همه ما در شکل گيري بحران آب مقصريم

کد خبر: ۵۰۳۷۱
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۳
مردم سالاری بررسي جامع و جست و جوي راه فرار از بحران فراگير آب را با «پدر محيط‌زيست ايران» نيز به بحث گذاشته‌است. دانشگاهيان، اين لقب را منسوب به پروفسور علي يخکشي مي‌دانند. عضويت در هيئت مديره جامعه جهاني محققان جنگل و محيط‌زيست (IUFRO)، عضويت در هيات علمي ‌دانشگاه گوتينگن آلمان و بنيان‌گذاري جامعه فرهنگي ايران و آلمان و عضويت در هيات مديره جامعه دانشگاهيان آسيائي و آفريقائي، از نشانه‌هاي شهرت جهاني اين استاد پيشكسوت محيط است. کسب جايزه ملي محيط‌زيست كشور در سال 1383 و دريافت تنديس طلائي متخصصان محيط‌زيست در همان سال و همچنين انتخاب وي به عنوان استاد و پژوهشگر نمونه کشور، گوشه اي از افتخارات اين چهره محبوب دانشگاهي به شمار مي‌آيد. تا به حال از ايشان 21 عنوان كتاب و بيش‌از 90 مقاله در ايران، آلمان، آمريكا و تركيه به چاپ رسيده است. پروفسور يخکشي در گفت‌و‌گو با مردم‌سالاري، تحليلي جامع از چگونگي شکل‌گيري بحران آب در ايران و نيز راهکار چرخش به روندي معکوس، ارائه مي‌دهد.

از چه زماني وضعيت آب در ايران به مرحله بحران رسيده است؟ اگر بخواهيم ترسيمي‌كلي از علائم شكل‌گيري آن داشته باشيم مختصاتش چگونه است؟

دغدغه آب در ايران، به هزاران سال قبل باز مي‌گردد. از دوره هخامنشيان كتيبه‌‌اي منسوب به داريوش اول موجود است كه مي‌گويد «خدايا ايران را از خشكسالي و ايراني را از دوروئي حفظ بفرما»؛ بنابراين 2500 سال پيش هم مردم ايران پديده خشكسالي را لمس مي‌كردند چون اصولاً کشور ما در منطقه‌اي واقع شده كه داراي اقليمي ‌خشك و نيمه خشك است. به همين جهت چه در دين زرتشت و سپس در دين اسلام، آب از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بوده به نحوي كه در دين زرتشت، كثيف كردن آب، تقبيح مي‌شده و در مذهب شيعه، آب به عنوان مهريه حضرت فاطمه‌(س) معرفي شده است. از لحاظ علمي، احداث قنات‌ها از 3000 سال پيش جهت حفظ آب و بهره بردن از آن مرسوم بوده كه با اين شيوه آب‌هاي سطحي به صورت زيرزميني كاناليزه و ذخيره مي‌گرديد. اين شيوه از لحاظ مهندسي براي آن دوران، يك معماري شگفت انگيز بوده است. اما امروزه بسياري بر اين عقيده اند كه قنات نيز به مثابه كاردي دو لبه تيز بوده زيرا بهره‌برداري بيش‌از حد از سفره‌هاي آب زيرزميني باعث آن شده كه به گياهاني با ريشه‌هاي افشان و كوتاه، آب نرسد و نهايتاً طبيعت فلات مركزي ايران چهره اي استپي و نيمه استپي به خود بگيرد. در دنياي كنوني بالاخص از نيمه دوم قرن بيستم با راه اندازي مؤسسات آكادميك و تشكيل سازمان‌هاي مديريتي و اجرائي، انسانها بيشتر با طبيعت آشنا شدند. اما از طرفي جمعيت رو به فزوني رفت و صنايع و تكنولوژي در آغاز به صورتي ناهمگون و ناسازگار با محيط‌زيست در ايران مستقر شدند. به همين جهت مصرف آب در كشور روز به روز بيشتر شد و اين مصرف بي رويه در كنار اقليم خشك و نيمه خشكي كه با آن مواجه هستيم همه دست به دست هم دادند تا با وضعيت بحراني امروز روبرو شويم.

در ارتباط با اسراف در مصرف آب، آمارهاي متعددي ارائه شده است. اما كليه آمارهاي موجود بر اين نكته تأكيد مي‌كنند كه بيش‌از 90 درصد آب كشور در بخش كشاورزي مصرف مي‌شود. رقمي ‌معادل 3 درصد هم به عنوان آب شرب و مصارف خانگي اختصاص مي‌يابد و مابقي هم در بخش صنعت استفاده مي‌شود. به نظر شما در كدام قسمت، مديريت كارآمدي نداشتيم؟

البته ما با معضل فرهنگي درگير هستيم. وقتي يك كار به صورت بدي پيش مي‌رود بي‌درنگ انگشت سبابه خود را به مفهوم تقصير، سوي ديگران نشان مي‌كنيم. امروز هم وقتي با كم آبي مواجه شديم يكدفعه صداها بلند شد كه 90 درصد آب مملكت را كشاورزي مصرف مي‌كند.

طبق اظهارات مديركل آموزش و ترويج مشاركت‌هاي مردمي‌ سازمان حفاظت محيط‌زيست، در نُرم جهاني 70 درصد از مصرف آب ساليانه كشورها، در بخش كشاورزي است اما در ايران اين رقم 92 درصد برآورد شده بنابراين حجم اصلي آب كشور در بخش كشاورزي مصرف مي‌شود.

من اين تفكر را قبول ندارم. علي‌رغم اينكه ايران در منطقه اي كم آب واقع شده اما مجموع نزولات آسماني مملكت ما بين 400 تا 500 ميليارد مترمكعب در سال است كه به صورت تگرگ، برف و باران به زمين مي‌بارد. اگر بر مبناي بارش ساليانه 500 ميليارد مترمكعب هم محاسبه كنيم سهم سرانه هر ايراني در مقايسه با ساير كشورها بسيار ضعيف است. لذا بايد در امر مصرف آب، فرهنگ‌سازي كنيم و مديريتي كارآمد داشته باشيم. اما از همين مقدار 500 ميليارد مترمكعب بارش ساليانه نيز فقط 20 درصد آن يعني 80 تا 100 ميليارد مترمكعب در اختيار ما قرار مي‌گيرد و مابقي از دسترس خارج مي‌شود. نمي‌توانيم صرفاً كشاورزان را مقصر وضعيت موجود بدانيم. در شكل‌گيري اين بحران همه ما مقصريم. وقتي فلات مركزي ايران را عاري از پوشش گياهي كرديم در واقع مانع نفوذپذيري آب حاصل از نزولات آسماني در سفره‌هاي آب زيرزميني شديم؛ پديده‌اي كه موجب جاري شدن آب در سطح زمين و فرسايش خاك و وقوع سيلاب مي‌شود و البته سهم زيادي از اين آب نيز پيش از آنكه روي زمين جاري شود تبخير شده و به هوا باز مي‌گردد.

بررسي‌هاي انجام شده در ايران نشان مي‌دهد كه حدود 2000 سال قبل، بيش از 90 ميليون هكتار جنگل داشتيم ولي الان سطح آن از 10 ميليون هكتار هم تجاوز نمي‌كند. اين جنگل‌ها را به جهت مصرف سوخت، ساختمان‌سازي، كشاورزي، دامداري و در خلال بسياري از جنگ‌هاي طول تاريخ از دست داده‌ايم. آلودگي هوا كه در اثر مصرف سوخت فسيلي در موتور اتومبيل‌ها، كارخانه‌ها و منازل ايجاد مي‌شود دماي هوا را بالا برده و در نهايت منجر به تبخير بيش‌از‌پيش آب مي‌گردد. در حال حاضر ايران جزو ده كشور آلوده‌كننده هوا در جهان محسوب مي‌شود؛ در حالي كه جزو ده كشور اقتصادي، ثروتمند و پرجمعيت جهان نيستيم. پس حالا مي‌توانيم بپرسيم كه چرا دچار وضعيتي شديم كه از كل 500 ميليارد مترمكعب نزولات آسماني ساليانه، فقط قادر به بهره‌برداري از 20 درصد از اين مقدار هستيم! از اين 20 درصد آب در دسترس هم 90 درصدش سهم كشاورز مي‌شود. به عبارتي از كل نزولات آسماني ساليانه (500 ميليارد مترمكعب) فقط 20 درصدش در بخش كشاورزي مصرف مي‌شود.

هرچند كه كشاورزي ما نيز بر شيوه اي بهينه مبتني نيست. در بخش كشاورزي، آموزش‌هاي لازم از سوي مراكز خدمات به كشاورزان داده نمي‌شود. كشاورز فكر مي‌كند هرچه بيشتر كود و سم و آب مصرف كند محصول بيشتري برداشت مي‌كند زيرا فرهنگ سازي نشده و آموزش لازم ارائه نگرديده كه سم و كود بيش از حد موجب مرگ گياهان خواهد شد. آب بيش از حد سبب مي‌شود گياهاني با ريشه افشان بپوسند و بازدهي خوبي نداشته باشند و يا همان كودي كه ريختيم در اثر آبياري بيش‌از حد از دسترس گياه خارج مي‌شود. در آموزش و فرهنگ سازي، نقش وزارت جهاد كشاورزي، وزارت آموزش‌و‌پرورش، NGO‌ها و رسانه‌ها بالاخص صدا و سيما بسيار مؤثر است. در ارتباط با مصرف بهينه آب منازل نيز به فرهنگ سازي نيازمنديم. در بسياري از صنايع، آب مصرف شده به مسير رودخانه‌ها و آبهاي زيرزميني منتقل مي‌شود كه اين مورد، يكي از عوامل جدي آلودگي آب است. فرهنگ سازي يك كار مقطعي نيست بلكه بايد نسل در نسل منتقل شود. در اين زمينه نقش سازمان حفاظت محيط‌زيست مي‌تواند كاملاً برجسته باشد. آيا در ارتباط با استقرار صنايع و ساخت و سازهاي بي رويه سد، سازمان حفاظت محيط‌زيست، ناظر و حاضر بوده است؟ آيا پيش از احداث اين همه سد، ارزيابي زيست محيطي توسط ارزياب‌هاي مستقل و كاربلد در مجموعه سازمان حفاظت محيط‌زيست انجام شده است؟

در ايران اصولاً يا ارزيابي زيست محيطي انجام نمي‌گيرد يا اگر هم به صورت فرماليته ارزيابي مي‌كنند اين ارزيابي اكثراً از سوي كارشناسان مستقل انجام نمي‌شود. بارها اتفاق افتاده كه براي امر راهسازي، افرادي ارزيابي كرده اند كه وابسته به خود وزارت راه و ترابري بوده‌اند! در حالي كه ارزياب زيست محيطي بايد مستقل باشد. مي‌توانم با صراحت بگويم كه سوء مديريت، وضعيت كنوني را براي ما به وجود آورده است. به جاي اينكه با مديريتي علمي‌ و كارآمد، سفره‌هاي آب زيرزميني را سيراب كنيم تا سطح آب را بالا بياوريم در عوض تنها كاري كه كرديم فقط سد ساختيم. ساختن سد به تعداد زياد و در فواصل بسيار كم.

در همين ارتباط علي‌رغم آن كه وزارت نيرو انگشت اتهام را به سوي وزارت جهاد كشاورزي به دليل عدم مديريت بهينه آب در بخش كشاورزي نشانه مي‌گيرد اما در طرف مقابل، وزارت جهاد كشاورزي نيز يكي از مهمترين دلايل پديده كم آبي در ايران را به سياستگذاري‌هاي وزارت نيرو در زمينه احداث سد، مرتبط مي‌داند!

قبل از احداث سد، بايد ارزيابي زيست‌محيطي صورت پذيرد. مكان يابي احداث سد از اهميت بالائي برخوردار است. جمع شدن آب در نقاطي كه گسل‌ها واقع هستند باعث ايجاد زلزله مي‌شود. جمع كردن آب پشت سدها آن هم در فواصل كم در يك كشوري كه داراي اقليم گرمسيري است شدت تبخير در يك نقطه را بالا مي‌برد به همين جهت حجم بسيار زيادي از آبي را كه پشت سدها جمع مي‌كنيم بر اثر تبخير از دسترس خارج مي‌گردد. سد‌سازي در سطح وسيع باعث پائين افتادن سطح آب‌هاي زيرزميني مي‌شود كه متعاقب آن كشاورز نيز مجبور است چاه‌هاي بيشتر و عميق‌تري حفر كند تا بتواند زمين‌هاي زراعي خود را آبياري نمايد. عواقب اين گونه تصميم‌گيري‌ها نهايتاً منجر به كم شدن آب جاري رودها و خشكي تالاب‌ها و مانع پيوستن جريان آب به درياچه‌ها مي‌شود. احداث سدهاي متعدد در منطقه آذربايجان، عامل اصلي وضعيتي است كه در پارك ملي درياچه اروميه به آن گرفتار شده‌ايم. طرح پارك ملي درياچه اروميه را در سال 1353 خودم تهيه كردم كه به تصويب رسيد و جزو مناطق حفاظت شده چهارگانه ايران قرار گرفت و در سطح جهاني نيز ثبت شده است و من اين وضعيت هراس‌انگيز را لطمه‌اي جبران‌ناپذير به پرستيژ ملي ايرانيان قلمداد مي‌كنم. اين بحران، حاصل سياستگذاري‌هاي غيرعلمي ‌وزارت نيرو است كه فكر مي‌كرد هر چه بيشتر سد بسازد عملكردش مطلوب تر است!

با توجه به تخريب گسترده پوشش گياهي بالاخص در فلات مركزي ايران، براي اينكه بتوانيم از مجموع نزولات آسماني ساليانه بهره‌برداري مطلوب تري داشته باشيم چه آلترناتيوي را در برابر سد سازي مي‌توانيم متصور باشيم؟

يكي از روش‌هاي كارآمد كه قبلاً هم در ايران آغاز شده بود همان پروژه «آبخوان داري» است. در مقطعي كه اين كار را در منطقه‌اي واقع در استان فارس و شهرستان فسا به نام «گروبايگان» آغاز كرده بودند از تكنيك خوبي استفاده كردند ولي فضاي سبز به وجود آمده و با گونه اكاليپتوس (تك كشتي)، نمي‌توانست به نتيجه مطلوبي برسد. جداي از اهميت فرهنگ‌سازي در مصرف آب، توسعه فضاي سبز تا حد زيادي مي‌تواند از تبخير بيش از حد نزولات آسماني و جاري شدن سطحي آب و به هدر رفتن آن بکاهد. طبق آمار سازمان مديريت و برنامه ريزي، در فلات مرکزي ايران حدود 32 تا 33 ميليون هکتار اراضي باير داريم که با پخش قلمه‌هاي گياهان و بذور درختان، درختچه‌ها، بوته‌ها و گياهان علفي مناسب منطقه به کمک هواپيما و در فصل مناسب سال مي‌توان فضاي سبز را توسعه داد و بر خاصيت نفوذپذيري آب در خاک و نهايتاً بر بالا آمدن سطح سفره آب زيرزميني افزود. مسلماً اين امر محتاج به يک عزم ملي و همکاري کامل ارگان‌هاي مختلف در اين راستا مي‌باشد. اين روش در رژيم گذشته در سطحي محدود اجرا شد که مي‌توان نتايج آن را در آرشيو سازمان مربوطه پيدا نمود. روش ديگر هم تصفيه آب‌هاي فاضلابي و بازگشت آب به چرخه مصرف است كه در بسياري از كشورهاي برخوردار از نزولات آسماني بيش‌از 700 ميليمتر ساليانه نيز اين روش به طور مستمر اجرا مي‌گردد به نحوي كه در كشوري مثل آلمان اين چرخه بازيافت آب، تا 7 مرتبه تكرار مي‌شود قبل از آنكه به دريا بريزد كه بازيافت‌هاي اوليه جهت مصارف خانگي و بازيافت‌هاي مراحل بعدي در كشاورزي و سپس در صنعت مورد استفاده قرار مي‌گيرد. البته در ارتباط با تأثير فرهنگ‌سازي در کاهش مصرف آب نيز مي‌توانم به نمونه‌هائي را اشاره کنم. به عنوان مثال در شهر صنعتي و پرجمعيت فرانکفورت آلمان، موفق شدند در يک برنامه سه ساله فرهنگ سازي، مصرف آب را تا 30 درصد کاهش دهند.

يكي از عوارض مخرب پائين رفتن سطح آب‌هاي زيرزميني، پديده فرونشست زمين است. طبق اظهارات اخير يكي از مسوولان سازمان زمين شناسي كشور، 18 سانتيمتر فرونشست سطح زمين در مناطق جنوبي تهران مشاهده شده كه البته مسئول ديگري از سازمان حفاظت محيط‌زيست نيز اخيراً اظهار داشته در جنوب تهران ساليانه با 36 سانتيمتر فرونشست زمين مواجه هستيم.

آمارها متفاوت است. هر كسي نقطه اي را ديده و آن را ملاك قرار داده اما اصل موضوع واقعيت دارد. آب‌هائي كه در دالان‌هاي زير زمين جمع شده بودند وقتي اين دالان‌ها خالي شوند با فشار طبقات بالائي، زمين فرونشست مي‌كند. چنين شرايطي با فشار بيشتر ساختمان‌ها و حتي زلزله‌اي با شدت كم، مي‌تواند ويرانه‌اي وحشتناك بر جاي بگذارد.

شايد بهتر باشد كمي‌ كلي‌تر به اين مسئله توجه كنيم. آقاي كلانتري، وزير اسبق جهاد كشاورزي در سال 2013 اظهاراتي داشته اند با اين مضمون كه بحران آب در ايران تهديدآميزتر از خطر اسرائيل است. واشنگتن پست نيز در تيرماه سال‌جاري طي گزارشي اعلام كرده كه ايران جزء 24 كشور دچار وضعيت بحران آب است. وقتي سياست ازدياد جمعيت در كشور اتخاذ مي‌گردد اين مسئله كاملاً پيچيده‌تر مي‌شود. اگر سرانه آب تجديدپذير كشور در گذشته تا بحال را بررسي كنيم مي‌بينيم كه در سال 1300 شمسي 8 ميليون جمعيت داشته‌ايم و طبق آمار رسمي ‌تا پايان سال 1392 جمعيت به بالغ بر 78 ميليون نفر رسيده است. بنابراين سرانه آب تجديدپذير از حدود 13000 مترمكعب در سال 1300 به حدود 1400 مترمكعب در سال 1392 تقليل يافته و از طرفي توان بهره‌برداري از 400 ميليارد مترمكعب بارش ساليانه را هم نداريم. بنابراين با توجه به افزايش تدريجي جمعيت و حجم آبي كه توان بهره‌برداري اش را داريم، سرانه آب به مراتب كمتر هم خواهد شد. چه كسي بايد پاسخگوي اين روند نامطلوب باشد؟

اصولاً بحران آب، يك بحران جهاني است. بسياري از تحليل گران بر اين عقيده هستند كه احتمالاً جنگ جهاني سوم بر سر آب باشد. سال 1383 در كتابي كه تأليف كردم با عنوان «شناخت، حفاظت و بهسازي محيط‌زيست ايران» تصميم‌گيران مملكت را به اين مسئله توجه دادم. بايد به تفكر مديريت در اين مملكت، سامان دهيم. از دهه 30 شمسي كه سازمان مديريت و برنامه‌ريزي دائر شد برنامه‌ها به صورتي غير‌مدون، پنج ساله و حداكثر هفت ساله بودند. در حالي كه لازم است با كمك برنامه ريزان متخصص و كاربلد، براي دوره‌هاي كوتاه مدت 5 ساله و بلند مدت 50 ساله و حداقل 20 ساله برنامه‌هائي مدون داشته باشيم تا بتوانيم افق آينده را پيش‌بيني و ترسيم كنيم. وقتي جمعيت رو به فزوني مي‌رود برنامه ريزان بايد پاسخ دهند كه آب‌و‌غذاي مورد نياز اين جمعيت چگونه بايد تأمين گردد؟! متأسفانه در مملكت ما، فقط توفيق كاذب كوتاه مدت مد‌نظر است. در ارتباط با درياچه اروميه و خشك شدن تالاب‌ها، سالهاست كه به مسئولين اخطار مي‌كنيم ولي به نتيجه نرسيده ايم. تابستان سال گذشته، راهكار نجات درياچه اروميه را در قالب مقاله‌اي كه روزنامه «تهران امروز» منتشر كرده بود نيز شرح داده‌ام.

در ارتباط با درياچه اروميه، چندي پيش پروفسور كردواني اظهار داشته‌اند كه اين درياچه فوت شده و ديگر قابل احياء نيست لذا بايد از نمكش در صنعت داروسازي بهره‌برداري كنيم و حتي درياچه اروميه را به پارك گياهي و جانوري تبديل نمائيم!

جناب دكتر كردواني از دوستان من مي‌باشند و احترام ويژه‌اي براي ايشان قائل هستم. ولي بعضي مواقع اظهار نظري مي‌كنند كه چندان در حيطه تخصص ايشان نيست! اينكه از نمك درياچه اروميه بهره‌برداري كنيم يا آن را به پارك گياهي و جانوري مبدل سازيم مشابه همان نظريه اي است كه مي‌گويد آب درياچه خزر را به درياچه اروميه انتقال دهيم! يك چنين نظريه‌هائي وقتي مطرح مي‌شود كه راهي پيش‌روي خود متصور نمي‌بينيم و پشت به ديوار مي‌كنيم و ناخودآگاه افكاري را به زبان مي‌آوريم بدون آنكه امكان سنجي كرده باشيم. سه سال پيش كه آلودگي هواي تهران به حد بحران رسيده بود جلسه‌اي در استانداري وقت تشكيل شد كه ماحصل آن جلسه بر اين تصميم بود كه با هلي‌كوپتر يا هواپيما بر آسمان شهر تهران آب پاشي كنند! نظريه‌پردازي‌هائي اينچنيني به اين خاطر است كه پشت به ديوار مي‌كنيم و تصميم مي‌گيريم! ما بايد به كمك برنامه‌ريزان كاربلد، برنامه ريزي بلند مدت داشته باشيم تا مجبور نشويم وقتي گرفتار بحران شديم بر آسمان شهر آب پاشي كنيم و يا درياچه اروميه را فراموش شده محسوب نمائيم. پارك ملي درياچه اروميه پرستيژ ايرانيان در سطح جهاني است. كشوري كه تاريخچه سه هزار ساله در حفاظت محيط‌زيست دارد يكچنين نظرياتي واقعاً وهن برانگيز است. به روايت «هرودوت» مورخ يوناني، ايرانيان قديم در امر حفاظت از آب‌و‌هوا و جنگل، پيشگام بوده‌اند. اينكه به همين راحتي يكي از مناطق چهارگانه حفاظت شده خود را از دست بدهيم براي حيثيت كشور ما، بسيار زيان‌آور است.

به موضوع انتقال آب درياچه خزر اشاره فرموديد. به گزارش ايسنا در اواخر ماه مهر سال‌جاري، معاون وزير نيرو در امور آب و آبفا در يك نشست خبري اظهار داشته كه طرح شيرين‌سازي و انتقال آب درياي خزر به فلات مركزي ايران از دو سال پيش مطالعات خود را آغاز كرده و با پيگيري‌هاي دولت و شخص رئيس‌جمهور و تأمين اعتبار اين پروژه از منابع اعتباري خارج از مجموعه آب كشور، با سرعت بيشتري در دستور كار قرار گرفته است كه به گفته كميسيون انرژي مجلس، اولين مسير اجرائي پروژه انتقال آب خزر، شيرين سازي و انتقال آن از مسير ساري، سمنان، قم، كاشان و اصفهان خواهد بود.

خوب اين نظريات وجود دارد. يك مدت بحث بر سر اين بود كه آب درياي خزر را به سمت خليج‌فارس کانال كشي كنند. بعداً پروژه ديگري مطرح شد كه آب درياي‌خزر را به سمت فلات مركزي و به سمنان انتقال دهند. جديداً پروژه سومي ‌مطرح شده كه آب درياي خزر را به پارك ملي درياچه اروميه بريزند. شايد از نظر تكنيكي امكان‌پذير باشد ولي آيا از نظر اقتصادي مقرون به صرفه مي‌باشد؟ آيا ارزيابي زيست‌محيطي انجام پذيرفته است؟ آيا از لحاظ زيست محيطي انتقال آب از اكوسيستم‌هاي جنگلي، دريائي، جلگه‌اي و كوهستاني، موجب آسيب رساندن به اين اكوسيستم‌هاي شكننده نمي‌شود؟! اگر شيرين‌سازي آب دريا در سطح وسيع امكان پذير و اقتصادي باشد چرا كشورهاي حاشيه خليج‌فارس آب دريا را در سطح وسيع، شيرين نمي‌كنند تا مشكل كم آبي خود را رفع نمايند؟! چرا برخي از كشورهاي شيخ‌نشين و از جمله عربستان با كشتي‌هاي عظيم‌الجثه، يخ‌هاي قطبي را به منطقه حمل كرده و تبديل به آب شيرين مي‌كنند؟ مطمئناً شيرين كردن آب دريا امكان‌پذير است ولي در سطح وسيع هنوز اقتصادي نيست؛ آيا در اين ارتباط محاسبه شده که يک ليتر آب شيرين و تصفيه شده چند هزار تومان قيمت خواهد داشت؟! بعيد مي‌دانم سركار خانم دكتر ابتكار اجازه دهند پروژه‌هايي اينچنيني كه فاقد پشتوانه كارشناسي هستند به مرحله اجرا در آيد. جداي از تمامي ‌اين مسائل، آيا از لحاظ معاهده‌ها و قوانين بين‌المللي، امكان‌پذير است كه آب درياچه خزر را يكجانبه انتقال دهيم و به فلات مركزي ايران بريزيم؟ درياچه خزر متعلق به چندين كشور است نه فقط ايران. اگر اينگونه باشد كه كشور ازبكستان هم مي‌تواند براي جلوگيري از خشكي درياچه اورال، آب خزر را به آنجا انتقال دهد! در اين صورت چه از خزر مي‌ماند؟! وقتي اين مسائل را مي‌شنوم اندوه بر من چيره مي‌شود و اشك در چشمانم حلقه مي‌زند كه چرا در كشور ما، از صاحبنظران مستقل و متخصص نظرخواهي نمي‌كنند. استفاده از متخصصان باتجربه و مديران ورزيده و قدر در رفع بسياري از مسائل، حائز اهميت ويژه‌اي است. در دهه 90 قرن بيستم، فردي وزير دفاع آلمان شد که به علت مشکل جسمي، نتوانست به سربازي برود و در رشته حقوق تحصيل کرده بود. ايشان با استفاده از 20 ژنرال 4 ستاره به عنوان معاون و مشاور توانست تعداد پرسنل نظامي‌ آلمان را به نصف کاهش دهد ولي در عوض قدرت ضربتي ارتش را به دو برابر ارتقاء داد. پست وزارت و رياست سازمان چون مناصبي سياسي هستند لازم نيست حتماً به متخصصان واگذار شود ولي معاونين، مشاورين و مديران کل حتماً بايد از بين متخصصين و مديران قدري انتخاب شوند که در بانک اطلاعاتي سازمان مديريت و برنامه ريزي تأييد شده باشند. مثال بهتر و بارزتر در اين ارتباط، خانم مرکل صدراعظم آلمان است. ايشان داراي مدرک دکتراي فيزيک مي‌باشد ولي با استفاده از يکصد نفر متخصص باتجربه در سطح وزير، مشاور و مديران کل، کشور آلمان و در عمل 19 کشور «بازار مشترک» اروپا را مديريت مي‌کند. متأسفانه اين موضوع در ايران صدق پيدا نکرده و در عوض در مصدر بسياري از پست‌هاي تخصصي در نظام مديريت ايران، افرادي غير متخصص قرار دارند.

پربیننده ترین ها