تحلیل زیباکلام از شکست هاشمی در خبرگان
صادق زیباکلام در سرمقاله شرق نوشت:
رسانههای اصولگرا به همراه بسیاری از چهرهها و شخصیتهای وابسته به این طیف، بیش از آنکه از پیروزیشان در انتخاب هیاترییسه خبرگان که دیروز اتفاق افتاد خوشحال شده باشند، از آنچه شکست آقای هاشمیرفسنجانی لقب دادهاند به وجد آمدهاند. بهنظر آنان، سنگینی ابعاد این شکست برای ایشان به مراتب گستردهتر از ماجرای انتخابات مجلس ششم در سال ٧٨ و ریاستجمهوری نهم در سال ٨٤ بود. آنان عامل شکست را در خطای محاسباتی ایشان میدانند. از دید آنها آقای هاشمی به همراه مشاوران و نزدیکان، اطمینان داشتند که اگر ایشان وارد عرصه شوند یقینا پیروز خواهند شد. فقط در این میان، مساله شرکت آیتالله هاشمیشاهرودی مطرح بود که آن هم در دقیقه ٩٠ و با کناررفتن ایشان حل شد. اما آیا به راستی تحلیل و برداشت اصولگرایان از انتخاب ریاست خبرگان درست است؟
آیا آقای رییس مجمعتشخیصمصلحت با اطمینان از اینکه به آسانی خواهد توانست رقیب اصولگرا را شکست بدهد وارد انتخابات شد؟ آیا اگر ایشان حدس میزدند نتیجه آنگونه میشود، در انتخابات ریاست خبرگان نامزد میشدند؟ پاسخ اصولگرایان همانطور که گفتیم به تمامی این پرسشها مثبت است. بهنظر آنان، آقای هاشمی به پیروزی یقین داشتند و اصلا حدس نمیزدند نتیجه آنگونه شود وگرنه اساسا کاندیدا نمیشدند. اما یک روایت دیگر هم وجود دارد. تصویر ٣٦ سالهای که ما از ایشان پس از انقلاب داریم در مجموع تصویر یک شخصیت میانهرو معتدل است.
ممکن است امواج پرشتاب سالهای نخست انقلاب، ایشان را هم مانند بسیاری دیگر با خود برای مدتی حمل کرده باشد اما واقعیت آن است که هر چقدر از آن سالهای پر تبوتاب نخست انقلاب فاصله میگیریم، هاشمیرفسنجانی به اعتدال و میانهروی نزدیک و نزدیکتر میشود. این روند بهویژه بعد از دهه ٦٠ و آغاز نخستین دوره ریاستجمهوری، بهطور منظم پررنگتر میشود، تاجایی که از اواسط دهه ٨٠ و بهویژه از ٢٢خرداد ٨٨ به اینسو میتوان گفت ایشان دچار یک دگردیسی کامل میشوند.
ایشان خواهان احترام کشورها یا فرهنگ و تمدنها بود و به طور متناوب او را در جهت ترویج اعتدال، میانهروی، پرهیز از خشونت، افراطیگری و از سوی دیگر، وفاق و همدلی ملی میبینیم. در عین حال و با وجود این تحول، ایشان همچنان سفت و سخت و قرص و محکم به انقلاب و نظام پایبند ماندهاند. رد خشونت و افراطیگری از یکسو و دغدغه نظام و آینده را داشتن از سوی دیگر، سبب میشود آقای هاشمیرفسنجانی به تدریج به این نقطه برسند که بزرگترین خطری که نظام را در بلندمدت تهدید میکند نه دشمنان خارجی که اتفاقا تندروی داخلی است، بنابراین ایشان فقط به نفی این مساله به عنوان یک باور سیاسی و دینی نمیپردازد، بلکه به واسطه خطری که معتقد است از جانب این آسیبها متوجه کشور میشود، در مرتبه بعدی به مبارزه با این پدیدهها روی میآورد. موضعگیریهای ایشان در پنجسال اخیر را فقط میتوان در قالب این اعتقاد که وظیفه دارند با تندروی مقابله کنند تبیین کرد. اعتقاد به رویارویی با تندروی فقط محدود به سخنرانی و مصاحبه نمیشود. اصلیترین دلیل ایشان برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری ٩٢، دقیقا به واسطه تهدیدی بود که احساس میکردند از ناحیه سیاستهای دولت وقت متوجه آینده نظام شده است. سن ایشان در یکسو و شرایط سیاسی دشوار کشور در سوی دیگر، تصمیم به شرکت در انتخابات ٩٢ را برای آقای هاشمی فوقالعاده دشوار کرده بود، اما به واسطه آنچه به آن اشاره شد، با وجود اکراه و سختیای که این تصمیم داشت، نهایتا به وزارت کشور رفته و ثبتنام کردند.
زمانی هم که اطلاع داده شد شاید پای رد صلاحیت وسط بیاید، حاضر نشدند از نامزدی انصراف دهند. حکایت اعلام نامزدی آیتالله هاشمی برای ریاست مجلس خبرگان هم دقیقا با این الگوی ٣٠ساله از رفتار سیاسی ایشان مطابقت پیدا میکند. ایشان با علم به اینکه میدانستند موضعگیری و جهتگیری بسیاری از اعضای خبرگان چگونه است، معذلک به واسطه احساس خطری که داشتند وارد رقابت شدند. از ماهها قبل هم ایشان رسما اعلام کرده بودند اگر ببینند افرادی قصد نامزدی دارند، ساکت نخواهند نشست و این دقیقا کاری بود که انجام دادند. ایشان به هیچ روی نگفته بودند این ورود به صحنه موفقیتآمیز خواهد بود و یقینا پیروز خواهند شد. اینها همه از ساختهها و القائات اصولگرایان است. به بیان سادهتر نامزدی ایشان از باب وظیفهای بود که در قبال ابرهای سیاسی که به گفته ایشان برخی تندرویها در آسمان کشور ظاهر کرده، احساس میکردند. ایشان بعد از اعلام نتایج انتخابات دیروز فقط یک جمله گفتند «نمیتوانستم و نتوانستم ساکت بنشینم. با پاگذاشتن بر ٨٠ سال آبرو و حیثیت سیاسیام، به آخرین وظیفه و تکلیفم برای انقلاب و نظام عمل کردم».
رسانههای اصولگرا به همراه بسیاری از چهرهها و شخصیتهای وابسته به این طیف، بیش از آنکه از پیروزیشان در انتخاب هیاترییسه خبرگان که دیروز اتفاق افتاد خوشحال شده باشند، از آنچه شکست آقای هاشمیرفسنجانی لقب دادهاند به وجد آمدهاند. بهنظر آنان، سنگینی ابعاد این شکست برای ایشان به مراتب گستردهتر از ماجرای انتخابات مجلس ششم در سال ٧٨ و ریاستجمهوری نهم در سال ٨٤ بود. آنان عامل شکست را در خطای محاسباتی ایشان میدانند. از دید آنها آقای هاشمی به همراه مشاوران و نزدیکان، اطمینان داشتند که اگر ایشان وارد عرصه شوند یقینا پیروز خواهند شد. فقط در این میان، مساله شرکت آیتالله هاشمیشاهرودی مطرح بود که آن هم در دقیقه ٩٠ و با کناررفتن ایشان حل شد. اما آیا به راستی تحلیل و برداشت اصولگرایان از انتخاب ریاست خبرگان درست است؟
آیا آقای رییس مجمعتشخیصمصلحت با اطمینان از اینکه به آسانی خواهد توانست رقیب اصولگرا را شکست بدهد وارد انتخابات شد؟ آیا اگر ایشان حدس میزدند نتیجه آنگونه میشود، در انتخابات ریاست خبرگان نامزد میشدند؟ پاسخ اصولگرایان همانطور که گفتیم به تمامی این پرسشها مثبت است. بهنظر آنان، آقای هاشمی به پیروزی یقین داشتند و اصلا حدس نمیزدند نتیجه آنگونه شود وگرنه اساسا کاندیدا نمیشدند. اما یک روایت دیگر هم وجود دارد. تصویر ٣٦ سالهای که ما از ایشان پس از انقلاب داریم در مجموع تصویر یک شخصیت میانهرو معتدل است.
ممکن است امواج پرشتاب سالهای نخست انقلاب، ایشان را هم مانند بسیاری دیگر با خود برای مدتی حمل کرده باشد اما واقعیت آن است که هر چقدر از آن سالهای پر تبوتاب نخست انقلاب فاصله میگیریم، هاشمیرفسنجانی به اعتدال و میانهروی نزدیک و نزدیکتر میشود. این روند بهویژه بعد از دهه ٦٠ و آغاز نخستین دوره ریاستجمهوری، بهطور منظم پررنگتر میشود، تاجایی که از اواسط دهه ٨٠ و بهویژه از ٢٢خرداد ٨٨ به اینسو میتوان گفت ایشان دچار یک دگردیسی کامل میشوند.
ایشان خواهان احترام کشورها یا فرهنگ و تمدنها بود و به طور متناوب او را در جهت ترویج اعتدال، میانهروی، پرهیز از خشونت، افراطیگری و از سوی دیگر، وفاق و همدلی ملی میبینیم. در عین حال و با وجود این تحول، ایشان همچنان سفت و سخت و قرص و محکم به انقلاب و نظام پایبند ماندهاند. رد خشونت و افراطیگری از یکسو و دغدغه نظام و آینده را داشتن از سوی دیگر، سبب میشود آقای هاشمیرفسنجانی به تدریج به این نقطه برسند که بزرگترین خطری که نظام را در بلندمدت تهدید میکند نه دشمنان خارجی که اتفاقا تندروی داخلی است، بنابراین ایشان فقط به نفی این مساله به عنوان یک باور سیاسی و دینی نمیپردازد، بلکه به واسطه خطری که معتقد است از جانب این آسیبها متوجه کشور میشود، در مرتبه بعدی به مبارزه با این پدیدهها روی میآورد. موضعگیریهای ایشان در پنجسال اخیر را فقط میتوان در قالب این اعتقاد که وظیفه دارند با تندروی مقابله کنند تبیین کرد. اعتقاد به رویارویی با تندروی فقط محدود به سخنرانی و مصاحبه نمیشود. اصلیترین دلیل ایشان برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری ٩٢، دقیقا به واسطه تهدیدی بود که احساس میکردند از ناحیه سیاستهای دولت وقت متوجه آینده نظام شده است. سن ایشان در یکسو و شرایط سیاسی دشوار کشور در سوی دیگر، تصمیم به شرکت در انتخابات ٩٢ را برای آقای هاشمی فوقالعاده دشوار کرده بود، اما به واسطه آنچه به آن اشاره شد، با وجود اکراه و سختیای که این تصمیم داشت، نهایتا به وزارت کشور رفته و ثبتنام کردند.
زمانی هم که اطلاع داده شد شاید پای رد صلاحیت وسط بیاید، حاضر نشدند از نامزدی انصراف دهند. حکایت اعلام نامزدی آیتالله هاشمی برای ریاست مجلس خبرگان هم دقیقا با این الگوی ٣٠ساله از رفتار سیاسی ایشان مطابقت پیدا میکند. ایشان با علم به اینکه میدانستند موضعگیری و جهتگیری بسیاری از اعضای خبرگان چگونه است، معذلک به واسطه احساس خطری که داشتند وارد رقابت شدند. از ماهها قبل هم ایشان رسما اعلام کرده بودند اگر ببینند افرادی قصد نامزدی دارند، ساکت نخواهند نشست و این دقیقا کاری بود که انجام دادند. ایشان به هیچ روی نگفته بودند این ورود به صحنه موفقیتآمیز خواهد بود و یقینا پیروز خواهند شد. اینها همه از ساختهها و القائات اصولگرایان است. به بیان سادهتر نامزدی ایشان از باب وظیفهای بود که در قبال ابرهای سیاسی که به گفته ایشان برخی تندرویها در آسمان کشور ظاهر کرده، احساس میکردند. ایشان بعد از اعلام نتایج انتخابات دیروز فقط یک جمله گفتند «نمیتوانستم و نتوانستم ساکت بنشینم. با پاگذاشتن بر ٨٠ سال آبرو و حیثیت سیاسیام، به آخرین وظیفه و تکلیفم برای انقلاب و نظام عمل کردم».
گزارش خطا
آخرین اخبار