خاطرات درويش رضا منظمي از محمدرضا لطفی و شجریان تا گروه «شیدا»

کد خبر: ۵۴۴۳۶
تاریخ انتشار: ۱۸ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۸:۲۶
درويش رضا منظمي يكي از نخستين كساني است كه در كنار محمدرضا لطفي در تشكيل گروه «شيدا» حضور داشت. او در نوازندگي كمانچه و ويولن از شاگردان حسين ياحقي بوده و دوستي ديرينه‌اي با پرويز ياحقي داشته است. درويش رضا منظمي در دوراني كه همراه با گروه «شيدا» بود اجراهاي موفقي را با اين گروه روي صحنه بردند كه هر كدام از آنها از بهترين‌هاي تاريخ موسيقي ايراني محسوب مي‌شوند. منظمي سال‌هاي بسياري از عمر خود را در دانشگاه گذرانده و شاگردان بسياري براي موسيقي ايران تربيت كرده است. منظمي از دياري آمده كه كمانچه در آنجا ‌سازي آشناست. او نخستين‌بار كمانچه را در دست نوازندگان محلي منطقه الشتر در استان لرستان مي‌بيند و پس از آن در راهي دور و دراز يادگيري اين ساز را در دانشگاه نيز دنبال مي‌كند و به كرسي استادي دانشگاه تهران هم مي‌رسد. او اين روزها درست مانند نامش درويش‌گونه زندگي مي‌كند و در خانه‌اش با سازش خلوت كرده است. وقتي با وي هم صحبت مي‌شويم، طراوت و شادابي جواني در سخنانش ديده و شنيده مي‌شود. از كمانچه و موسيقي با عشق سخن مي‌گويد و راهي كه براي زندگي‌اش انتخاب كرده را دوست دارد. منظمي در ١٦ فروردين ١٣١٨ به دنيا آمد. گفت‌وگويي كه در ادامه مي‌خوانيد چند روز پس از زاد روز او به همين مناسبت ترتيب داده شده است...

شما از كساني بوديد كه از ابتداي تشكيل گروه «شيدا» به عنوان نوازنده كمانچه در تركيب گروه حضور داشتيد. از چگونگي تشكيل اين گروه براي‌مان بگوييد. آيا شكل‌گيري گروه «شيدا» در دوراني كه در دانشگاه مشغول تحصيل بوديد انجام شد؟

روزي مرحوم محمدرضا لطفي نزد من آمد و گفت كه مي‌خواهد با من و ناصر فرهنگ‌فر و حسين عمومي يك گروه تشكيل دهد كه در راديو كار كنيم. البته قبل از تشكيل گروه شيدا و ورود اين گروه به راديو، من با گروهي كه مسووليت اركسترش را برخوردار برعهده داشت، در راديو كار مي‌كردم. به هر حال ما گروه شيدا را تشكيل داديم و بعد از مدتي كامكار هم وارد گروه شد. بعد از مدتي هم هادي منتظري به گروه پيوست. لطفي در مدت كوتاهي با تلاش و پشتكار بسيار گروه را گسترش داد.

 محمدرضا شجريان چطور وارد گروه شد؟

از همان ابتداي گروه شجريان با گروه بود.

نخستين اجرايي كه داشتيد كي و كجا بود؟

نخستين اجراي ما  تصنيفي بود كه به همراه پيش‌درآمدي اجرا مي‌شد. پس از آن براي اجرا به جاهاي مختلفي مانند شيراز، طوس، باغ فردوس و خيلي جاهاي ديگر رفتيم.

انتخاب آواز و تصنيف، انتخاب تكنوازان و در نهايت تدوين اجراي كنسرت‌هاي مختلف در گروه «شيدا» بر عهده چه كسي بود؟

فقط لطفي. در واقع لطفي آثار پيشكسوتان را جمع مي‌كرد و اول خودش و بعد ما آن قطعه‌ها را از بر مي‌كرديم. حفظ كردن آثار (نواختن بدون صفحه نت و اجرا از طريق سپردن به حافظه) يكي از ويژگي‌هاي بارزي است كه دانش موسيقي سنتي را بر ديگر موسيقي‌ها برتر مي‌كند. شما در يك اجراي كنسرت موسيقي سنتي نمي‌توانيد نت را جلوي خود قرار دهيد و بخوانيد بايد از بر باشيد و با تمام حس دروني آن را بنوازيد و بخوانيد و اين يكي از ويژگي‌هاي بارز موسيقي سنتي است. زنده‌ياد لطفي در اين‌باره با ما بسيار تمرين مي‌كرد او هميشه دغدغه بهترين اجراها را براي گروه داشت.

وقتي اجراهاي گروه «شيدا» را بررسي مي‌كنيم، بيشتر تكنوازي‌ها و جواب آوازها را خود لطفي انجام داده و كمتر ديده مي‌شود كه ديگر اعضاي گروه به تكنوازي بپردازند. چرا در گروه «شيدا» بيشتر تك‌نوازي‌ها را لطفي انجام مي‌داد؟

ما هم اين آزردگي را در گروه نسبت به لطفي داشتيم اما او ترجيح مي‌داد اين طور كار كند. هرچند بعد از مدتي هوشنگ ابتهاج به او گفت كه چند تا تكنوازي به اعضاي گروه بدهد.

ابتهاج در گروه «شيدا» چه نقشي داشت؟

ابتهاج در واقع مدير هنري گروه بود و خط مشي اصلي گروه از او گرفته مي‌شد. وقتي لطفي به اعضاي گروه تك‌نوازي داد ابتهاج بسيار از تسلطي كه گروه روي ساز داشتند تعجب كرد و به ما گفت اصلا تصور نمي‌كردم اينقدر در تك‌نوازي تسلط داشته باشيد و البته از آن زمان به بعد تك‌ و توك پيش مي‌آمد كه به اعضا تك‌نوازي هم بدهد.

گروه «شيدا» اجراي موفقي در جشن هنر شيراز داشته كه بعدها در قالب آلبوم «چهره به چهره» منتشر شد. اين كنسرت در دستگاه «نوا» اجرا شده است. در اين اجرا اتفاق جالبي مي‌افتد كه شجريان در اجراي يكي از گوشه‌هاي دستگاه «نوا» دچار اشتباه مي‌شود كه به هر روي از آن مخمصه فرار مي‌كند. گويا شجريان زماني كه در حال آواز خواندن بود يك دستگاه را اشتباه مي‌رود و لطفي با سازش به او كمك مي‌كند، شما خاطرتان است ؟

 بله در آن كنسرت شجريان به اشتباه از «دمشق» به «عشاق» رفت و از چپ كوك به راست كوك، اين اشتباه در كنسرت موسيقي خطرناك است و اگر نوازنده به رديف موسيقي تسلط نداشته باشد نمي‌تواند دوباره آن را برگرداند كه خوشبختانه در آن كنسرت لطفي با تسلطي كه داشت توانست اين اشتباه را با سازش اصلاح كند.

شما پس از چند سال حضور در گروه «شيدا» به همكاري با گروه پايان داديد. در مورد دلايل جدايي‌تان از گروه شيدا بگوييد؟

تاهل اصلي‌ترين دليل جدايي من از گروه بود. اعضاي گروه همه آزاد بودند و اگر متاهل هم بودند در تهران خانه داشتند. اما من مدام بين تهران و خرم‌آباد در رفت آمد بودم. چون من همزمان براي تامين مخارج و گذران زندگي در حال تدريس هم بودم و اين رفت و آمدها مرا خسته كرده بود. به خاطر همين تصميم گرفتم به خرم آباد برگردم و در آنجا به تدريس بپردازم.

در خرم‌آباد هم به فعاليت‌هاي موسيقي ادامه داديد؟

زماني كه به خرم‌آباد برگشتم بسيار تلاش كردم در عرصه موسيقي شاگردان خوبي را پرورش دهم و به لطف خدا تا حدودي هم موفق شدم. پس از رفتن به خرم‌آباد به مدت ١٢ سال و تا زماني كه از شغل معلمي بازنشسته شدم در خرم‌آباد بودم.
بعدها دوباره تصميم گرفتم كه به تهران بازگردم. آمدنم به تهران همزمان شد با سالگرد پدر الهي‌قمشه‌اي كه مرا براي مراسم سالگرد به دانشگاه تهران دعوت كردند و من به آنجا رفتم و به پيشنهاد او قرار شد من بيايم تهران و در دانشگاه تدريس كنم اما چون من ليسانس بودم تا مدتي مجبور شدم
حق‌التدريس كار كنم و بعد كه فوق ليسانسم را گرفتم شرايطم كمي بهتر شد و بعد هم استخدام شدم و به‌طور كامل به تهران آمدم و تا به امروز نيز در تهران ساكنم.

١٢ سالي كه در خرم‌آباد بوديد ارتباط‌تان با اعضاي گروه «شيدا» قطع شد؟

نه به هيچ وجه. لطفي و عليزاده خيلي به خانه من در لرستان مي‌آمدند حتي گاهي يك هفته همراه با خانواده مي‌آمدند و در لرستان مي‌ماندند.

زماني كه گروه «شيدا» تشكيل مي‌شد فكر مي‌كرديد كه اين گروه يكي از بهترين گروه‌هاي تاريخ موسيقي ايراني شود؟

 ما چنين تصميمي نداشتيم ولي هميشه سعي مي‌كرديم بهترين اجراها را براي مردم داشته باشيم كه خوشبختانه موفق هم شديم، البته اين را هم بايد در نظر گرفت كه شرايط اوايل انقلاب در پيشرفت گروه شيدا بسيار تاثير گذار بود چون زماني كه انقلاب شد تمام گروه‌هاي پاپ برچيده و خوانندگان زن هم ممنوع‌الكار شدند و تنها گروهي كه ماند گروه «شيدا» بود و اين باعث پيشرفت گروه شيدا شد. البته بايد تاكيد كنم كه اعضاي گروه «شيدا» از جان مايه مي‌گذاشتند. من خاطرم هست كه گروه هيچ پولي براي ادامه كار نداشت، به همين دليل ما تصميم گرفتيم هرچه در جيب داريم براي ادامه كار گروه خرج كنيم. يادم هست كه كامكار پنج هزار تومان داشت و آن را آورد و هركسي به سهم خودش پول آورد. حقوق بيژن در آن زمان شد ١٤٠٠ تومان كه بعد خود بيژن آمد ٢٠٠ تومان آن را پس داد به خاطر اينكه كل اعضاي گروه ١٢٠٠ مي‌گرفتند و بيژن هم مي‌گفت من هم به همان اندازه پول مي‌گيرم سختي كه بسيار كشيديم و با بحران‌هاي اينچنيني زياد روبه‌رو بوديم ولي هميشه تلاش و زحمت بچه‌ها و رحمت خدا شامل حال‌مان مي‌شد و خوشبختانه موفق مي‌شديم و اين خود انگيزه‌اي خوب براي ادامه حيات گروه بود.

زماني كه به تهران آمديد به جز تدريس چه فعاليت هنري ديگري انجام داديد؟

بعد از دو سال تدريس در دانشگاه تهران، در تلويزيون يك گروه تشكيل دادم كه در اين گروه شهرام پسر بزرگترم نوازنده سنتور بود و شهريار ديگر فرزندم نوازنده كمانچه بود. خودم نيز مديريت گروه را بر عهده داشتم البته ١٠ تا ١٢ نفر ديگر هم عضو گروه بودند. من بعد از سه سال سرپرستي گروه را به پسر بزرگم دادم و خودم را بازنشسته كردم.

از دوستان قديمي و از اعضاي گروه شيدا كسي شما را به همكاري براي حضور دوباره در گروه دعوت كرد؟

گروه شيدا نه اما گروه عارف بله؛ با گروه «عارف» كنسرت‌هاي بسياري در كشورهاي مختلف برگزار كرديم. اجراهايي در هامبورگ، سوييس و فرانسه و چند كشور ديگر داشتيم كه خوانندگي گروه را عليرضا افتخاري برعهده داشت.

در اجراهاي گروه «عارف» چه قطعه‌هايي را اجرا مي‌كرديد؟

قطعه‌هايي از آلبوم « بهار سبز».

بعد از آن همكاري‌تان با عليرضا افتخاري ادامه داشت؟ نظرتان درباره اجراهاي اين خواننده چيست؟

افتخاري صداي بسيار خوبي دارد و شجريان هم از صداي او بسيار خوشش مي‌آمد. خودم از صداي او بسيار لذت مي‌بردم و در چند كنسرتي هم كه با هم اجرا داشتيم بسيار خوب درخشيد.

همكاري افتخاري با گروه «عارف» يكي از نقطه‌هاي عطف در كار هنري افتخاري محسوب مي‌شود. اما در سال‌هاي بعد بود كه افتخاري از دوران اوجش فاصله گرفت و به سمت موسيقي عامه‌پسند رفت. فكر مي‌كنيد چرا افتخاري از موسيقي سنتي به سوي موسيقي عامه‌پسند روي آورد؟

من فكر مي‌كنم به خاطر تغيير در زندگي و به تبع آن تغيير در سليقه مردم است. زندگي امروز سرعت پيدا كرده و آرامش در زندگي واقعا نسبت به سال‌هاي گذشته خيلي عوض شده است. انگار مردم بي‌حوصله شده‌اند ديگر كمتر كسي پيدا مي‌شود حوصله اين را داشته باشد كه
پيش‌درآمد گوش دهد يا اينكه با موسيقي آرام زمانش را سپري كند. مگر نه اينكه موسيقي براي اين است كه از سرعت زمان كم كند و براي مدتي كوتاه ما را از عبور زمان ناآگاه سازد؟ در واقع موسيقي براي آرامش است نه هيجان. ما در زندگي روزمره به اندازه كافي هيجان را تجربه مي‌كنيم اما متاسفانه امروزه مردم به موسيقي مثل ساندويچ نگاه مي‌كنند و دوست دارند زود به اوج برسند و به خورد آنها داده شود. اين مساله در تغيير مسير هنرمندان موسيقي امروزي تاثير زيادي داشته و فكر مي‌كنم كه افتخاري هم جدا از مسير اين تغييرها نبوده است.

زماني كه براي دومين بار به تهران آمديد مدتي بعد با لطفي دوباره گروه «شيدا» را راه‌اندازي كرديد در اين مورد براي‌مان كمي بيشتر توضيح مي‌دهيد؟

لطفي چند سالي از ايران رفت؛ او سال ٦٣ رفت و سال ٧٥ به ايران برگشت. وقتي هم كه برگشت حال و هوايش بسيار عوض شده بود انگار مثل سابق توان نداشت ولي با اين اوصاف تلاش مي‌كرد كه بچه‌هاي قديم را دوباره دور هم جمع كند تا جايي كه مي‌شد گروه را جمع كرد و براي كنسرت آماده ساخت و ما براي برگزاري كنسرت به كشورهاي مختلفي رفتيم. آلمان، فرانسه، فرانكفورت و چند كشور ديگر هم بودند زماني كه به ايران برگشتيم لطفي بسيار كم‌حوصله و كم‌توان شده بود. آدمي كم‌كم با افزايش سن كم‌حوصله مي‌شود. بعد از آن كنسرت‌ها بود كه لطفي دوباره براي مدتي به آلمان برگشت. زماني كه آلمان بود هم يك بار به ديدنش رفتم. آن زمان من در فرانكفورت بودم و به او زنگ زدم كه مي‌خواهم ببينمت. در مسيري كه براي ديدنش مي‌رفتم شعري برايش سرودم. وقتي رفتم و به آنجا رسيدم لطفي را آن لطفي هميشه نديدم. خيلي ناراحت شدم و كل مسير برگشت به فرانكفورت در ماشين گريه كردم.

تاثير محمدرضا لطفي بر موسيقي ايراني را چطور مي‌بينيد؟

لطفي واقعا در موسيقي نابغه بود و براي موسيقي ايراني بسيار زحمت كشيد. علاقه بسيار زيادي به تشكيل گروه و جمع كردن استعدادها در يك گروه براي اجراي كنسرت داشت. بسيار در اين زمينه فعاليت مي‌كرد و بسيار هم موفق بود واقعا در تدريس و ترويج موسيقي ايراني تاثير بسزايي داشت.

 در يكي از مصاحبه‌هاي‌تان گفته بوديد كه وقتي براي بار دوم به تهران بازگشتيد، شجريان از شما خواسته بود تا در گروه او حاضر شويد و تور كنسرت‌هاي اروپا را با او برگزار كنيد كه شما اين دعوت را نپذيرفتيد. چرا دعوت او را قبول نكرديد؟

من از دعوت شجريان براي همكاري بسيار خوشحال شدم اما متاسفانه مصادف شد با زماني كه تازه داشت كارهاي استخدامم در دانشگاه تهران درست مي‌شد. درست در زماني كه مراحل نهايي براي استادي در دانشگاه را مي‌گذراندم، شجريان با من براي حضور در يك كنسرت در كانادا تماس گرفت كه من كاملا برخلاف ميلم مجبور شدم دعوتش را رد كنم. حتي چند بار هم پشيمان شدم و خواستم كه زنگ بزنم و بگويم كه مي‌آيم اما زماني كه متاهل باشي و در مقابل چند نفر تعهد داشته باشي بايد برخي چيزهايي كه دوست داري را ناديده بگيري (مي‌خندد) زندگي است ديگر.

الان اگر به عقب برگرديد دانشگاه را انتخاب مي‌كنيد يا كنسرت‌ها را؟

راستش الان ديگر با وجود ٥٠ سال سابقه تدريس از اين كار اشباع شده‌ام و دوست دارم در كنسرت‌ها شركت كنم. آدم وقتي وارد كنسرت مي‌شود براي دلش مي‌زند.

فضاي آموزشي و تدريس در دانشگاه باعث شد شما از اجرا روي صحنه دور بمانيد و مردم صداي ساز شما را كمتر بشنوند از اين اتفاق پشيمان نيستيد؟

خب به هر حال شرايط زندگي گاهي آدم را به سمت ديگري مي‌كشاند

هر چند در فضاي موسيقي آدم بايد بيشتر در اجراها حضور داشته باشد تا شناخته شود و براي كسي كه موسيقي را حرفه خود به حساب مي‌آورد ضرورت است اما چيزي كه براي من هميشه مهم بوده موسيقي به خودي خود بوده، بدون هيچ چيز ديگري. در واقع من ساز را براي خود ساز مي‌خواهم و لذتي كه در اين مسير به من داده شده آنقدر زياد بوده است كه حتي اگر كسي هم مرا نمي‌شناخت باز هم احساس بدي نداشتم. حتي اگر در اين مسير براي من شهرت يا منبع مالي در پي نداشته باشد من شخصا احساس مي‌كنم اصالت موسيقي در اين است كه با روح تو عجين شود حتي اگر به زندگي روزمره‌ات از لحاظ مالي كمكي نكند به خودي خود لذت‌بخش است.

 به نظرم زماني كه از موسيقي صرفا به عنوان منبع درآمد و شهرت استفاده شود قداست خود را از دست مي‌دهد و در واقع آن طور كه بايد و شايد به دل نمي‌نشيند. همين اتفاقي كه متاسفانه براي خوانندگان نسل جديد افتاده است موسيقي يك نعمت خدادادي و امانتي است كه خداوند به بندگانش مي‌دهد و اگر در راه درست از آن استفاده نشود فرد نه‌تنها به خود بلكه به تمام جامعه خيانت بزرگي كرده است.

در مورد كمانچه نوازان نسل خودتان بگوييد و تفاوت‌شان با نوازندگان نسل جديد؟

كمانچه‌كش‌هاي هم‌نسل من كساني مانند گنجي و شكارچي و ديگران بودند كه بسيار در اين زمينه حرفه‌اي بودند و كمانچه‌كش‌هاي نسل بعد از ما كلهر، كامكار، فرج‌پوري و ديگران هستند كه آنها هم كارشان بسيار خوب است.
تفاوتي كه با هم دارند در سرعت‌شان است كه در ميان نسل بعد از ما اين سرعت بيشتر شد. علتش زياد شدن سرعت نوازندگي را هم كه گفتم؛ به اين دليل است كه ديگر سليقه مردم تغيير كرده است. درواقع نوازندگان نسل بعد از ما با سرعت و تكنيك بيشتري كمانچه مي‌نوازند تا بتوانند پاسخگوي نياز مردم باشند.

مي‌دانم كه شما مطالعه‌هاي بسياري در زمينه تاريخ موسيقي داشته‌ايد، با توجه به اين مطالعه‌ها درخشان‌ترين دوره از تاريخ موسيقي ايراني را كدام دوره مي‌دانيد؟

دوران ساساني. زماني كه اردشير بابكان حكومت مي‌كرد در آن زمان اردشير قبل از اينكه رييس وقت ساساني شود در يك استبل زنداني بود و بسيارساز تمرين مي‌كرده وقتي هم به رياست رسيد بسيار به موسيقي اهميت داد و به ترتيب بعد از او و در زمان بهرام گور و اردشير دوم هم موسيقي رشد بسيار چشمگيري داشت حتي درزمان اردشير شايع است كه موسيقيدانان همراه با لشكريان به فتوحات جنگي مي‌رفتند و مقام آنها در حد وزرا بوده است. اما در اوايل دوران صفويه موسيقي به كلي منع شد و ضربه بدي بر پيكره موسيقي سنتي ايران وارد كرد البته اين را هم نبايد از قلم انداخت كه در زمان خسرو پرويز اول و دوم موسيقيدانان مشهوري از جمله رامتين، سركش، باربد، نكيسا و رامش ظهور كردند كه خدمات بسيار شاياني به موسيقي اصيل ايراني كرده‌اند.

حال و هواي اين روزهاي‌تان چگونه است، روزهاي بازنشستگي را چگونه مي‌گذرانيد؟

برخلاف خيلي‌ها كه در دوران بازنشستگي كم‌حوصله مي‌شوند، خيلي پر از انرژي شده‌ام و از اينكه اكنون فارغ از هر مساله‌اي مي‌توانم بيشتر از هر زمان ديگر با سازم تنها باشم و خلوت كنم بسيار خوشحال هستم.
زندگي روزمره‌ام را هم مثل همه مي‌گذرانم؛ صبح از خواب بيدار مي‌شوم صبحانه مي‌خورم به كارهاي شخصي خودم مي‌پردازم اگر گردشي باشد مي‌روم و شب دوباره به خانه مي‌آيم و تمام وقتم را با سازم مي‌گذرانم و قطعاتي را كه مي‌زنم ضبط مي‌كنم كه بعدا به يادگار بماند
نظر شما
پربیننده ترین ها