(طنز) انگار با هم فامیلیم
پوریا عالمی در شرق نوشت:
برداشت اول: فامیل یکی از دوستانم فوت کرده بود. دوست مربوطه یکطوری با ما رفتار میکرد انگار ما مسوول مصیبت وارده هستیم. توقع داشت همه باهاش همدردی کنند. بروند نازش را بکشند. شب پیشش بمانند. من گفتم: ببین من باهات همدردی میکنم اما نازت را نمیتوانم بکشم، نازت را هم بکشم دیگر شب پیشت نمیتوانم بمانم. دوست مربوطه میگفت تو نارفیقی. اگر رفیق بودی شب میماندی. من میگفتم الان همهچیز تخصصی شده. طرف ازدواج کرده اما نازش را مادرش میکشد و برای همدردی میرود پیش مشاور. بعد که یکی را از دست دادی میخواهی من طوری رفتار کنم انگار با هم فامیلیم؟
برداشت دوم: ما میخواهیم سیاستمدارمان، هم سیاست داشته باشد، هم اخلاق، هم موضع سیاسی بگیرد هم همان موضعی را بگیرد که ما دوست داریم، هم طوری آن موضعی را بگیرد که ما دوست داریم که مشکلی هم برای ما پیش نیاید. مثل ما و خاتمی. البته خاتمی مشخص نیست بهصورت تخصصی سیاستمدار است، عقد میکند، معلم اخلاق است یا یک آدم فرهنگی. اما چیزی که مشخص است این است که ما یکطوری باهاش رفتار میکنیم انگار. اما شاید هم او یکطوری رفتار میکند که ما انگار.
برداشت اول: یکبار هم پدر یکی از دوستان فوت کرده بود و ما رفته بودیم برای عرض تسلیت. همه از دم شروع کردند به ابراز تاسف. دوست ما هم خودش را همچین میزد و هی میگفت شماها بابا دارید و نمیفهمید من چه میکشم.
برداشت دوم: خبرنگار تلویزیون از رییس خودروسازان داخلی میپرسد ماشینت چیست؟ طرف میگوید مگان. خبرنگار میگوید: «چرا پراید سوار نمیشوی؟» اینکه پراید مونتاژ میشود معنیاش این نیست که مگان بد است.
گزارش خطا
آخرین اخبار