2 واقعیت که با درگذشت پاشایی فاش شد
درگذشت «مرتضی پاشایی» خواننده پاپ کشورمان، آن هم در جوانی و 30 سالگی، قبل از هر چیز تأثرآور است و جا دارد که به بازماندگانش تسلیت بگوییم و برای شادی روح آن هنرمند مرحوم، دعا کنیم.
حواشی بیماری، درگذشت و ماجراهای بعد از آن، اما بسیار غافلگیرکننده و در عین حال شکافنده واقعیتهای جامعه بود، واقعیتهایی که خیلیها، سالهاست که میکوشند آنها را نبینند و انکارش کنند.
در روزهایی که مرتضی پاشایی در بیمارستان بود، نسل جوان بیش از هر خبر دیگری، خبرهای مربوط به آخرین وضعیت این خواننده پاپ را دنبال میکرد و خبر تلخ درگذشت او، پربینندهترین خبر سایتها و خبرگزاریها شد و بعد از درگذشت پاشایی، مردم در شهرهای مختلف، از تهران و مشهد و قم و سمنان و گنبد و بندرعباس گرفته تا کرمانشاه و یزد و دزفول و اهواز و زنجان و تبریز و ... تجمعات خیابانی برگزار کردند و با سرودن ترانههای پاشایی، ذکر دعا و صلوات و روشن کردن شمع، یاد هنرمند محبوب خویش را گرامی داشتند.
فراموش نکنیم که مرحوم پاشایی تنها 30 سال داشت و شهرتش هنوز به اندازه پیشکسوتان هنر، فراگیر نشده بود؛ به گونهای که بسیاری بعد از انتشار خبرهای بیماری و درگذشت، با او آشنا شدند. با این حال، موجی که بدون تحریک رسانههای رسمی در جامعه به راه افتاد، نشاندهنده سمت و سویی است که نسل جوان ایران بدان روانه است.
در کشوری که بعضیها به خود اجازه میدهند شادیهای متعارف مردم مانند کنسرتها را لغو کنند یا به هم بریزند تا مردم کمتر معطوف به موسیقی شوند یا چهرههای هنری در ورای سیاسیون قرار گیرند، اقبال گسترده مردم و مشخصا نسل جوان به یک خواننده پاپ، بسیار معنیدار است و نشان میدهد که با وجود تمام هیاهوهای تبلیغاتی و برنامههای رسمی، زیر پوست جامعه اتفاقات مستقلی در جریان است که در نگاه اول دیده نمیشود ولی این ندیدن دلیل بر نبودن نیست.
از جمله از طنزهای تلخ روزگار اینکه سالیان سال است که به دلیل اعمال نفوذ برخی چهرههای خاص در مشهد، مردم این شهر روی کنسرت را ندیدهاند و اگر بخواهند در کنسرتی شرکت کنند باید به شهرهای دیگر سفر کنند ولی مردم همین شهر، برای مرتضی پاشایی تجمع یادبود برگزار کردند تا مشخص شود سختگیریهای بیهودهای که سالهاست بر مردم این شهر بزرگ تحمیل شده است، نتیجهای که مطلوب سختگیران بود را حاصل نکرده است.
مخلص کلام آنکه مردم ایران راه خود را میروند و در این میان، نسل جوان، فارغ از تحمیلات و تضییقات و تحدیدات و تهدیدات، علاقهمندیهای خود را دنبال میکند و در این میان، راهی جز همراهی با مردم نیست.
نکته دوم اینکه شبکههای اجتماعی بار دیگر قدرت خود را به رخ کشیدند؛ چه آنکه تجمعاتی که در شهرهای گوناگون برگزار شد، نه از سوی صدا و سیما با پخش سرودها و ویژهبرنامههای مختلف تبلیغ شده بود و نه نهادهای رسمی با صدور بیانیههای مختلف، مردم را بدان دعوت کرده بودند، بلکه خود مردم در شبکههای اجتماعی با یکدیگر قرار گذاشتند و برای پاشایی مراسم یادبود برگزار کردند.
این ماجرا نشان داد که محدودسازی شبکههای اجتماعی از اساس بیفایده است؛ کما اینکه محدودسازی هنرمندان موسیقی نیز نتوانسته است مردم را نسبت به موسیقی و موسیقیدانان بیاعتنا کند.
تنها راه آن است که با این پتانسیل و انرژی اجتماعی بینظیر همراهی کرد؛ چه آنکه هر گونه سدسازی در برابر رود نسل جوان میتواند تنها به ایجاد بدبینی و شکاف در سد و ایجاد سیل منتهی شود و چنین مباد!
حواشی بیماری، درگذشت و ماجراهای بعد از آن، اما بسیار غافلگیرکننده و در عین حال شکافنده واقعیتهای جامعه بود، واقعیتهایی که خیلیها، سالهاست که میکوشند آنها را نبینند و انکارش کنند.
در روزهایی که مرتضی پاشایی در بیمارستان بود، نسل جوان بیش از هر خبر دیگری، خبرهای مربوط به آخرین وضعیت این خواننده پاپ را دنبال میکرد و خبر تلخ درگذشت او، پربینندهترین خبر سایتها و خبرگزاریها شد و بعد از درگذشت پاشایی، مردم در شهرهای مختلف، از تهران و مشهد و قم و سمنان و گنبد و بندرعباس گرفته تا کرمانشاه و یزد و دزفول و اهواز و زنجان و تبریز و ... تجمعات خیابانی برگزار کردند و با سرودن ترانههای پاشایی، ذکر دعا و صلوات و روشن کردن شمع، یاد هنرمند محبوب خویش را گرامی داشتند.
فراموش نکنیم که مرحوم پاشایی تنها 30 سال داشت و شهرتش هنوز به اندازه پیشکسوتان هنر، فراگیر نشده بود؛ به گونهای که بسیاری بعد از انتشار خبرهای بیماری و درگذشت، با او آشنا شدند. با این حال، موجی که بدون تحریک رسانههای رسمی در جامعه به راه افتاد، نشاندهنده سمت و سویی است که نسل جوان ایران بدان روانه است.
در کشوری که بعضیها به خود اجازه میدهند شادیهای متعارف مردم مانند کنسرتها را لغو کنند یا به هم بریزند تا مردم کمتر معطوف به موسیقی شوند یا چهرههای هنری در ورای سیاسیون قرار گیرند، اقبال گسترده مردم و مشخصا نسل جوان به یک خواننده پاپ، بسیار معنیدار است و نشان میدهد که با وجود تمام هیاهوهای تبلیغاتی و برنامههای رسمی، زیر پوست جامعه اتفاقات مستقلی در جریان است که در نگاه اول دیده نمیشود ولی این ندیدن دلیل بر نبودن نیست.
از جمله از طنزهای تلخ روزگار اینکه سالیان سال است که به دلیل اعمال نفوذ برخی چهرههای خاص در مشهد، مردم این شهر روی کنسرت را ندیدهاند و اگر بخواهند در کنسرتی شرکت کنند باید به شهرهای دیگر سفر کنند ولی مردم همین شهر، برای مرتضی پاشایی تجمع یادبود برگزار کردند تا مشخص شود سختگیریهای بیهودهای که سالهاست بر مردم این شهر بزرگ تحمیل شده است، نتیجهای که مطلوب سختگیران بود را حاصل نکرده است.
مخلص کلام آنکه مردم ایران راه خود را میروند و در این میان، نسل جوان، فارغ از تحمیلات و تضییقات و تحدیدات و تهدیدات، علاقهمندیهای خود را دنبال میکند و در این میان، راهی جز همراهی با مردم نیست.
نکته دوم اینکه شبکههای اجتماعی بار دیگر قدرت خود را به رخ کشیدند؛ چه آنکه تجمعاتی که در شهرهای گوناگون برگزار شد، نه از سوی صدا و سیما با پخش سرودها و ویژهبرنامههای مختلف تبلیغ شده بود و نه نهادهای رسمی با صدور بیانیههای مختلف، مردم را بدان دعوت کرده بودند، بلکه خود مردم در شبکههای اجتماعی با یکدیگر قرار گذاشتند و برای پاشایی مراسم یادبود برگزار کردند.
این ماجرا نشان داد که محدودسازی شبکههای اجتماعی از اساس بیفایده است؛ کما اینکه محدودسازی هنرمندان موسیقی نیز نتوانسته است مردم را نسبت به موسیقی و موسیقیدانان بیاعتنا کند.
تنها راه آن است که با این پتانسیل و انرژی اجتماعی بینظیر همراهی کرد؛ چه آنکه هر گونه سدسازی در برابر رود نسل جوان میتواند تنها به ایجاد بدبینی و شکاف در سد و ایجاد سیل منتهی شود و چنین مباد!
منبع: عصر ایران
گزارش خطا
آخرین اخبار