موسيقيهاي مبتذل راديو كم ميشود، كافي است.
مرحبا، بله اين را هم گفته بودند. چقدر هم ايشان خوش بيان بودند. ايشان و آقاي فلسفي.
راجع به دكتر شريعتي اطلاعيهاي بعد از فوت ايشان منتشر شد من جايي از شما خواندم كه گفته بوديد علي آقا آن را منتشر كرد. اين همان اطلاعيهاي است كه الان در آن كتاب افشاگري منتشر شده است؟
بله. البته پدر به دكتر شريعتي نقد داشتند اما نبايد اين طور برداشت كرد كه با ايشان مخالف بودند. پدر هميشه به من ميگفتند سخنرانيهاي دكتر شريعتي را گوش كن و معتقد بودند كه در حسينيه ارشاد بايد خيلي از ايشان استفاده شود. اما خب ايشان بعدها اشتباهاتي داشتند. در حسينيه ارشاد هم آقاياني از ساواك بودند كه غرض داشتند كه نميخواستند بين پدر و دكتر شريعتي ارتباطي باشد. به نظر من دكتر شريعتي خيلي خوشنفس و با اخلاص بودند و حتي گفته بودند كه آقاي مطهري اجازه دارند آثارشان را اصلاح كنند.
البته تا جايي كه من ميدانم اين اختيار را به استاد محمدرضا حكيمي داده بودند.
بله. هر دوي ايشان بودند. گفته بود آقاي مطهري و آقاي حكيمي اختيار دارند كه آثارش را مورد بازخواني و اصلاح قرار دهند. دكتر شريعتي آثار نفيسي داشتند حتي يادم هست آقاي مهدي جعفري گفته بودند علامه محمدتقي جعفري گفتهاند تا «حج» شريعتي را نخواندهاي حج نرو. ببينيد چقدر اين مرد زيبا نوشته بود. خانمي گفته بودند من با «فاطمه، فاطمه است» متحول شدم.
كدام آثار شريعتي را شهيد مطهري بيشتر ميپسنديدند؟
«فاطمه، فاطمه است»، «حج» و آثاري كه در تمدن و هنر اسلامي نوشته بود. از «انسان، ماركسيست، اسلام» هم بسيار تعريف ميكردند.
كدام آثار را بيشتر نقد ميكرد؟
«اسلامشناسي». ميگفتند اشتباهات زيادي دارد. معتقد بودند دكتر شريعتي در مسائلي وارد شدهاند كه در تخصصشان نبود و دچار اشتباهات فاحشي شد، البته اين اشتباهات عمدي نبود.
در واقع تقصير نداشت، قصور داشت.
بله. چقدر عالي توصيف كرديد.
من اين را از شما خوانده بودم كه شهيد مطهري خيلي راضي نبود كه آن اطلاعيه انتشار عمومي پيدا كند.
بله. به گمان خودشان ميگفتند مصلحت نيست. ايشان محاسن دكتر شريعتي را بيان ميكردند و ميگفتند من بخواهم معايب را بنويسم خيلي جامعه ظرفيت ندارد. به نظر من بعضي مسائل شايد خيلي مناسب نباشد ناگهاني مطرح شود اما اگر به تدريج و به صورت پخته چاپ شود و ذهنها را باز كند موافقم. واقعيت اين است كه اينها تندرو هستند خيلي از دانشگاه خوششان نميآيد. خود آقاي سيدحميد روحاني هم با علي آقاي ما و هم با آقايان هاشمي و خاتمي ضديت دارد.
امثال آقاي حميد روحاني هيچوقت مراودهاي با شهيد مطهري داشتهاند؟
نه اصلا نداشتند.
آقاي مصباح چطور؟
آقاي مصباح هم خيلي يادم نميآيد. اما آقاي جوادي آملي را يادم هست. شهيد مطهري با ايشان مراوده زيادي داشتند.
البته از همه بيشتر با آقاي منتظري رفيق بودند.
بله. ايشان براي مراجع احترام زيادي قايل بودند و البته بعد از آقاي منتظري با جوادي آملي انس بيشتري داشتند.
با آقاي هاشمي چطور؟
بله ايشان هم نزد پدر ميآمدند.
آقاي طالقاني؟
بله با ايشان هم انس و مراوده داشتند و من چند بار ديدم كه پدر چقدر به ايشان احترام ميگذارند. اگر آيتالله طالقاني و پدر زنده ميمانند شرايط فرق ميكرد. ما نبايد با نهضت آزادي كه آيتالله طالقاني هم عضو آن بود اين طور برخورد ميكرديم. اينها نياز به هدايت آيتالله طالقاني و شهيد مطهري داشتند. خطاها و اشتباهات زيادي داشتند اما به جاي طرد بايد اينها را اصلاح و به سوي اسلام جذب ميكرديم. دفع كردن هنر نيست.
٣٦ سال از انقلاب گذشته است. اگر شهيد مطهري زنده بود فكر ميكنيد بعد از اين مدت ما با چه جامعه و نظامي روبهرو بوديم؟
بعضي معتقدند ايشان رهبر ميشد. اما من اين را خيلي نميپسندم. من احساس ميكنم ايشان رهبري را قبول نميكردند مگر اينكه شرايط حاد ميشد يا امام اصرار ميكردند، اما پدر اصرار داشتند نقش تفكر و زيربناهاي فرهنگي را داشته باشند.
منظور من اين است كه به طور مثال شما گفتيد اگر ايشان زنده بودند اجازه نميدادند با نهضت آزادي يا آقاي منتظري آن طور برخورد شود.
آقاي منتظري هم اشتباه كردند اما پدر سعي ميكردند ايشان را هدايت كند. اما اگر پدر زنده بودند آقاي منتظري هم تحت تاثير ايشان قرار ميگرفتند و اين مسائل پيش نميآمد. حق آقاي منتظري اين نبود هرچند اشتباهاتي داشتند. شايد يكي از دلايلي كه مهندس بازرگان گفت دين براي اخرويت است براي جامعه بشريت نيست، فشارها و توهينها و عدم سعه وجودي ديگران نسبت به ايشان و دولت بود. ميخواهم بگويم جنبههاي رواني بر ايشان تاثير داشت، يك علت ديگر هم عدم مطالعات عميق بازرگان در زمينه معارف اسلامي بود اما فشارهاي رواني دليل مهمتري بود.
برش ٢
شهيد مطهري، آقاي هروي و دكتر زرينكوب را احترام ميكرد و معتقد بود وجود آنها گرانسنگ است و بايد از حضورشان استفاده كرد. حتي به خاطر دارم درباره محيط طباطبايي يا مجتبي مينوي كه اصلا با مذهب ميانهاي نداشت معتقد بود بايد از علم ايشان استفاده شود
وقتي شهيد مطهري قبل از انقلاب در مجله زن روز مطلب مينوشت خب برخيها انتقاد ميكردند و ميگفتند كه در شأن شما نيست در چنين نشريهاي بنويسد ولي ايشان پاسخ ميدادند من براي خدا و تبليغ اسلام اين كار را ميكنم، چون آن مجله را اغلب افراد غير مذهبي ميخواندند و بهترين جايي كه ميتوان تبليغ انجام داد همانجا بود
برش ١
برخيها با بدگوييهاي خود توانسته بودند كدورتي بين آيتالله بروجردي و شهيد مطهري به وجود آورند اما پدر معتقد بودند بايد احترام مرجعيت و به ويژه آيتالله بروجردي حفظ شود. با وساطت آيتالله منتظري كدورت بين آيتالله بروجردي و شهيد مطهري رفع شد. اگر اين وساطت نبود كه اصلا آشتي نميشد.
ميگفتند اعلم امام است اما اگر كسي ميخواست به آيتالله خويي جسارت كند ناراحت ميشدند. يادم هست برخي جوانهاي احساساتي آمده بودند و ميگفتند آيتالله خويي را رها كنيد راه ايشان درست نيست. شهيد مطهري ناراحت شدند و گفتند شما حق نداريد به يك مرجع توهين كنيد. شما از امام تبعيت كنيد اما حرمت مراجع را نگه داريد.
گزارش خطا
آخرین اخبار