تازه عروس قاتل با یک اشتباه مضحک خودش را لو داد!

چندی قبل گزارش ناپدید شدن مردی جوان به نام مهران به پلیس پایتخت اعلام شد. او تازه دامادی بود که به گفته همسرش برای رفتن به محل کارخود از خانه خارج شده و دیگر برنگشته بود. در این شرایط جستوجو برای یافتن مهران تازه داماد ناپدید شده آغاز شد تا اینکه ۳ روز بعد اتفاق عجیبی رقم خورد.
پیامک عجیب
به گزارش صدای ایران از همشهری، «جسد مهران را کجا مخفی کردهای، حواست بود کسی آن اطراف نباشد؟ مبادا لو برویم؟» این پیام عجیبی بود که همسر مهران تازه داماد ناپدید شده، به اشتباه در گروه خانوادگی همسرش فرستاد. او، اما فورا متوجه اشتباهش شد و پیامش را پاک کرد. دیگر دیر شده بود، چون اعضای گروه با دیدن این پیام هولناک، با پلیس تماس گرفتند و تازه عروس (همسر تازه داماد ناپدید شده) دستگیر شد.
رازگشایی
تازه عروس اگرچه طفره میرفت و اصرار بر بیگناهی داشت، اما در ادامه اسرار ناپدید شدن همسرش مهران را فاش کرد. او گفت که همسرش را به قتل رسانده و از یک دوست قدیمی خود خواسته تا جسد مهران را به اطراف تهران ببرد و در منطقه بیابانی رها کند. با اعتراف این زن، همدست وی دستگیر شد و با اعترافات او، جسد مهران نیز در بیابانهای اطراف تهران کشف شد. متهمان این پرونده به دستور بازپرس جنایی تهران، در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند و تحقیقات از آنها ادامه دارد.
حواس پرتی خانم روانشناس
تازه عروس متولد سال ۷۲ است و لیسانس روانشناسی دارد. او میگوید که حواس پرتی کار دستش داد و موجب شد تا اسرار هولناک قتل شوهرش فاش شود. گفت و گوی همشهری با تازه عروس را میخوانید.
در ابتدا بگو که چه شد تصمیم به قتل شوهرت بگیری؟
چون مرا فریب داد.
چطور فریبت داد؟
وقتی با مهران آشنا شدم، به من گفت که در کانادا تحصیل کرده و از دانشگاههای معتبر آنجا، مدرک دکترا گرفته است. من هم به او اعتماد کردم، اما بعد از ازدواج متوجه شدم که همه حرف هایش دروغ بوده است. او اصلا به کشور کانادا نرفته بود. دیپلمش را هم به زور گرفته بود. میگفت مدیر یک شرکت بازرگانی است، اما یک کارمند معمولی بود و در شرکت بازاریابی میکرد.
چرا چنین دروغهای به تو گفت و متوجه نشدی؟
چون به او اعتماد کردم. تحقیقی هم انجام ندادم. من در یک خانواده نسبتا پولدار بزرگ شدهام. فکر میکنم دلیل اینکه چنین دروغهای بزرگی بود، این بود که مبادا به او جواب منفی بدهم.
چند وقت با او زندگی کردی؟
یک سال.
برگردیم به سراغ پرونده قتل. چطور او را کشتی؟
از روزی که متوجه دروغ هایش شدم، از او متنفر شدم و حس میکردم فقط با کشتن او آرام میگیرم. برای اجرای این سناریو، قرص سیانور تهیه کردم. روز حادثه به من گفت که معده اش درد میکند. من هم سیانور را داخل کپسول قرار دادم و مهران با تصور اینکه قرص معده است، آن را خورد.
بعد از قتل چه کردی؟
به یکی از دوستان قدیمیام زنگ زدم. اسمش نیما و هم دانشگاهیام بود. خیلی به او اعتماد داشتم. برایش تعریف کردم که چه اتفاقی افتاده است. او هم خودش را رساند و جسد مهران را با خودش برد که در بیابانهای اطراف تهران مخفی کند. درواقع به من کمک کرد، اما حواس پرتی من کار دستم داد.
منظورت همان پیامک اشتباهی است که در گروه خانوادگی همسرت فرستادی؟
درسته. بعد از قتل همسرم، نتوانستم بخوابم. ۳ شب بود که نخوابیده بودم و اصلا حالم خوب نبود. همزمان با نیما همدستم نیز چت میکردم. به اشتباه پیام را در گروه خانوادگی همسرم در واتس آپ فرستادم. چون آنها هم در گروه در حال فرستادن پیام بودند. هرچند فورا پیامم را پاک کرده، اما دیگر کار از کار گذشته بود.
چرا به جای گرفتن جان همسرت، درخواست طلاق ندادی؟
اشتباه کردم. او زندگی مرا ویران کرده بود و خودم را بازنده و فریب خورده میدیدم. دلم میخواست از مهران انتقام بگیرم، اما حالا که اینجا ایستادهام، میبینم ارزش این همه کینه نداشت، چون من از شدت عذاب وجدان، زنده نخواهم ماند.