چرایی زندهماندنداعش از نگاه«صالح نیکبخت»
با وجود حملات گسترده علیه داعش و کوچکشدن هرروزه مرزهای این امپراتوری کوچکِ خشن، هنوز هیچ خبری از ختمبهخیرشدن این پرونده منطقهای نیست. آوارگی میلیونها، عراقی و سوری و گسترش جنگ به ابعاد مختلف زندگی مردم منطقه و از همه مهمتر، پدیدارشدن چهرهای تازه از خشونت، همهوهمه دلایل بیصبری مردم خاورمیانه برای شنیدن خبر سقوط داعش است، اما گویی این جنگ را سر پایان نیست. صالح نیکبخت، حقوقدان و وکیل دادگستری در این گفتوگو پاسخ چنین سوالی را با بررسی علل و انگیزههای ظهور داعش آغاز میکند و در ادامه باتوجهبه آشنایی کافیای که با منطقه عراق و ریشههای قومی و ملیتی این بخش از خاورمیانه دارد، دلایل تأخیر در پایانیافتن قائله داعش را برمیشمرد.
باتوجهبه ظهور ناگهانی داعش، چرا سقوط این گروه تروریستی تا این اندازه به تأخیر افتاده است؟
جنگ جهانی اول در اصل برای تقسیم بازارها و مناطق تحتنفوذ و حاکمیت کشورهای امپریالیستی بود. بههمیندلیل ظهور گروههای سیاسی یا مذهبی و دینی مانند طالبان، القاعده و داعش با اندیشه بازگشت به گذشته و سلفیگری و... . در کشورهای اسلامی، بیشازهرچیز به ساختار اجتماعی، فرهنگی و تضادهای ملی و قومی و تعارضات فکری و مذهبی مرتبط است که در بستر مناسب همین کشورها در چارچوب مرزهای ساختهشده توسط کشور متخاصم در جنگ جهانی اول، بهوجود آمده است. ترکیب جمعیتی این کشورها از لحاظ دینی و مذهبی و ناهمگونی فرهنگی و تاریخی این جوامع انسانی، زمینه مساعدی برای ظهور این گروهها و عقاید افراطی فراهم کرده است، بهطوریکه در کشورهایی که این گروهها فعال هستند، پیشزمینه فرهنگی و اعتقادی، سببساز پذیرش این گروهها شده بود. افکار و عقاید و مذاهب ناهماهنگ و گوناگون موجود در برخی از این سرزمینها از همان زمان بهوجودآمدن این کشورها در قالب دولت- ملت با هم در تضاد و دشمنی بودهاند، بهنحویکه پیوند برخی از ساکنان این مرزهای جغرافیایی با این گروههای افراطی نوظهور بسیار بیشتر از روابطی است که ساکنان آن کشورها با همدیگر دارند. ضعیف و قویشدن پیروان هریک از مذاهب یا اقوام میتواند جنگی بزرگ به راه اندازد. نگاهی به ظهور و حضور گروههایی چون القاعده، طالبان، داعش و... نشان میدهد این گروهها اگرچه نامهای مختلفی دارند، اما از لحاظ فکری نوعا یکی هستند و با دلایل و علتهای مشابه در بستر چنین کشورهایی بهوجود آمده و رشد کردهاند. ٩٥ سال پیش که عراق از زیر سلطه امپراتوری عثمانی خارج شد و تحت قیمومیت بریتانیا قرار گرفت، انگلیسیها حکومت مشروطه سلطنتی بهظاهر دمکراتیک را بر این کشور تحمیل کردند و از خانواده «سادات شریف مکه»، پادشاهی برای آن گماردند، اما ازهمانزمان تشکیل دولت جدید عراق، دشمنی میان اقلیت عرب سنی و اکثریت شیعه و کُرد آن کشور آغاز شد. مبارزه شیعیان و علمای آن و کردها علیه انگلیس نادیده گرفته شد. حکومت اقلیت عربهای سنیمذهب عراق نه با کردهای سنیمذهب سازگار بود و نه با همنژادان شیعه خود. نادیدهگرفتن حقوق کردها و شیعیان و اِعمال ستم ملی و مذهبی به دیگر قومیتها و پیروان مذاهب و ادیان، استمرار یافت و عمیقتر شد. پس از کودتای سال ١٩٣٧ عبدالکریم قاسم، که چهرهای دموکرات و ملی بود، نهتنها این وضعیت اصلاح نشد، بلکه درنهایت عمیقتر و زمینهساز اختلاف گسترده و جنگ داخلی در این کشور شد. وضعیت عراق مشابه افغانستان، یمن، سوریه و اغلب کشورهای خاورمیانه و آفریقاست. زیرا مرزهای غیرواقعی و ساختگی برای کشورهای نوساخته چنان ترسیم شده بود که یا ملتها از لحاظ نژادی و قومی باهم اختلاف عمیق و دیرینه داشتند یا از لحاظ دینی و مذهبی، پیشینه جنگ و پیکار طولانی و تاریخی داشتند. این کین و پیکار درازمدت درنهایت در این کشورها زمینه ایجاد گروههای تندرو را فراهم کرد و در عراق و سوریه و... زمینهساز بروز امثال داعش یا به اصطلاح دولت اسلامی شام و عراق و القاعده شد.
آیا در بررسی تحولات اخیر عراق، هنوز هم میتوان ردپای انگلیس را در ایجاد گروههایی چون داعش دید؟
نمیتوان نقش انگلیس را در ایجاد کشور ناهمگون عراق نادیده گرفت. دولتهای نماینده اقلیت اعراب سنی عراق از سال ١٩٢٠م، همواره یا دستنشانده بودند یا همیشه روابط گسترده سیاسی و تجاری محکمی با بریتانیا داشتند. عراق، حتی در زمان صدام، پس از شوروی که قرارداد امنیتی ١٥ ساله با آن داشت، بهعنوان متنوعکردن منابع خرید اسلحه، بیشترین رابطه تجاری و نظامی را با انگلیس داشت. در حقیقت میتوان گفت کشورسازان دوران استعمار، بعد از جنگ اول جهانی، چنان بازارها را تقسیم کردند که بتوانند هر زمان بخواهند هنگامه قبض و بسط این ناهماهنگیها، آن را رهبری کنند. بهطورکلی همان کشورهای استعمارگر پیشین براساس شرایط زمان و استعمار نو، از مستعمرات سابق خود بهرهبرداری سیاسی و اقتصادی میکنند. هنوز کشورهای شبهقاره هند و خلیجفارس و شمال آفریقا، بهترین روابط تجاری و سیاسی و نظامی را بهترتیب با انگلیس و فرانسه دارند.
باتوجهبه اینکه شرایط ایران هم مثل کشورهای دیگر منطقه بوده و از قومیتها، ملیتها و مذاهب مختلف برخوردار است؛ چرا هیچگاه زمینهساز بروز تروریسم از نوع داعش نشده است؟
ایران هم مانند غالب کشورهای خاورمیانه یک کشور کثیرالمله و چندمذهبی است ولی همیشه یک نقطه اتکای اساسی وجود داشته و آن تعامل پیروان مذاهب اسلامی، قومیتها و ملیتها بوده است که با یکدیگر پیوستگیهای ملی، فرهنگی و اجتماعی داشتهاند. شخصیتهای وطندوست ایرانی در همه دورهها از این پیوستگی برای حفظ اتحاد ملی و امنیت داخلی و خارجی کشور سود بردهاند. اتحاد اقوام و ملل ساکن ایران همواره سدی در مقابل نیروهای تفرقهانگیز و وحدتشکن داخلی و خارجی بوده است. هنوز هم در همه شرایط ایران میتواند گزینههای متنوعی برای حفظ این اتحاد و امنیت ملی و منطقهای در چهار سوی ایران داشته و تأثیرگذار باشد. گرچه سیاست خارجی کشور و روابط ایران با کشورهای دیگر حالت گزینهای پیدا کرده و با تمرکز بر بعضی نقاط محدود دیگر پارامترها نادیده گرفته میشود.
موقعیت ایران در جنگ با داعش چگونه است؟
ایران هیچوقت بهصورت مستقیم نه مستعمره بوده و نه استعمارگر و با توجه به تمدنی غنی و با سابقه دوهزارو٧٥٠ ساله و تشکیل نخستین پادشاهی متمرکز، متحدکننده و رهاییبخش حتی با کشورهای قدرتمند جهان وارد مراوده و تعامل شده تا از خطر فروپاشی محفوظ بماند. بنابراین در وضعیت کنونی که یمن، عراق، سوریه و بسیاری دیگر از کشورهای منطقه بهدلیل سیاستهای نادرست دولتهای این کشورها با جنگ داخلی و تروریسم درگیر هستند، ما میتوانیم در جهت «ائتلاف دوستان» و جلوگیری از تشکیل «ائتلاف دشمنان» دارای یک حوزه گسترده امنیت ملی باشیم و تلاش کنیم امنیت پایدار را از راه بازدارندگی ملی به وجود آوریم. اما از چه طریقی و به چه شکلی میتوان این امنیت پایدار را ایجاد کرد، مسئله این است.
گفتید با توجه به میزان امنیت کشور و یکپارچگی حضور گروههای مختلف، میتوان از این ویژگی بهعنوان برگ برندهای برای حوزه و نفوذ در منطقه استفاده کرد، چالشهای این حضور چیست؟
همانطوریکه گفتم معتقدم ایران نتوانسته است آنطور که باید و شاید دوستان واقعی خودش را در منطقه پیدا کند. چنانکه در حوزه سرزمینی تأکید ایران بر یافتن دوستان در بعضی مناطق جنوب عراق و خلیجفارس است؛ درحالیکه نفوذ فرهنگی ایران همیشه میتواند در بخشهای شمال عراق و جنوب و جنوبشرقی ترکیه و سوریه در میان کردهای ترکیه و عراق و سوریه یا افغانستان و تاجیکستان و بالاخره پاکستان باشد. چندسال پیش یک مقام امنیتی ایران تأکید کرد بهترین دوستان پایدار ما در کشورهای غرب ایران، کردها هستند. با این حال بر سر این سفره مطمئنا نقش ایران کمرنگ است و در مقایسه با دیگر کشورها ایران جایگاهی کوچک دارد. در روزهای آغازین ظهور عملی داعش در عراق که برنامه فتح اربیل و از آنجا هجوم به مرزهای ایران را در سر میپروراندند، این کردها بودند که به مقابله جدی با آنها پرداختند. حماسه کوبانی و مقاومت کردهای شرق سوریه و شکست مفتضحانه این تروریستهای درندهخو در مقایسه با دیگر نقاطی که ادعای مبارزه با تروریستها و داعش را دارند، میتواند نقطه اتکایی دائم باشد. در سالهای جنگ تحمیلی عراق هم کردها زیر یورشهای سهمگین ارتش رژیم بعثی عراق و بمباران هوایی و حملات توپ و تانک، از ایران حمایت کردند تا جایی که بخش زیادی از ارتش عراق در شمال این کشور زمینگیر شد و نتوانست حتی یک وجب از مناطق مرزی کردستان و آذربایجان غربی را اشغال کند. افعانستان، پاکستان و تاجیکستان در حوزه سرزمینی نیز میتوانند بهترین دوستان ایران باشند. توجهنکردن ایران به این موضوع و تمرکز روی مناطقی خاص نشان از این دارد که انتخاب دوستان واقعی ایران در منطقه محدود میشود. علاوهبراین یک سیاست خارجی فعال و کلاننگر میتواند حوزه امنیت ملی را گستردهتر کند.
وقتی که تا این میزان همکاری و همراهی میان ایران، کردهای عراق و دیگر گروههای مخالف با داعش در عراق وجود دارد چرا شاهد سقوط داعش در این کشور نیستیم؟
ظهور داعش یک پروسه طولانی داشته، سقوطش هم نیازمند گذر زمان است. نمیتوان قبول کرد که خروج داعش از چند شهر اشغالشده در عراق، زمینهساز سقوط کامل این گروه تروریستی باشد. بستر ظهور داعش در عراق از یک دهه پیش به وجود آمد و از سه سال قبل که دولت عراق به ریاست آقای نوری المالکی از یک دولت ائتلافی ملی خارج شد و به یک دولت حزبی (جناحی از حزب الدعوه) تبدیل شد، داعش ظهور کرد و همین دولت هم مورد انتقاد مراجع عالیقدر شیعه قرار گرفت و نیز زمینهساز گسترش آن معرفی شد. فاجعه سقوط موصل و تکریت و تصرف دو استان مهم در کمتر از یک هفته و تسلیم دو لشکر ارتش که حتی یک تیر هم شلیک نکردند و بهدستآوردن آن همه سلاح سبک و سنگین و توپ و تانک و زرهپوش توسط داعش، حکایت از فساد سیاسی در عراق داشت. دولت مالکی در مسیری قرار گرفته بود که موجب تشدید و تعمیق اختلافهای دیرینه شیعه و سنی شد و اقلیم کردستان را در انزوا قرار داد. برخی گروههای سنی هم که هرگز حاضر به پذیرش یک دولت اکثریت شیعه نبودند خواب آشفته بازگشت حکومت ٨٠ ساله سنیها را در سر میپروراندند. همه این عوامل موجب ظهور داعشی شد که از یک تشکیلات گسترده بر مبنای اندیشههای سلفیگری و با استفاده از نیروهای نظامی بعثی کنارگذاشتهشده بعد از سقوط صدام مبدل به جوخههای اعدام شده است. چنین گروهی که در یک پروسه طولانیمدت رشد و ظهور کرده سقوطش هم نیازمند زمان طولانی است. خطاست اگر تصور کنیم با آزادکردن شهرهای تکریت و رمادی و موصل، داعش هم از بین میرود. با توجه به نفوذ و حضور این تشکیلات تروریستی در مناطق سنینشین شمال بغداد و استانهای الانبار و دیاله و عقاید تندروانه آن، داعش با تبدیل جنگ جبههای نظامی به جنگ چریکی و حملات تروریستی مرگبار و گسترده، برای مدتی طولانی باقی خواهد ماند و مناسبترین راه مبارزه با آن کار فرهنگی و روشنگری دینی در مناطق سنینشین عراق است. صرف مبارزه نظامی برای حذف فیزیکی داعش ممکن است آنها را از تروریستهای خونآشام به مجاهدان اسلام تبدیل کند و این زخم ناسور شود. دراینصورت دور نیست که داعش در ادامه جنگ خود علیه مردم عراق، راههای دیگری در پیش گیرد که نیازمند بررسی و تحلیلی دیگر است.
آیا روند مقابله با داعش باعث نشده این پرونده همچنان باز بماند و زمان نابودی داعش کندتر شود؟
ظهور داعش با فاصله زمانی اندکی واکنش متحدان جهانی را بهدنبال داشت، اما امروز همین واکنشها کمرنگ شده و دودلی دولت عراق در تأمین سلاح نیروهای پیشمرگه کُرد و سازماندهی نیروهای مردمی سنی، روند مقابله با داعش را کند کرده است. اجازه دهید در اینجا به موضوع آزادسازی تکریت اشاره کنم. پس از آزادسازی چند شهر از دست داعش، مردم بعضی از این شهرها مدعی اثرهای منفی حضور بعضی نیروها در روند آزادسازی این مناطق شدند. هیأتدولت حیدر عبادی نیز دریافتند که مقابله با داعش نیازمند یک نوع سازماندهی منسجم داخلی است، ولی بهجای پذیرش خطاها بر آن سرپوش میگذارند، اینگونه برخوردها با داعش میتواند خیلیزود، گروههای تندروتر از داعشیها را در مناطق آزادشده و حتی سایر مناطق ایجادکند.
یعنی نیروهای عراقی منظم که متشکل از پیشمرگهها و ارتش عراق هستند، خودشان باید کشورشان را از لوث داعش پاک کنند؟
طبعا! اما همین روند هم امروز چالشهایی دارد؛ ازیکسو ارتش عراق این توانایی را بهلحاظ لجستیکی و نیروی انسانی و هماهنگی ندارد و ازسویدیگر حاضر نیست نیروهای پیشمرگه کُرد را برای مقابله با داعش، با سلاحهای متناسب با سلاحهای بهغنیمتگرفتهشده توسط داعش از ارتش عراق، مسلح کند. چنین اختلافی در روند ازمیانبردن داعش، وقتی نتیجه عکس پیدا خواهد کرد که دریابیم ائتلافی پنهان دستبهکار شده تا نگذارد تروریسم در عراق و مصائب این کشور بهزودی تمام شود. وانگهی ارتش عراق بهتنهایی یا حتی با کمک پیشمرگهها نمیتواند داعش را بهکلی از منظر نظامی شکست دهد و باید از نیروهای مردمی سازمانیافته و تابع مقررات و فرماندهی واحد کمک بگیرد. نیروی مردمی وقتی مؤثرند که مانند ارتش و پیشمرگههای تحت رهبری دولت فدرال یا دولت اقلیم کردستان باشند و مردم وجود آنها را مایه آسایش و آرامش خود بدانند. در پایان لازم است به یک نکته دیگر نیز اشاره کرده و بر آن تأکید کنیم؛ درحالحاضر بیش از دو میلیون آواره از قومیتها و مذاهب مختلف عراقی و سوریه در بخش آرام و امن اقلیم کردستان زندگی میکنند. دولت عراق و سازمانهای جهانی از خیل عظیم این آوارگان حمایت لازم را نمیکنند و بیم آن میرود همین مسئله خود به معضلی دیگر تبدیل شود و مشکلاتی بهوجود آید که موجب سوءاستفاده داعش و نفوذ در میان آوارگان شود.
منبع: روزنامه شرق
گزارش خطا
نظر شما
آخرین اخبار