ماجرای فريادهای خاتمی برسر مهاجرانی

کد خبر: ۵۷۶۴
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۷
حسین مظفر نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در برنامه این هفته «شناسنامه» در بخش ابتدایی این مصاحبه تلویزیونی در مورد دوران تحصیل خود در دانشگاه تهران گفت: من در تهران معلم بودم و در مدرسه مهرگان محله اتابک فعالیت داشتم که در آزمون ورود به دانشگاه سراسری شرکت کردم و در رشته راه و ساختمان دانشگاه کرمان قبول شدم. راستش اطلاع چندانی از شرایط آنجا نداشتم اما چون قبول شده بودم انتقالی را گرفتم و به کرمان رفتم. اما بنا به دلایلی نتوانستم درسم را در این دانشگاه ادامه دهم.

وی گفت: یکی دوبار از بچه‌های دفتری دانشگاه شنیده بودم که به دلیل فعالیت هایی سیاسی که داری اسمت در دفتر مطرح شده، مراقب باش، تا اینکه یک روز آمدند گفتند شنیده ایم قصد دارند بیایند و تو را دستگیر کنند. همینطور که جیب های ساواک وارد حیاط دانشگاه شد من هم از در دیگر دانشگاه بیرون رفتم و به سمت بیابان های اطراف کرمان حرکت کردم و به سمت تهران فرار کردم و این شد که درسم نیمه کاره باقی ماند و دیگر به کرمان بازنگشتم.

مظفر ادامه داد: من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم و به همین دلیل از سال ۴۸ در جلسات مذهبی حضور داشتم. سال ۵۲ هم که سرباز شدم در پادگان افشاگری های خودمان را داشتیم. فرمانده گردانمان یک فرد بهایی بود که چون با رژیم شاه مشکل داشت به من میدان داد و اجازه داد کارهایم را ادامه دهم.

وزیر دولت اصلاحات در بخش دیگری از «شناسنامه» اظهار داشت: سال ۵۶ به زندان رفتم اما این موضوع زیاد طول نکشید و مصادف شد با ایام اربعین که بحث آزادی فضای سیاسی مطرح شده بود و از طرف دیگر معلمان منطقه به دلیل دستگیری من اعتصاب کرده بودند و به همین دلیل هم مجبور شدند زود مرا آزاد کنند.

وی افزود: سال ۵۴ بود در پاکدشت زندگی می‌کردیم. یک شب که به مسجد رفته بودم دیدم یک جوان خوش سیما به مسجد اضافه شده و بعد از مدتی با او دوست شدم. وقتی با او آشنا شدم متوجه شدم که نیاز مالی دارد و همراه زن و بچه اش در منزل محقری در پاکدشت زندگی می کند. بعد از چند وقت که با هم ارتباط داشتیم، یک شب پای محمد و محمود بروجردی در آنجا باز شد و بحث های کار تشکیلاتی برای ما باز شد.

مظفر گفت: یک بار بحث انفجار کافه خان سالار مطرح بود. آمریکایی ها آن زمان خیلی در امور ایران دخالت داشتند و به همین دلیل بچه ها خیلی عصبانی بودند و می خواستند از طریق انفجار کافه خان سالار ضربه محکمی به آمریکایی ها بزنند. اتفاقاً شهید بروجردی من را برای این کار انتخاب کرد و آموزش های لازم را به من داد. آن موقع ورود به کافه خان سالار مستلزم این بود که ریش نداشته باشید، و با کراوات، کیف سامسونت و همراه یک خانم بی حجاب ورود پیدا کنید.

این نماینده مجلس افزود: ریش زدن و کراوات زدن زیاد برایم سخت نبود اما حضور با یک خانم نامحرم و بی حجاب برای تبدیل به یک دغدغه شده بود. در نهایت گفتم من زیر بار نمی روم مگر اینکه امام(ره) یا نماینده امام مجوز این کار را صادر کند. گفتند ما به امام دسترسی نداریم اما فردی به نام آقای خامنه ای در مشهد هستند که نماینده امام هستند و می توانید از ایشان اجازه بگیرید. من هم بلافاصله به مشهد رفتم و اولین دیدار من با آقا آن روز رقم خورد.

وی ادامه داد: وقتی به مشهد رفتم دیدم جمعیت زیادی آمده تا ایشان را که تازه از تبعید بازگشته بودند ملاقات کنند. گفتم بروید و به ایشان پیغام دهید فردی از طرف محمود آمده، وقتی به حضور آقا رسیدم گفتم ما برای بچه های انقلابی دغدغه داریم که به پاسگاه ها حمله می کنند تا اسلحه به دست بیاورند که در این حمله ها یا بچه ها شهید می شوند و یا یک سرباز از بین می رود. آقا این مساله را به شدت نهی کردند. نکته بعدی که با ایشان مطرح کردم همان مساله انفجار کافه بود که ایشان فرمودند هدف وسیله را توجیه نمی کند و شما نباید خلاف شرع کنید.

حسین مظفر در ادامه مصاحبه تلویزیونی خود در پاسخ به این سوال رنجبران که پرسید روز پیروزی انقلاب کجا بودید، گفت: وقتی حضرت امام(ره) تشریف آوردند مجموعه گروه‌های مسلح در منزل یکی از آقایان جمع شدند و کارها بین افراد تقسیم شد و تیم حفاظت امام در مراحل مختلف مشخص شدند و من هم در گروه افرادی قرار گرفتم که در مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا (س) از امام حفاظت می کردند.

وی افزود: من وقتی از زندان آزاد شدم، شهید رجایی و شهید باهنر هم جزو آزاد شدگان بودند و به ایشان رسیده بود که فردی به نام مظفر که معلم است دستگیر شده و... قبل از پیروزی انقلاب یک روز که در مدرسه بودم پیکی به مدرسه آمد و گفت آقایی به نام رجایی با شما کار دارد و اینطور شد که با شهید رجایی آشنا شدم.شهید رجایی در این دیدار در مورد تشکیل انجمن اسلامی معلمان ایران و همچنین کمیته استقبال امام با من صحبت کردند.

مظفر افزود: وقتی موضوع استقبال از امام پایان یافت، برای بازجویی به زندان قصر و اوین رفتم و کمک کردم اما شهید رجایی دوباره من را خواست و از من درخواست کرد در وزارت آموزش پرورش فعالیت داشته باش و این شد که به عنوان اولین مسولیتم، مدیر مدرسه معمار قصری خیابان خاوران شدم. بعد از مدتی رئیس منطقه ای شدم که شهید رجایی در آنجا معلم بود.یک مدتی هم برای آموزش و پرورش ورامین ماموریت گرفتم. زمانی که شهید رجایی رئیس جمهور بودند هم من مدیر کل آموزش و پرورش تهران بودم.

وی همچنین گفت: زمانی که برای اولین بار به جبهه رفتم هم رئیس آموزش و پرورش میدان قیام بودم. اولین اقداماتی که برای بازگشت شهدا به ایران انجام شد، دیگر نتوانستم نظام اداری را تحمل کنم و مرتب بین تهران و جبهه در رفت و آمد بودم. ماه اول حضورم در جبهه و در جریان آزاد سازی آبادان بود که روی مین رفتم و مجروح شدم و بعد از شانزده بار عمل پایم سرجایش قرار ماند.

حسین مظفر در بخش دیگری از صحبت هایش گفت: در عملیات مرصاد همه خانواده ما در جبهه بودند و فقط مادرمان در خانه ماند. بچه ها زودتر رفتند و من تا مرخصی رد کردم یک گام از آن ها عقب افتادم و پشت برادرهایم قرار گرفتم. در همین عملیات بود که سه برادرم شهید شدند و مسیر بهشت را میانبر رفتند.

وی افزود: من جزو مسئولانی بودم که نمی‌توانستم توجیه کنم چون مسولم به جبهه نروم. در ایام جنگ هم هر زمان حس می کردم باید به جبهه بروم، می رفتم. پایان جنگ معاون بنیاد شهید بودم و بعد از جنگ هم بحث وزارت آموزش پرورش مطرح شد. فضای انقلاب و دوران جنگ خیلی عجیب بود و جامعه ما باید آرزو کند که فرهنگ آن روزها دوباره بازگردد، راز و رمز عزت و سربلندی ما هم همان فرهنگ بوده که هرچقدر آن را ادامه دهیم عزتمان بیشتر می شود.

این نماینده مجلس تصریح‌کرد: طبیعی بود که بعد از جنگ آن فضا وجود نداشته باشد. همه به شهرها آمدند و با توجیه خستگی مردم وافسردگی جامعه از جنگ بحث فضای باز فرهنگی مطرح شد که همین هم چون کنترل شده انجام نشد، آسیب های فرهنگی زیادی را بر کشور وارد کرد.

وزیر دولت اصلاحات در پاسخ به این سوال که دوم خرداد ۷۶ به چه کسی رای دادید گفت: من به آقای خاتمی رای دادم.بنده شناخت دقیقی از ایشان نداشتم اما تحلیلم این بود که ایشان فردی است که می تواند خوب کار کند و به همین دلیل هم به ایشان رای دادم. البته نمی توان گفت من در آن زمان جزو گروه های چپ بودم. من جزو نیروهای منتصب به خط امام بودم که تجلی امام و خط امام را در شخص مقام معظم رهبری می دیدم.

وی افزود: مدت ها بود که در آموزش و پرورش فعالیت داشتم و از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسمم بعد از نام شهید رجایی برای وازت آموزش و پرورش مطرح بود اما در مقاطع مختلف این اتفاق نیفتاد تا اینکه به دوم خرداد رسیدیم. نمی خواهم اغراق کنم اما تقریباً فضای عمومی آموزش و پرورش کسی جز من را برای معرفی نداشتم و به همین دلیل الزاماً به سراغ من آمدند.

مظفر یادآور شد: یک روز در منزل مادر بودم که تلفن زنگ خورد و از ستاد آقای خاتمی گفتند برنامه خود را برای وزارت ارائه کنید. من هم برنامه ای نوشتم و آن را ارائه کردم و در نهایت بعد از مذاکراتی که با آقای خاتمی داشتیم به وزارت آموزش و پرورش رفتم.

مظفر ادامه داد:وی (آقای خاتمی) گفت من خودم شما را انتخاب کردم و شخص دیگری روی حضور شما اصرار نداشته است. ایشان چند توصیه به من داشتند و خواستند که این توصیه ها را در زمان وزارت رعایت کنم که من به نوعی به این توصیه ها پاسخ دادم. آقای خاتمی بعد از شنیدن پاسخ هایم مکث کرد و من هم بلافاصله گفتم که الان بهترین زمان است که شما از انتخاب من منصرف شوید و به سراغ شخص دیگری بروید اما در نهایت من را به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب کرد.

وی همچنین گفت: وقتی من وزارت را تحویل گرفتم، فضای اقتصادی به دلیل کاهش قیمت نفت چندان مطلوب نبود. زمانی که من به وزارت رسیدم آنقدر فضای اقتصادی در تنگنا بود که قبل از حضور من در وزارت سرانه مدرسه سالی ۱۵۰ هزار میلیارد بود اما وقتی من وزارت را تحویل گرفتم فقط ۲۵ میلیارد تومان به من اختصاص دادند اما به یاری خدا کار را پیش بردیم.

مظفر در پاسخ به این سوال که آیا سال ۸۰ هم به آقای خاتمی رای دادید اظهار داشت: نه، آقای خاتمی یک سری ویژگی هایی داشت و مجموعه ای که دولت را تحت فشار قرار می دادند ویژگی های دیگری داشت. من برای شخص آقای خاتمی احترام زیادی قائلم، انسان مودب و فرهخیته ای است. زمانی که در دولت وی بودم هم سعی داشتم با تمام وجود خدمت کنم. دغدغه ای که من داشتم و منجر به اختلافاتی شد، دغدغه های مربوط به ارزش های اسلامی و انقلاب بود که من خودم را به تعهد به این اصول و ارزش ها ملزم می دانستم. البته بقیه دوستان در دولت هم به این ارزش ها معتقد بودند اما در نوع برداشت ها و تحلیل ها تفاوت وجود داشت. طبیعی بود که هیچ یک از اعضای دولت ضد نظام و انقلاب نبودند و همگی در زمره دلسوزان انقلاب و نظام قرار داشتند.

وی افزود: ساده اندیشی در تحلیل و غفلت می تواند پاشنه آشیل دولت ها باشد. من در مجموع و با توجه به فضایی که پیش آمد، مسائلی که در روزنامه ها مطرح شد و ارزش ها زیر سوال رفت و در مورد اصل ولایت فقیه نقدهایی به میان آمد تصمیم گرفتم سال ۸۰ به آقای خاتمی رای ندهم. شاید تنها کسی که در هیات وزیران مسائلی را تذکر می داد من و آقای لاریجانی (رئیس وقت صدا و سیما) بود. من بارها به آقای خاتمی گفتم که صحبت هایم از روی دلسوزی است و سر مخالفت ندارم، همه دولت در یک کشتی نشسته است، اگر ما مطبوعات را به بهانه آزادی بیان رها کنیم فاجعه به بار خواهد آمد.

مظفرهمچنین گفت: من همیشه می گفتم که توسعه سیاسی مطلب خوبی است اما به شرطی که قواعد و ضوابط لازم خودش را داشته باشد. من می گفتم اگر فضای بسته را به یکباره باز کنیم اتفاقات خوبی نمی افتد و همیشه نظرم این بود که افراط گری سیاسی در نهابت منجر به انزوای سیاسی خواهد شد. چون من برخی از دلسوزی هایم را مطرح می کردم دیگران می گفتند وی (مظفر) با دولت همراه نیست. جرم من این بود که مسائلی را که با مجموعه نظام در تعارض است را بیان می کردم.

وی گفت: مثلاً وقتی مساله ۱۸ تیر اتفاق افتاد من اعتراض کردم و گفتم باید موضع گیری کنیم. آقای خاتمی هم انصافاً خیلی از مواقع در موارد مختلف موضع گیری داشت و خطاب به آقای مهاجرانی فریاد می زد که جلوی این کارها را بگیرید اما عده ای در بیرون بودند که رعایت نمی کردند. فکر می کنم اگر دولت یازدهم هم مسائل را رعایت نکند و همه چیز را رها کند دچار مشکل می شود. رسانه و قلم می تواند عالی و رشد دهنده باشد و می تواند زهر آلود باشد و همه چیز را از ریشه نابود نماید. به همین دلیل فرهنگ باید مدیریت شود.

وی افزود: آن زمان همیشه به خاتمی می گفتم که اجازه ندهید عصب دینی مردم تحریک شود و دولت شما را لائیک تلقی کنند، فضایی که مطبوعات طی می کند دولت را به این سمت و سو سوق می دهد. گاهی مهاجرانی عصبانی می شد و می گفت آقای مظفر اگر از من ناراحت است برود از من شکایت کند. همانطور که گفتم آقای خاتمی در بسیاری از موارد موضع گیری می کرد، من به خاتمی می گفتم که بهتر است در فضای بیرونی هم موضع های خود را منعکس کنید تا مردم بدانند شما مخالف این ها هستید اما عده ای اجازه نمی دادند این صحبت ها از سوی آقای خاتمی بیان شود و می گفتند در حالت عادی که طیف راست شما را قبول ندارد، اگر این موضع گیری ها را هم انجام دید، طیف چپ نیز دیگر شما را قبول نخواهد داشت.

مظفر در بخش دیگری از «شناسنامه» اظهار داشت: من هیچ وقت عضو تشکیلاتی چپ نبودم و عضو تشکیلاتی راست هم نیستم. من عهد کرده ام تا روز آخر آرمان امام را که در رهبر انقلاب خلاصه می شود را حفظ کنم. روزی که وزیر شدم هم بعد از مراسم رای اعتماد مستقیم به مزار شهدا رفتم و با آن ها پیمان بستم که تا آخر عمر برای نظام کار کنم و از ارزش ها دفاع کنم.

وی در پاسخ به این سوال که سال ۸۴ تصور می کردید آقای احمدی نژاد رئیس جمهور شود هم اینطور پاسخ داد: نه. یک سری فضای افراط گری دولت گذشته باعث شد آقای احمدی نژاد رئیس جمهور شود. اصلاحات مساله بدی نیست اما هر مفهومی که در رابطه با انقلاب به کار می بریم بار خاص خودش را دارد. ما نمی توانیم شعار اصلاحات دهیم اما روش تخریبی را پیش بگیریم. بسیاری از اشتباهاتی که در دوران اصلاحات اتفاق افتاد همین بود که به نام اصلاحات، تخریب می کردند.

وی ادامه داد: در اصلاحات درگیری های خشونت آمیز و شعارهای ساختار شکن معنایی ندارد. متاسفانه عده‌ای مفاهیم را اشتباه کردند و در ظاهر شعار اصلاحات سر دادند اما در عمل فضایی به وجود آوردند که منجر به تحصن در مجلس، استعفای بسیاری از مدیران و... شد. آقای خاتمی هم با خیلی از این موارد مخالف بودند اما فضا طوری رقم خورده بود که این اتفاقات می افتاد. مردم خسته شده بودند و حس می‌کردند نیاز به یک فضای آرام دارند و در این میدان آقای احمدی نژاد وارد شد و رای آورد.

مظفر همچنین در مورد نوع رابطه‌اش با احمدی‌نژاد اظهار داشت: من ارتباطی با احمدی نژاد نداشتم. البته فضای عمومی انتظار داشت که چون من فردی ارزش‌گرا هستم در دولت وی حضور داشته باشم اما این اتفاق نیفتاد. یکی دو بار صحبت هایی مطرح شد اما شاید صحبت هایی که با هم داشتیم منجر شد احمدی نژاد از من دعوت به همکاری نکند. من مشی خودم را با ایشان مطرح کردم و گفتم من نظرات خودم را می گفتم و از ارزش ها و ولایت فقیه دفاع می کردم و جرمم هم همین بود! به ایشان گفتم روحیه ام این است و اگر مسولیتی بگیرم، نمی توانم ساکت باشم. در هر صورت برای دولت نهم صحبت هایی داشتیم و از من خواستند فرم هم پرم کنم اما من از روی بی اعتنایی فرم را پر کردم و در نهایت هم گفتم بهتر است از کسانی استفاده کنید که با شما همراه هستند.

وی در مورد حضور در شورای نظارت بر صدا و سیما از سوی آقای احمدی نژاد گفت: من اولین بار از طرف مجلس در این شورا عضو شدم. بعد از آن با حکم آیت الله شاهرودی در این شورا به کارم ادامه دادم و بعد از مدتی رئیس محترم قوه قضاییه تشخیص دادند شخص دیگری این کار را انجام دهد. وقتی در مکه بودم در شرایطی که خبر نداشتم، دوباره و این بار از طرف آقای احمدی نژاد برای حضور در شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما منصوب شدم. این درحالی بود که من نه آقای رئیس جمهور را دیده بودم و نه جلسه ای با نمایندگان ایشان در این خصوص داشتم و از طریق سایت ها متوجه شدم حکم من صادر شده، حس می کنم بعضی ها به ایشان منعکس کرده بودند که بد نیست از تجربیات مظفر استفاده شود و ایشان هم این کار را انجام دادند.

مظفر در بخش دیگری از «شناسنامه» در مورد چگونگی نظارت این شورا بر صدا و سیما گفت: این شورا تشریفاتی عمل نمی‌کند بلکه اشکال ساختاری دارد. اولین اشکال این است که این مجموعه شوراست و به همین دلیل چون نظرات متفاوت است تصمیم گیری به صورت رای گیری شکل می گیرد. دلیل دیگر ناکارآمدی این شورا این است که هر سه قوه نماینده دارند و هر کدام از آنها هم به دنبال جا باز کردن برای قوه خود در صدا و سیما هستند و به دنبال مسائل کلان نیستند.

وی ادامه داد: نکته مهم دیگر ابهام در قانون شورای نظارت بر صدا و سیما است که اختیارات آن به صورت شفاف مشخص نشده است. نکته دیگر این است که وقتی کسی نظارت می کند، صحبتش باید ضمانت اجرایی داشته باشد که این اتفاق نمی افتاد . به نظر می رسد این مشکلات ساختاری باید حل شود.

رئیس شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما گفت: من آقای ضرغامی را مدیر موفقی می دانم. مدیریت صدا و سیما کار آسانی نیست و وی با تمام دلسوزی و به عنوان فردی که عضو نظام است در حال تلاش است. یک مدیران کلان بیشتر با مدیرانش ارتباط دارد و با کسی که در خط مقدم در حال برنامه ریزی است ارتباط کمتری دارد و همین موضوع هم باعث بروز مشکل می شود. در صدا و سیما هم این اشکال وجود دارد و باید حل شود و فاصله ای که در این میان وجود دارد باید مرتفع شود. مدیر صدا و سیما باید به نحوی عمل کند که روی خط مقدم برنامه ریزی اشراف داشته باشد. نکته مهم دیگر نظارت درون سازمانی است که باید انجام شود. همچنین در موضوع فیلمنامه نویسی هم باید بیشتر کار کنیم.

وی در مورد حضور در ستاد ائتلاف پیشرفت در انتخابات ۹۲ گفت: یک ایده ای بین این سه نفر (حداد عادل، ولایتی و قالیباف) مطرح شده بود که به جای اینکه تشکل‌ها بیایند و انسجام به وجود بیاورند، بین افراد و شخصیت‌های تاثیرگذار هماهنگی ایجاد شود. این ایده از سوی آقای ولایتی مطرح شد و بعد از اینکه این موضوع را با آقای قالیباف در میان گذاشتند، این دو نفر ایده را به اطلاع آقای حداد عادل رساندند. یک مدتی هم این ائتلاف در حال فعالیت بود تا اینکه در یکی از جلسات من را صدا زدند و گفتند ما تصمیم داریم این کار را انجام دهیم و از من خواستند به عنوان سخنگوی ائتلاف حضور داشته باشم. من به این شرط این مسئولیت را قبول کردم که حتماً به وعده ای که داده اند عمل کنند و در نهایت یکی از این سه نفر کاندید شود. این ائتلاف به خوبی داشت پیش می رفت اما متاسفانه اعتماد مردم خدشه دار شد.

مظفر افزود: حامیان خصوصی هر یک از این سه نامزد در بروز اختلاف در این ائتلاف بی تاثیر نبود. حامیان هر کدام از این سه نفر می گفتند ما نظر سنجی کرده ایم و تو رای بیشتری داری، اشکال این بود که متاسفانه مرکز نظر سنجی که این سه نفر انتخاب کرده بودند مورد پذیرش قرار نگرفت و در نهایت ائتلاف دچار مشکل شد.

وی در پاسخ به این سوال که آیا صحبت آقای ناطق را قبول دارید که گفتند آقای ولایتی در پازل ما حرکت کرد، اظهار داشت: نتیجه کار این بود که رقیب برنده شد. نمی‌دانم این کار برنامه ریزی شده بود یا خیر اما بعید می دانم برنامه ریزی در این زمینه وجود داشته باشد اما نتیجه آن پیروزی رقیب بود.

رئیس ستاد انتخاباتی قالیباف گفت: سه نفری که ائتلاف ایجاد کردند نتوانستند کار را تا انتها پیش ببرند. از طرف دیگر گروه های دیگر اصولگرا هم واگرا شدند و هرکدام حرف خودشان را زدند و متحد نشدند و از طرف دیگر رقیب را هم جدی نگرفتند. من یقین داشتم تحلیلی که در مورد رای آقای ولایتی وجود دارد اشتباه است و طبق نظر سنجی ها می دانستم که آقای قالیباف رای بیشتری دارد و به همین دلیل هم به ستاد وی رفتم. البته ما تقریباً آخرین روزها می دانستیم که آقای روحانی رای می آورد چون مجموعه آن طرف متحد شدند اما اصولگرایان متفرق بودند.

وی در مورد انتصاب فرزند خود در شهرداری تهران هم گفت: واقعاً توصیه می کنم مطبوعات و اصحاب رسانه قبل از اینکه از مساله ای مطلع نیستند، ننویسند. پسر من هشت ماه قبل از حضورم در ستاد قالیباف منصوب شد. ضمن اینکه او قبل از این معاون سازمان فرهنگی هنری شهرداری و همچنین قائم مقام شهرداری منطقه بوده است. واقعاً اعطای لقب آقازاده به ایشان (پسرم) توهین و گناه بود.

مظفر در مورد وصلت پسرش با خانواده آقای کوچک زاده هم گفت: او یک سلیقه ای دارد و آقای کوچک زاده هم سلیقه خاص خودش را دارد. زمانی که ما داشتیم به خواستگاری می رفتیم نمی دانستیم خواستگاری چه کسی می رفتیم. داستان این آشنایی از اعتکاف مسجد دانشگاه اتفاق افتاد که خانم و دخترم این دخترخانم را می بینند و از آنجا جذب او می شوند. خانم ما هم تصمیم گرفت برای صحبت کردن پا پیش بگذارد. وقتی جلو رفتیم متوجه شدیم ایشان دختر آقای کوچک زاده است.

وی افزود:خوشبختانه در بحث های خانوادگی بحثی نداریم و هرکدام موضع خودمان را داریم.

حسین مظفر همچنین در بخش پایانی مصاحبه خود در مورد اسامی زیر بیان کرد:

شهید رجایی: اسطوره ی ایثار و اخلاص

شهید باهنر:تدبیر و عقلانیت

آیت الله هاشمی رفسنجانی: مرد سیاست

علی لاریجانی: فیلسوف حکیم

سید عزت الله ضرغامی: بچه حزب الهی نازی آبادی

عطاء الله مهاجرانی:خیلی از او تنفر دارم. نادم و برگشته از انقلاب.

محمدباقر قالیباف: مرد جهاد، فداکاری، شهادت و کار

محسن رضایی: اسوه ی مقاومت،جهاد و ایثار در دوران دفاع مقدس

غلامعلی حدادعادل: مرد فرهنگ و ادب
منبع: فارس
پربیننده ترین ها