کیانوش عیاری: «خانه پدري» قرباني شد
«خانه پدري» با همانجنس برچسبهايي روبهرو شده كه در سينماي جهان،
براي مثال برخي نصيب «روبان سفيد» ساخته ميشاييل هانكه كردند يعني اتهام
خشونتگرايي و نمايش خشونت. در حالي كه هر دو فيلم، طبيعتا به شكلها و با
ساختارهاي مختلف، بنا دارند به كالبدشكافي خشونت در جوامع بپردازند. هر دو
سعي ميكنند چهره تلخ و زننده خشونتورزي مردم يك جامعه را آيينهوار به
همان جامعه نشان بدهند. طبيعتا ايننوع كار با موضوع خشونت، با آنچه از
سينمايي خشن و سراسر خون و خونريزي سراغ داريم تفاوت دارد. اينجا بحث بحث
نقد خشونتورزي است. خشونتي ريشهدار و عميق كه نسلهاي مختلف را
دربرميگيرد.
كيانوش عياري در خانه پدري در پي
رسيدن به تصويري از ناهنجاريهاي اجتماعي است كه در قالب يك خانه و يك
خانواده بسط داده ميشوند. او در گفتوگو با اعتماد، درباره درونمايه فيلم،
داستانگويي و شخصيتها و معناهاي مورد نظرش و همچنين مساله مهم توقيف
فيلم بعد از دو روز اكران صحبت ميكند.
اگر موافق هستيد از نحوه شكلگيري فيلم شروع كنيم.
منشا
شكلگيري فيلم برميگردد به چيزي حدود ٣٧، ٣٨ سال پيش، قبل از انقلاب؛
جنايت مشابهي در شهر اهواز در جنوب ايران كه زادگاه من هم هست رخ داده بود و
من اين را در طي اين ٣٧ يا هشت سال همراه خودم داشتم و طي اين دوران
ورژنهاي متفاوتي از اين موضوع نوشته بودم. شايد هفت يا هشت بار سمت ساخت
اين موضوع رفتم كه سرانجام چهار سال پيش، دقيقا چهار سال پيش، اين را در
تهران جلوي دوربين بردم. با داستاني كه كاملا متفاوت است از آن خاطرهيي كه
من از ٣٨ سال پيش در اهواز داشتم. اما از حيث جوهر شبيه هم هستند. آنجا
صحبت درباره پدري بود كه دختر خودش را به خاطر يك مساله اخلاقي ميكشد و
خانوادش هم در آن دخيل بودند، فرزندانش، برادرش، بچههاي برادرش. اينجا هم
تقريبا تا حدودي چنين عناصري وجود دارند.
بخش
اول فيلم تا حدي ترسناك - جنايي است. صحنه قتل به راحتي از ذهن پاك
نميشود. يك خانه قديمي داريم كه نمونهاش را در فيلمهاي ترسناك زياد
ديدهايم. شخصيتهاي مشكوكي در طول اثر به چشم ميخورند كه در پي كشف ماجرا
هستند. با اين وجود به مرور از موتيفهاي غالب فيلم ترسناك-پليسي در
فيلمتان كاسته و در نهايت ساختار اجتماعي فيلم برجستهتر ميشود. چرخشي كه
به نظر من مشخصكننده واقعيت ژانر ترسناك است و نشان ميدهد عوامل سازنده
ترس ماهيتهايي اجتماعي دارند. رويكردي كه مشابه آن را امسال در «ماهي و
گربه» كه در آن يك قطره خون هم ريخته نشد ديديم. مقداري از رويكرد
ژانريتان بگويد؟ فكر ميكنيد ميشود خانه پدري را فيلم ترسناك محسوب كرد؟
حقيقتا
«خانه پدري» فيلم ترسناك نيست و با ژانر فيلمهاي ترسناك كلي فاصله دارد.
وقوع قتلي در يك زيرزمين به تنهايي ترسناك نيست. زيرزمين يك خانه قديمي
اعياني است، در اين زيرزمين پدري به كمك پسرش، دخترش را به قتل ميرساند و
در همان جا هم دفنش ميكند، در كف زيرزمين و چيزي كه شايد سوءتفاهم است و
تماشاگر را تحتتاثير قرار ميدهد وحشت وقوع يك قتل نيست، تاثيرگذاري آن
است براي تلخكردن تماشاگر كه مطلقا ربطي به ترسيدن او ندارد. ممكن است اين
ترس بعد از ديدن فيلم به شكل ديگري در روح و جان تماشاگر شكل بگيرد و از
احتمالا تعصبات احتمالي پيرامون زندگياش بترسد ولي اين صحنه و اين فيلم
ترسناك نيست. صحنه جنايي و پليسي هم نيست. يك قتل است كه اتفاق ميافتد و
قرار است در محل وقوعش دفن بشود. دوربين مطلقا طي اين ١٠٠ دقيقه از خانه
قديمياي كه داستان در آن اتفاق ميافتد خارج نميشود. نه پاي پليسي به
ميان كشيده ميشود و نه افراد ديگر. فقط افراد همان خانواده هستند در آن
خانه، با همان افرادي كه ما در فيلم ميبينيم، در همانجا بزرگ ميشوند و از
جواني به پيري ميرسند.
براي
اكثر بينندگان خارجي فيلمهاي ايراني، بچه، قالي و خانه ايراني تداعيگر
معصوميت در سينماي ايران هستند. بچه جنايتكار و قاتل، قالي به عنوان شيء
يادوار جنايت و خانه ايراني به عنوان نهادي براي پنهانكاري قتل براي
بينندگان خارجي چندان متعارف نيست. كار شما از اين نظر بازي با كليشههاي
سينماي ايران است و تعريف آنها به شكلي غيرمتعارف. آيا به اين موضوع واقف
بوديد؟ آيا اين بازي با موتيفهاي مشخص سينماي ايران عامدانه بود؟
نه
براي من ورود به چنين عرصههايي نفرتانگيز است. كه بخواهم از يكسري
ويژگيهاي بومي مثل بافتن قاليچه يا حوضي كه وسط اين خانه قديمي است و در
آن سيب و هندوانه ريختهاند و چيزهايي از اين قبيل استفاده كنم. به نظرم هر
فيلمي كه از اين عناصر بخواهد براي جذب تماشاگر استفاده كند فيلم حقيري
است و اصولا فكر فكر حقيري است. نه، من اصولا نه توجهي داشتم نه اعتنايي
ميكردم. اينجور مسائل در ذهن من جايي ندارند. اين عناصر به آن تعريفي كه
كرديد در فيلمهايم استفاده نميشود. وقتي چيزي شكل كاربردي دارد تماشاگر
متوجه اين ويژگيها نميشود و آنها را در كالبد فيلم ميبيند.
برخلاف اتهام خشونت و سياهنمايي كه به فيلم زده شده به نظر فيلم اصلا از خشونت غيراخلاقي استفاده نكرده است.
خشونت خانه پدري خشونت مقدسي است.
سكانس
شكبرانگيز ۱۰ دقيقه اول فيلم همزمان ايجادگر ترس و ترحم در بيننده است،
بيننده را با كفارهيي بيش از حد براي دختر روبهرو ميسازد، احساسات او را
نسبت به دختر برميانگيزد و در اين حالت به قول ارسطو كاركردي تراژيك و
اخلاقي براي اثر توليد ميكند تا بيننده را بهتر با مصايب جهل و پدرسالاري
آشنا كند. از اين منظر، خشونت اول فيلم، سياهنمايي نيست. همچنين رويكرد
شما به آينده بسيار مثبت است. پدرسالاري به شكل اوليه به نظر شما ديگر قابل
تكرار نيست و مردان بايد متناسب با زمان وضعيت خود را تغيير دهند. شهاب
حسيني به وضوح ديگر نميتواند همانند پدر گذشته خود رفتار كند. او مجبور
است لكه ننگي را كه پدر ايجاد كرده پاك كند. لكه ننگي كه حتي باعث شده خانه
پدري او خانهيي پر ارزش براي محافظت از جانب اداره ميراث فرهنگي در نظر
گرفته نشود. نظرتان درباره اتهامها چيست؟ فكر ميكنيد ميزان خشونت در فيلم
بالاست؟ فيلم خود را سياهنمايي ميدانيد؟
نه
واقعا، اين فيلم سياهنمايي نيست. به يك آسيب اجتماعي ميپردازد. به
قتلهاي خانوادگي كه ميشود در مسائل ناموسي هم جا داد. اين مختص ايران
نيست. در تمام دنيا چنين اتفاقاتي ميافتد و شدت و ضعف دارد. به عنوان
نمونه بيشتر آمار آزار زنها به دست شوهرانشان در قلب اروپا در كشور اتريش
رخ ميدهد ولي وقتي فيلمساز اتريشي به سمت و سوي اين موضوع برود بعيد
ميدانم به او تهمت بزنند كه قصد سياهنمايي داشته. من هم هيچوقت، هيچوقت
علاقهيي به سياهنمايي ندارم چون اين عين سوءاستفاده است از امكاناتي كه
موجود است و براي جذب تماشاگر ايراني نيازي به اين كار نميبينم. همچنين
در قالب جشنوارهها كه بخواهم با ارزشها و ضدارزشها با مشكلاتي كه ممكن
است داشته باشد به رايگان واگذارش كنم. تصور من اين است كه فيلم قرار است
مخاطب ايراني داشته باشد كه اگر قرار است حركتي ايجاد كند اين حركت در جهت
بهبود شرايط و كيفيت زندگي است. بعد از اين تازه نوبت به جشنوارههاي خارجي
ميرسد. همين.
در
فيلم تلاشي براي وجه روانكاوي شخصيتها نميشود. به راحتي نميتوان به
دلايل رواني رفتارهاي انسانها پي برد. فيلم تمام ميشود ولي بيننده هنوز
درگير اين است كه چرا قتل اول فيلم رخ داده. يكي از رازهاي جذابيت فيلم در
همين است. ناگفتهها بر گفتهها در فيلم مقدم هستند. درباره فلسفه
داستانپردازيتان و رابطه روانكاوي با آثار خودتان برايمان بگوييد.
كمترين
اهميت را به روانكاوي ميدهم چون اصولا علاقهيي به ورود روانكاوي به عرصه
فيلم ندارم. نميخواهم سطح و جايگاه اين ناهنجاريها و اتفاقات توي فيلم
را محدود كنم به دايره روانشناسي انسانها. ترجيح ميدهم اين طور نشان داده
نشود كه به خاطر اختلالات رواني دست به اين كارها زدهاند. همهچيز بيشتر
به باور اين شخصيتها برميگردد. شخصيتي كه فكر ميكند با خدشه وارد شدن به
آبروي خانوادگياش همهچيز را از دست داده و
بر اساس چنين
شرايطي دست به چنين جنايتي ميزند. ترجيحم اين است كه روانشناسي كوچكترين
نقشي براي تصميمگيري اينها در چنين جنايتي نداشته باشد.
موضوع گذر زمان در فيلم جالب است. فيلم در مقاطع زماني تقريبا ٢٠ ساله
تكرار ميشود. يك بار در سال ٤٦ است و يك بار به طور مثال ٨٢. دليل خاصي
براي انتخاب اين سالها داشتيد؟ در پي بيان تفاوت نسلها بوديد؟
نه
اتفاقا كوششي نداشتم. اولش ميخواستم وقوع سال هر كدام از پنج بخش فيلم را
نشان بدهم اما دوست نداشتم تماشاگر ايراني كه اين سالها را ميشناسد براي
سالهايي كه از جانب فيلم تعيين شده معنايي خارج از نياز فيلم بتراشد. مثل
اينكه يكي از سالهاي رخ دادن حوادث فيلم را با حوادثي كه در آن سال اتفاق
افتاده تطبيق بدهد و اين را به حساب هوشمندي فيلمساز بگذارد. فيلم احتياجي
به اين حقهبازيها ندارد. هيچ فيلمي نياز به اين حقهبازيها ندارد چون
يكجور جعل و سوءاستفاده از وقايعي است كه خارج از متن و داستان فيلم
هستند. خارج از داستان فيلم.
دوربين
هيچگاه از خانه پدري خارج نميشود. تمامي حوادث رخ داده در داستان به نظر
مرتبط با اتفاقات خانه و زيرزميناند. به طور مثال، يك مقطع زماني است كه
نيروهاي انگليسي و روسي در ايران به سر ميبرند. فقط اشاره كوتاهي به حضور
نيروهاي روس در فيلم ميشود. به نظر ميآيد در نگاه شما پدرسالاري برساخته
محيط خانگي است و ريشه در سنتهاي زيرزميني و پنهان خانگي دارد و چندان
برساخته اجتماع و اتفاقات رخ داده شده در آن نيست. درست است؟
ميتواند
درست باشد ولي توجه كنيد به اينكه من معتقدم اگر فيلمي با دو پرسوناژ حتي
در يك اتاق ساخته شود به هر حال آينهيي از جامعه است. اين انعكاسي از
جامعه است حتي اگر پنجرهيي نداشته باشد تا بيرون را ببينيم. به هر شكل و
صورت اجتماع در هر فيلمي وجود دارد. در بعضي از فيلمها به هر حال ممكن است
اين تطبيق درست انجام شده باشد. ما فيلمي را كه داستانش در يك اتاق در
بسته سپري ميشود ببينيم و بهتر به آن جامعه و آن دوران پي ببريم و در
فيلمي هم ممكن است به دلايل ضعف اين اتفاق به خوبي نيفتد. از اين جهت اين
فيلم دارد كاملا زمان و دوران و جامعه خودش را نشان ميدهد.
چرا
دختري در فيلم وجود دارد كه تا آخر ازدواج نميكند و چرا اين دختر بور
است؟ در فيلمهاي ترسناك گاه ما با حضور شخصيتهاي شيطانصفت و مرموز
روبهرو هستيم كه ظاهري متفاوت با بقيه عوامل جامعه دارند و خط داستاني را
تغيير ميدهند.
نه ميبينيم كه اين دختر
نه فقط شيطانصفت نيست كه حتي آدم مثبتي است. ميبينيم كه بهشدت اعتراض
ميكند به روش پدر و برادرش و حتي آرزوي مرگ آنها را دارد. البته پدرش هم
به او ميگويد دخترم كارهايي را كه ما انجام ميدهيم در گهواره به ما ياد
دادهاند. در واقع دارد اين مساله را از شكل فردياش خارج ميكند و به
تاريخ و فرهنگ خودش كه اين اعمال را به او تحميل كردهاند اشاره ميكند.
دختر بلوند اتفاقا چهره مثبتي است. بيشتر براي من اين مهم بود كه يكجور
زنجيره باشد كه به ياد بياوريم اين همان كودك است كه دختري شده و پا به سن
گذاشته. ما در واقع از اين دختر كوچك بلوند استفاده ميكنيم براي پيوستگي
تاريخ در افراد اين خانواده. يك استفاده كاملا فني دارد.
فيلم بعد از دو روز اكران مجددا توقيف شد، به عنوان كارگردان فيلم چه حسي داريد؟
ببينيد،
من به دليل شرايط شكنندهيي كه هست ترجيح ميدهم الان واقعا سكوت كنم. فقط
ميتوانم بگويم براي من بسيار تاسفبار است. براي من خيلي ناراحتكننده
است و اين فيلم در ١٠، ١١ سانس روز پنجشنبه نه فقط نشان داد هيچ مشكلي
ندارد بلكه برعكس با اقبال فوقالعادهيي هم مواجه شده. خب چرا بايد اين
فرصت و اين شانس از فيلم گرفته شود ولي لودگيهاي فراوان و فيلمهايي كه
براي ذهن تماشاگر مضرند نمايش داده شوند؟
يعني امكان حذف آن سكانس ١١ دقيقهيي وجود ندارد؟
نه،
نه، آنكه دست نميخورد. نيازي هم نيست دست بخورد. اين ١٠ سانس نشان داد كه
اتفاق خاصي نيفتاد و تمام حرفهايي كه راجع به آن قسمت گفته ميشود بيهوده
محض هستند. اين فقط و فقط يك بهانهگيري است و هيچ اتفاقي براي تماشاگر
نيفتاده. اگر تماشاگر را در معرض تفتيش عقايد قرار نميدادند كه به زور
ميكروفون را ببرند جلويش و بپرسند آيا شما از اين صحنه آزرده شديد تصوير
واضحتري هم از برداشت مخاطب داشتيم. تاسفبار است. به نظرم اين فيلم
قرباني تنگنظريها شده.
حالا چه ميشود؟
فيلم ظاهرا بايد به خواب زمستاني برود.
عمويي
اول فيلم وجود دارد كه برادر خود را به كشتن دختر ترغيب ميكند. شخصيتي كه
حتي از پسر خود ميخواهد شمشيري را به دل دختر مرده فرو كند تا مطمئن شود
دختر واقعا كشته شده. اين عمو در ادامه فيلم كاملا حذف شده و ديگر ديده
نميشود. در حالي كه تقريبا در تمامي برشهاي تاريخي ما اثراتي از
شخصيتهاي قبلي ميبينيم. نقش اين عمو در فيلم چه بوده و چرا احساس كرديد
بايد حذف شود؟
نه اين حذف شدنها چيز
عامدانهيي نيست. اولا عمو در فيلم وجود داشت تا سالهاي بعد. ميتواند
وقتي برادرش به سن پيري ميرسد مرده باشد ولي پسرش (همان كه شمشير را فرو
ميكند توي زمين) زنده است و در سنين بالا ميبينيمش. دليل اينكه گذر
سالها را روي فيلم علامتگذاري نكردم اين بود كه ذهن تماشاگر معطوف به
شبيهسازي شخصيتها نشود.
و اينكه آقاي عياري، كار جديدي در دست نوشتن يا ساخت داريد؟
بله
دارم خودم را آماده ميكنم براي يك فيلم سينمايي. فعلا اطلاعات بيشتري
نميتوانم بدهم اما به زودي، ظرف دو، سه ماه آينده، فيلمي را شروع خواهم
كرد.
گزارش خطا
آخرین اخبار