صالحی: بهترین قاضی مردم هستند
انتخاب «علیاکبر صالحی» بهعنوان رئیس سازمان انرژی اتمی دولت یازدهم از نظر عدهای، یکی از عجیبترین انتخابهای حسن روحانی رئیسجمهوری ایران بعد از تکیه بر مسند ریاستجمهوری بود. این انتخاب به این دلیل عجیب و غیرمنتظره به حساب میآمد که صالحی در دولت محمود احمدینژاد (که حداقل در ٢سال پایانی با بیسرو سامانی اقتصاد حاصله از قوت گرفتن تحریمها و اعمال سیاستهای غلط اقتصادی همراه شد) در مقطعی رئیس سازمان انرژی اتمی بود و بعد بر مسند اداره وزارت امور خارجه تکیه زد. صالحی، درحال حاضر عضو کابینهای است که سیاست خارجی اش، ١٨٠درجه با دولتی که او سکان وزارت خارجه اش را برعهده داشت، توفیر دارد. به هر روی، «صالحی» به عضویت در دولت روحانی درآمده و کار پیشین خود در سازمان انرژی اتمی را برعهده گرفته است.
او در گفتوگو با شهروند از دنیای سیاست، کار خیر و اخلاق سیاسی، سخن گفته است که در حاشیه مراسم افتتاح «مرکز تحقیقات فناوری های عصبی هوشمند دکتر موفقیان» انجام شده است.
شما به رقم اینکه سمتهای فرهنگی و آموزشی برعهده داشتهاید، بهعنوان چهرهای سیاسی شناخته میشوید که مسئولیتهای متعددی هم داشته است، با این اوصاف، از آمدن و رفتنها و از دست دادن و بهدستآوردن پستهای مختلف چه حسی دارید؟
آمدن و رفتنها در حالت کلی اهمیتی ندارد. بهنظر من در این میان، نام نیک بر جای ماندن، مهمترین موضوعی است که باید به آن اندیشید اما بهنظر میرسد این رویه در فضای کنونی، مغفول مانده است. وقتی آدمی مسألهای را زیاد تکرار و بیان کند، طغیان میکند. آیه ٦ و ٧ سوره مبارکه علق میفرماید: قطعاً انسانها سركشي و تمرّد ميآغازند اگر خود را دارا و بينياز ببينند.» ماهی وقتی داخل آب است، قدرش را نمیداند. شاید اصلا نمیداند قدر دانستن به چه معناست؟ باورها، سنتها و عقاید موجود در دین میگوید: «ای انسانی که همیشه باقی نخواهی ماند کار نیکی انجام بده که از تو بر جای بماند.» ادبیات پر فروغ ما هم همین آموزهها را دربر دارد. سعدی میگوید: «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز، مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.» سنت و دین ما همواره زندگیکردن به طریقی که نام نیک بر جای بگذارد را توصیه میکنند. این راه، راه جاودانگی و ابدی شدن است.
احتمالا میل به جاودانگی یکی از آن ویژگیهایی است که همه آدمها دنبالش هستند. سوال اینجاست که از نظر شما وقتی روزی فرامیرسد که دست ما از دنیا کوتاه خواهد شد، چه راهی برای جاودانگی وجود خواهد داشت؟
بهنظر من جاودانگی برای ما آدمها وقتی رخ مینمایاند که کتابی نوشته باشی، یا اختراعی که مردم از آن استفاده کنند یا اگر سرمایهای داری، آن را در راه ساخت مدرسه و بیمارستان و... صرف کنی. این کارهاست که میماند و نام آدمی را جاودانه میکند. تنها راهی که میشود با استفاده از آن پس از مرگ هم یاد آدمی باقی بماند، از راه همین اعمال خیر است.
باتوجه به اینکه هر دو دوره قبل و بعد از انقلاب را درک کردهاید، میخواهم بدانم، وقتی به وضع کار خیر خاصه وقف در ایران امروز، نظر میکنید چه موضوعی ذهنتان را بیش از هر چیز به خود مشغول میکند؟
اولین موضوع آن است که قبل از انقلاب، موقوفات زیادی در ایران وجود داشت. هر جا میرفتید میتوانستید اثری از این موقوفات ببینید. وقتی فلسفه وجودی این اقدامات را میخوانید لذت میبرید. بسیاری از آن بناها برای مسافران بین راه، بیماران و ... است. متاسفانه امروز نسبت به انتظارات و ظرفیت موجود موقوفهها کمتر شدهاند. امروز نسبت به احتیاج و انقلابی که ما داریم، وضع موقوفهها چندان به سامان نیست. انقلاب ما یک حرکت بزرگ فرهنگی و ارشادی بود و هست که میخواهد آدمی را در مسیر درست زندگی قرار دهد. اگر بنا، قرار گرفتن در مسیر درست زندگی است اقداماتی چون وقف باید هر روز بیشتر و بیشتر شوند.
به نظر میرسد دکتر موفقیان که از اساتید دانشگاه شریف هم هستند نمونه خوبی برای یک انسان خیر هستند. دکتر موفقیان بخش فراوانی از داشتههای مالی خود را در مسیر دانش این کشور وقف کرده است...
کاملا درست است. دکتر موفقیان خیری است که بیش از ٢٠ مدرسه و چندین بیمارستان ساخته است. به تازگی هم ساختمان محل کارش را به دانشگاه صنعتی شریف واگذار کرده تا دانشگاه آن محل را در یک مسیر علمی به کار بگیرد. انشاءالله دانشگاه شریف بهعنوان یک مرکز علمی پیشرو خواسته این خیر را برآورده میکند.
به نظر شما که دو دورهای ریاست دانشگاه شریف را برعهده داشتهاید این دانشگاه، که از نظر وقف با نوعی بختیاری همراه بوده تا چه حد توانسته از این ظرفیتها آنگونه که باید، استفاده کند؟
دانشگاه شریف از این مسیر به خوبی بهره برده است. آقای مصلینژاد هم پیش از این در این دانشگاه سرمایهگذاری عظیمی انجام داده و یکی از بهترین خوابگاههای دانشجویان را بنا کرده است. برای این دانشگاه مجموعه ورزشی ساخته که بعد از مجموعه ورزشی انقلاب، بهترین مجموعه ورزشی ایران است. ایران ما از این دست افراد خیر، کم ندارد اما نیاز است تعداد خیرین در این زمینه بیشتر و بیشتر شود.
بیایید پا را از ایران فراتر بگذاریم. در بسیاری از کشورهای دنیا با وجود آنکه بنیان وقف از سابقه محکمی که در کشورهای اسلامی وجود دارد بیبهره است، وقف در زمینه دانش، تکنولوژی و آموزش به بنیادی فعال مبدل شده است. تجربه شما در این مورد چه میگوید؟
کاملا درست است. وقتی به یک کشور خارجی سفر میکنید، خواهید دید آنها بسترهای فکری ما را به لحاظ عقیدتی و معرفتی ندارند اما کارهای عظیمی در زمینه وقف انجام دادهاند. دانشگاه هاروارد، دانشگاهMIT، استنفورد و... همه با موقوفاتمیلیارد دلاری، اداره میشوند. آنها کشورهایشان را با همین کارها ساختهاند. آنها به بخشی از توصیه دین ما که کاملا هم عقلانی است، عمل کردهاند و به جایی که امروز شاهدش هستیم رسیدهاند.
بروز چنین وضعی نشان از نوعی غفلت نیست؟ وقتی از شرایط موجود چنین برداشتی به دست میآورید، چه حسی به شما دست میدهد؟
فقط میشود گفت: ایکاش ما هم این کار را بکنیم و مشمول گفته شیخ محمد عبده نشویم که میگفت، «رفتم به غرب، اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم. برگشتم به شرق، مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم» (عبده و سیدجمال اسدآبادی که انقلابیون قرن نوزدهم میلادی بودند، در پاریس مجله عروهالوثقی را چاپ میکردند). آنها فهمیدهاند چه باید بکنند و خداوند هم راهشان را باز کرده است.
اجازه دهید وارد حوزه سیاست و اخلاق سیاسی شویم. شما ازجمله افرادی هستید که هم در دولت قبل و هم در دولت یازدهم، در حلقه نزدیکان روسایجمهوری مسئولیت دارید. اگر قرار باشد یک لحظه خودتان را از بیرون قضاوت کنید و فرمول کلی ارایه دهید، چه دلیلی برای حضور توأمان علیاکبر صالحی در دولت دهم و یازدهم پیدا میکنید؟
بهنظر من بهترین قاضی مردم هستند. میدانید چرا؟ چون عقل جمعی، فهم جمعی، استنباط جمعی آنجاست. مردم قضاوت درست را خواهند داشت. به نظر مردم اگر کسی مسئول است باید از چند کار دوری کند؛ دروغ نگوید. باید در کلامش صادق باشد. نفاق در وجودش نباشد که برای رسیدن به مقاصدش در جمع، به گونهای سخن بگوید و در تنهایی به نحو دیگری حرف بزند. در مجموع رفتار، گفتار و کردار فرد مسئول باید نشان از صداقت و اخلاص داشته باشد. مردم این موارد را به خوبی درک میکنند. از سوی دیگر باید تا جایی که امکان دارد، اخلاقیات و توصیههای اخلاقی را رعایت کند.
بسیاری از حاضران در عرصه قدرت، با رفتارهایشان تعریفی از سیاست ارایه دادهاند که باعث بدبینی عامه درباره واژه سیاست شده است. با این توضیح میخواهم بدانم شما در وادی سیاست چگونه میاندیشید؟
در ابتدا باید این نکته را در نظر داشته باشیم که آدمها اخلاقیات مشترکی دارند. هر انسان به پولدار شدن علاقه دارد، هر فردی دلش میخواهد مشهور، سالم و سلامت باشد. هر انسان دلش میخواهد محبوب دیگران باشد. این آرزوها هیچ ایرادی ندارند. خداوند هم راه رسیدن به آن را در مسیر تواضع، ترسیم کرده است. تواضع درست مثل حالتی است که درختی پر ثمر به خود میگیرد. شاخههای درخت پر ثمر بیشتر و بیشتر به زمین نزدیک میشود اما درخت خشک و بیبر، گردنکش است. اشکال ما این است که فکر میکنیم اگر تکبر کنیم به جایی خواهیم رسید. اما ماجرا درست برعکس این باور است. تواضع کاری میکند که به جایی که میخواستیم با تکبر و خود بزرگبینی برسیم، زودتر برسیم. بعضی از آدمها تکبر میکنند تا مردم به شکلی کاملا تحمیلی به آنها احترام بگذارند. آنها با قدرتنمایی در جستوجوی دیده شدن هستند. خیلی از مردم عراق از ترس برای سلامتی صدام فریاد میزدند اما حقیقت این بود که آنها ترسیده بودند. اما هیچکدام از آن فریادها ارزش نداشت. صدام نتوانست قلب مردم سرزمینش را تسخیر کند. در تاریخ کسانی بودهاند که قلب مردم را به نوعی خاص از رفتار و اخلاق که ویژه خود آن شخصیتها بوده، از آن خود کردهاند. زندگی حضرت رسول (ص) را ببینید. محبت امروز مردم به این شخصیت والا از کجا سرچشمه میگیرد؟ ١٤٠٠سال از رحلت پیامبر(ص) میگذرد اما هیچکس احساس نمیکند ایشان از دنیا رفتهاند. دوستداران واقعی حضرت هر روز بارها و بارها نام ایشان را بر زبان میآورند و از ارادتشان به این مرد صحبت میکنند. بعد از ١٤ قرن از سرزمین مراکش تا کشور اندونزی میلیاردها بار نام حضرت محمد(ص) بر زبان رانده میشود. حضرت رسول تواضع داشتند. به همین خاطر است که بهنظر من، از منش او باید تبعیت کرد. در احادیث آمده: وقتی غربیهای وارد جمعی میشد که حضرت رسول هم در آنجا حضور داشتند، در نگاه اول نمیتوانست ایشان را از بقیه حاضرین تشخیص دهد. امروز اما به محض وارد شدن به جمعهای ما، به سرعت میشود وکیل و وزیر را از دیگران تشخیص داد. تفاوت کار بسیار زیاد است. حضرت رسول(ص) از همین مسیر بالا رفت. او مرد امین و راستگویی بود. امروز هم اگر دروغ بگویید و حرف درست بر زبان نیاورید و حرمت بزرگان خود را نگه ندارید، راهی به قلوب پیدا نخواهید کرد. امروز اما، من نوعی که بهعنوان مدیر وارد یک اداره میشوم، مدیر قبلی را دشمن میدانم و دست به تخریبش میزنم. میروم تا او را نابود کنم و ادعا میکنم با آمدن من همه چیز احیا میشود. گویی قبل از من هیچکس هیچ کاری نکردهاست. این اخلاق اصلا خوب نیست. بیاییم بزرگانمان را له و لورده کنیم که چه اتفاقی بیفتد؟ مردم این بداخلاقیها را درک میکنند.
اگر بخواهیم درباره شخص علیاکبر صالحی صحبت کنیم، شما در دوران مسئولیت خود تا چه حد به موضوعاتی که گفتید یا تعاریفی که در ذهن دارید، عمل کردهاید؟ آیا اصلا فضای بیرونی میتواند زمینهای برای پیادهسازی تعاریف درون ذهنی باشد؟
در این مورد خاطرهای از مراسم بزرگداشت آقای دکتر مجتهدی دارم. تقریبا بچهسال بودم که رئیس دانشگاه شدم. اوایل انقلاب ٢٩ سالم بود. از سالهای قبل از انقلاب عضو هیأت علمی این دانشگاه بودم. از روز اولی که به شریف رفتم قدردان روسای قبلی دانشگاه بودم. جایگاه ریاست دانشگاه را ارثی میدانستم که از اساتید قبلی برایم بر جای مانده بود. همیشه میگفتم: من روی شانه روسای قبلی ایستادهام که قدری بالاتر رفتهام. اگر آنها نبودند و خدمات ویژهای انجام نمیدادند، افق دید امثال من بلند نمیشد و رشد و پیشرفتی در کار نبود. از همان اول خواستهام این بود که از مدیران قبل از خودم، قدرشناسی کنم. به همین خاطر هم هیچوقت دست به تخریب آنها نزدم. مشکل اما اینجاست که خیلی از افراد گمان میکنند هر اقدام مثبتی تنها قرار است در دوره مدیریت آنها اتفاق بیفتد. نباید یادمان برود ما میراثدار گذشتگان خود هستیم. از سوی دیگر همه ما در زندگی اشتباهاتی انجام دادهایم. ما معصوم نیستیم. با این وجود درباره خیلی از ما، بروز اشتباهات، سهوی است. شاید فکر میکردهایم کارمان درست است. خدا آقای مجتهدی را رحمت کند. ایشان قبل از انقلاب از کشور خارج شده بود و از بازگشت به ایران میترسید. دور دومی که بهعنوان رئیس دانشگاه صنعتی شریف انتخاب شدم با قبول عواقب کار و بر دوش کشیدن بار مسئولیت از این مرد دعوت کردم به ایران بیاید تا برایش مراسم بزرگداشت برگزار کنیم. هر چه فکر میکردم میدیدم او در تمام دوران زندگیاش به ایران خدمت کرده است. به آمریکا که رفت از ناحیه چشم با مشکلی مواجه شده بود اما به دلیل فقر مالی نمیتوانست به بیمارستان برود. حال آنکه اگر بنا بود دزد باشد، برای حل بیماریاش با مشکلات مالی مواجه نمیشد. برخی از دانشجویانی که دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بودند، پول جمع کردند و هزینه درمانش را دادند.
از عواقب سیاسی موضوع هراسی نداشتید؟
نه. با خودم گفتم اقدامات چنین مردی را که سالها در دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه امیر کبیر زحمت کشید و در دبیرستان البرز خدمات زیادی ارایه داد، باید قدرشناس باشیم. اتفاقا وقتی قضیه را مطرح کردم، خیلیها گفتند این کار ممکن است برایت مشکلات سیاسی ایجاد کند. با این وجود زیر بار نرفتم و اهمیتی به این اظهار نظر ندادم. او به ایران آمد و تقدیر شد. این اقدام بازتابهای فراوانی در عرصه جهانی داشت. بازخوردهای مثبت این اقدم آنچنان بود که میتوانم ادعا کنم اگر میلیاردها تومان هزینه صرف میکردیم تا برای جمهوری اسلامی تبلیغ کنیم بهحدی که مراسم بزرگداشت کارآیی داشت نمیرسید. او در مراسم بزرگداشت خود گریه کرد. در همان مراسم اظهار محبتی مثالزدنی به انقلاب و کشور کرد. سال بعد هم از دنیا رفت. سوال اینجاست که کار درست چه بود؟ کاری که ما کردیم یا اینکه میآمدیم میگفتیم: مجتهدی کیست؟ رئیس قبلی کیست؟ مردم همه این خودشیفتگیها را میفهمند. درست از همان وقتی که سخن از «من» به میان میآید شیطان به سراغ ما آمده است. برعکس هر جا سخن از «ما» است خدا همان جاست.
او در گفتوگو با شهروند از دنیای سیاست، کار خیر و اخلاق سیاسی، سخن گفته است که در حاشیه مراسم افتتاح «مرکز تحقیقات فناوری های عصبی هوشمند دکتر موفقیان» انجام شده است.
شما به رقم اینکه سمتهای فرهنگی و آموزشی برعهده داشتهاید، بهعنوان چهرهای سیاسی شناخته میشوید که مسئولیتهای متعددی هم داشته است، با این اوصاف، از آمدن و رفتنها و از دست دادن و بهدستآوردن پستهای مختلف چه حسی دارید؟
آمدن و رفتنها در حالت کلی اهمیتی ندارد. بهنظر من در این میان، نام نیک بر جای ماندن، مهمترین موضوعی است که باید به آن اندیشید اما بهنظر میرسد این رویه در فضای کنونی، مغفول مانده است. وقتی آدمی مسألهای را زیاد تکرار و بیان کند، طغیان میکند. آیه ٦ و ٧ سوره مبارکه علق میفرماید: قطعاً انسانها سركشي و تمرّد ميآغازند اگر خود را دارا و بينياز ببينند.» ماهی وقتی داخل آب است، قدرش را نمیداند. شاید اصلا نمیداند قدر دانستن به چه معناست؟ باورها، سنتها و عقاید موجود در دین میگوید: «ای انسانی که همیشه باقی نخواهی ماند کار نیکی انجام بده که از تو بر جای بماند.» ادبیات پر فروغ ما هم همین آموزهها را دربر دارد. سعدی میگوید: «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز، مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.» سنت و دین ما همواره زندگیکردن به طریقی که نام نیک بر جای بگذارد را توصیه میکنند. این راه، راه جاودانگی و ابدی شدن است.
احتمالا میل به جاودانگی یکی از آن ویژگیهایی است که همه آدمها دنبالش هستند. سوال اینجاست که از نظر شما وقتی روزی فرامیرسد که دست ما از دنیا کوتاه خواهد شد، چه راهی برای جاودانگی وجود خواهد داشت؟
بهنظر من جاودانگی برای ما آدمها وقتی رخ مینمایاند که کتابی نوشته باشی، یا اختراعی که مردم از آن استفاده کنند یا اگر سرمایهای داری، آن را در راه ساخت مدرسه و بیمارستان و... صرف کنی. این کارهاست که میماند و نام آدمی را جاودانه میکند. تنها راهی که میشود با استفاده از آن پس از مرگ هم یاد آدمی باقی بماند، از راه همین اعمال خیر است.
باتوجه به اینکه هر دو دوره قبل و بعد از انقلاب را درک کردهاید، میخواهم بدانم، وقتی به وضع کار خیر خاصه وقف در ایران امروز، نظر میکنید چه موضوعی ذهنتان را بیش از هر چیز به خود مشغول میکند؟
اولین موضوع آن است که قبل از انقلاب، موقوفات زیادی در ایران وجود داشت. هر جا میرفتید میتوانستید اثری از این موقوفات ببینید. وقتی فلسفه وجودی این اقدامات را میخوانید لذت میبرید. بسیاری از آن بناها برای مسافران بین راه، بیماران و ... است. متاسفانه امروز نسبت به انتظارات و ظرفیت موجود موقوفهها کمتر شدهاند. امروز نسبت به احتیاج و انقلابی که ما داریم، وضع موقوفهها چندان به سامان نیست. انقلاب ما یک حرکت بزرگ فرهنگی و ارشادی بود و هست که میخواهد آدمی را در مسیر درست زندگی قرار دهد. اگر بنا، قرار گرفتن در مسیر درست زندگی است اقداماتی چون وقف باید هر روز بیشتر و بیشتر شوند.
به نظر میرسد دکتر موفقیان که از اساتید دانشگاه شریف هم هستند نمونه خوبی برای یک انسان خیر هستند. دکتر موفقیان بخش فراوانی از داشتههای مالی خود را در مسیر دانش این کشور وقف کرده است...
کاملا درست است. دکتر موفقیان خیری است که بیش از ٢٠ مدرسه و چندین بیمارستان ساخته است. به تازگی هم ساختمان محل کارش را به دانشگاه صنعتی شریف واگذار کرده تا دانشگاه آن محل را در یک مسیر علمی به کار بگیرد. انشاءالله دانشگاه شریف بهعنوان یک مرکز علمی پیشرو خواسته این خیر را برآورده میکند.
به نظر شما که دو دورهای ریاست دانشگاه شریف را برعهده داشتهاید این دانشگاه، که از نظر وقف با نوعی بختیاری همراه بوده تا چه حد توانسته از این ظرفیتها آنگونه که باید، استفاده کند؟
دانشگاه شریف از این مسیر به خوبی بهره برده است. آقای مصلینژاد هم پیش از این در این دانشگاه سرمایهگذاری عظیمی انجام داده و یکی از بهترین خوابگاههای دانشجویان را بنا کرده است. برای این دانشگاه مجموعه ورزشی ساخته که بعد از مجموعه ورزشی انقلاب، بهترین مجموعه ورزشی ایران است. ایران ما از این دست افراد خیر، کم ندارد اما نیاز است تعداد خیرین در این زمینه بیشتر و بیشتر شود.
بیایید پا را از ایران فراتر بگذاریم. در بسیاری از کشورهای دنیا با وجود آنکه بنیان وقف از سابقه محکمی که در کشورهای اسلامی وجود دارد بیبهره است، وقف در زمینه دانش، تکنولوژی و آموزش به بنیادی فعال مبدل شده است. تجربه شما در این مورد چه میگوید؟
کاملا درست است. وقتی به یک کشور خارجی سفر میکنید، خواهید دید آنها بسترهای فکری ما را به لحاظ عقیدتی و معرفتی ندارند اما کارهای عظیمی در زمینه وقف انجام دادهاند. دانشگاه هاروارد، دانشگاهMIT، استنفورد و... همه با موقوفاتمیلیارد دلاری، اداره میشوند. آنها کشورهایشان را با همین کارها ساختهاند. آنها به بخشی از توصیه دین ما که کاملا هم عقلانی است، عمل کردهاند و به جایی که امروز شاهدش هستیم رسیدهاند.
بروز چنین وضعی نشان از نوعی غفلت نیست؟ وقتی از شرایط موجود چنین برداشتی به دست میآورید، چه حسی به شما دست میدهد؟
فقط میشود گفت: ایکاش ما هم این کار را بکنیم و مشمول گفته شیخ محمد عبده نشویم که میگفت، «رفتم به غرب، اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم. برگشتم به شرق، مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم» (عبده و سیدجمال اسدآبادی که انقلابیون قرن نوزدهم میلادی بودند، در پاریس مجله عروهالوثقی را چاپ میکردند). آنها فهمیدهاند چه باید بکنند و خداوند هم راهشان را باز کرده است.
اجازه دهید وارد حوزه سیاست و اخلاق سیاسی شویم. شما ازجمله افرادی هستید که هم در دولت قبل و هم در دولت یازدهم، در حلقه نزدیکان روسایجمهوری مسئولیت دارید. اگر قرار باشد یک لحظه خودتان را از بیرون قضاوت کنید و فرمول کلی ارایه دهید، چه دلیلی برای حضور توأمان علیاکبر صالحی در دولت دهم و یازدهم پیدا میکنید؟
بهنظر من بهترین قاضی مردم هستند. میدانید چرا؟ چون عقل جمعی، فهم جمعی، استنباط جمعی آنجاست. مردم قضاوت درست را خواهند داشت. به نظر مردم اگر کسی مسئول است باید از چند کار دوری کند؛ دروغ نگوید. باید در کلامش صادق باشد. نفاق در وجودش نباشد که برای رسیدن به مقاصدش در جمع، به گونهای سخن بگوید و در تنهایی به نحو دیگری حرف بزند. در مجموع رفتار، گفتار و کردار فرد مسئول باید نشان از صداقت و اخلاص داشته باشد. مردم این موارد را به خوبی درک میکنند. از سوی دیگر باید تا جایی که امکان دارد، اخلاقیات و توصیههای اخلاقی را رعایت کند.
بسیاری از حاضران در عرصه قدرت، با رفتارهایشان تعریفی از سیاست ارایه دادهاند که باعث بدبینی عامه درباره واژه سیاست شده است. با این توضیح میخواهم بدانم شما در وادی سیاست چگونه میاندیشید؟
در ابتدا باید این نکته را در نظر داشته باشیم که آدمها اخلاقیات مشترکی دارند. هر انسان به پولدار شدن علاقه دارد، هر فردی دلش میخواهد مشهور، سالم و سلامت باشد. هر انسان دلش میخواهد محبوب دیگران باشد. این آرزوها هیچ ایرادی ندارند. خداوند هم راه رسیدن به آن را در مسیر تواضع، ترسیم کرده است. تواضع درست مثل حالتی است که درختی پر ثمر به خود میگیرد. شاخههای درخت پر ثمر بیشتر و بیشتر به زمین نزدیک میشود اما درخت خشک و بیبر، گردنکش است. اشکال ما این است که فکر میکنیم اگر تکبر کنیم به جایی خواهیم رسید. اما ماجرا درست برعکس این باور است. تواضع کاری میکند که به جایی که میخواستیم با تکبر و خود بزرگبینی برسیم، زودتر برسیم. بعضی از آدمها تکبر میکنند تا مردم به شکلی کاملا تحمیلی به آنها احترام بگذارند. آنها با قدرتنمایی در جستوجوی دیده شدن هستند. خیلی از مردم عراق از ترس برای سلامتی صدام فریاد میزدند اما حقیقت این بود که آنها ترسیده بودند. اما هیچکدام از آن فریادها ارزش نداشت. صدام نتوانست قلب مردم سرزمینش را تسخیر کند. در تاریخ کسانی بودهاند که قلب مردم را به نوعی خاص از رفتار و اخلاق که ویژه خود آن شخصیتها بوده، از آن خود کردهاند. زندگی حضرت رسول (ص) را ببینید. محبت امروز مردم به این شخصیت والا از کجا سرچشمه میگیرد؟ ١٤٠٠سال از رحلت پیامبر(ص) میگذرد اما هیچکس احساس نمیکند ایشان از دنیا رفتهاند. دوستداران واقعی حضرت هر روز بارها و بارها نام ایشان را بر زبان میآورند و از ارادتشان به این مرد صحبت میکنند. بعد از ١٤ قرن از سرزمین مراکش تا کشور اندونزی میلیاردها بار نام حضرت محمد(ص) بر زبان رانده میشود. حضرت رسول تواضع داشتند. به همین خاطر است که بهنظر من، از منش او باید تبعیت کرد. در احادیث آمده: وقتی غربیهای وارد جمعی میشد که حضرت رسول هم در آنجا حضور داشتند، در نگاه اول نمیتوانست ایشان را از بقیه حاضرین تشخیص دهد. امروز اما به محض وارد شدن به جمعهای ما، به سرعت میشود وکیل و وزیر را از دیگران تشخیص داد. تفاوت کار بسیار زیاد است. حضرت رسول(ص) از همین مسیر بالا رفت. او مرد امین و راستگویی بود. امروز هم اگر دروغ بگویید و حرف درست بر زبان نیاورید و حرمت بزرگان خود را نگه ندارید، راهی به قلوب پیدا نخواهید کرد. امروز اما، من نوعی که بهعنوان مدیر وارد یک اداره میشوم، مدیر قبلی را دشمن میدانم و دست به تخریبش میزنم. میروم تا او را نابود کنم و ادعا میکنم با آمدن من همه چیز احیا میشود. گویی قبل از من هیچکس هیچ کاری نکردهاست. این اخلاق اصلا خوب نیست. بیاییم بزرگانمان را له و لورده کنیم که چه اتفاقی بیفتد؟ مردم این بداخلاقیها را درک میکنند.
اگر بخواهیم درباره شخص علیاکبر صالحی صحبت کنیم، شما در دوران مسئولیت خود تا چه حد به موضوعاتی که گفتید یا تعاریفی که در ذهن دارید، عمل کردهاید؟ آیا اصلا فضای بیرونی میتواند زمینهای برای پیادهسازی تعاریف درون ذهنی باشد؟
در این مورد خاطرهای از مراسم بزرگداشت آقای دکتر مجتهدی دارم. تقریبا بچهسال بودم که رئیس دانشگاه شدم. اوایل انقلاب ٢٩ سالم بود. از سالهای قبل از انقلاب عضو هیأت علمی این دانشگاه بودم. از روز اولی که به شریف رفتم قدردان روسای قبلی دانشگاه بودم. جایگاه ریاست دانشگاه را ارثی میدانستم که از اساتید قبلی برایم بر جای مانده بود. همیشه میگفتم: من روی شانه روسای قبلی ایستادهام که قدری بالاتر رفتهام. اگر آنها نبودند و خدمات ویژهای انجام نمیدادند، افق دید امثال من بلند نمیشد و رشد و پیشرفتی در کار نبود. از همان اول خواستهام این بود که از مدیران قبل از خودم، قدرشناسی کنم. به همین خاطر هم هیچوقت دست به تخریب آنها نزدم. مشکل اما اینجاست که خیلی از افراد گمان میکنند هر اقدام مثبتی تنها قرار است در دوره مدیریت آنها اتفاق بیفتد. نباید یادمان برود ما میراثدار گذشتگان خود هستیم. از سوی دیگر همه ما در زندگی اشتباهاتی انجام دادهایم. ما معصوم نیستیم. با این وجود درباره خیلی از ما، بروز اشتباهات، سهوی است. شاید فکر میکردهایم کارمان درست است. خدا آقای مجتهدی را رحمت کند. ایشان قبل از انقلاب از کشور خارج شده بود و از بازگشت به ایران میترسید. دور دومی که بهعنوان رئیس دانشگاه صنعتی شریف انتخاب شدم با قبول عواقب کار و بر دوش کشیدن بار مسئولیت از این مرد دعوت کردم به ایران بیاید تا برایش مراسم بزرگداشت برگزار کنیم. هر چه فکر میکردم میدیدم او در تمام دوران زندگیاش به ایران خدمت کرده است. به آمریکا که رفت از ناحیه چشم با مشکلی مواجه شده بود اما به دلیل فقر مالی نمیتوانست به بیمارستان برود. حال آنکه اگر بنا بود دزد باشد، برای حل بیماریاش با مشکلات مالی مواجه نمیشد. برخی از دانشجویانی که دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بودند، پول جمع کردند و هزینه درمانش را دادند.
از عواقب سیاسی موضوع هراسی نداشتید؟
نه. با خودم گفتم اقدامات چنین مردی را که سالها در دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه امیر کبیر زحمت کشید و در دبیرستان البرز خدمات زیادی ارایه داد، باید قدرشناس باشیم. اتفاقا وقتی قضیه را مطرح کردم، خیلیها گفتند این کار ممکن است برایت مشکلات سیاسی ایجاد کند. با این وجود زیر بار نرفتم و اهمیتی به این اظهار نظر ندادم. او به ایران آمد و تقدیر شد. این اقدام بازتابهای فراوانی در عرصه جهانی داشت. بازخوردهای مثبت این اقدم آنچنان بود که میتوانم ادعا کنم اگر میلیاردها تومان هزینه صرف میکردیم تا برای جمهوری اسلامی تبلیغ کنیم بهحدی که مراسم بزرگداشت کارآیی داشت نمیرسید. او در مراسم بزرگداشت خود گریه کرد. در همان مراسم اظهار محبتی مثالزدنی به انقلاب و کشور کرد. سال بعد هم از دنیا رفت. سوال اینجاست که کار درست چه بود؟ کاری که ما کردیم یا اینکه میآمدیم میگفتیم: مجتهدی کیست؟ رئیس قبلی کیست؟ مردم همه این خودشیفتگیها را میفهمند. درست از همان وقتی که سخن از «من» به میان میآید شیطان به سراغ ما آمده است. برعکس هر جا سخن از «ما» است خدا همان جاست.
گزارش خطا
آخرین اخبار