(طنز) داستان آموزنده دانشجو و کپتان

کد خبر: ۳۶۳۱۱
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۳ - ۱۵:۴۰
پوریا عالمی در شرق نوشت:

دانشجویی سوار هواپیمای مسوولان شد. دانشجوی قصه ما که قصد نقد، هدایت و سرقت هواپیما را داشت، رفت در کابین خلبان و گفت: سلام. من آمدم هواپیما را نقد، هدایت و سرقت کنم. درضمن قصد دارم مسیر حرکت هواپیما را هم اصلاحات کنم. حالا شما برو خارج. برو خیلی‌خیلی دور، برو. برو مثلا آمریکا. خلبان گفت: کپتان پرزیدنت صحبت می‌کنه. عزیزم شما حق ‌داری هواپیما را نقد و هدایت و سرقت کنی. اما آمریکا خیلی دوره. ولش کن. بعد هم بری آمریکا بری ال‌ای؟ همین؟ یه‌نقد ساده‌تر و کم‌هزینه‌تر بکن. دانشجو گفت: ئه... حالا که آمریکا دوره، برو پس تا کانادا. کپتان گفت: نه‌بابا. کانادا که سرده الان. میری کانادا می‌چایی. حیفه دانشجو نیست بچاد؟ دانشجو گفت:‌ای‌بابا... پس بریم استرالیا. استرالیا که مشکل نداره؟ کپتان گفت: نه‌بابا. استرالیا؟ الان؟ نچ‌نچ... استرالیایی‌ها دموکرات نیستند‌ها. هر‌چه بگویی تکذیب می‌کنند. اسکیپی یادت نیست؟ هر‌چی بهش می‌گفتی می‌گفت نچ‌نچ... دانشجو نباید خودش را در وضعیتی قرار بدهد که تکذیب شود. دانشجو گفت:‌ای‌بابا. باشه. پس بریم فرانسه. کپتان گفت: من نمی‌خوام با اصلاحات و پیشنهاداتی که برای مسیر هواپیما در نظر‌ داری مخالفت کنم. اما فرانسه خبری نیست‌ها. تهِ‌ته‌ش فرنچ‌کیس می‌کنند. آیا دانشجوی ما کیس مهم‌تری برای تحقیق ندارد؟ دانشجو گفت:‌ای‌بابا. میشه بریم تا همین ترکیه؟ کپتان گفت: ترکیه؟ الان؟ توی این فصل؟ واقعا سقف استاندارد دانشجوی ما رفتن به ترکیه‌س؟ گول تصویرهای آنتالیا‌رو نخورید. دانشجو گفت: باشه. پس بریم دوبی؟ کپتان گفت: دوبی؟ یعنی شأن دانشجوی ما اینه که بره دوبی جنس بیاره؟ یادمان باشد دانشجو می‌میرد ذلت نمی‌پذیرد، جنس هم از دوبی نمی‌آورد. دانشجو گفت: پس بریم تا اصفهان؟ کپتان گفت: نه گلم. شما اگر می‌خواهی مسیر هواپیما را اصلاحات کنی، یک اصلاح اساسی کن. وگرنه تا اصفهان‌رفتن که اصلاح مسیر نیست. دانشجو گفت:‌ای‌بابا. پس اگه میشه بذار من یه بوق بزنم برم بشینم سر جام. کپتان گفت: بله. من هم دیروز به مناسبت 16آذر گفتم که «اگر دانشجو را نگذاشتند جایی انتقاد کند لااقل نسبت به دولت انتقاد کند.» بیا عزیزم بیا بوقت را بزن و یه موز هم بردار، برو بشین سر جات.
پربیننده ترین ها