حاضرجوابی روحانی ایرانی در دیدار پادشاه عربستان
رسول جعفریان در خبرآنلاین نوشت:
حکایتی است از آنچه بین راه مکه و مدینه بین یک روحانی ایرانی و ملک عبدالعزیز سعودی سه سال پس از تاسیس دولت سعودی گذشته است.
سابقه دو دیدار از دو عالم شیعه با ملک عبدالعزیز که در سال 1343 ق (1304 ش) بر حرمین مسلط شد و تا به امروز خود و چندین فرزندش قریب صد سال است که بر این کشور حکومت می کنند، جالب است.
یکی از آنها داستان مرحوم صاحب فصول است که نامه ای هم از ملک عبدالعزیز برای بقیع گرفت و اکنون نزد خانواده وی در تهران باقی مانده (گویا با فامیل حائری نه صاحب فصول) است.
دیگری دیدار سید محمدعلی مبارکه ای از منبرهای اصفهان است که آثاری از وی برجای مانده و گویا فرزند ایشان پزشک و در تهران است. سابقا رساله ای از ایشان در رسائل حجابیه چاپ کرده بودم.
آنچه اکنون به عنوان دانشوان و رجال اصفهان به همراه شرح حال خود نوشت وی چاپ شده، گویا گزیده ای از یک مجموعه بزرگتر است که امیدواریم چاپ شود.
در بخش شرح حال خود نوشت، شرحی از سفرش به نقاط مختلف دارد که قدری اعجاب برانگیز است. و... اما در سفر حج او در سال 1347 ق است، یعنی دو سال بعد از صاحب فصول، دیداری در مسیر مکه و مدینه با ابن سعود دارد. این ابن سعود، عنوانی است که ایرانی ها و حتی در اسناد رسمی برای ملک عبدالعزیز بکار می رود. مردی که بنیانگذار دولت سعودی است و جالب است که از سن جوانی یعنی شانزده سالگی کارش را شروع کرد و البته مثل شاه اسماعیل (بلاتشبیه در امر مذهب) ما دور و برش رجال نجدی و مردان زیادی بودند که بیش از یک قرن بود در سودای خلافت و سلطنت در این ناحیه بودند.
داستان دیدارش با عبدالعزیز ـ که آن زمانها چهره مردمی تری داشت و در پی آن بود تا با جذب حجاج بیشتر موقعیت خود را در جهان اسلام پس از بحرانی که پدید آمده بود، بهتر کند و در ضمن درآمدی داشته باشد ـ خواندنی است. شرح آن چنین است:
صبح آن، تصادف [برخورد] کردیم با ابن سعود ملک حجاز که از پایتخت خود الریاض به مدینه منوره مشرف شده بود و از مدینه محرم شده و عازم مکه معظمه بود.
وقتی محاذی ایستگاه اتومبیل های حاج در این بیابان رسیدند، توقف نمود و از حال مسافرین بازپرس نمود. و از بیشتری وضعیت سلوک مردم خطه راه مدینه با زوار بیت الله استفسار کرد و از افراد مختلفه هر کشوری شخصا بازرسی می کرد.
مقابل من آمد آمد، فرمود: مِن أین؟ از کجا آمده اید؟
نویسنده در جواب معروض داشت: قال النبی (ص): لو کان الایمان معلقا بالثریا لتناله رجال من اهل فارس. [اگر ایمان به ثریا هم آویخته باشد، مردانی از فارس به آن دست خواهند یافت]
نهایت از این جواب تحسین کرد.
سپس فرمود: من ای بلادها؟ از کدام شهرهای ایران؟
در جواب گفتم: جنّة الدنیا اصفهان. [بهشت دنیا، اصفهان!]
دو مرتبه تحسین فرمود.
یکی از همراهان ملک گفت: ایرانی متعصب!
باز نویسنده معروض داشت: ایرانی ای الایمانی. قال رسول الله (ص) حب الوطن من الایمان. [دوست داشتن وطن از ایمان است]
از این جواب ابن سعود تبسم نمود.
سپس فرمود: کیف وجدتم الامر فی ملکنا؟ کشور حجاز را چگونه یافتید؟
باز نویسنده معروض داشت: «من دخله کان آمنا». [هر کسی وارد آن شود ایمن خواهد بود]
دو مرتبه به تکرار فرمود: احسنت احسنت
باز فرمود: کیف الامنیّة فی الطرق؟
نویسنده معروض داشت: صراط الموحدین مأمون من شر کل ذی شرّ، و بشری لأهل الاسلام من هذه الخلافة النبویةو العدالة العمریة، و المعارف العلویة و هذه موهبة من الله. [راه موحدان که از شر هر صاحب شری در امان است و بشارتی برای اهل اسلام از این خلافت نبوی، و عدالت عمری و معارف علوی و این موهبتی الهی است]
ملک نزدیک تر آمد و دست بر شانه من نهاد و روی بر اطرافیان نمود و فرمود: و لقد أحسن و اجاد فی الکلام. [بسیار عالی جواب داد]
باز نویسنده معروض داشت: شید الله ارکان العدالة السعودیة و متع الله المسلمین بطول بقائه.
الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله. [خداوند ارکان دولت سعودی را استوار کند و مسلمانان را با دوام آن بهره مند سازد. سپاس خدای را که ما را به این راه هدایت کرد و اگر نکرده بود ما هدایت یافته نبودیم]
پس از این دعا به من نوازش و انعام فرمود و به شوفرهای همراه ما امر به توصیه و مدارا و احترام فرمود و به یک نفر از شرطه ها بفرمود که در مدینه پاس احترام محفوظ ماند. سپس حرکت نمود و بعد از چند دقیقه ما نیز حرکت کردیم. از جماعت ایرانی که چند نفر خراسانی و چند نفر اصفهانی با ما در این منزل بودند و قضیه را مشاهده نمودند بعضی نهایت خوشوقت، ولی بعض نهایت مکدر بودند.
حکایتی است از آنچه بین راه مکه و مدینه بین یک روحانی ایرانی و ملک عبدالعزیز سعودی سه سال پس از تاسیس دولت سعودی گذشته است.
سابقه دو دیدار از دو عالم شیعه با ملک عبدالعزیز که در سال 1343 ق (1304 ش) بر حرمین مسلط شد و تا به امروز خود و چندین فرزندش قریب صد سال است که بر این کشور حکومت می کنند، جالب است.
یکی از آنها داستان مرحوم صاحب فصول است که نامه ای هم از ملک عبدالعزیز برای بقیع گرفت و اکنون نزد خانواده وی در تهران باقی مانده (گویا با فامیل حائری نه صاحب فصول) است.
دیگری دیدار سید محمدعلی مبارکه ای از منبرهای اصفهان است که آثاری از وی برجای مانده و گویا فرزند ایشان پزشک و در تهران است. سابقا رساله ای از ایشان در رسائل حجابیه چاپ کرده بودم.
آنچه اکنون به عنوان دانشوان و رجال اصفهان به همراه شرح حال خود نوشت وی چاپ شده، گویا گزیده ای از یک مجموعه بزرگتر است که امیدواریم چاپ شود.
در بخش شرح حال خود نوشت، شرحی از سفرش به نقاط مختلف دارد که قدری اعجاب برانگیز است. و... اما در سفر حج او در سال 1347 ق است، یعنی دو سال بعد از صاحب فصول، دیداری در مسیر مکه و مدینه با ابن سعود دارد. این ابن سعود، عنوانی است که ایرانی ها و حتی در اسناد رسمی برای ملک عبدالعزیز بکار می رود. مردی که بنیانگذار دولت سعودی است و جالب است که از سن جوانی یعنی شانزده سالگی کارش را شروع کرد و البته مثل شاه اسماعیل (بلاتشبیه در امر مذهب) ما دور و برش رجال نجدی و مردان زیادی بودند که بیش از یک قرن بود در سودای خلافت و سلطنت در این ناحیه بودند.
داستان دیدارش با عبدالعزیز ـ که آن زمانها چهره مردمی تری داشت و در پی آن بود تا با جذب حجاج بیشتر موقعیت خود را در جهان اسلام پس از بحرانی که پدید آمده بود، بهتر کند و در ضمن درآمدی داشته باشد ـ خواندنی است. شرح آن چنین است:
صبح آن، تصادف [برخورد] کردیم با ابن سعود ملک حجاز که از پایتخت خود الریاض به مدینه منوره مشرف شده بود و از مدینه محرم شده و عازم مکه معظمه بود.
وقتی محاذی ایستگاه اتومبیل های حاج در این بیابان رسیدند، توقف نمود و از حال مسافرین بازپرس نمود. و از بیشتری وضعیت سلوک مردم خطه راه مدینه با زوار بیت الله استفسار کرد و از افراد مختلفه هر کشوری شخصا بازرسی می کرد.
مقابل من آمد آمد، فرمود: مِن أین؟ از کجا آمده اید؟
نویسنده در جواب معروض داشت: قال النبی (ص): لو کان الایمان معلقا بالثریا لتناله رجال من اهل فارس. [اگر ایمان به ثریا هم آویخته باشد، مردانی از فارس به آن دست خواهند یافت]
نهایت از این جواب تحسین کرد.
سپس فرمود: من ای بلادها؟ از کدام شهرهای ایران؟
در جواب گفتم: جنّة الدنیا اصفهان. [بهشت دنیا، اصفهان!]
دو مرتبه تحسین فرمود.
یکی از همراهان ملک گفت: ایرانی متعصب!
باز نویسنده معروض داشت: ایرانی ای الایمانی. قال رسول الله (ص) حب الوطن من الایمان. [دوست داشتن وطن از ایمان است]
از این جواب ابن سعود تبسم نمود.
سپس فرمود: کیف وجدتم الامر فی ملکنا؟ کشور حجاز را چگونه یافتید؟
باز نویسنده معروض داشت: «من دخله کان آمنا». [هر کسی وارد آن شود ایمن خواهد بود]
دو مرتبه به تکرار فرمود: احسنت احسنت
باز فرمود: کیف الامنیّة فی الطرق؟
نویسنده معروض داشت: صراط الموحدین مأمون من شر کل ذی شرّ، و بشری لأهل الاسلام من هذه الخلافة النبویةو العدالة العمریة، و المعارف العلویة و هذه موهبة من الله. [راه موحدان که از شر هر صاحب شری در امان است و بشارتی برای اهل اسلام از این خلافت نبوی، و عدالت عمری و معارف علوی و این موهبتی الهی است]
ملک نزدیک تر آمد و دست بر شانه من نهاد و روی بر اطرافیان نمود و فرمود: و لقد أحسن و اجاد فی الکلام. [بسیار عالی جواب داد]
باز نویسنده معروض داشت: شید الله ارکان العدالة السعودیة و متع الله المسلمین بطول بقائه.
الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله. [خداوند ارکان دولت سعودی را استوار کند و مسلمانان را با دوام آن بهره مند سازد. سپاس خدای را که ما را به این راه هدایت کرد و اگر نکرده بود ما هدایت یافته نبودیم]
پس از این دعا به من نوازش و انعام فرمود و به شوفرهای همراه ما امر به توصیه و مدارا و احترام فرمود و به یک نفر از شرطه ها بفرمود که در مدینه پاس احترام محفوظ ماند. سپس حرکت نمود و بعد از چند دقیقه ما نیز حرکت کردیم. از جماعت ایرانی که چند نفر خراسانی و چند نفر اصفهانی با ما در این منزل بودند و قضیه را مشاهده نمودند بعضی نهایت خوشوقت، ولی بعض نهایت مکدر بودند.
گزارش خطا
آخرین اخبار