زیباکلام: عزم احمدینژاد برای آمدن جزم است
دکتر صادق زیباکلام از معدود اساتید دانشگاههای کشور است که
تحلیلهایش در اغلب مسائل سیاسی روز کشور قابل تامل است. وی علاوه بر بینش
سیاسی قوی دارای نوعی صراحت لهجه کمنظیر است که اظهاراتش را برای مخاطبان
جذاب و شنیدنی میکند.
در همین راستا آرمان با وی در مورد مسائل سیاسی کشور سخن گفتوگو کرده است:
مخالفان
استیضاح فرجی دانا در مجلس 110نماینده بودند در حالی که 79نماینده به نیلی
احمدآبادی رأی اعتماد دادند.چرا میزان آرای حامیان دولت در مجلس ریزش
داشته است؟
من مطمئن نیستم که این مساله
را باید به حساب ریزش آرای حامیان دولت در مجلس گذاشت؛بلکه معتقدم این
مساله بیشتر نشانگر شکاف در بین اصولگرایان است.بعد از احمدینژاد
اصولگرایان به دو گروه اصولگرایان معتدل و میانهرو و اصولگرایان تندرو
تقسیم شدند.به نظر میرسد هرچه زمان به جلو حرکت میکند رهبری اصولگرایان
بیشتر به دست اصولگرایان تندروافتاده است.تندروهای اصولگرا در حال عقب
راندن اصولگرایان معتدل به حاشیه هستند.به عبارت دیگر میخواهم عنوان کنم
دلیل این مساله ریزش رأی حامیان دولت نیست. تعداد طرفداران دولت در مجلس از
ابتدای تشکیل دولت تا آبانماه که جلسه رأی اعتماد آقای نیلی احمدآبادی
برگزار شد ثابت بوده است؛ حتی میتوان عنوان کرد که افزایش هم داشته
است.روزی که آقای روحانی انتخاب شدند شاید50یا60نماینده بیشتراز ایشان
حمایت نمیکرد، اما امروز تعداد طرفداران دولت و آقای روحانی بهچیزی
نزدیک به 80 یا90نماینده در مجلس رسیده است. با این حال، اتفاقی که افتاده،
این است که روزی که آقای روحانی انتخاب شدند مجلس در دست میانهروهای
اصولگرا بود، اما در طی یکسال گذشته جریان موسوم به جبهه پایداری که
طرفداران آیتا... مصباحیزدی هستند، توانستهاند رهبری اصولگرایان را به
دست بگیرند.البته شخصا معتقدم که این مساله برای اصولگرایان فاجعه
است.اینکه رهبری اصولگرایان به دست تندروها افتاده است در آینده اصولگرایان
تأثیر منفی خواهد گذاشت و من به همین دلیل آینده خوبی را برای جریان
اصولگرا متصور نیستم. هماکنون اشخاصی مانند حمید رسایی روز به روز در
میان اصولگرایان مهمتر و بانفوذتر میشوند، در حالی که یکسال پیش به این
شکل نبود. یکسال پیش افرادی مانند علی لاریجانی، محمدرضا باهنر، احمد توکلی
یا کاظم جلالی از چهرههای بااهمیت اصولگرایی قلمداد میشدند.به نظر
میرسد به همان شکل که نفوذ اشخاصی مانند علی لاریجانی در بین اصولگرایان
کاهش پیدا کرده است، اهمیت و جایگاه تندروها افزایش یافته است.
آیا
میانهروها و معتدلین اصولگرا که به هر حال دولت خوشایند خود را برسرکار
نمیبینند از اینکه گروهی تندرو جلوی سیاستهای دولت ایستاده است راضی
هستند و ترجیح میدهند سکوت کنند یا اینکه تندروهای اصولگرا اجازه
عرضاندام به میانهروها نمیدهند و آنها را به حاشیه راندهاند؟
تندروها
اجازه عرضاندام به آنها نمیدهند و آنها را به حاشیه راندهاند.
میانهروهای اصولگرا ممکن است خوشحال باشند که چون خود نمیخواهند وارد
بازی درگیری با دولت شوند گروهی دیگر مانند جبهه پایداری یا طرفداران
احمدینژاد این مسئولیت را برعهده بگیرد، اما اصولگرایان این نکته را درک
نمیکنند که«با آتش بازی میکنند». اصولگرایان تندرو به مقابله با دولت
روحانی اکتفا نخواهند کرد و دیرهنگامی است که به هجمه علیه اصولگرایان
میانهرو اقدام میکنند. آقای احمدینژاد هم سال84با مقابله و هجمه علیه
آقای هاشمی و اصلاحطلبان کار خود را شروع کرد، اما در پایان به اندازهای
که نسبت به علی لاریجانی، جریان مؤتلفه و اصولگرایان میانه رو مشکل داشت
نسبت به آقای هاشمی نداشت. بنابراین من معتقدم اصولگرایان درحال ارتکاب
اشتباه خطرناکی هستند و از «هول حلیم به دیگ افتادهاند». اصولگرایان دیر
یا زود متوجه میشوند که آن مخالفتی که آقای حمید رسایی نسبت به آقای
روحانی از خود نشان میدهد پس از مدتی چندین برابر آن را نسبت به
اصولگرایان میانهرو خواهد داشت.
آیا
دولت استراتژی مناسبی نسبت به مخالفان در پیش گرفته است؟ به نظر میرسد
دولت بیش از اندازه در این زمینه محتاط و دست به عصا حرکت میکند.
خیر؛
دولت بیشتر وقت و انرژی خود را صرف مساله انرژی هستهای کرده است. البته
معتقدم در این زمینه حق هم با دولت است. دولت اگر نتواند مساله هستهای را
حل کند با شرایطی که پیش آمده در هیچ جبههای نمیتواند موفق شود.
اینکه دولت تمام مسائل کشور را به مساله هستهای گره زده است نگاه تقلیلگرایانه و به نوعی ضعف دولت محسوب نمیشود؟
بههر
حال چه بخواهیم و چه نخواهیم این اتفاق افتاده است.دولت باید یکسال پیش
یا حتی قبل از انتخابات به اولویتهای کاری خود و کیفیت برخورد با آنها
میاندیشید. در شرایط فعلی آقای روحانی تمام تخممرغهای خود را در سبد
هستهای قرار داده است. اگر آقای روحانی موفق نشود و نتواند گره کور
هستهای را باز کند، نه در حوزه اقتصادی موفق خواهد بود و نه در حوزههای
سیاسی و اجتماعی. وی حتی نمیتواند به دور دوم ریاست جمهوری خود امیدوار
باشد.این خطری است که روحانی را در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری تهدید
میکند.
چرا
تمامی گزینههای پیشنهادی دولت برای وزارت علوم به هم شبیه هستند؟ به نظر
میرسد تمام این گزینهها در عمل تفاوت معناداری با یکدیگر ندارند.دولت در
این زمینه سیاست خاصی را دنبال میکند؟
وزارت
علوم تنها جایی است که اصولگرایان و دولت آقای روحانی با هم شاخ به شاخ
شدهاند. در جاهای دیگر این اتفاق نیفتاده است. به عنوان مثال، آقای روحانی
و دولتش میخواهند مساله هستهای حل شود اما جبهه پایداری به این موضوع
نگاه خاص خود را دارد. این درحالی است که بخش قابلتوجهی از اصولگرایان
میانهرو هم دوست دارند مساله هستهای هرچه زودتر حل شود. همچنین
اصولگرایان میانهرو و دولت آقای روحانی بر سر این مساله که کشور هر چه
زودتر از حالت رکود خارج شود اشتراکنظر دارند.حتی بر سر مساله تنشزدایی
از مناسبات با غرب و کشورهای منطقه بین دولت آقای روحانی و اصولگرایان
میانهرو اتفاق نظر وجود دارد.تنها جایی که هیچ گونه همدلی و اشتراک نظر
وجود ندارد وزارت علوم و دانشگاههاست. اصولگرایان اعم از تندرو ومیانهرو
تمایل دارند وضعیت دانشگاهها مانند پس از اتفاقات سال88باشد که فضای
مساعدی را تجربه نمیکردند.دلیل اینکه برخی اصولگرایان تمایلی برای فعالیت
سیاسی دانشگاهها و فضای باز سیاسی در دانشگاهها ندارند هم این است که
اغلب افراد حاضر در جنبش دانشجویی ایران از طیف اصولگرایان نیستند. به همین
دلیل نگران دانشگاهها هستند و تلاش میکنند فضای دانشگاهها را کنترل
کنند.بحث بر سر حضور افرادی مانند میلیمنفرد، توفیقی، فرجیدانا، نجفی و
نیلیاحمدآبادی نیست، بحث بر سر این است که هر شخصی که وزیر علوم میشود،
باید شرایط دانشگاهها را مانند زمان کامران دانشجو اداره کند. کسی بعد از
24خردادسال92نمیتواند دوباره آن فضا را حاکم کند. برداشت برخی اصولگرایان
در این زمینه اشتباه است. آنها گمان میکنند میلیمنفرد، توفیقی، فرجیدانا
و یا نیلیاحمدآبادی عامل این شرایط هستند درحالی که پیش از به وجود آمدن
این مسائل اتفاق افتاده بود.
البته
وزارتخانههای دیگری مانند فرهنگ و ارشاد و برخی دیگر از وزارتخانهها هم
مورد انتقاد جدی نمایندگان مجلس هستند و حتی بحث استیضاح برخی وزرا هم مطرح
شده است.
نه؛ استیضاح وزیر ارشاد بحثی
برای انحراف افکار عمومی است. همه اصولگرایان به خوبی به این نکته واقفند
که وزارت ارشاد تنها متولی مسائل فرهنگی در کشور نیست و نهادهایی مانند
شورایعالی انقلاب فرهنگی، صداوسیما، سازمان تبلیغات اسلامی و نهادهای
اینچنینی هم در مسائل فرهنگی مسئولیت دارند. هماکنون مشخص نیست وزارت
ارشاد چه اقدامی انجام داده که وزیر باید استیضاح شود. استیضاح وزارت ارشاد
بهانه است. اگر کسی زمان آقای احمدینژاد در کشور زندگی کرده بود و پس از
مدتی به خارج از کشور سفر کرده و در آنجا زندگی میکرد و هماکنون دوباره
وارد کشور شده باشد هیچ گونه تغییر مشهود فرهنگی در کشور مشاهده نمیکند.
ما شاهد تغییر بنیادی فرهنگی در کشور نبودهایم. باید از منتقدان فرهنگی
دولت آقای روحانی پرسید که چه تغییر بنیادی فرهنگی در کشور ما نسبت به دولت
آقای احمدینژاد رخ داده است؟ من معتقدم هیچ تغییر فرهنگی رخ نداده
است.هجمه به وزارت ارشاد به این دلیل است که تندروها میخواهند به تودهها
این نکته را گوشزد کنند که ما به فکر دین، فرهنگ و جامعه هستیم. این
اقدامات برای این است که هواداران خود را راضی نگه دارند و از دست ندهند.
آقای
روحانی در زمان مبارزات انتخاباتی از تقویت نهادهای مدنی، احزاب و
تشکلهای سیاسی سخن میگفت،اما در عمل ما تغییرات چندانی در این زمینه در
کشور مشاهده نکردیم. آیا عملکرد آقای روحانی در این زمینه قابل قبول بوده
است؟
من کارنامه دولت آقای روحانی را نه
آن چنان درخشان میبینم که بتوان نمره بسیار بالایی به آن داد و نه معتقدم
که ایشان مردود شده است. همه ما در این کشور زندگی میکنیم و به این نکته
آگاهی داریم که دست آقای روحانی در بسیاری از زمینهها باز نیست و اختیار
زیادی در برخی از مسائل ندارد.اختیارات ایشان به اندازهای نیست که مثلا
بتواند زندانیان را آزاد کند و... تا آنجا که به اختیارات وی و دولتش مربوط
میشود باید عنوان کنم عملکرد نسبتا خوبی داشته است.باز کردن فضای سیاسی و
مدنی کشور هم زیاد در اختیار دولت آقای روحانی نبوده است.
چرا عملکرد دولت آقای روحانی در اغلب زمینهها وضوح و شفافیت بارزی ندارد و سیاستهای دولت حالت ایستا و یکنواخت پیدا کرده است؟
در
این زمینه یک مساله مطرح است که اگر آقای روحانی میخواست مانند دوران
آقای خاتمی عمل کند درگیریها با اصولگرایان شدیدتر میشد و دولت به بنبست
میرسید، همان بنبستی که در زمان آقای خاتمی در کشور به وجود آمد. در
دولت اصلاحات یک سر ماجرا را اصولگرایان به دست گرفته بودند و سر دیگر
ماجرا دست اصلاحطلبان بود؛ این دو با هم درگیر شده بودند به شکلی که عملا
فضای سیاسی کشور قفل شده بود. شاید آقای روحانی به دنبال این است که آن
وضعیت دوباره تکرار نشود. آقای روحانی گمان میکند با چانهزنی با
ریشسفیدان اصولگرا میتوان شرایطی را به وجود آورد که کشور دچار مشکل حاد
سیاسی نشود. روحانی میداند که اگر کار به بنبست کشیده شود، درنهایت به
ضرر جامعه مدنی تمام خواهد شد؛ چراکه قدرت در این زمینه در دست اصولگرایان
قرار دارد.
چرا احساس کردید باید به پادشاه عربستان برای آزادی شیخ نمر نامه بنویسید؟
دلیل
اصلی این ماجرا عصبانیتی بود که از دست برخی اصولگرایان پیدا کرده بودم.
به عنوان مثال یکی از اصولگرایان در یک سخنرانی عنوان کرده بود: «پادشاه
عربستان جرأت اعدام شیخ نمر را ندارد و چنین کاری نخواهد کرد. این حکم را
رژیم آلسعود صادر نکرده است بلکه این حکمی است که آمریکاییها صادر
کردهاند». صحبتهایی مشابه این سخنان در طول این مدت بهمراتب از سوی
شخصیتهای مختلف اصولگرایان مطرح میشد. من با نوشتن نامه قصدم این بود که
به این عده که چنین سخنانی را به زبان میآوردند، گوشزد کنم که سخنان شما
از دو حالت خارج نیست؛ یا قصد دارید جلوی اعدام شیخ نمر را بگیرید و یا هدف
شما از ماجرای اعدام شیخ نمر این است که به حکومت و پادشاه عربستان اعتراض
کنید. اگر با این رفتار میخواهید شیخ نمر اعدام شود که کار درستی انجام
میدهید، اما اگر هدف شما جلوگیری از اعدام شیخ نمر است، این چه شیوه سخن
گفتن و چه رفتاری است که از خود نشان میدهید؟ اتفاقا همان زمان که بنده به
پادشاه عربستان نامه نوشتم، آیتا... هاشمی هم به پادشاه سعودی نامه
نوشت. نکته جالب اما این بود که این دو نامه تا حدود زیادی به هم شبیه بود.
در این دو نامه برخلاف روش اصولگرایان تندی و توهینی وجود نداشت. اگر هم
خواستهای مطرح کرده بودیم با احترام این اتفاق افتاده بود. هدف من به نوعی
پاسخ به رفتار برخی اصولگرایان در این زمینه بود که شما بهتراست با لحنی
آرام و تاثیرگذارتر با پادشاه یک کشور سخن بگویید.
چرا آیتا...هاشمی برای کاندیداتوری ریاست مجلس خبرگان رهبری شرط گذاشت؟
در
این زمینه دو مساله وجود دارد؛ اول اینکه مقصود ایشان از افراد ناصالحی که
عنوان کردهاند، افراد تندرو است که اگر در این مسند قرار بگیرند از نظر
آقای هاشمی وضعیت مناسبی برای کشور پیش نخواهد آمد. مساله دوم اما این است
که سالهاست مجلس خبرگان نقشی در اتفاقات سیاسی کشور بازی نمیکند. زمانی
آیتا... مشکینی ریاست مجلس خبرگان را برعهده داشتند، بعد از فوت ایشان
آقای هاشمی رئیس این مجلس شدند، بعد از آقای هاشمی هم آیتا... مهدویکنی
ریاست خبرگان را برعهده گرفتند. شما چه تغییری در رویکرد این سه مجلس
مشاهده کردید؟ تقریبا مدیریت این سه شخصیت هیچ تغییر خاصی در عملکرد مجلس
خبرگان رهبری به وجود نیاورد. عملکردها به هم شبیه بود. مثلا مجلس خبرگان
آقای مشکینی چه تفاوتی با زمان آقایهاشمی داشت؟ یا دوران آقای هاشمی چه
تفاوتی با دوره آقای مهدویکنی داشت؟ هماکنون هم اگر به فرض برخی افراد
خاص کاندیدای ریاست این مجلس شوند و یا در نقطه مقابل آقای هاشمی کاندیدا
شود شما فکر میکنید چه تغییری در رویکرد این مجلس اتفاق خواهد افتاد؟ به
گمان من هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. هیچ چیز تغییر نمیکند.
اصولگرایان
طی یک سال گذشته دو شخصیت محوری خود یعنی حبیبا... عسکراولادی و آیتا...
مهدویکنی را از دست دادهاند. این درحالی است که این جریان در سالهای
اخیر همواره از تشتت و چنددستگی آسیب دیده است.با این وجود بهتازگی با
برگزاری همایش وحدت اصولگرایی تلاش کرده است وحدت رویه خود را حفظ
کند.وضعیت اصولگرایان را چگونه ارزیابی میکنید؟ اصولگرایان چه استراتژی را
برای ادامه حرکت خود برگزیدهاند؟
به نظر
من مساله اصلی اصولگرایان رهبری تندروها در این جریان و به حاشیه کشیده
شدن میانه روهای جریان اصولگرایی است.در زمان آقای احمدینژاد و ابتدای
دولت ایشان اصولگرایان با هدف، انگیزه و برنامه حرکت میکردند و به آینده
بسیار امیدوار بودند.اما بعد از دوران آقای احمدینژاد اصولگرایان بی
برنامه هستند و هنوز نمی دانند چه باید بکنند. تنها بخشی از اصولگرایان که
تکلیفشان روشن است جبهه پایداری و اصولگرایان تندروهستند.دلیلش هم این است
که تکلیف این گروه با مسائلی چون آزادی، غرب، دانشگاهها و... روشن است. به
همین دلیل تکلیفشان با خودشان مشخص است. این گروه از خلأ فقدان احمدینژاد
استفاده کرده و جلودار جریان اصولگرایی شده است. مشکل اصلی این گروه هم با
اصولگرایان معتدل و میانهرو است. اصولگرایان معتدل و میانهرو در بسیاری
از مسائل نمیدانند چه باید بکنند. به فرض آنها نمیدانند که با آمریکا
باید چه کرد، درباره مسائل هستهای استراتژی واحدی ندارند و درباره
دانشگاهها برنامه خاصی را دنبال نمیکنند. زمانی که آرای مردم به سمت
تندروهای اصولگراست این عده از وضعیت رضایت دارند، اما زمانی که آرای مردم
مثلا به سمت آقای هاشمی میرود این عده بهعنوان اینکه احساس تکلیف
میکنند تلاش میکنند در مقابل سیاستهای طرف مقابل ایستادگی کنند.
تکلیف
اصولگرایان تندرو مشخص است، اما وضعیت اصولگرایان دیگر مشخص نیست و «نیمی
از آنها به ترکستانند و نیم دیگر به ابیانه». از نظر علم سیاست گروهی که
هدف و آرمان مشخصی داشته باشند بهراحتی میتوانند رهبری یک جمع گسترده را
به دست بگیرند. البته یک گروه تندرو «همه» یا «هیچ» همیشه در کوتاهمدت
موفق میشود. مطمئنا در بلندمدت وضعیت جامعه به آن سادگی که جبهه پایداری
فکر میکند نیست. جبهه پایداری نهایتا پنج سال تا ده سال قادر خواهد بود
اداره جامعه را به دست بگیرد، بعد جامعه مسیرخود راخواهد رفت. دلیل این
مساله هم واضح و روشن است؛ چراکه جبهه پایداری برای بسیاری از مشکلات جامعه
پاسخ واقعی و حقیقی ندارند. این جبهه نه برای اقتصاد مدرن قرن بیستویکم
پاسخ مناسبی دارد، نه برای مساله زنان پاسخ مناسبی دارد، نه برای مشکلات
اقلیتها پاسخ مناسبی دارند و نه برای مسائل حقوق بشر پاسخ مناسب دارد.
جبهه پایداری تنها به آرمانها و اهداف نگاه میکند و برای مشکلات حقیقی
جامعه کوچکترین پاسخ مناسبی ندارد. هنگامی که گروهی برای مسائل واقعی
جامعه پاسخ مناسبی ندارد، قادر نیست برای بلندمدت جامعه را اداره کند.
احمدینژاد به شکلهای مختلف در اندیشه بازگشت به قدرت است. وی چه استراتژی برای خود برگزیده است؟
اصولگرایان
در خلأ رهبری بهسر میبرند.البته این مساله شامل تندروهای اصولگرا
نمیشود؛ چراکه آنها لیدرشان مشخص است. بدنه اصلی اصولگرایان فاقد راهبر
واحد و منسجم است.
احمدینژاد انسان فوق العاده
باهوشی است.احمدینژاد هم اکنون خلأ رهبری در بین اصولگرایان را به خوبی
مشاهده میکند.به همین دلیل احساس میکند میتواند دوباره جایگاه خود را به
دست بیاورد. اتفاقا وی نگاه درستی هم به این مساله دارد و درست فکر
میکند. دلیل این هم بیسر بودن جریان اصولگرایی است. این بیسربودن هیچ
ربطی هم به درگذشت آیتا... مهدویکنی و یا آقای عسکراولادی ندارد. زمانی
که آنها زنده هم بودند این عدم انسجام در بین اصولگرایان وجود داشت.
نکته
بعد اینکه احمدینژاد بهخوبی به این نکته واقف است که اگر به فرض همین
فردا هم انتخابات برگزار شود وی در حدود ده تا پانزده میلیون رأی خواهد
داشت. به نظر من در این زمینه هم حق با احمدینژاد است. به نظر من هم اگر
همین فردا انتخابات برگزار شود، احمدینژاد بین ده تا پانزده میلیون رأی
دارد. هفتاد تا هشتاد درصد مردم روستاها و شهرهای کوچک دوباره به
احمدینژاد رأی خواهند داد. دلیل آن هم پولهایی بود که احمدینژاد به
روستاها و شهرهای کوچک برد و در آنجا هزینه کرد. مردم روستاها و شهرهای
کوچک در احمدینژاد فردی از جنس خودشان مشاهده میکنند. گمان میکنند
احمدینژاد از جنس خودشان است. احمدینژاد برای عوام نوعی سمبل است همچنان
که چاوز در ونزوئلا بود. این یکی از خصوصیات جوامع کمتر توسعهیافته است که
با چنین چهرههایی راحتتر ارتباط برقرار میکنند. نکته بعد اینکه
احمدینژاد هنوز افرادی را در اطراف خود میبیند. همه احمدینژاد را تنها
نگذاشتند، همه به احمدینژاد پشت نکردند. صادق محصولی، عبدالرضا داوری،
اسفندیار رحیممشایی، حمید بقایی، شمسالدین حسینی، غلامحسین الهام و خیلی
دیگر از افراد هنوز در رکاب احمدینژاد هستند و به وی پشت نکردهاند. بعد
از انتخابات24خرداد تا حدودی ساکت شدند اما به هر حال جزو نیروهای کارآمد
احمدینژاد قلمداد میشوند.
بهدلیل اینکه ایران
دارای جامعه سادهای است شما زیاد هم به احزاب سازمانیافته و متشکل نیاز
ندارید. مجموعه افرادی که در کنار احمدینژاد هستند، کاریزمای احمدینژاد،
مجموعه امکاناتی که در اختیار آنها قرار دارد و شاید از همه مهمتر خلأ
رهبری در بین اصولگرایان اتفاقا شرایط مطلوبی را برای بازگشت احمدینژاد به
عرصه قدرت فراهم کرده است. تنها کار برای ممانعت از بازگشت احمدینژاد عدم
احرازصلاحیت اوست. اما به نظر من با این روش هیچ مشکلی حل نخواهد شد،
همچنان که با عدم احراز صلاحیت آقایهاشمی در انتخابات سال92 چیز زیادی
تغییر نکرد. احمدینژاد در صورت عدم حضور شخص دیگری مانند غلامحسین الهام
یا شمسالدین حسینی را جلو میفرستد. احمدینژاد خیلی نیرو دارد که به درد
این کار بخورد. بنده معتقدم ما قبل از اینکه به انتخابات ریاستجمهوری
برسیم انتخابات مجلس را پیش رو داریم که از اهمیت بسیار بالایی برخوردار
است. من معتقدم رأی جریان احمدینژاد به مراتب از رأی اصولگرایان در
انتخابات مجلس بیشتر خواهد شد.
یعنی شما معتقدید احمدینژاد عزم خود را برای انتخابات ریاستجمهوری سال96 جزم کرده است؟
بله؛صد
درصد. احمدینژاد هم خود را برای انتخابات مجلس آماده میکند و هم برای
انتخابات ریاستجمهوری. احمدینژاد همه مسائل کشور را بهخوبی رصد میکند و
نسبت به آنها فهم و آگاهی دارد. نمیتوان برای وی سهمی در آگاهی قائل نشد؛
اتفاقا باید قائل شد. تنها و تنها یک خطر احمدینژاد را تهدید میکند و آن
هم موفقیت آقای روحانی و اصلاحطلبان است. اگر آقای روحانی در زمینه
هستهای موفق شود در آن شرایط کار احمدینژاد خیلی مشکل خواهد شد.اما اگر
آقای روحانی به هر دلیلی موفق نشود گره کور هستهای را باز کند در آن صورت
شانس آقای احمدینژاد هم برای انتخابات مجلس در اسفند94 و هم در انتخابات
ریاستجمهوری سال96 خیلی زیاد میشود.
روزهای
سرنوشتساز پرونده هستهای ایران فرارسیده است و در هفتههای آتی نتیجه
مذاکرات بیشمار والبته پرفشار تیم مذاکرهکننده ایران با کشورهای موسوم
به1+5مشخص خواهد شد. به نظر شما مذاکرات هستهای چه سرانجامی پیدا خواهد
کرد؟
در این زمینه بحثها و صحبتهای
بیشماری مطرح شده است. من در کل فکر میکنم نتیجه این مذاکرات مثبت است و
ما به توافق میرسیم. دلیل سخنم هم این است که هم ایران و هم مردان سیاسی
در کاخ سفید به این نتیجه رسیدهاند که این توافق به سود هر دو طرف است.
اگر توافق صورت بگیرد آقای روحانی بهراحتی قادر خواهد بود بسیاری از
مشکلات اقتصادی را حل و فصل کند. درعین حال دموکراتها در آمریکا هم برای
انتخابات سال آینده ریاستجمهوری میتوانند عنوان کنند که یکی از مهمترین
پروندههای سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا که سابقه35ساله دارد را به
نتیجه رساندهاند. کشورهای غربی هم به این نتیجه رسیدهاند که بر سر برخی
از مسائل مانند جریانهای رادیکال باید با ایران توافق داشته باشند. در
شرایط فعلی ایران و آمریکا در برخی از زمینهها در یک جبهه قرار دارند.
ایران و آمریکا در زمینه افغانستان، امنیت خلیجفارس، عراق، وضعیت کردستان
عراق و حتی در زمینه وحدت و انسجام لبنان دارای اتفاقنظر هستند. لذا من
فکر میکنم که مجموعه این عوامل باعث میشود که اتفاقا آمریکاییها هم به
دنبال این مساله باشند که گره مساله هستهای هرچه زودتر باز شود. ایران هم
تمایل دارد که گره مساله هستهای هرچه زودتر باز شود. اغلب مسئولان خواهان
پایان مناقشه هستهای ایران و غرب هستند. درنتیجه محتملترین گزینه در
هفتههای آینده رسیدن به توافق خواهد بود.
گزارش خطا
آخرین اخبار