مشکل شما با «ترمز داشتن» چیست؟
سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای ناطق نوری در مجلس ختم مرحوم حاج ابوالفضل حاجی حیدری، با تحلیلهای متفاوتی ازسوی سیاسیون و اصحاب رسانه مواجه شد.
محمدحسین معزی با این مقدمه در خبرآنلاین نوشت: از جمله جناب آقای حسین شریعتمداری، در ستون یادداشت روز کیهان مورخ چهارشنبه هفتم اسفندماه به طرح انتقاداتی از این سخنرانی پرداختند. انتقادات ایشان به سه علت محتوا، وزن روزنامه و پیشینه ایشان در طرح انتقادات اینچنینی، خود محل انتقاد است و متن ذیل نقدی به مطلب آن مدیرمسئول محترم میباشد.
مدیرمسئول محترم روزنامه کیهان، با ذکر یک جمله از حجتالاسلام ناطق نوری، مبنی بر اینکه "هماکنون یکی از بدبختیهای کشور ما این است که گرفتار تندروها و بیترمزها هستیم"، به آن عکسالعمل نشان داده و میافزاید: مادام که برای "تندروی" و "بیترمزی"مصداق و نمونهای ارائه نشود، نمیتوان درباره آن به قضاوت نشست.
آقای ناطق تاکید میکند که هماکنون کشور ما گرفتار تندروها و بیترمزهاست، بنابراین تعریف مشخصی از تندروی دارد و افراد و جریاناتی را میشناسد که به عقیده او برای کشور، "بدبختی" و "گرفتاری" به بار آوردهاند! و اگرچه آدرس و نشانهای از تندروها و بیترمزهای مورد نظر خویش ارائه نکرده ولی با توجه به مواضع اخیر وی و گرایش سیاسی جدیدی که احتمالا پیدا کرده میتوان حدس زد، چه کسانی را تندرو و بیترمز میدانند. لذا آقای شریعتمداری با این استدلال که آدرس و نشانهای ازتندوری ارائه نشده است، به حدس و گمانهزنی روی آورده و شخصا سعی در پیدا کردن آدرس تندروها نموده و جالب اینکه در این مسیر منزل خود را یافتهاند.
باید به آقای شریعتمداری یادآور شد که همانطور که ذکر کردهاید، آقای ناطق نوری تعریف مشخصی از تندروی دارد و اگر مطالب گفتهشده را تمام و کمال در "وجیزه" خود میآوردید، این تعریف برای خوانندگان آن روزنامه نیز مشخص میشد و حاجتی به حدس و گمانه نبود. متن کامل این بخش از سخنرانی آقای ناطق نوری، آنگونه که در بسیاری جراید و در خبرگزاری ایسنا آمده است، چنین است: "انسان های باتقوا تندرو نیستند، معتدل هستند. الان یکی از بدبختیهای کشور ما این است که گرفتار تندروها و بیترمزها هستیم. حال چه چپ، چه راست باشد. تندروی و نامتعادل حرکت کردن به کشور و انقلاب ضربه میزند. ما میزان داریم و میزان ولی فقیه و ولی امر مسلمین است. معنا و ابعاد ولایت فقیه نیز بیان شده است. اوامر ولی، مولوی و ارشادی است و اینکه تکلیفمان در مولوی و ارشادی چیست نیز بیان شده است. حال برخی کاسههای داغتر از آش هستند که اینها زمان امیرالمؤمنین هم بودند و آخر سر هم جزو خوارج شدند."
همین چند سطر که مدیرمسئول محترم از چاپ کامل آن در یادداشت خود خودداری ورزیدهاند، کاملا مبین منظور و خط فکری گوینده بوده و آدرس و نشانه مناسبی از معیار تندروی و بیترمزی، اعم از چپ و راست، به دست میدهد و نیازی به گمانههای کیهانی و آدرسیابیهای شخصی ندارد. باید از آقای شریعتمداری پرسید مشکل شما با آدرس داده شده چیست و چرا از درج کامل آن در یادداشت خود اجتناب کردهاید؟ غیر از این است که مایلید اذهان خوانندگان محترم را نه به منظور اصلی گوینده، بلکه به آدرس ساخته و پرداخته خود سوق داده و نتیجهگیری مطلوب خویش را بنمایید؟
شما در ادامه نوشته خود مجددا و احتمالا برای هزارمین بار طی چندسال اخیر وقایع سال 88 را از زاویه و با نگاه مشهور و مختص خودتان خلاصهنویسی کرده و متعاقبا تمام تلاش خود را جهت گنجاندن سخنان آقای ناطق نوری در بستر وقایع سال 88 به کار بستهاید. در حالیکه بحث تندرویها و بیترمزیها محدود به آن وقایع نیست که سعی در ارتباط دادن این دو به یکدیگر دارید. چه پیش از آن و چه پس از آن، چه در دوره زمامداری اجرایی و تقنینی اصلاحطلبان و چه در زمان مشابه برای اصولگرایان، افراطیهای دو طرف که یک وجه مشترک دارند و آن هم این است که چشم دیدن هیچ گرایش و طیف دیگری را ندارند و آرزویشان این است که ریشه غیر همفکرانشان در فضای سیاسی و فکری کشور از بن زده شود، لطمات زیادی را به کشور زده و بحرانهای گوناگونی را خلق کردهاند.
امروز هم افراط و تفریطها چون گذشته و بلکه بیشتر دیده میشود و یکی از اصلیترین عوامل رشد بداخلاقیهای سیاسی سالهای اخیر نیز همین افراط و تفریطها هستند که چون آفتی جلوی پیشرفت صحیح و سریع کشور را گرفتهاند. کافی است نگاهی به موضوعات، نقدها و تحلیلهای مندرج در وبسایتها، نشریات و بلندگوهای افراطی جناحهای اصلی کشور بیندازید تا ببینید که چگونه تمام اهتمام خود را نه در جهت پیشرفت و آبادانی کشور، سعادت مردم و پیادهسازی اسلام واقعی، بلکه در جهت اغراض سیاسی خویش و حذف کامل طرف مقابل به کار گرفتهاند.
متأسفانه این روش استدلالی و این مشی شناختهشده آقای شریعتمداری در ممزوج کردن واقعیات با گمانهها و به هم آمیختن قطعیات با احتمالات و متعاقبا نتیجهگیری مطلوب و تعیین تکلیف کردن برای افراد، افکار و گروهها، به کرات منجر به بروز همان تندوریهایی شده است که میتواند کشور را با آسیب جدی روبهرو کند و صد البته که کرده است.
جناب شریعتمداری، یک خطای شما این بوده است که در سالهای اخیر به حدی تندروی کردهاید که دیگر نمیتوانید آن را انکار کنید. لذا خطای دومی را مرتکب میشوید که همانا توجیه، تکریم و تشویق تندروی است. نوشتهاید که واژه بیترمز اولین بار در دوران جنگ تحمیلی توسط دشمن خارجی و دنبالههای داخلی آنها به کار گرفته شد و سپس دلیل میآورید که شما هم به گونهای بر این باورید که بسیجی، بیترمز است. جناب آقای شریعتمداری، باور حضرتعالی غلط بوده و نیاز به اصلاح جدی دارد. اگر واژه "بیترمز" در دوران جنگ تحمیلی از سوی دشمن و ایادی داخلی آنها به بسیج و بسیجیان نسبت داده شده بود، جوابشان آن است که خیر، بسیجی بیترمز نیست، بسیجی واقعی هم گاز دارد و هم ترمز و به موقع از هر دوی آنها استفاده میکند.
آیا این بزرگترین ظلم در حق مفهوم بسیجی نیست که به دفاع غلط از آن بپردازید؟ چرا برای توجیه رفتار سیاسی خود و برخی دیگر، از بسیجی مایه میگذارید و بدتر آنکه مفهوم بسیجی را به غلط تئوریزه میکنید؟ مشکل شما با ترمز داشتن چیست؟ آیا نه این است که ترمز داشتن بخشی از رفتار عقلانی و منطقی بشر است؟
شما در بخش دیگری از "وجیزه" خود خطاب به آقای ناطق نوری مینویسید: "حضرتعالی و بسیاری از مسئولان و صاحبمنصبان دیگر، پست و مقام و زندگی آرام و بیدغدغه خود را مدیون فداکاری و پاکبازی کسانی هستید و هستیم که آنان را "تندرو" مینامید!". جناب آقای شریعتمداری! این یک مغالطه آشکار و تأسفانگیز است که شوربختانه سالهاست در فضای سیاسی کشور تزریق میشود. برخلاف این مغالطه، حساب آنانی که همه ما مدیون فداکاری و پاکبازی آنها هستیم از حساب کسانی که امروز در کشور تندروی و بیترمزی میکنند، کاملا جداست. اما در کمال تأسف، بخش قابل توجهی از بیترمزهای امروزی که متأسفانه خاستگاه جناح راستی هم دارند، مدتهاست که دست به مصادره اعتبار بسیجیها، رزمندگان، جانبازان، شهدا و خانواده شهدا زده و نماینده خودخوانده این عزیزان شدهاند و البته که از این اعتبار حظ اکمل را نیز برده و میبرند. این در حالی است که خط فکری و رفتاری بسیاری از این عزیزان، کوچکترین قرابتی با افراط و تفریط نداشته و ندارد.
حساب تندروهای جناح چپ نیز که مدتهاست معین است و روزهایی که شعار "توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد" سر میدادند، همین ترمز مورد بحث را بریده بودند. تندروهای هر دو جناح چپ و راست، هر کدام در مقطعی منجر به پاره پاره شدن طیفهای سیاسی و ایجاد انزجار بسیاری از تودههای مردم از یکدیگر شده و بحرانهای اجتماعی و سیاسی را در کشور ما رقم زدهاند. هنر آن است که بتوان حداکثر تودههای مردمی و طیفهای سیاسی را در کنار هم نگه داشت و از تعامل سازنده آنان در جهت پیشرفت و اعتلای کشور و سعادت عامه مردم بهره گرفت.
این بیهنری است که اقلیتی حضور و ظهور جریانهای غیرهمفکر را برنتابند و تصور کنند که یک اندیشه خاص و یک اقلیت سیاسی از کیفیت و کمیت لازم برای هدایت صحیح کشور و مردم برخوردار است. با تأسف، شما هم گاهی در این بیهنریها نقشهایی ایفا میکنید. بنابراین جناب آقای شریعتمداری، از یک سوی، موضع و منظور آقای ناطق نوری کاملا روشن است و نیازی به "گمانهزنیهای کیهانی" حضرتعالی ندارد. ایشان به حضور همه طیفها و سلیقهها در صحنه سیاسی و اجرایی کشور معتقد بوده و هست و فقط افراط و تفریطیها را، چه چپ و چه راست، عامل "بدبختی" و "گرفتاری" کشور میداند. به علاوه، این اعتقاد، باور جدیدی نیست که شما را پریشان "گرایش سیاسی جدید" او کند. زیرا که در تاریخچه فعالیت اجرایی و سیاسی وی از ابتدای انقلاب تاکنون، مجموعهای از تعامل و همکاری نزدیک با افرادی از طیفهای مختلف دیده میشود. اگر جز این فکر میکنید که از "وجیزه"تان پیداست که اینگونه است، معلوم میشود که برخلاف تصورتان آقای ناطق نوری را نه حالا و نه هیچوقت نمیشناختهاید.
از سوی دیگر، شما معتقدید و مکررا نیز نوشته و گفتهاید که جناح اصلاحطلب، از صدر تا ذیل، نباید به فضای سیاسی ایران برگردد. نگاه ویژه حضرتعالی به معتدلهای جناح اصولگرا مانند آقایان حسن روحانی، حسن خمینی و خود آقای ناطق نوری هم که بر همگان روشن است و در همین "وجیزه"تان نیز کنایهای به آنها داشتهاید. لذا موضع سیاسی حضرتعالی نیز در منتهیالیه سمت راست جناح راست، جایی در همسایگی افراطیها و با فاصله از مرزهای اعتدال قابل تعریف است. همین مرزی که علیرغم میل شما فعلا مردم کشورمان آن را برگزیدهاند و برای مدتی باید آن را تحمل کنید. در نتیجه، نقطه اصلی اختلاف حضرتعالی با امثال آقای ناطق نوری و انگیزه اصلی تحریر "وجیزه" کذایی و برخی دیگر از نقدها و تحلیلهای شما در روزنامه کیهان نیز همین فاصله است.
به عبارت دیگر شما با امثال آقای ناطق نوری اشتراک جناحی کمی دارید و این امری پذیرفته است. اما آنچه پذیرفته نیست این است که از دایره انصاف خارج شده و با خودمعیارپنداری، به خوانندگان خود القا کنید که کسانی که با شما سنخیت سیاسی و فکری ندارند به "مفسدین فیالارض" و "وطنفروش"ها نزدیک شدهاند و حضرتعالی و برخی دیگر در زمره "نیروهای پاکباخته و متعهد نظام و حزبالله همیشه پا به رکاب اسلام و انقلاب" هستید.
با وجود آنچه گفته شد، باز هم جای شکرش باقی است که شما با وجود سرعت زیاد در تعیین تکلیف برای "همه"، برخلاف کسانی که به دفاع از آنان برخاستهاید، هنوز قائل به استفاده از نیش ترمزی هستید. برای مثال این حداقل احترام و اندک انصافی که نه همیشه اما اکثرا در نوشتهها و گفتههایتان رعایت میکنید، مثالی از ترمز داشتن شماست و بابت آن باید از شما سپاسگزار بود.
در پایان اشاره به سخن آغازین شما خالی از لطف نیست، آنجا که از آقای ناطق نوری به عنوان دوست و برادر یاد کرده و عنوان کردهاید که ایشان را میشناسید. گذشته از میزان شناخت شما از ایشان که به آن اشاره شد، مطمئنا و متقابلا آقای ناطق نوری نیز با فتوت و جوانمردی که از وی سراغ داریم شما را دوست و برادر خود میدانند. البته چه نوع دوستی، از خودشان بپرسید.
محمدحسین معزی با این مقدمه در خبرآنلاین نوشت: از جمله جناب آقای حسین شریعتمداری، در ستون یادداشت روز کیهان مورخ چهارشنبه هفتم اسفندماه به طرح انتقاداتی از این سخنرانی پرداختند. انتقادات ایشان به سه علت محتوا، وزن روزنامه و پیشینه ایشان در طرح انتقادات اینچنینی، خود محل انتقاد است و متن ذیل نقدی به مطلب آن مدیرمسئول محترم میباشد.
مدیرمسئول محترم روزنامه کیهان، با ذکر یک جمله از حجتالاسلام ناطق نوری، مبنی بر اینکه "هماکنون یکی از بدبختیهای کشور ما این است که گرفتار تندروها و بیترمزها هستیم"، به آن عکسالعمل نشان داده و میافزاید: مادام که برای "تندروی" و "بیترمزی"مصداق و نمونهای ارائه نشود، نمیتوان درباره آن به قضاوت نشست.
آقای ناطق تاکید میکند که هماکنون کشور ما گرفتار تندروها و بیترمزهاست، بنابراین تعریف مشخصی از تندروی دارد و افراد و جریاناتی را میشناسد که به عقیده او برای کشور، "بدبختی" و "گرفتاری" به بار آوردهاند! و اگرچه آدرس و نشانهای از تندروها و بیترمزهای مورد نظر خویش ارائه نکرده ولی با توجه به مواضع اخیر وی و گرایش سیاسی جدیدی که احتمالا پیدا کرده میتوان حدس زد، چه کسانی را تندرو و بیترمز میدانند. لذا آقای شریعتمداری با این استدلال که آدرس و نشانهای ازتندوری ارائه نشده است، به حدس و گمانهزنی روی آورده و شخصا سعی در پیدا کردن آدرس تندروها نموده و جالب اینکه در این مسیر منزل خود را یافتهاند.
باید به آقای شریعتمداری یادآور شد که همانطور که ذکر کردهاید، آقای ناطق نوری تعریف مشخصی از تندروی دارد و اگر مطالب گفتهشده را تمام و کمال در "وجیزه" خود میآوردید، این تعریف برای خوانندگان آن روزنامه نیز مشخص میشد و حاجتی به حدس و گمانه نبود. متن کامل این بخش از سخنرانی آقای ناطق نوری، آنگونه که در بسیاری جراید و در خبرگزاری ایسنا آمده است، چنین است: "انسان های باتقوا تندرو نیستند، معتدل هستند. الان یکی از بدبختیهای کشور ما این است که گرفتار تندروها و بیترمزها هستیم. حال چه چپ، چه راست باشد. تندروی و نامتعادل حرکت کردن به کشور و انقلاب ضربه میزند. ما میزان داریم و میزان ولی فقیه و ولی امر مسلمین است. معنا و ابعاد ولایت فقیه نیز بیان شده است. اوامر ولی، مولوی و ارشادی است و اینکه تکلیفمان در مولوی و ارشادی چیست نیز بیان شده است. حال برخی کاسههای داغتر از آش هستند که اینها زمان امیرالمؤمنین هم بودند و آخر سر هم جزو خوارج شدند."
همین چند سطر که مدیرمسئول محترم از چاپ کامل آن در یادداشت خود خودداری ورزیدهاند، کاملا مبین منظور و خط فکری گوینده بوده و آدرس و نشانه مناسبی از معیار تندروی و بیترمزی، اعم از چپ و راست، به دست میدهد و نیازی به گمانههای کیهانی و آدرسیابیهای شخصی ندارد. باید از آقای شریعتمداری پرسید مشکل شما با آدرس داده شده چیست و چرا از درج کامل آن در یادداشت خود اجتناب کردهاید؟ غیر از این است که مایلید اذهان خوانندگان محترم را نه به منظور اصلی گوینده، بلکه به آدرس ساخته و پرداخته خود سوق داده و نتیجهگیری مطلوب خویش را بنمایید؟
شما در ادامه نوشته خود مجددا و احتمالا برای هزارمین بار طی چندسال اخیر وقایع سال 88 را از زاویه و با نگاه مشهور و مختص خودتان خلاصهنویسی کرده و متعاقبا تمام تلاش خود را جهت گنجاندن سخنان آقای ناطق نوری در بستر وقایع سال 88 به کار بستهاید. در حالیکه بحث تندرویها و بیترمزیها محدود به آن وقایع نیست که سعی در ارتباط دادن این دو به یکدیگر دارید. چه پیش از آن و چه پس از آن، چه در دوره زمامداری اجرایی و تقنینی اصلاحطلبان و چه در زمان مشابه برای اصولگرایان، افراطیهای دو طرف که یک وجه مشترک دارند و آن هم این است که چشم دیدن هیچ گرایش و طیف دیگری را ندارند و آرزویشان این است که ریشه غیر همفکرانشان در فضای سیاسی و فکری کشور از بن زده شود، لطمات زیادی را به کشور زده و بحرانهای گوناگونی را خلق کردهاند.
امروز هم افراط و تفریطها چون گذشته و بلکه بیشتر دیده میشود و یکی از اصلیترین عوامل رشد بداخلاقیهای سیاسی سالهای اخیر نیز همین افراط و تفریطها هستند که چون آفتی جلوی پیشرفت صحیح و سریع کشور را گرفتهاند. کافی است نگاهی به موضوعات، نقدها و تحلیلهای مندرج در وبسایتها، نشریات و بلندگوهای افراطی جناحهای اصلی کشور بیندازید تا ببینید که چگونه تمام اهتمام خود را نه در جهت پیشرفت و آبادانی کشور، سعادت مردم و پیادهسازی اسلام واقعی، بلکه در جهت اغراض سیاسی خویش و حذف کامل طرف مقابل به کار گرفتهاند.
متأسفانه این روش استدلالی و این مشی شناختهشده آقای شریعتمداری در ممزوج کردن واقعیات با گمانهها و به هم آمیختن قطعیات با احتمالات و متعاقبا نتیجهگیری مطلوب و تعیین تکلیف کردن برای افراد، افکار و گروهها، به کرات منجر به بروز همان تندوریهایی شده است که میتواند کشور را با آسیب جدی روبهرو کند و صد البته که کرده است.
جناب شریعتمداری، یک خطای شما این بوده است که در سالهای اخیر به حدی تندروی کردهاید که دیگر نمیتوانید آن را انکار کنید. لذا خطای دومی را مرتکب میشوید که همانا توجیه، تکریم و تشویق تندروی است. نوشتهاید که واژه بیترمز اولین بار در دوران جنگ تحمیلی توسط دشمن خارجی و دنبالههای داخلی آنها به کار گرفته شد و سپس دلیل میآورید که شما هم به گونهای بر این باورید که بسیجی، بیترمز است. جناب آقای شریعتمداری، باور حضرتعالی غلط بوده و نیاز به اصلاح جدی دارد. اگر واژه "بیترمز" در دوران جنگ تحمیلی از سوی دشمن و ایادی داخلی آنها به بسیج و بسیجیان نسبت داده شده بود، جوابشان آن است که خیر، بسیجی بیترمز نیست، بسیجی واقعی هم گاز دارد و هم ترمز و به موقع از هر دوی آنها استفاده میکند.
آیا این بزرگترین ظلم در حق مفهوم بسیجی نیست که به دفاع غلط از آن بپردازید؟ چرا برای توجیه رفتار سیاسی خود و برخی دیگر، از بسیجی مایه میگذارید و بدتر آنکه مفهوم بسیجی را به غلط تئوریزه میکنید؟ مشکل شما با ترمز داشتن چیست؟ آیا نه این است که ترمز داشتن بخشی از رفتار عقلانی و منطقی بشر است؟
شما در بخش دیگری از "وجیزه" خود خطاب به آقای ناطق نوری مینویسید: "حضرتعالی و بسیاری از مسئولان و صاحبمنصبان دیگر، پست و مقام و زندگی آرام و بیدغدغه خود را مدیون فداکاری و پاکبازی کسانی هستید و هستیم که آنان را "تندرو" مینامید!". جناب آقای شریعتمداری! این یک مغالطه آشکار و تأسفانگیز است که شوربختانه سالهاست در فضای سیاسی کشور تزریق میشود. برخلاف این مغالطه، حساب آنانی که همه ما مدیون فداکاری و پاکبازی آنها هستیم از حساب کسانی که امروز در کشور تندروی و بیترمزی میکنند، کاملا جداست. اما در کمال تأسف، بخش قابل توجهی از بیترمزهای امروزی که متأسفانه خاستگاه جناح راستی هم دارند، مدتهاست که دست به مصادره اعتبار بسیجیها، رزمندگان، جانبازان، شهدا و خانواده شهدا زده و نماینده خودخوانده این عزیزان شدهاند و البته که از این اعتبار حظ اکمل را نیز برده و میبرند. این در حالی است که خط فکری و رفتاری بسیاری از این عزیزان، کوچکترین قرابتی با افراط و تفریط نداشته و ندارد.
حساب تندروهای جناح چپ نیز که مدتهاست معین است و روزهایی که شعار "توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد" سر میدادند، همین ترمز مورد بحث را بریده بودند. تندروهای هر دو جناح چپ و راست، هر کدام در مقطعی منجر به پاره پاره شدن طیفهای سیاسی و ایجاد انزجار بسیاری از تودههای مردم از یکدیگر شده و بحرانهای اجتماعی و سیاسی را در کشور ما رقم زدهاند. هنر آن است که بتوان حداکثر تودههای مردمی و طیفهای سیاسی را در کنار هم نگه داشت و از تعامل سازنده آنان در جهت پیشرفت و اعتلای کشور و سعادت عامه مردم بهره گرفت.
این بیهنری است که اقلیتی حضور و ظهور جریانهای غیرهمفکر را برنتابند و تصور کنند که یک اندیشه خاص و یک اقلیت سیاسی از کیفیت و کمیت لازم برای هدایت صحیح کشور و مردم برخوردار است. با تأسف، شما هم گاهی در این بیهنریها نقشهایی ایفا میکنید. بنابراین جناب آقای شریعتمداری، از یک سوی، موضع و منظور آقای ناطق نوری کاملا روشن است و نیازی به "گمانهزنیهای کیهانی" حضرتعالی ندارد. ایشان به حضور همه طیفها و سلیقهها در صحنه سیاسی و اجرایی کشور معتقد بوده و هست و فقط افراط و تفریطیها را، چه چپ و چه راست، عامل "بدبختی" و "گرفتاری" کشور میداند. به علاوه، این اعتقاد، باور جدیدی نیست که شما را پریشان "گرایش سیاسی جدید" او کند. زیرا که در تاریخچه فعالیت اجرایی و سیاسی وی از ابتدای انقلاب تاکنون، مجموعهای از تعامل و همکاری نزدیک با افرادی از طیفهای مختلف دیده میشود. اگر جز این فکر میکنید که از "وجیزه"تان پیداست که اینگونه است، معلوم میشود که برخلاف تصورتان آقای ناطق نوری را نه حالا و نه هیچوقت نمیشناختهاید.
از سوی دیگر، شما معتقدید و مکررا نیز نوشته و گفتهاید که جناح اصلاحطلب، از صدر تا ذیل، نباید به فضای سیاسی ایران برگردد. نگاه ویژه حضرتعالی به معتدلهای جناح اصولگرا مانند آقایان حسن روحانی، حسن خمینی و خود آقای ناطق نوری هم که بر همگان روشن است و در همین "وجیزه"تان نیز کنایهای به آنها داشتهاید. لذا موضع سیاسی حضرتعالی نیز در منتهیالیه سمت راست جناح راست، جایی در همسایگی افراطیها و با فاصله از مرزهای اعتدال قابل تعریف است. همین مرزی که علیرغم میل شما فعلا مردم کشورمان آن را برگزیدهاند و برای مدتی باید آن را تحمل کنید. در نتیجه، نقطه اصلی اختلاف حضرتعالی با امثال آقای ناطق نوری و انگیزه اصلی تحریر "وجیزه" کذایی و برخی دیگر از نقدها و تحلیلهای شما در روزنامه کیهان نیز همین فاصله است.
به عبارت دیگر شما با امثال آقای ناطق نوری اشتراک جناحی کمی دارید و این امری پذیرفته است. اما آنچه پذیرفته نیست این است که از دایره انصاف خارج شده و با خودمعیارپنداری، به خوانندگان خود القا کنید که کسانی که با شما سنخیت سیاسی و فکری ندارند به "مفسدین فیالارض" و "وطنفروش"ها نزدیک شدهاند و حضرتعالی و برخی دیگر در زمره "نیروهای پاکباخته و متعهد نظام و حزبالله همیشه پا به رکاب اسلام و انقلاب" هستید.
با وجود آنچه گفته شد، باز هم جای شکرش باقی است که شما با وجود سرعت زیاد در تعیین تکلیف برای "همه"، برخلاف کسانی که به دفاع از آنان برخاستهاید، هنوز قائل به استفاده از نیش ترمزی هستید. برای مثال این حداقل احترام و اندک انصافی که نه همیشه اما اکثرا در نوشتهها و گفتههایتان رعایت میکنید، مثالی از ترمز داشتن شماست و بابت آن باید از شما سپاسگزار بود.
در پایان اشاره به سخن آغازین شما خالی از لطف نیست، آنجا که از آقای ناطق نوری به عنوان دوست و برادر یاد کرده و عنوان کردهاید که ایشان را میشناسید. گذشته از میزان شناخت شما از ایشان که به آن اشاره شد، مطمئنا و متقابلا آقای ناطق نوری نیز با فتوت و جوانمردی که از وی سراغ داریم شما را دوست و برادر خود میدانند. البته چه نوع دوستی، از خودشان بپرسید.
منبع: ایسنا
گزارش خطا
آخرین اخبار
واقعا این یارو بلندگو نظام است؟
حضرت محمد میفرماید : "مسلمان واقعی کسی است که مسلمانان دیگر از دست و زبان او در امان باشند."
اینها یا مسلمان نیستند یا دیگران را مسلمان نمی دانند که در هر دو صورت خطاکارند.