باید ‌و ‌نباید‌های پدیده طلاق

کد خبر: ۴۸۴۶۸
تاریخ انتشار: ۱۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۵:۴۹
سعید معیدفر؛ جامعه‌شناس در یادداشتی در شرق نوشت:

آمار اعلام‌شده از‌سوی مدیرکل آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال مبنی‌بر ثبت ١٨طلاق در هر‌ساعت در کل‌کشور، از جهاتی می‌تواند نگران‌کننده باشد. اگر بخشی از این جدایی‌ها به سبب شرایط نامساعد اقتصادی یا فقدان شغل و به‌خطر‌افتادن رفاه و تامین‌اجتماعی خانواده‌ها باشد و به کاهش جدی ضریب تحمل افراد بینجامد، حتما باید نسبت‌به آن بیش از پیش حساس بود. این بعد آسیب‌زای طلاق برای افراد و جامعه است. به بیان دیگر، عدم کارکرد درست بخش‌های خارج از خانواده، سبب افزایش تنش بین زوجین شده و افراد را به این نتیجه می‌رساند که به زندگی مشترک خاتمه دهند، اما این اتفاق می‌تواند سویه دیگری هم داشته باشد و ناشی از تحولات سبک زندگی جامعه و گروه‌های خاص آن باشد که اگرچه اتفاق مثبتی نیست، اما پیام منفی‌ای هم ندارد. 

در واقع بخشی از اقتضائات دنیای جدید است که شهروندان الزاما و تحت هر شرایطی، «زندگی تمام‌عمری» با یکدیگر را دنبال نمی‌کنند. بعضا دیده شده در کشورهای توسعه‌یافته نیز آمار طلاق بالاست و این به معنای آن است که افراد تا زمانی‌که پیوندها و اشتراکات میان آنها پابرجاست، به زندگی مشترک ادامه می‌دهند و زمانی‌که احساس می‌کنند فاصله‌ها افزایش یافته، تنش‌ها بالا گرفته و مشاوره و راه‌های منطقی برای تداوم زندگی به بن‌بست رسیده است، به طلاق می‌اندیشند. 

برای بررسی دقیق‌تر آمار اعلام‌شده و پدیده افزایش ١٠درصدی طلاق نسبت‌به سال٩٢، باید به تفکیک هر مورد طلاق، سطح تحصیلات، میزان درآمد، طبقه اجتماعی و مسایلی ازاین‌دست مورد تحلیل قرار گیرد. آن‌گاه می‌توان گفت آیا زندگی نوینی درحال رخداد است و روند فردگرایی تقویت شده یا پارامترهای دیگری در آن دخیل است؟ تفاوت شرایط امروز با گذشته که افراد تحت هر شرایطی، خود را ملزم به حفظ زندگی مشترک می‌دانستند را باید در نظر داشت. طلاق‌های عاطفی یا حس سرخوردگی ناشی از «کوتاه‌آمدن» توسط یکی از زوجین، آسیب جدی آن شرایط بود، اما نقطه مثبت آن، کنارگذاشته‌‌شدن نگاه‌های شخصی به زندگی مشترک بود.

 امروز به‌دلیل ارتقای سطح آگاهی زوجین، نمی‌توان شرایط را با گذشته مقایسه کرد. درواقع زندگی به یک‌جاده دوطرفه میان مرد و زن تبدیل شده و جاده یک‌طرفه نیست. به‌همین‌دلیل باید نقش و کارکرد زوجین را در کنار هم تحلیل کرد. در دهه‌های پیشین، خانواده‌ها ذیل خانواده بزرگ‌تر مانند قوم و طایفه تعریف شده و بر همان اساس عمل می‌کردند. 

حمایت‌های بستگان و در‌عین‌حال ارزش‌ها و باورهای جمعی، قومی و طایفه‌ای، یکی از دلایل کم‌بودن میزان طلاق‌ها بود، اما امروز جامعه از عصر این‌نوع ارتباطات خارج شده است. با‌توجه به نیاز حقیقی به حمایت‌های مختلف از نهاد خانواده در یک‌جامعه، حتما باید به‌گونه‌ای دیگر به کمک خانواده‌ها شتافت. 

در دنیای توسعه‌یافته امروز، کانون‌های متعدد مردمی شکل گرفته‌اند که همراه خانواده در مشکلات پیش‌رو هستند. فقدان این نهادهای مردم‌محور در کشور ما در کنار ضعیف‌شدن کارکرد روابط قومی و طایفه‌ای، نیازمند مساله‌شناسی و تدبیر به‌موقع است. برای تقویت ضریب استحکام پیوندهای خانوادگی، باید به فکر ایجاد نهادهای مدنی در این حوزه بود. 
پربیننده ترین ها
آخرین اخبار