ابوبکر البغدادی و گانگسترهایش در سرزمین عجایب
در پایگاه هوایی مکدیل فلوریدا بود که اوباما در جمع نظامیان چنین چیزی گفت: «به داعش همان درسی را میدهیم که به القاعده دادیم.» شاید این بهترین خبر برای سندیکای جنایتکاران سلفی منطقه محسوب میشود و احتمالا مردم جهان میتوانند انتظار این را بکشند که در آینده نزدیک گروههایی با نامهایی چون «دولت اسلامی یونان و مقدونیه» یا مشابه هم ظهور کنند. 13سال پس از حملات 11سپتامبر و سهسال پس از کشتهشدن دراماتیک اسامه بنلادن، نهتنها القاعده که تفکر جهانی جهادی قدرتمندتر و مقتدرتر از هرزمانی بهنظر میآید. جنگ افغانستان به طالبانیسم خاتمه نداد و بذر دموکراسی غربی را در سنگلاخی کاشت که از درونش افغانها حتی قادر به برگزاری یک انتخابات حتی با نرمهای منطقهای هم نیستند. (در انتخابات افغانستان همه برندهاند.) اما این در عراق بود که دروازه جهنم گشوده شد. رژیم خفقان کالیگولاوار صدام محکوم به نابودی بود؛ هم آنطور که همپالکیاش قذافی سرانجامی جز این نداشت اما جنگ کوتاه و سریع نیروهای ائتلاف به جای اینکه از عراق کشور بهتری برای زیستن بسازد، زمینی سوخته و دانشگاهی درجهیک برای توسعه تفکر سلفی برپا کرد.
آمریکا و ائتلاف 40کشور شروع به حملات هوایی به مواضع داعش کردهاند. در وهله اول خبری مسرتبخش است که تصور کنیم این کابوس رو به پایان است؛ اما سادهلوحی را باید کنار بگذاریم. «دیوید کامرون»، نخستوزیر بریتانیا از جنگی چندساله سخن میگوید و ایالاتمتحده گروهی مجهول با نام مشکوک «خراسان» را از کلاه جادویش درآورده که قرار است امنیت آمریکا را به خطر بیندازد. حتی پیگیرترین افراد در زمینه جریانهای سلفی هم چندان به نام این گروه خراسان برخورد نکردهاند و اینکه ناگهان چگونه همسنگ داعش و دشمن شمارهیک بشریت شده است را کودکان آواره مسیحی یا زنان به کنیزیرفته یزیدی نمیدانند. حملات نیروهای ائتلاف کنونی، پالایشگاههای تحت کنترل نیروهای داعش را هدف قرار دادهاند تا شریان مالی گروه را قطع کنند. حتی اگر خوشبین باشیم و نخواهیم شعارزده شویم هم نمیدانم چرا چهره «دیک چنی» معاون اول رییسجمهوری سابق آمریکا را در این بین نمیتوان فراموش کرد با همه شرکتهای نفتیای که منافعشان را حفظ میکرد.
داعش مرزهای سیاسی پیش از خود را درهم ریخته و اینکه از درون این حوادث و نقش بازیگران منطقهای و جهانی چه درمیآید را نمیتوان پیشبینی کرد. جنگ علیه تروریسم را پایانی متصور نیست و همان اصطلاح فرورفتن و نه پیشرفتن را به ذهن متبادر میکند. داعش را بهراحتی میتوان از نظر تاریخی یا سیاسی شرح داد، اما این راهگشای درک ذهنیت این گروه نخواهد بود، پس شاید باید نگاهی دوباره به این سوپراستارهای تفکر جهادی داشته باشیم.
راهنمای ساده به داعش
دولت اسلامی عراق و شام چیست؟ پاسخ این سوال کاملا واضح است که: داعش، ائتلافی است بینالمللی از جنایتکارانی که در مقابل آنها «ابوقتاده»، «ایمنالظواهری»، القاعده و جبهه النصره چهرهها و جریانهای بیآزار و میانهرویی محسوب میشوند. اینکه آنها از کجا میآیند را هم میتوان اینگونه جواب داد که در 10یا15سال گذشته جغرافیای آنچه دولتهای غربی از آن به «بهشت تروریسم» یاد میکنند، متاسفانه گسترش قابلملاحظهای یافته که محدوده کنونی تحتکنترل آنها شاید مابین عراق و سوریه باشد (که هم اندازه بلژیک یا شاید هم اردن باشد) اما کانون فعالیتشان تمام اروپا و آمریکا را درمینوردد.
ورای این دوسوال آنچه میماند، یکسوال کلیدی است که: آنها برای چه به عراق و سوریه میآیند؟ شاید بتوان انواع تئوری را در جواب آماده کرد که ماجراجویی، نفرت نژادی، غنایم، بنیادگرایی، غربستیزی و چندین و چندمورد دیگر، اما پاسخ جدای از اینها ست. سلفیهای جهادی از همهجای جهان در عراق و سوریه گردهم آمدهاند که جلو دوربینهای عکاسی و روی تانک و تویوتاهای لوکس ژست بگیرند و انگشتانشان را رو به آسمان بلند کنند. در نگاه اول، این پاسخ مانند یک شوخی بهنظر میرسد و البته این کاملا درست است، این یک شوخیای است که کاملا حقیقی و خونبار شده. هزاران نفر آواره شدهاند و خون بسیار ریخته شده تا ماجراجویانی در لباس سیاه و ریشپریشان، انگشتاشاره، حواله دوربینها کنند. شاید این قضیه انگشت اشاره ریشه در فرهنگ اعراب دارد، اما حداقل این داستان یا شایعه را همه شنیدهاند هنگامی که انقلابیون لیبیایی سیفالاسلام قذافی را یافتند، پیش از هرکاری انگشتان اشارهاش را که با آنها مردم را همواره در تلویزیون تهدید میکرد، قطع کردند. بیاییم این داستان را کنار بگذاریم و به جنگجویان داعش بازگردیم که شادمانه و خلسهوار در جلو دوربین قتلعام میکنند و عکس یادگاری میگیرند. اگر دقیقتر نگاه کنیم، میتوانیم این شور عارفانه را با سربازان ژاپنی در جنگدومجهانی یا صربها در جنگ داخلی یوگسلاوی مقایسه کنیم که در این جستار فرد از فردیت خالی و تبدیل به پیغامرسان بیاراده پیامی تقدیسشده میشود.
حال نگاهی به سخنرانی ابوبکر البغدادی رهبر داعش در مسجد موصل بیندازیم که در نمایشی به سبک دربار عباسی یا خلفای صدر اسلام، موعظهای اندرزگونه کرد و در آرامشی روحانی هالهای از قداست به دور خود کشید. این سکون و آرامشی که تمام مدت در سخنان ابوبکر البغدادی موج میزند، در تناقض با حکومت وحشتی بود که در بیرون از مسجد نهادینه میشد. اینجاست که با سوال دیگری روبهرو میشویم که داعش رسانه را چگونه مورد استفاده قرار میدهد یا کلا پروپاگاندای داعش و ماشین تبلیغاتی آنها چگونه عمل میکند؟ برای پاسخ مجبوریم به ابتدای این بخش و سوال ابتدایی بازگردیم که دولت اسلامی عراق و شام چیست؟ اگر با مدیوم رسانه بخواهیم سوال ابتدایی خود را پاسخ دهیم، به چنین جوابی میرسیم که داعش چیزی بیش از یک نشان تجاری نیست؛ همانند لوگو مکدونالد، استارباکس، کیافسی و شاید هم آدیداس یا نایک. پرچم داعش کالای محبوب جوانان خاورمیانهای در یمن، مصر، لیبی، آلمان، بریتانیا و شاید هم خود آمریکا باشد. حقیقت این است که مردم عادی بعید است دقیق بدانند پرچم القاعده چهطوری بوده و چه شکلی است، اما نشان داعش را همچون نامشان که خود یک کالای تجاری و البته خونین است، در هرگوشهای میتوان یافت. این بسته تجاری برای ارایه خود نیاز به کمپینی همهجانبه و هوشمندانه دارد، از تبلیغات مستقیم گرفته تا فروش محصولاتی از قبیل تیشرت و... . این کمپین گاه چهرهای سادیستی به خود میگیرد و لذتجویانه و خونسرد کشتار جمعی و جنایت علیه بشریت را ثبت و گاه مهربانانه نان و یخچال میان مردم تقسیم میکند.
سازمان داعش بنگاهی مفرح برای اعضایش است که هم سود مالی را تضمین میکند و هم انواع سرگرمیهای دیگر آزارانه را آزادانه ترویج و تشویق میکند. این محصول تنها بهدنبال جذب مشتریانش است و اندیشه برپایی خلافتش را میتوانیم همانند بالا، شوخیای دیگر از اذهانی مریض بدانیم که زنان یزیدی را به کنیزی میگیرند.
بهسادگی و همانند بیشتر اندیشکدهها و مفسران میتوانیم به این قرائت ارتدوکس بازگردیم که تمام اینها ریشه در حمایتهای غرب از مجاهدان افغان علیه اشغال شوروی، دلارهای نفتی کشورهای حاشیه خلیجفارس و بهتبع آن فروپاشی سرزمین شوراها دارد، اما بپذیریم تمام اینها تاثیری در آنچه امروز میبینیم، ندارد و کودک آواره سنجار نه تا به حال نام «جمهوری شوروی سوسیالیستی ارمنستان» (که دیگر وجود خارجی ندارد) یا «مملکت پادشاهی عربستان سعودی» (که همچنان وجود خارجی دارد) را شنیده و نه در تمام عمرش اگر داعش امان دهد، خواهد شنید.
من ابوعمر الشیشانی 28ساله از گرجستان هستم
بنیادگرایان سرتاسر جهان دستهدسته و فردفرد از هرراه ممکن خود را به عراق و سوریه میرسانند. خواه در دستههای چندنفری از ازبکستان به عشق تویوتاها و ویلاهای خالیمانده به رقه میرسند خواه کاملا قانونی تحت نام بنیادهای خیریه و انساندوستانه از بریتانیا سر از موصل درمیآورند. کمی شبیه به جنگهای صلیبی است منتها برعکس که از سرتاسر جهان برای شستهشدن گناهان در خون کفار خود را به ارضموعود رساندند و در کنارش ثروت و مالی هم بههم زدند. دیگر نیازی نیست جوانان قزاق و تاجیک بهخاطر چندروبل برای کارگری به روسیه بروند، آنها بهسادگی امیر خود در داعش میشوند و از تمامی مزایایی که به عمرشان هم ندیدهاند، بهرهمند میشوند.
میتوانیم پرگار بگیریم و جغرافیای خارجیهای عضو را پیدا کنیم یا تعدادشان را با ماشینحساب بشماریم، اما این به خودیخود دردی را دوا نمیکند و حتی از خطر نمیکاهد که هممحلهایهای جهادگران داعش در لندن، بیرمنگام و پاریس رفع زحمت اشاعه پیامشان را میکنند. اما در بین تمامی اینها، چچنیها قطعا همانند همیشه در صفاول ایستادهاند. در هرمناقشهای میتوان آنها را یافت: در جنگ قرهباغ در کنار آذریها با ارمنیها جنگیدند، در مناقشه اوستیا ابتدا کنار اوستیاییها علیه گرجیها و در انتها کنار گرجیها علیه روسها وارد درگیری شدند. از سال1994 به اینسو هم که جنگ خودشان را در فدراسیون روسیه دارند (جنگهای اول و دوم چچن تاکنون) و از بسلان تا بوستون را به خون میکشند.
اما در کنار رپر انگلیسیای که جلاد شد، لهجه لندنیاش را نمایش داد و «جیمز فولی» را بیجان کرد و آن سلفی مونیخی از آلمان که حتی بهدرستی نمیداند جهاد در لغت چه معنیای میدهد و عملیات انتحاری ختم حیاتش شد، یکنفر است که تبدیل به سمبل داعش شده است. نام «ابوعمر الشیشانی» را در کشور محل تولد و زیستش حتی نمیتوانند از روی کاغذ تلفظ کنند و احتمالا همولایتیهایش ترجیح دهند او را همچنان «تارخان باتریاشویلی» بخوانند. ایالت پانکیسی در گرجستان همواره پایگاه مهاجران چچنی (همینطور اقلیتی «کیست») بوده که همچون پناهگاهی برای مبارزان جهاد علیه روسها برای مدتها درآمده بود. اما «باتریاشویلی»جوان از پدری گرجی و کشوری است که مذهبیترین و شاید بتوان گفت مسیحیترین کشور اروپا بهحساب میآید. (گرجستان یکی از معدود کشورهای اروپاست که مسیحیت را دین و پاتریارکی ارتدوکس گرجی را مذهب رسمی کشور میداند) این جهادگر خستگیناپذیر کارش از ارتش گرجستان به نیروهای داعش رسید؛ با ریشی قرمز که ماشینها و تسلیحات به غنیمتگرفته از ارتش عراق را وارسی میکرد و تصویرش را خبرگزاریهای جهان مخابره کردند. او کیست؟ صدهاخارجی همانند او کیستند؟ و مهمتر اینکه آنجا و در داعش چه میکنند؟ میشود حدس زد که عضویت در داعش همانند عضویت در یک گروه موتورسوار جادهای در آمریکا (فرشتگان مرگ و دیگر گروهها) یا کلوب ویژه طرفداران موسیقی متال است. این با القاعده که بنیانش بر نوعی از مغزشویی یا حتی اعتقاد بود، تفاوت دارد. آدرنالین اعضا با کشتار کور و شکنجه و اعرابی که در هرفرهنگ، دین و عقیدهای مضموم است، کنترل میشود و همانند یک شهربازی هراسانگیز و کابوسوار جنگجویان دست به سرگرمیهای جدید و صدالبته مشمئزکننده و ضدبشری میزنند. تشریح رفتارهای گروه داعش مانند حرکت در دایرهای باطل و بیانتهاست، پاسخ تمامی سوالات به همان سوال نخستین بازمیگردد که جوابی برای آن نیست جز تئوریبافیهای مرسومی که چندتاریخ، نام و منطقه را کنار هم ردیف میکند. داعش گروهی مذهبی یا حتی سیاسی نیست، بلکه سازمانی جنایتکارانه است که کاملا زمینی اما با نشانی غصبشده دست به کشتاری بیهدف زده است. نقشهای که آنها از برنامه فتح جهانشان یا همان خلافت جهانی موردنظرشان کشیدهاند (حکومت ایدهآلشان) حتی ابلهانهتر از نقاشیهای یک کودک پنج یا ششساله است و خودشان هم این را شاید میدانند اما از درون همین جنون بیانتهاست که «شیشانی» و «جان جهادگر» و دیگران بیرون میجهند و بیرق وحشت بر زمین خاورمیانه فرومیکنند.
با داعش چه باید کرد؟
پاسخ به این سوال که با ابوبکر البغدادی و گانگسترهای انگشت اشاره در هوایش چه باید کرد، هم ساده و هم ممتنع است. مردم عادی در هرکجا که باشند: تهران، برلین، لندن و بیروت باید به خود بیایند و دریابند نباید از داعش ترسید. پس از حملات تروریستی سال2005 لندن که فضای ترس تمام بریتانیا را فراگرفته بود، هنرمندان بریتانیایی کارزاری علیه اسلامهراسی و تروریسم در آن واحد به راه انداختند و در یکنمونه شوخطبعانه از همگان خواستند جهادگران تکفیری را تروریست نخوانند که این نام در درونش، وحشت و ترس را منتقل میکند. داعش سفیر مرگ و نیستی برای تمام کسانی است که مثل آنها به جهان نگاه نمیکنند و چنین خوانشی از هستی ندارند. گروههای سلفیای که مانند قارچ در پس جنگ سوریه و تحولات عراق روییدهاند را نمیتوان با حملات هوایی یا حتی پیادهکردن نیروی نظامی از بین برد. امکان دارد که بتوان آنها را از عراق یا سوریه بیرون کرد، اما هرجای دیگری چون اردن و لبنان را میتوانند پایگاه خود کنند و به حیاتشان ادامه دهند.
بهارعربی پایان خوشی نداشت، نه به دموکراسی رسید و نه حلقه استبداد را شکست. بلکه نیروهای نهفته بنیادگرایان را آزاد کرد. در سال2011 همگان با شادی میگفتند القاعده بازنده اصلی بهارعربی بود، اما امروز آنچه میبینیم، حکایت از این دارد که اسلامگرایان تندرو سنی از اتاق انتظار اخوانالمسلمین خارج شده و دیگر چارچوب مدنی نمیپذیرند. انقلاب لیبی به دولت و مجلسی ختم شد که روی عرشه کشتی تشکیل جلسه میدهد و ژنرالی ماجراجو و اسلامگرایان از سویی کشور را تکهپاره کردهاند. اخوانالمسلمین مصر چنان مردم را با سیاستهای جزماندیشانهاش عاصی کرد که تمرد به تحریر آمد و از درونش ژنرالی دیگر چکمهاش را با انتخاباتی فرمایشی روی گلوی مصر گذاشت.
درگیریهای سوریه، جنگ علیه تروریسم، محاصره نوارغزه، بهارعربی، ماراتن بوستون و حوادثی از این قبیل است که با پیشینهشان باعث تولد داعش شدهاند. در میانه همین یورش برقآسا است که کلیساها و مساجد در آتش میسوزد و کودکان در توفان شن آواره میشوند تا جنگندههای یوروفایتر غربی پالایشگاهها را تنها هدف قرار دهند. جنگ همچنان بر سر انرژی است و هرروز نامی به خود میگیرد؛ از میلیاردر سعودیای که در پاکستان گیر افتاد تا دکترای حقوق عراقیای که شاید در موصل به زانو درآید. طنز تاریک این است که مزدوران سیاهپوش داعش انگشتاشاره خود را رو به آسمان گرفتهاند که آسمان بر سر آشوریان و ایزیدیان و شیعیان فرومیریزد و خون بهپا میشود.
منبع: روزنامه شرق
گزارش خطا
آخرین اخبار