پیششرطهای گفتوگو از نگاه داوود فیرحی
موسسه فرهنگی- تحقیقاتی امامموسیصدر در شانزدهمیننشست از سلسلهنشستهای «اندیشه و عمل» با حضور داوود فیرحی به موضوع «سبک زندگی مسلمانی در جامعه متکثر» پرداخت. فیرحی در این جلسه کوشید بر اساس اندیشه امامموسیصدر طرز تلقی، تفکر، رفتار، باورها و هرآنچه سبک زندگی افراد را میسازد، بررسی کند. آنچه در ادامه میآید خلاصهای از سخنرانی او در این جلسه است که سهشنبه هفته گذشته برگزار شد.
اهمیت موضوع این جلسه را باید در امتداد پدیده «جهانیشدن» و نزدیکشدن انسانها به یکدیگر بدون نزدیکی مکانی دید. جهان امروز بهنحوی کوچک شده که انسانها بدون نیاز به قرابتزمانی، نزدیکی فکری یافتهاند. در حقیقت، جهانی که میکوشد به یکروستا بدل شود، نشان از تکثر جامعه جهانی دارد. یکی از دشواریهای جامعه متکثر که نظریهپردازان علوم سیاسی و اجتماعی نیز بر آن تاکید دارند، مساله دین است. از اینرو، پرسش اصلی چنین طرح میشود: چگونه یک باور دینی یقینی که دیگران را باطل میشمارد، میتواند در جامعهای متکثر به زیست خود ادامه دهد؟ دامنه این پرسش انتقادی صرفا محدود به جوامع مسلمان نیست و امروز تمام جوامع متکثر را در بر میگیرد.
پس از حوادث 11سپتامبر، یورگن هابرماس در سمیناری در سال2004 از «بازگشت دین به حوزه عمومی» سخن گفت. دغدغه او در این سخنرانی حفاظت از جامعه در برابر افراطگرایی بود؛ یعنی در شرایطی که به باور او، ادیان برخلاف گذشته دوباره به جوامع غربی بازگشته بودند. نظیر همین بحث را سالها قبل، امامموسیصدر در جامعه لبنان بهعنوان جامعهای چندفرهنگی مطرح کرده بود؛ البته با تفاوتهایی. اما پیش از ورود به مباحث امامموسیصدر، نخست باید جامعه متکثر را تعریف کرد. منظور از جامعه متکثر یکواحد سیاسی- اجتماعی خاص است که از گروههای قومیتی، زبانی و مذهبی متفاوت و متمایز تشکیل شده است. درون این واحد سیاسی، شکافهای فرهنگی و هویتی خاصی وجود دارد که خردهفرهنگهای موجود هرکدام خطوط قرمز، باورها، علایق و درخواستهای بعضا غیرقابل جمع با یکدیگر دارند. تا سال2000میلادی دوتصویر رایج از رابطه دین و جامعه متکثر در دانش سیاسی، علوم اجتماعی و حقوق عمومی وجود داشت؛ از این منظر جامعه متکثر تنها دوراه پیشروی خود دارد: یا باید دچار فرقهگرایی شود که نتیجه آن خشونت مذهبی است یا باید سکولاریسم را بپذیرد و بهاجبار دین را از عرصهعمومی حذف کرده و خصوصی کند. بهباور آنها اگرچه سکولاریسم عقاید دینی را در حوزه عمومی سرکوب میکند، در نهایت باعث میشود مذهبیها یکدیگر را نکشند. در حقیقت، آنها تاکید داشتند خشونت سکولاریسم دستآخر کمتر از خشونت فرقهگرایی است و بنابراین بهترینِ بدهاست. به این ترتیب، نه در سکولاریسم، آزادی عمل وجود داشت و نه در فرقهگرایی. جالب آنکه امامموسیصدر با این معضل مواجه بوده و به این مساله پرداخته: اینکه ما باید یکی از جنبههای این دوگانه را بپذیریم یا راهحل سومی هم وجود دارد، همچنانکه هابرماس نیز در سمینار «بازگشت دین به حوزه عمومی» بر وجود راهحل سوم تاکید داشت. هابرماس میکوشد با قرائت خاصی که از دموکراسی ارایه میدهد، سرانجام مسایل مذهبی را با تکیه بر قواعد سکولار حل کند. همین نکته وجه تمایز او از امامموسیصدر است. اما از سوی دیگر، در ادبیات اخیر سیاسی، دوگانه بدیلی ساخته شده که به نظر میرسد امامموسیصدر نیز به آن متمایل است. بر اساس این گفتار میتوان دوگانه سکولاریسم و فرقهگرایی را کنار زد و دوگانه دیگری را مطرح کرد. در این دوگانه جدید، دینورزی و دموکراسی جای فرقهگرایی و سکولاریسم را میگیرد. برای تحقق این گفتار شکلی از دموکراسیهای غیرسکولار مطرح میشود که امروزه تحت عنوان دموکراسی انجمنی یا توافقی (Consensus democracy) میشناسیم. ساختار دموکراتیک این نظامها، نه بر اساس دموکراسی اکثریتی بلکه سهمیهای است. درواقع در این گفتارها دینورزی وجود دارد. به گمانم، ادبیات سیاسی امامموسیصدر در این راستاست؛ یعنی گسست از دوگانه سکولاریسم و فرقهگرایی و فرار از اقتدارگرایی و تاکید بر اصول دموکراسی اما در مقام یکمسلمان.
امامموسیصدر در یکی از مصاحبههایشان در سال1969 با مجله «الصیاد» در پاسخ به اینکه «آیا تلاش شما برای تاسیس مجلس اعلای شیعیان در لبنان، فرقهگرایی نیست؟ تصور ما از شما یکروحانی سکولار بود» میگوید: «من مسلمان هستم. به سکولاریسم اعتقادی ندارم. در این چارچوب اساسا به سکولاریسم باور ندارم. یعنی در چارچوب الگوی شهروندی اگرچه برخی تصور میکنند مردودشمردن فرقهگرایی بهمعنای پذیرفتن سکولاریسم است، اما چنین تصوری نادرست است. چرا که میتوان سکولاریسم و فرقهگرایی را یکجا مردود دانست و در کنار آن از دستاوردهای دین و نتایج مثبت آن بهره گرفت، بیآنکه به آثار منفی فرقهگرایی و فروپاشی جوامع مبتلا شد.» درجای دیگری از همین مصاحبه میگوید: «فرقهگرایی منفی این است که فرقه خود را دیوار آهنین قرار دهیم که ما را از دیگران جدا کند. چنین کاری از سوی دین صحیح، مردود است.» فرقهگرایی برای حفظ خود یا باید دیگران و غیرخودش را حذف کند یا خود را حصار کند. امامموسیصدر میکوشید شیعیان لبنان در ساختار چندفرهنگی این کشور نه منزوی شوند و نه با دیگران بجنگند و در عین حال در سیستم سیاسی هم حضور داشته باشند. از اینرو، او عناصر بهظاهر متناقض را میپذیرد: از یکسو، تکثر را کاملا میپذیرد و از سوی دیگر بر حضور مذهب تاکید اکید دارد. در حقیقت او در تلاش است با عبور از این منطق، بحث را به همزیستی در سطح جهانی بکشاند. در همان سال، در روزنامه «العصر» میگوید: «اگر تعدد فرق باعث جدایی یا ضعفی در جامعه شود، بیتردید خطری برای کشور است اما اگر این تعدد درنهایت منجر به تبادل معارف، تجارب و تمدنها شود بهمنزله نیرویی برای کشور است.» در جایی دیگر نیز میگوید: «تنها سرمایه لبنان، مردم لبنان است و نباید آن را در تنور فرقهگرایی بسوزانیم.» درواقع او از یکسو بر حفظ دین تاکید داشت و از سوی دیگر این دین را نه انسانسوز بلکه انسانساز تعریف میکرد. از اینرو، درعینحال که تکثر را میپذیرد، اما احزاب اکثریتی را نفی میکند: «دولت باید دولتی آسمانی باشد. اگر دولت نماینده اقلیت باشد ظلم آشکاری در حق اقلیت است و اگر نماینده اکثریت باشد سرنوشت اقلیت چه خواهد شد؟ دولت نباید نماینده منافع اقلیت یا اکثریت باشد بلکه باید نماینده منافع عموم باشد.» البته منظور او از آسمانیبودن دولت نه قدسیبودن بلکه فراجناحیبودن آن است. بنابراین او با هرگونه دولت فرقهای، اکثریتی و اقلیتی و همچنین هر شکل از ناسیونالیسم و ملیگرایی مخالف بود. پس به نظر میرسد امامموسیصدر فهم خاصی از دین داشته که باید مختصات آن را نشان داد.
برخی بر این باورند که درخت را باید از میوهاش شناخت. امامموسیصدر بر این باور بود که دین را نه از استدلالهای کلامی بلکه باید از نتایج آن شناخت. درواقع نتایجی که نشان میدهد دینی توانسته بینظمی را به نظم و بیسوادی را به آگاهی و باسوادی تبدیل کند و فقر و بیاخلاقی را از میان بردارد یا نه. از اینرو، ایشان مهمترین وجه دین را نه وجه کلامی آن بلکه خدمات اجتماعیای میداند که صورت میدهد. به این ترتیب، «دین درست» را دینی میداند که «پیروان خود را از دیگران منزوی نکند و آنان را به رهاکردن فعالیتهای اجتماعی و خدمات عمومی فرا نخواند. زیرا تقرب به خدا در این منطق از راه خدمت به خلق است. هدف ما ارتقای سطح زندگی شیعیان، تحقق آرزوهایشان، تحقق طرحهای شکوفایی و غلبه بر عقبماندگی است.» ایشان بخش عمده دین را با اهداف اجتماعی تعریف میکند؛ نظیر مبارزه با بیسوادی، مقابله با فقر و ناامنی و تحقق اهداف ملی. از اینرو، با ادیان دیگر نیز وارد گفتوگو میشود و هدف تشکل مذهبی را حفظ امنیت ملی میداند. این پارادوکسها در اندیشه او با انسجام خاصی بههم مرتبط است و نظریه منسجمی ارایه میکند. او در تبیین اندیشه خود «گفتوگو» را تنها راه ممکن میداند: «راه این همبستگی، گفتوگویی است که قطعا به تفاهم، نزدیکی و وحدت میانجامد و گمان میکنم برای همبستگی راهی جز گفتوگو و هماهنگی نماند.» به این ترتیب، اندیشه او بسیار نزدیک به دموکراسی انجمنی است. دموکراسی انجمنی چند ویژگی برجسته دارد: نخست اینکه ساختار دولت حزبی نیست و بر سر ائتلافی بزرگ میایستد. دوم، سیستم انتخاباتی در دموکراسی انجمنی سهمیهای است؛ یعنی اقلیت را طرد یا سرکوب نمیکنند و برای آنها نیز سهمی قایل است. سوم، تاکید بر حکومتهای محلی و خودمختاری است که امامموسیصدر این طرح را بهجد در لبنان پیش میبرد. اما بهگمانم، این نوع نظامهای سیاسی دوام نمیآورند مگراینکه نخبگان جامعه بههم اعتماد داشته باشند، همدیگر را تحمل و بتوانند اعتماد پیروان سیاسی خود را جلب کنند. بنابراین در دموکراسی انجمنی، نخبگان نخست باید خطر ذاتی سیستم را حس کنند و سپس به هرقیمتی در حفظ سیستم و جامعه متعهد باشند و سرانجام شکافهای خردهفرهنگی را تحمل کنند. از اینرو، پیششرطهای گفتوگو در جامعه انجمنی، آزادی، احترام، اعتماد و تحمل است؛ مولفههایی که امامموسیصدر برای یکزیست دینی در یکجامعه متکثر بر آن تاکید داشت.
منبع: روزنامه شرق
گزارش خطا
آخرین اخبار