(تصویر) مرد 58 سانتی ایران

حسین پرکاس را به یاد دارید؟ همان مرد 44 ساله ای که قدش 58 سانتیمتر است. همان مردی که آنقدر خارق العاده بود که عکسش روی جلد مجله رفت و بعد از آن بود که نشریه های مختلف به سراغش رفتند و با او مصاحبه کردند. حالا چند سالی از آن ماجراها گذشته است. او این روزها حال و روز خوبی ندارد و بیماری هایش تک تک خودنمایی می کنند.
کد خبر: ۴۱۵۱۸
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۳
همشهری سرنخ نوشت:

حسین پرکاس را به یاد دارید؟ همان مرد 44 ساله ای که قدش 58 سانتیمتر است. همان مردی که آنقدر خارق العاده بود که عکسش روی جلد مجله رفت و بعد از آن بود که نشریه های مختلف به سراغش رفتند و با او مصاحبه کردند. حالا چند سالی از آن ماجراها گذشته است. او این روزها حال و روز خوبی ندارد و بیماری هایش تک تک خودنمایی می کنند. هفته گذشته او برای معاینه چشمانش نزد وزیر بهداشت رفت و آقای وزیر هم بعد از معاینه قول داد که به او کمک کند. به سراغ حسین آقا رفتیم. البته با این توضیح که صحبت کردن با تلفن برای او ممنوع شده است و مدت هاست گوشی همراه ندارد.


ستاره ای که ثروتمند نشد

چند سال پیش از مرودشت به تهران آمد و میهمان ما شد، آن روزها مردم چندان او را نمی شناختند و عکس هایش با هنرمندان در مجله ها چاپ نشده بود.

آن زمان، هنوز مردم او را در برنامه «ماه عسل» ندیده بودند و حتی نمی دانستند مردی در ایران زندگی می کند که قدش فقط 58 سانتیمتر است و می تواند رکورددار گینس باشد.

آن زمان به همراه پسرخاله اش نزد آمد، آنها از دورن کودکی همیشه کنار هم بودند و با هم بیرون می رفتند. 

این مرد 58 سانتیمتری نه می تواند راه برود و نه می تواند بدون کمک کسی بنشیند، همیشه باید کسی همراه او باشد تا بتواند با کمک او حرکت کند. آن روز که حسین آقا به دفتر نشریه آمده بود تازه برای اولین بار قدش را متر کرده بود.

حسین پرکاس درباره آن روزها با هیجان صحبت می کند: «تا آن موقع، حتی یک بار هم فکر نکرده بودم که قدم را اندازه بگیرم. دیگران هم برایشان چندان مهم نبود. آنها هم زیاد مایل نبودند که بدانند قدم چند سانتیمتر است. خب همه می دانستند من کوتاه ترین مرد مرودشت هستم اما شاید فکرش را نمی کردند که کوتاه ترین مرد ایران باشم. خودم هم از این فکرها نمی کردم، به خاطر همین بود که نه مصاحبه کرده بودم و نه در برنامه ای تلویزیونی حضور پیدا کرده بودم.»


این جمله ها را حسین پرکاس می گوید، مرد خارق العاده ای که نام اصلی اش در شناسنامه «محمد حسن» است.

آن روز که حسین آقا برای اولین بار با خبرنگار ما روبرو شد، مقابل مان نشست و با اعضای تحریریه گفت و خندید، او در آن زمان مردی بسیار اجتماعی بود، نه احساس تنهایی می کرد و نه از اینکه به چشم خیلی از ما خارق العاده به نظر می آمد، احساس بدی داشت. رو به مردی که همراهش بود کرد و گفت که با پسرخاله اش خیلی رفیق است. همیشه همراه اوست. با او، این ور و آن ور می رود. او آن روز گفت که مشکل کوتاه قد بودنش مشکلی ژنتیکی است و برادرش مرتضی هم قدش کوتاه است و این مشکل باعث شده در دهه چهارم عمرش نه بتواند کار و کاسبی داشته باشد و نه مانند هم سن و سال های خودش بتواند عادی زندگی کند.

آن زمان همه چیز برای حسین پرکاس فرق می کرد، چون کسی او را نمی شناخت و خیلی بی سر و صدا زندگی اش را می گذراند اما همه چیز بعد از مصاحبه و انتشار عکس هایش عوض شد، به برنامه تلویزیونی دعوت شد و پیشنهاد بازی در چند پروژه سینمایی را هم گرفت، حتی اسپانسر هم پیدا کرد آن هم برای تبلیغات یک شرکت اما گویا همه چیز آنطور که انتظار می رفت پیش نرفت.

وعده هایی که به سرانجام نرسید

حسین پرکاس این روزها با آنکه وضعیت جسمانی خوبی ندارد اما همچنان روحیه بسیار بالایی دارد و آرام و ساکت زندگی می کند. عبدالله عمادی پسرخاله اش می گوید: در این چند سال، زندگی او خیلی فراز و نشیب داشته است: «از چند سال پیش متوجه شدیم که یکی از چشم های حسین به شدت آسیب دیده است. 

این قضیه برای دیروز و امروز نبود، گویا زمانی که او سن پایین تری داشته گوشش چرک کرده بوده و این عفونت به خاطر اینکه درگیر نشده بوده، چشمش را هم درگیر کرده بود. من درست در همان دوران که خیلی از تهیه کننده ها و اسپانسرها دوست داشتند با حسین کار کنند، همراه با او به تهران آمدم، با خودم گفتم که بهتر است مشکلات جسمی او شناسایی و درمان شود، به همین خاطر رفتم دنبال اینکه دکتر خوبی پیدا کنم تا مشکلات جسمی او را حل کنیم.»

عبدالله عمادی حدود شش ماه کار و زندگی خود را در مرودشت کنار گذاشت و با اینحال که خودش هم مسئول روبراه کردن زندگی خانواده اش در مرودشت بود، در تهران ماند تا بلکه بتواند برای حسین قدمی بردارد.


او در آن زمان فکر می کرد وعده هایی که به حسین می دهند شدنی هستند: «راستش را بخواهید تا آن روز هیچ کس خبری از حسین نمی گرفت اما زمانی که قضیه رسانه ای شد خیلی ها برای مصاحبه و گفتگو و حتی تبلیغات با من تماس گرفتند. گفتند که او می تواندن در فیلم بازی کند. پیشنهاد می دادند که اگر حسین قبول کند ماهی 5 تا 6 میلیون تومان درآمد در تهران خواهد داشت. من هم با خودم فکر کردم که چه از این بهتر، چون حسین نه کاری داشت و نه می توانست برای خودش درآمدی داشته باشد، در حالی که با این پیشنهادها می توانست کار کند و درآمدی از این خارق العاده بودنش کسب کند.»

عمادی تعریف می کند که یک اسپانسر به آنها پیشنهاد درآمد میلیونی داده بود، آن هم برای گفتن فقط یک کلمه اما قرارداد فقط برای یک مشکل فسخ شد: «گفتند که اگر حسین مقابل دوربین بایستد و فقط نام شرکتی را به زبان بیاورد، مبلغ بالایی به حساب او واریز می کنند، من چندین هفته با او سر و کله زدم و تمرین کردم اما او نمی توانست نام شرکت را درست بیان کند، به خاطر همین این کار را از دست دادیم.»

آقای عمادی می گوید حسین از بچگی همین مشکل را داشته و قادر به بیان کردن برخی از کلمات نیست: «فکر می کنم به خاطر این است که در کودکی با او خوب تمرین نکرده اند و در بزرگسالی هم هم صحبت خوبی نداشته تا مانند یک فرد عادی با او حرف بزند. درس هم که نخوانده است، به همین خاطر با مشکلات زیادی روبروست.»

چشم هایی زیر تیغ جراحی

آقای عمادی می گوید هر کاری که از دستش برمی آمده، در آن چند ماه برای حسین انجام داده است: «چند سال قبل او را نزد یکی از بهترین جراحان چشم بردیم، آقای دکتر چشمی را که به خاطر عفونت، دیدش را از دست داده بود، عمل کرد و گفت که هر کار دیگری هم بتوانند انجام می دهند. ایشان خیلی با ما راه آمدند و هزینه ای که از ما گرفتند شاید حتی نصف هزینه عملی که برای حسین انجام دادند هم نبود. در آن زمان یک چشم حسین عمل شد تا وضعیت ظاهری اش را از دست ندهد و چشم بعدی با لیزر مورد جراحی قرار گرفت تا بینایی اش را از دست ندهد.»

عمادی بیشتر هزینه های این عمل ها و ویزیت و داروها را خودش پرداخت کرده است. او می گوید: «3 سال پیش، حسین را از طریق بهزیسیتی بیمه کردم، فکر می کردم آنها وضعیت حسین را در نظر می گیرند و حداقل یک پرستار به او می دهند، چون او بدون اینکه کسی کنارش باشد نمی تواند حرکت کند اما نشد.»

از مرودشت به تهران

این مرد 58 سانتیمتری، این روزها بین تهران و مرودشت در رفت و آمد است. او مدتی است در تهران است و هر وقت هم دلش برای زادگاهش تنگ شود، به شهرش برمی گردد: «الان مدتی است که حسین را به تهران آورده ایم و او در خانه برادرم زندگی می کند. برادرم و خانواده اش از او حمایت می کنند. هر وقت که حوصله حسین سر برود، به من زنگ می زنند و من دنبال او می روم و حسین را به مرودشت می آورم.»

حوصله ام سر می رود

حسین می گوید که زندگی برایش همیشه همینطوری جلو رفته است. او کاری ندارد و البته هیچ تفریحی هم ندارد: «چند وقت قبل، مادرم فوت کرد. حدود 58 سالش بود، سکته کرده بود و دست و پایش لمس شده بود، دلم خیلی برایش تنگ می شود. پدرم هم سنش بالاست، پسرخاله ام را تام الاختیار کرده تا همه کارهای مربوط به من را انجام بدهد. من این روزها نمی توانم در خانه پدری بمانم، حوصله ام سر می رود، به خاطر همین به خانه پسرخاله هایم می روم، خرج و مخارجم هم به عهده آنهاست.»


چشم در چشم وزیر بهداشت

مدتی قبل وزیر بهداشت اعلام کرد که چشمان حسین را درمان می کند. حسین آقا در این باره می گوید: «چشم هایم را عمل کردم، یک چشمم به صورت ظاهری ترمیم شده است، یعنی فقط ظاهرش شبیه به چشم است اما بینایی ندارد، چشم دیگرم هم با آنکه می بیند اما کم کم از سو افتاده است، یکی از گوش هایم هم به شدت سنگین شده، به سختی می شنوم، آقای وزیر گفت که کمک می کند تا این مشکلاتم حل شود.»

در کمال آرامش

تمام زندگی حسین آقا شده است دیدن برنامه ها و سریال های تلویزیون. عبدالله عمادی می گوید: «حسین تا چند سال قبل بیماری خاصی نداشت اما از مدتی قبل، بیماری هایش او را درگیر کرده است. او تا قبل از آشکار شدن بیماری هایش، هزینه زیادی هم نداشت، غذا خوردنش هم در حد یک کودک است و به همین خاطر برای ما هیچ مشکلی ایجاد نمی کرد. 

او مرد بسیار ساکتی است، هر روز صبح به آرامی از خواب بیدار می شود، می نشیند روبروی تلویزیون و تا شب اگر کسی کاری به کارش نداشته باشد، سرگرم فیلم دیدن است. او علاقه خاصی به تام و جری دارد. می بیند و می خندد و روحیه می گیرد. او انسان بسیار قانعی است، با یک بسته آدامش مثل بچه ها خوشحال می شود و در عرض چند ثانیه همه آدامس ها را می خورد. او علاقه زیادی دارد که روی صندلی ماشین بنشیند و با او در شهر دور بزنی و از پنجره بیرون را نگاه کند. در این زمان ها او نه حرفی می زند و نه کاری با کسی دارد، فقط خیره می شود به خیابان، به ماشین ها و آدم ها و این مهمترین تفریح حسین در این روزهاست.»

عمادی به برادر حسین اشاره می کند و می گوید او نیز قد کوتاهی دارد که حتی به 80 سانتیمتر نمی رسد ولی قادر به راه رفتن است و کارهای خودش را می تواند خودش انجام بدهد: «مرتضی، برادر حسین، 26 سال دارد اما مشکلات حسین را ندارد؛ برای راه رفتن هم احتیاجی به کسی ندارد.»
پربیننده ترین ها