نگاهی به زندگی استاد جلیل شهناز؛ شهنوازی شوخطبع و طنزپرداز
شاید اینکه هنرمندی در چه تاریخ و در کدام خانواده و شهر و منطقه جغرافیایی به دنیا آمده باشد به ظاهر مطلب قابل توجهی نباشد.ولی بررسی شخصیت بزرگان ابنای بشر از نظر فاکتورهای یاد شده در طول تاریخ حاکی از اهمیت این واقعیت مسلم است. چراکه هر موجود زندهای از دو بخش فیزیکی و غیرفیزیکی(کالبد بیرونی و درونی) یا به تعبیری روابط روحی و متافیزیکی تشکیل شده که اولی به صورت غریزی و گاهی اجباری و فاکتور بعدی را گاهی به صورت ژنتیک و گاهی بهصورت اکتسابی در دو اجتماع خانوادگی و قومی و ملیتی در وجود هر شخصیتی متبلور میگردد.
از آنجا که شناسایی هر هنرمندی با فاکتورهای یادشده ارتباط تنگاتنگ دارد به اجبار شرایط محیطی و اجتماعی هر هنرمندی را برای بررسی نوع پردازشهای ذهنی آن هنرمند باید در نظر گرفته و بررسی کنیم. باری قرار بر این است که چند سطری از قلم قاصر اینجانب در مورد هنر والای بزرگی از تبار موسیقیدانان برجسته و فرهیخته کشورمان که شاید تاریخ موسیقی سنتی ایران بهندرت روی چهره چنین هنرمندی را در آینه تاریخ خود دیده باشد را به تصویر بکشیم. این واقعیت را لازم به ذکر میدانم که جذابیت هنری و معنوی تار نواز افسانهای ایران یعنی استاد جلیل شهناز برایم آنقدر قوت داشت و دارد که بهرغم عدم دسترسی سهل به ایشان،بنده را بر این داشت که شاید بتوان از طرق دیگر و شاید ریشهایتر از حضور و دیدار ایشان به شناسایی فرهنگ تارنواز نائل شوم که چنین پدیده و وجود هنری را به وجود آورده باشد. بنابراین بیدرنگ به کمک و راهنماییهای دوست هنرمندم استاد مهدی فلاح توانستم به محضر یکی از فرهیختگان و هنرشناسان اصفهانی موسیقی ایرانی یعنی استاد زندهیاد دکتر حسین عمومی راه یابم. بله شناسایی فرهنگ بزرگ اصفهان که نگین کویر ایران نیز هست دغدغه خاطری بود که روح تشویق به این فراگیری را نزد من بیش از یازده سال میدمید و من توانستم از ابعاد والاتری به شناسایی فرهنگ قومی و رفتاری مردمی به قدمت تاریخ و به ظرافت و عظمت هنر معماری عالیقاپو و کاشیکاری مسجد شیخ لطفا... و سیوسه پل و... بپردازم. شوخطبعی و هوشیاری و طنزپردازی در کلام که از خصایص مردم این خطه بهشمار میرود که از جمله دوستان و نزدیکان استاد شهناز به این نکته در وجود ایشان پی بردهاند و کاملا به نوع نگاه طنزپرداز ایشان با سوژههای مختلف آشنایی کامل دارند که همه و همه نشان از ذهن باز و خلاق و پردازشگر ایشان دارد. بله این رمز نهفته در روح پر رمز و راز اساتید هنر این خطه ایران و بهخصوص اساتید هنر موسیقی ایرانی آقایان شهناز و کسایی و تاج اصفهانی بوده که جز با کلید کلام رمزگشای دکتر حسین عمومی بازشدنی نبود(لازم به ذکر است که سخن پیرامون شخصیت استاد حسین عمومی مجالی دیگر و مقالهای مجزا را میطلبد) و تنها به این نکته بسنده میکنم که ذکر نمایم دکتر حسین عمومی هنرشناس فرهیخته موسیقیدانی بودند که علاوه بر همنشینی با بزرگان و تلمذ از موسیقیدانان اصفهانی همواره علاوه بر موسیقی اصیل بر علوم دیگری نیز بهدلیل وجود علاقه شخصی و خانوادگی و تحصیلاتی ایشان اشراف داشتند و همواره در کنار روابط اجتماعی اداری انس و الفتی بسیار گرم و غنی و بهصورت خصوصی با هنرمندان نامی کشورمان و بهخصوص موسیقیدانان بزرگ تاریخ موسیقی سنتی ایران داشتند.پس چنین شخصیتی میتوانست وجوه پنهان آثار هنری مردم اصفهان بهخصوص سازنوازان و آوازخوانان آن سرزمین را برای من نمایان و آشکار سازد، و اینگونه بود که اکنون راهی بسوی گنجینه فرهنگی مردمی پر از رموز هنری برایم گشوده شد. در این دوره در راه شناسایی موسیقی مردم اصفهان و بهخصوص تار استاد جلیل شهناز، چشم جانم به دوربینی به عمق میدان دید دکتر عمومی مسلح شد.
شخصیتی که دوران طفولیت خود را با گشودن چشم جان و سر به دنیای هنر موروثی خانوادگی شروع کرده و کمکم جریان جویبار زلال برکه وجود خودش را در راه رسیدن به دریای بیکران عشق ورزیدن و هنر جاری کرده و همواره تلاطم وجود خود را به موجهای بزرگ اقیانوس پیما و جریانساز تبدیل کرد.جامعهشناسان و اندیشمندان بر این باورند که بروز نبوغ ذاتی افراد خبر از بنیانی نهادینه و ریشهای دارد که از اجتماع کوچک خانواده شروع و به طبع به اجتماع بزرگتر یعنی جامعه بشری مرتبط میگردد و همانند جاری شدن رودی کوچک و در نهایت پیوستن به اقیانوس خروشان است. استاد شهناز نیز از این موهبت بهرهمند گشته و این شانس را داشتهاند که در خانوادهای که پدر و برادران بزرگتر، از نوازندگان چیرهدست تار بودند متولد گردیدند و متعاقبا نیز پس از دوران بلوغ در بستر رودخانه خروشان هنر نوازندگی غوطهور گشتند. به نظرم و بر اساس اسناد موجود که بیشتر صوتی و گاها از روایت است؛
میتوان دوران نوازندگی و خلق آثار هنری ایشان را به سه دوره کلی تقسیم کرد:
دوره اول: دورهای که دوره قدرت نمایی و نوازندگی با سرعت و در اصطلاح قدما شلاقینوازی و متاثر از شیوههای معاصرین آن زمان و حتی متقدمین هنر تارنوازی بوده که همراه با خودنمایی مضراب پرقدرت ایشان و از نظر جملهبندی نیزمتاثر از نغمات ردیفی نیز بوده است
دوره دوم: دورهای همراه با تلطیف ناشی از مسائل روحی و معنوی در ایشان (که به نظر اینجانب که بعدها نیز با دکتر عمومی در میان گذاشتم و ایشان نیز تائید نمودند، این دوره بهدلیل بروز بعضی مسائل شخصی و درونی ایشان نشان از اتفاقات روحی و بروز تحول درونی ایشان بوده است) تو گویی که شنیدن این دوره از تار شهناز انسان را به یاد افسانه شهرزاد قصه گو میاندازد و نوازنده با قدرتی خارقالعاده شنونده خود را مدهوش نموده و از کوچه پسکوچههای عشق و آلام و رنجها و شادیها و غمها به شاهراههای اصلی زندگی و جوشش آن میرساند. به نقل از دوستان ایشان اینگونه بیان مضراب ایشان که گاهی شنونده را به حسی لذتبخش وامیدارد و از جنس زبان و گویش انسانی سخن میگوید و زخمه بر سیمهای تار مینوازد تاثیر آموزش از اسطوره بزرگ آواز استاد جلال تاج اصفهانی بوده است.
دوره سوم: دوره متعالی و خروج از هر نوع قالب و الگوی اولیه و شبیه نوازی، دوره آزاداندیشی و ایجاد صداهای خاص به لحاظ فرم نواختن مضراب و ارتباط مضراب با سیمهای تار. تو گویی پیکره نوازنده و سازش یکی شده و هر دو در قالب زبان گویای حس متعالی بشری شدهاند و فراتر از مرزهای متصور و عادت گونه حسی قدم برمیدارد و این جز در سایه تحمل رنج بیرونی و درونی بشری نیست.دوره سوم همان جایگاه والایی است که هر نوازنده و موسیقیدان ایرانی در آمال و آرزوهای خود آنرا دنبال میکند و این همان مرز خلاقیت حسی و هنری یعنی هنر بداههنوازی است که در طول تاریخ موسیقی اصیل ایران معدود افرادی به این شأن راه یافته یا راه مییابند. چراکه بداههنوازی ملزوم چندین فاکتور اساسی است که خود بحثی است مفصل. لازم به ذکر است که همه عوامل محیطی که بر ساز استاد موثر بوده تنها کاتالیزورهای نهایی نبوده است بلکه بیشک تاریخ شناسان و محققان موسیقی ایرانی میدانند و بارها نیز یاد از دورانی که همنشینیها بیشتر بوده و طبعا و لاجرم همدلی و انس و الفتهای بهوجود آمده بستری را برای زایش روحی و خلاقیتها آماده مینمود و استاد شهناز نیز از این قاعده مستثنی نبودهاند چراکه ایشان بعد از عزیمت به تهران که دوره معلق بین دوره اول و دوم یاد شده بود در کوران اوج برنامههای رادیویی و تولیدات به آن صورت قرار میگیرند و از همه بیشتر برخورد با بزرگانی چون ابوالحسن صبا و ورزنده و تهرانی و قوامی و بنان و بهاری و رضا و مرتضی محجوبی و مجد و یاحقی و بدیعی و شهنازی که آینه تمامنمای ایشان بودهاند.
طاهرزاده و طاهرپور و ادیب و تاج (که البته همه این اساتید بزرگان اصفهان و خوانسار بودند)باری بزرگانی که هر یک تشعشع وجودشان به تنهایی برای رویش بذر درون مستعد رویش و جوشش در سرزمین عشق بود.اما نگاشتن این مطلب را در اینجا ضروری دانستم: اینکه گاهی از قول اهل فن و بعضی از دوستداران استاد شهناز میخوانیم یا میشنویم که ایشان دفتر تار را بستهاند و برای آیندگان نیز راهی باقی نگذاشتهاند! که صدالبته این سخن بسیار واضح نشاندهنده ابراز علاقه کاملا احساسی است، چراکه مگر نه اینکه امثال استاد شهناز با خوردن خونجگر و تحمل سختیها راه هنر و هنری زندگی کردن واقعی بیهیچ چشمداشتی از متولیان امور را به ما نشان داده و میدهند که زندگی گوهر وجود در صدف خویش پروراندن است و بهرغم همه ناسازگاریهای روزگار و اجتماع برای هنرمندان واقعی بهخصوص هنرمندان موسیقی کشور و باز بهخصوص نوازندگان تار که جریانسازترین موسیقیدانان تاریخ این کشور بودهاند و به ما میآموزد که میتوان با گذشت و از خود رهیدن و با به پرواز در آوردن روح و متعالی شدن به دور از هیاهوی اجتماع راههای والاتری را در زندگی پیمود.
بیشک پس از حضور استاد شهناز در تهران و ارتباط ایشان با جریان شاهراههای اصلی موسیقی کشور و مرتبط شدن با اساتید دیگر زمان خود برای ایشان انگیزه بیشتری در ربودن گوی سبقت از دیگر هنرمندان ایجاد کرد. بنابر این افرادی که نظیر استاد شهناز بسیار کمنظیر و گاهی هم بینظیر بودهاند نهتنها دفتر تار را نبستند بلکه با گشودن دفاتر بسیار زیبا که هر ورق آن رنگ و بوی روزگار خود را دارد برای نسل جوان و آیندگان موسیقی کشورمان الگو و سرمشقی تازه دارد و نسل آینده میتواند با چراغ گذشتگان و اساتید نسل قبل کورهراههای تاریک و دشوار آینده را با تابش نور اساتید و بزرگان درنوردد. و مطلب آخر اینکه به رسم دیرینه اساتید ما از گذشتگان دور بیشک ما علاقهمندان موسیقی سنتی خواهان ادامه راه اساتیدمان از طریق آن بزرگوارانیم ولی طی دوران زندگی هنری استاد شهناز شاهد بیانگیزگی ایشان در آموختن بودهایم که اگر این مطلب اینجانب را دال بر مدح و ثنای استاد نگذاریم بنده اعتقاد راسخ دارم که بیشک هر هنرمندی در وهله اول از زندگی هنری خود هیچ انتظاری به جز خلق آثار هنری خود ندارد و قاعدتا اگر در این راه موثر باشد طبیعتا جریانی را به راه خواهد انداخت که خود میتواند کلاس درس و آموزش باشد. امروزه شاهدیم که تحقیقات بشر نشان میدهد که ما انسانها چه درعلم و چه در هنر مدیون نمونهبرداری و نگرش به روش گذشتگان با اتکا به معلومات امروزه هستیم. من بهدلیل وقف زندگی خود در راه هنر موسیقی کشورمان و بهویژه نوازندگی تار و سه تار دوستداران هنر موسیقی کشورمان را به این باور دعوت مینمایم که بدانیم آثار هنری هر هنرمندی تبلور وجود آن هنرمند بوده و روح معنوی خالق در مخلوق متبلور است. پس آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید...
غرض از نگاشتن این سطور ایجاد شوق و اشیاق و امید و انگیزه در دل نسلهای بعد بوده تا با خواندن این چند سطر با مشکلات و سختیهای هنر موسیقی آشنا شوند و بدانند اگر چه افرادی با اندک آشنایی سطحی و افکار کمعمق و مقطعی در طوفان حوادث و جریانات تاریخی و اجتماعی با شتاب میتازانند اما هیچ طوفانی پا بر جا نمانده و هیچ ماهی پنهان پشت ابرها. معتقدم امثال اساتید بیبدیل ما نظیر استاد جلیل شهناز با خلق زیباییهای جاودانه افق روشن فرداها را برای ما خلق کرده و راه بهتر زیستن در طی زندگانی را به ما آموختند. بیشک ماندگاری و جاودانگی از دغدغههای دیرینه بشر بوده و در این اثنا هنر رسالت ویژهای را برای ما بدوش میکشد. پربیراه نیست که باید بپذیریم که سکان این کشتی نباید جز در دستانی توانمند باشد؛ سکاندارانی نظیر استاد جلیل شهناز در طول زندگی اجتماعی خود با خلق آثار ماندگار خویش لیاقت ناخدایی کشتی طوفانزده موسیقی اصیل ایرانی را احراز نمودهاند و اگرچه ناملایمات و گردوغبار این زمانه دلهای عشاق موسیقی اصیل ایرانی را مکدر و ناامید از آیندگان ساخته ولی بیایید بر عظمت وجودی موسیقی سنتی و اصیل ایرانی که میراث بزرگانی نظیر استاد شهناز و امثال این نخبگان بوده ایمان بیاوریم تا افقهای فرداها.
نظر شما
پربحث ترین عناوین
آخرین اخبار