(تصوير) عکاسی که کمر شاه را شکست، تنهاست
19 بهمن 1357 تاریخ مهمی در روند انقلاب اسلامی ایران بوده است. شاه در 26 دی کشور را ترک کرد و امام در 12 بهمن به وطن بازگشت ،اما همچنان پیشبینیها از زمانی بین شش ماه تا یک سال برای به نتیجه رسیدن انقلاب گواهی میداد که ناگهان عکسی در صفحه نخست روزنامه کیهان منتشر شد.
به گزارش صداي ايران، قانون در ادامه نوشت: دیدار و بیعت همافران نیروی هوایی با امام انقلاب و چاپ آن در صفحه نخست روزنامه تیر خلاصی بر پیکر رژیم سلطنت بود؛ تصویری که برای اولین و آخرین بار درتاریخ مطبوعات ایران دو روز پیاپی در صفحه نخست روزنامهای منتشر شد و امام آن را تایید کرد.
این بیعت تاریخی که توسط بختیار تکذیب و از سوی امام خمینی(س) تأیید شد، یکی از اخباری بود که انقلاب را به تثبیت در ایران نزدیک و بختیار را از ادامه فعالیت برای ابقای رژیم سلطنتی ناامید کرد.
محمد حسین نورشاهی، یکی از همافرانی که درجریان بیعت با امام(س)، حاضر بوده، در تشریح خاطرات آن روز میگوید: «جلسهای در روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب با مرحوم آیت الله طالقانی داشتیم و ایشان به ما گفتند که اگر قصد دارید کاری انجام دهید، باید اقدامی باشد که یک سر و گردن از پیرزنی که عصازنان به خیابان آمده، بالاتر باشد. این سخنان درحقیقت یک نوع حرکت روانی و کار تهییج کننده محسوب میشد و پس از آن بود که تصمیم گرفته شد تا در روز 19 بهمن، رژه رسمی برگزار شود.»
همافران، پس از دیداربا آیت ا... طالقانی، تصمیم گرفتند تا صبح روز 19 بهمن در مدرسه علوی تهران لباسهای خود را عوض کرده و در حضور امام خمینی(س) به صف شوند تا به رهبرشان ادای احترام و اعلام بیعت کنند. در میان خیل بزرگی از عکاسان و تصویر برداران اما عکسی که به روند انقلاب سرعت بخشید از آن یک نفر بود: «حسین پرتوی» .
عکاس که بود؟
حسین پرتوی متولد 1321 در شهر اردبیل است و بعدها به همراه خانواده خود به تهران مهاجرت میکند. وی پس از پایان تحصیلات خود در روزنامه کیهان مشغول به کار میشود. پرتوی در سال 1338 به صورت حرفهای کار خود را با عکاسی آغاز میکند. اما شاید اوج فعالیت حرفهای وی عکسهای خاص و منحصر به فردی باشد که در سالهای 1356 و 1357 تهیه میکند و بعدها در زمان جنگ ایران و عراق نیز به عنوان دبیر سرویس عکس روزنامه کیهان انتخاب میشود. او در سال 1368 بازنشسته میشود و بعدها به خاطر علاقه و دوستی با دکتر حسابی در قسمت فرهنگی موسسه حسابی همکاری میکند.
حسین پرتوی سالهای اخیر را در بستر بیماری گذرانده است، بیماری سخت که برای خانواده او هزینههای زیادی نیز در پی داشته است و مردی که روزگاری همواره در پی ثبت بهترین تصاویر دراطراف خود بود اکنون نیز تنها با چشم هایش با جهان ارتباط برقرار میکند.
زمانی که پیشنهاد دیدار و گفت وگو با خانواده وی مطرح شد نمی توانم شعف و شگفت زدگیام را انکار کنم. حسین پرتوی عکسهایی ارزشمند در تاریخ ایران دارداما او با ثبت تصویر 19 بهمن 1357 بخشی مهم از تاریخ معاصر ایران شده است. شتابی که شهید مطهری برای رسیدن به سرمنزل مقصود انقلاب لازم میدانست را وی با ثبت تصویر به مرحله ظهور رساند.
برنامه دیدار به همت «مهدی سروری»، مدیر پایگاه عکس چیلیک امکان پذیر میشود. جمعه صبحی حوالی ساعت 11 قرار میشود در یکی از کوچه پس کوچههای خیابان جمهوری برای ملاقات و دیدار حسین پرتوی حاضر شویم. با عکاس همیشه منضبط روزنامه قرار میگذارم و مثل همیشه زودتر از ساعت مقرر میرسد. نا آشنایی با جغرافیای محل باعث میشود با تاخیر بر سر قرار حاضر شوم. مهدی سروری هم طبق برنامه خودش زودتر از همه حاضر است و گفت و گو در آپارتمان کوچک حسین پرتوی باحضور پوراندخت پرتوی و پسرش سیاوش پرتوی که از قضای روزگار حالا خود نیز از عکاسان بنام مطبوعات است آغاز میشود.
سروری توضیح میدهد:« بیماری از 8 سال پیش آغاز شده و اولین نشانههای آن دیده شده است اما آقای پرتوی از 6 سال پیش است که به شدت زیر فشار بیماری قرار میگیرد.»
از خانم پرتوی میپرسم که چند سال است زیر یک سقف زندگی میکنید میگوید: «40 سال است که همسر ایشان هستم.»
و در مقابل سوال من که از شما زیاد عکس میگرفته اند با لبخند میگوید: «عکس که زیاد میگرفتند اما بیشتر از کارشان نه از من.»
خانم پرتوی در پاسخ به سوال من که ارتباطشان با کارشان چگونه بود، می گوید: «همیشه میخواست بهترین عکسها را داشته باشد و بسیار علاقهمند به کار خود بود و این که معتقد بود برای عکاس خوب مطبوعات بودن باید در ابتدا بتوان عکاس ورزشی خوبی بود و این کمک میکرد به این که بتوانی عکاس خوبی باشی.»
حکم جلب برای عکاس
در میانه بحث هستیم که به خاطر میآورم بعد از ماجرای چاپ عکس دیدار همافران با امام برای حسین پرتوی حکم جلب صادر شده است و دستور بازداشت وی را میدهند، از همسرشان میپرسم منتظر بودید نتیجه عکس 19 بهمن حکم جلب باشد که میگوید: «هم آری و هم نه. هم میدانستیم همواره این کار خطراتی دارد و هم تصور نمی کردیم نتیجه عکاسی خبری بتواند منجر به بازداشت شود. اما دیدیم که حکم صادر شد و ما هم مجبور شدیم خانه را ترک کنیم و متواری شویم. برای یک هفته ناچار شدیم به خانه خواهرم برویم تا در شرایط بعدی بتوانیم فکر کنیم چه اتفاقی میافتد که گویا عکس چاپ شده کار خودش را کرد و ما هم به خانه بازگشتیم.»
از سیاوش پرتوی میپرسم شما وقتی اتفاق حکم جلب برای پدر افتاد چند ساله بودید و چه تصوری داشتید، در پاسخ میگوید: «اصلا فکر نمی کردیم که عکس خبری بتواند چنان جنجالی بیافریند. من آن زمان 10 ساله بودم و نمونه یک بچه شیطان و بازیگوش که به دنبال شعار نویسی و تظاهرات خیابانی بود. همش به فکر بودیم شب بشود و در خیابان باشیم و به هیچ وجه تصور سیاسی خاصی نداشتیم یا در آن دنیای بچگی تصور نداشتم که میتواند این رفتار خطرناک باشد اما زمانی که حکم جلب صادر شد تازه در همان دنیای کودکی متوجه شدم که موضوع چقدر جدی است.»
در ذهنم به دنبال عکس ها و سوابق حسین پرتوی میگردم و میگویم: «از سال 56 که آقای پرتوی شروع کرد وقایع نگاری تاریخ انقلاب ایشان 4 عکس مهم تاریخ انقلاب را گرفتند؛ عکس معروف بسته شدن فرودگاه توسط نظامیان، عکس اعدام سران حکومت پهلوی و تصویر ورود امام به ایران در 12 بهمن و عکس بیعت همافران، هیچ وقت در مورد عکس ها حرف میزد و یا نظری را بیان میکرد؟»
پور اندخت پرتوی در پاسخ میگوید: «اصلا هیچ وقت از خودش راضی نبود، همیشه میخواست بهتر باشد. هیچ وقت این عکس ها یا خیلی از تصاویر دیگر نمی توانست او را راضی کند.البته باید بگویم هیچ وقت هیچ توقعی از هیچ کسی نداشت، خوشحال بود کاری برای انقلاب میکند اما واقعا توقعی نداشت.»
سیاوش پرتوی هم میگوید: «شاید آن زمان متوجه نمی شدم که چقدر تک تک این عکس ها مهم هستند اما بعدها که وارد عکاسی خبری شدم تازه متوجه ارزشهای این عکس شدم. در میان همه عکس هایی هم که گرفته بود بدون تردید عکس 19 بهمن را خیلی بیشتر دوست داشت. عکسهای دیگر عکاسان هم در محل حضور داشتند هر چند نگاه خاصی در عکس پدر وجود داشت اما عکس همافران فقط یک عکاس وجود دارد و آن هم عکسی است که پدر گرفته بود.» از سیاوش پرتوی که خود به کار عکاسی خبری اشتغال دارد میپرسم، عکاسی در زمان پدر خیلی هم سخت تر بوده، نه مثل عکاسی دیجیتالی بوده نه این گونه که عکاس فکر کند حالا هرچند تا عکس شد میگیریم و بعد جدا میکنیم و شرایط این عکسها هم که بسیار سختتر و پیچیدهتر بوده است در مورد این عکس ها صحبت نمی کرد: «پدر واقعا سعی میکرد برای عکسهایش زمان بگذارد. دید و نور و زاویه را به خوبی پیدا میکرد.ببینید در همان عکس پیاده شدن امام از هواپیما هم دهها عکاس در محل حضور داشتند اما تنها همین یک عکس است که تبدیل به عکس مشهوری شده است. حالا میبینید عکاس همکار خودمان از یک مصاحبه 500 تا عکس میگیرد تا شاید یک عکس خوب به دست بیاورد. من خودم به خاطر دارم با پدر برای عکاسی یک مصاحبه میرفتیم و 8 عدد نگاتیو بریده شده تحویل وی میشد و باید همان 8 عکس را میگرفت و بر میگشت. حالا 500 تا عکس میگیرند شاید یکی خوب شود. از سال 68 که پدر بازنشست شد و من کار میکردم هیچ وقت از پدرم نشنیدم که بگوید این عکس خوب است، همیشه انتقاد میکرد و انتقاد سازنده هم میکرد و انتقاد سازنده بسیار هم خوب است. یک خاطرهای هم دارم از عکاسی پدر که بد نیست تعریف کنم. یکی از بچههای فامیل ما گرافیک میخواند و همه دسته جمعی میروند شمال عکس میگیرند. آن زمان ما در خانه لابراتوار داشتیم و وقتی بر میگردند عکس ها را ظاهر میکنیم. بعد که من عکسها را جدا میکردم که کدام خوب شده است. فامیل ما با تعجب میپرسد شما که نبودی چطور متوجه شدی؟ من پرسیدم چی را متوجه شدم، که گفت عکس هایی که جدا کردی را آقای پرتوی گرفته است.»
گفت و گپ ادامه دارد که «مهدی سروری» میپرسد خانم پرتوی همسر آقای پرتوی بودن چگونه بود؟ اگر به گذشته بازگردید باز هم آقای پرتوی را انتخاب میکنید؟ که خانم پوراندخت پرتوی میگوید:«ما با هم فامیل بودیم و من خطرات کار ایشان آگاه بودم. زلزله بویین زهرا که ایشان آنجا حضور داشتند یا خیلی از موارد دیگر میدانستم ایشان عکاس خبری هستند و باید تحمل میکردم. اما با این همه اگر زمان به عقب بازگردد باز هم به پرتوی بله میگویم و شریک زندگی وی میشوم. من همیشه میخواستم ایشان در زندگی به آرامش برسد و به همه آن چه دوست داشتند برسند.»
از سفرهای خارجی حسین پرتوی میپرسیم که سیاوش پرتوی میگوید: «معروفترین سفرهای ایشان سفر به افغانستان و سفر برای کانال سوئز بوده است اما به هند و پاکستان هم سفر داشتند. سفرهای زیادی برای کیهان انجام دادند.»
سیاوش در ادامه هم در پاسخ به سوال من که هیچ وقت پدر سفارش شما را به جایی برای ادامه فعالیت کردند که میگوید: «پدر همیشه مخالف فعالیت عکاسی من بود. حتی این گونه بود با این که در زمان بازنشستگی میتوانست من را به کیهان معرفی کند و شرایط استخدامم را فراهم کند اما نپذیرفتند و گفتند باید خودت سعی کنی .البته پدر بعد از بازنشستگی به بنیاد دکتر حسابی میروند و حدود 10 سالی آنجا همکاری میکردند تا به خاطر مشکلاتی با ایرج حسابی پسر دکتر حسابی از مجموعه جدا شدند.»
در حال چای خوردن هستیم که تصمیم میگیرم کمی بحث را عوض کنم و از پوراندخت پرتوی میپرسم چند فرزند دارند که میگوید: « 2 دختر و یک پسر دارم.» و در مقابل علاقه مندی سایر فرزندان به عکاسی که میپرسم، میگوید :«نه عکاسی نمیکنند و علاقهای هم ندارند.»
مدیرپایگاه عکس چیلیک با خنده میگوید: «گویا آنها عاقبت به خیر شدند.» از خانم پرتوی راجع به رفتار همسرشان میپرسم که با خنده میگوید خیلی دیکتاتور. سیاوش پرتوی هم در تکمیل با خنده میگوید: «در محل کار خیلی بهتر بودند.» و در ادامه میگوید: «فارغ از همه این بحث ها من فکر میکنم خیلی اتفاقا رفتار و رابطه ما دوستانه بود. من با پدرم خیلی دوست بودم. هیچ وقت یادم نمی آمد که ایشان در حضور جمع برخوردی انجام میدادند. هر بار که ایشان میگفت برویم هتل نادری قهوه بخوریم من میدانستم باز یک اشتباهی انجام داده ام و همیشه هم بعد از رفتن به هتل نادری و حرف زدن مشکل حل میشد.» از سیاوش راجع به عکس خاصی که باشد میپرسم، می گوید: «بله عکسی که از من و حضرت امام گرفت. عکسی که روزی که به دیدار امام رفتیم از من گرفت همان عکس خاص بود که بسیار هم آن را دوست دارم.» از سیاوش پرتوی راجع به حس پدر میپرسم بعد از گرفتن عکس معروف 19 بهمن 1357 و در توضیح میگوید: «ایشان تمام راه را تا دفتر روزنامه کیهان دویده است. شاید در آن زمان خودش میدانست که کار مهمی انجام داده و تمام راه را دوید و فکر میکنم مهم ترین اضطراب در آن لحظه این بود که عکس سالم باشد.»
مدعیان غایب
تصمیم میگیرم کمی به دوران حال برگردم و خاطرات تاریخی را پشت سر بگذارم، از سیاوش پرتوی میپرسم در سالهای اخیر که بیماری پدر اوج گرفته و با توجه به ارزش مهم این عکس آیا هیچ وقت توجه یا پیشنهاد و تقدیر خاصی انجام شد و وی نیز میگوید: «شاید باور نکنید با همه تاثیر گذاری ایشان در تاریخ مطبوعات و انقلاب بسیار به ایشان بیمهری شده است. خانواده و به خصوص مادر به شدت در گیر بیماری پدر شده اند.ما ماهی شاید نزدیک 5 میلیون تومان هزینه برای پدر تقبل میکنیم و تا به حال تنها دو نهاد لطف داشته،یکی نیروی هوایی،که شاید از نظر مالی کمک خیلی خاصی نباشد اما همین که هر چند وقت یک بار زنگ میزنند و حال پدر را میپرسند خودش برای پدر باعث قوت قلب بسیار است و دلگرمی است و نهاد دیگر که توقع نداشتیم اما کمک کردند، تامین اجتماعی بوده است که از نظر تأمین دستگاه ها به ما کمک کردند. اما مثلأ از ارشاد و کیهان که توقع میرفت هیچ کمکی نکردند.صریح بگویم از روزنامه کیهان واقعأ توقع میرفت بعد از 32 سال تلاش صادقانه که حتی یک عدد نگاتیو هم پدر با خود به خانه نیاوردند کمکی انجام بگیرد که اصلا هیچ کمکی و حتی احوال پرسی هم نمی کنند و جالب تر این که وقتی هر سال در سالگرد 19 بهمن وقتی عکس پدر را کار میکنند اصلا اسم پدر را هم نمینویسند. بگذارید یک خاطره را برای تکمیل عرایضم بگویم؛ قرار بود موسسه دکتر حسابی از روند انقلاب یک نمایشگاه بگذارند و پدر رفته بود عکسهای خود را از کیهان بگیرد هر عکسی را 15 هزار تومان به ایشان فروخته بودند و من برای اولین بار گله پدر را شنیدم که با تعجب میپرسید یعنی من برای عکس خودم باید پول بدهم ؟ و من برای اولین و آخرین بار گله پدر را آنجا شنیدم. این اتفاق هم مربوط به بیش از 10 سال قبل است اما رفتار کیهان در آن زمان واقعأ توجیهپذیر نیست.»
از خانواده میپرسیم که چه کسانی برای ملاقات با این عکاس قدیمی مطبوعات که در بستر بیماری است میآیند، که سیاوش پرتوی میگوید:«در این 8 سال که پدر در بستر بیماری هست، آقای «مسجد جامعی» امسال برای اولین بار آمده اند و قول کمک هم دادند. فرمانده نیروی هوایی هر سال به غیر از پارسال آمدند و پارسال هم با این که واقعا درگیر بودند تماس گرفتند و غیر از آن همیشه حضورا میآیند. دکتر شاه آبادی مشاور وزیر ارشاد هم امسال آمدند و در سالهای قبل هیچ وقت نمی آمدند. اصلا از سازمان اسناد و مجلس و ریاست جمهوری هیچ جای دیگری هیچ وقت نه تماسی بوده و نه سری زده اند اما غیر از نیروی هوایی هیچ شخص و مقامی نبوده است که اصلا توجه خاصی داشته باشد. ما حتی با ریاست جمهوری بیش از دو سال نامه نگاری و دوندگی کردیم که نهایتا یک رقم بسیار بسیار جزیی پرداخت کردند که اصلا قابل ذکر نبود. آقای احمدی نژاد هم بارها میگفتند چشم چشم پیگیری میشود اما هیچ کمکی انجام نشد.» در مقابل سوال من که آیا کمکی که آقای مسجد جامعی قول دادند اتفاق افتاده است نیز میگوید: «هنوز که خیر ، همچنان امیدواریم.»
از هزینههای سنگین و مسئولیتها میپرسیم که همسرایشان توضیح میدهد: «از سه دستگاه فقط یکی را تامین اجتماعی تهیه کرده که اصلا آن دستگاه به راحتی در بازار تهیه نمی شد و دو دستگاه دیگر را خودمان با هزینه شخصی تهیه کرده ایم.» و سیاوش پرتوی نیز در تکمیل میگوید: « اصلا حفظ پدر تا امروز و همین حالا هم تنها به همت بلند مادر بوده و تلاشهای خود خانواده.» گفت و گو ها و گله ها ادامه پیدا میکند و فکری که ذهن را مشغول میکند همچنان این است که آیا مسئولین مربوطه که هر سال از شهرداری تا ارشاد تصاویر حسین پرتوی را در سطح شهر بیلبورد میکنند و در سند افتخارات خود ثبت میکنند آیا اصلا خبر از حال عکاس این تصاویر دارند؟! حسین پرتوی این روزها دربستر بیماری است و خانواده وی تمام تلاش خود رابرای بهبودوضعیت او به کار میبرند و همواره هم تاکید میکنند که توقعی از کسی ندارند اما سوال اینجاست که آیا تنها خانواده صاحب معنوی عکسی که شتاب موتور انقلاب ایران را صد چندان میکند،باید بار فشار بیماری پرتوی را برشانههای خود حس کنند.حسین پرتوی بخشی از تاریخ معاصر ایران است و تصویری که او ثبت کرده است عکسی شاید یگانه از تاریخ معاصر انقلاب و ایران باشد، تصویری گویا از زوال و اضمحلال سلطنت پهلوی که لشکر همافرانش در مقابل رهبر انقلاب رژه میروند.حسین پرتوی فارغ از نگاه ایدئولوژیک بخشی از تصاویر برتر انقلاب ایران را ثبت کرده است و شایسته نیست حتی درخواست سیاوش پرتوی از روزنامه کیهان حداقل برای برگزاری نمایشگاه حسین پرتوی نیز با بی توجهی مدیریت اخلاق گرای کیهان مواجه شود. پس از یک ملاقات سه ساعته خانه حسین پرتوی را ترک میکنیم در حالی که همسر و فرزندان وی همچنان محکم و صبور در کنار بالین پدر حاضر میشوند. پدری که بخشی بزرگ از عکاسان مطبوعات و خبری ایران وی را استاد خود مینامند.
به گزارش صداي ايران، قانون در ادامه نوشت: دیدار و بیعت همافران نیروی هوایی با امام انقلاب و چاپ آن در صفحه نخست روزنامه تیر خلاصی بر پیکر رژیم سلطنت بود؛ تصویری که برای اولین و آخرین بار درتاریخ مطبوعات ایران دو روز پیاپی در صفحه نخست روزنامهای منتشر شد و امام آن را تایید کرد.
این بیعت تاریخی که توسط بختیار تکذیب و از سوی امام خمینی(س) تأیید شد، یکی از اخباری بود که انقلاب را به تثبیت در ایران نزدیک و بختیار را از ادامه فعالیت برای ابقای رژیم سلطنتی ناامید کرد.
محمد حسین نورشاهی، یکی از همافرانی که درجریان بیعت با امام(س)، حاضر بوده، در تشریح خاطرات آن روز میگوید: «جلسهای در روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب با مرحوم آیت الله طالقانی داشتیم و ایشان به ما گفتند که اگر قصد دارید کاری انجام دهید، باید اقدامی باشد که یک سر و گردن از پیرزنی که عصازنان به خیابان آمده، بالاتر باشد. این سخنان درحقیقت یک نوع حرکت روانی و کار تهییج کننده محسوب میشد و پس از آن بود که تصمیم گرفته شد تا در روز 19 بهمن، رژه رسمی برگزار شود.»
همافران، پس از دیداربا آیت ا... طالقانی، تصمیم گرفتند تا صبح روز 19 بهمن در مدرسه علوی تهران لباسهای خود را عوض کرده و در حضور امام خمینی(س) به صف شوند تا به رهبرشان ادای احترام و اعلام بیعت کنند. در میان خیل بزرگی از عکاسان و تصویر برداران اما عکسی که به روند انقلاب سرعت بخشید از آن یک نفر بود: «حسین پرتوی» .
عکاس که بود؟
حسین پرتوی متولد 1321 در شهر اردبیل است و بعدها به همراه خانواده خود به تهران مهاجرت میکند. وی پس از پایان تحصیلات خود در روزنامه کیهان مشغول به کار میشود. پرتوی در سال 1338 به صورت حرفهای کار خود را با عکاسی آغاز میکند. اما شاید اوج فعالیت حرفهای وی عکسهای خاص و منحصر به فردی باشد که در سالهای 1356 و 1357 تهیه میکند و بعدها در زمان جنگ ایران و عراق نیز به عنوان دبیر سرویس عکس روزنامه کیهان انتخاب میشود. او در سال 1368 بازنشسته میشود و بعدها به خاطر علاقه و دوستی با دکتر حسابی در قسمت فرهنگی موسسه حسابی همکاری میکند.
زمانی که پیشنهاد دیدار و گفت وگو با خانواده وی مطرح شد نمی توانم شعف و شگفت زدگیام را انکار کنم. حسین پرتوی عکسهایی ارزشمند در تاریخ ایران دارداما او با ثبت تصویر 19 بهمن 1357 بخشی مهم از تاریخ معاصر ایران شده است. شتابی که شهید مطهری برای رسیدن به سرمنزل مقصود انقلاب لازم میدانست را وی با ثبت تصویر به مرحله ظهور رساند.
برنامه دیدار به همت «مهدی سروری»، مدیر پایگاه عکس چیلیک امکان پذیر میشود. جمعه صبحی حوالی ساعت 11 قرار میشود در یکی از کوچه پس کوچههای خیابان جمهوری برای ملاقات و دیدار حسین پرتوی حاضر شویم. با عکاس همیشه منضبط روزنامه قرار میگذارم و مثل همیشه زودتر از ساعت مقرر میرسد. نا آشنایی با جغرافیای محل باعث میشود با تاخیر بر سر قرار حاضر شوم. مهدی سروری هم طبق برنامه خودش زودتر از همه حاضر است و گفت و گو در آپارتمان کوچک حسین پرتوی باحضور پوراندخت پرتوی و پسرش سیاوش پرتوی که از قضای روزگار حالا خود نیز از عکاسان بنام مطبوعات است آغاز میشود.
سروری توضیح میدهد:« بیماری از 8 سال پیش آغاز شده و اولین نشانههای آن دیده شده است اما آقای پرتوی از 6 سال پیش است که به شدت زیر فشار بیماری قرار میگیرد.»
از خانم پرتوی میپرسم که چند سال است زیر یک سقف زندگی میکنید میگوید: «40 سال است که همسر ایشان هستم.»
و در مقابل سوال من که از شما زیاد عکس میگرفته اند با لبخند میگوید: «عکس که زیاد میگرفتند اما بیشتر از کارشان نه از من.»
خانم پرتوی در پاسخ به سوال من که ارتباطشان با کارشان چگونه بود، می گوید: «همیشه میخواست بهترین عکسها را داشته باشد و بسیار علاقهمند به کار خود بود و این که معتقد بود برای عکاس خوب مطبوعات بودن باید در ابتدا بتوان عکاس ورزشی خوبی بود و این کمک میکرد به این که بتوانی عکاس خوبی باشی.»
حکم جلب برای عکاس
در میانه بحث هستیم که به خاطر میآورم بعد از ماجرای چاپ عکس دیدار همافران با امام برای حسین پرتوی حکم جلب صادر شده است و دستور بازداشت وی را میدهند، از همسرشان میپرسم منتظر بودید نتیجه عکس 19 بهمن حکم جلب باشد که میگوید: «هم آری و هم نه. هم میدانستیم همواره این کار خطراتی دارد و هم تصور نمی کردیم نتیجه عکاسی خبری بتواند منجر به بازداشت شود. اما دیدیم که حکم صادر شد و ما هم مجبور شدیم خانه را ترک کنیم و متواری شویم. برای یک هفته ناچار شدیم به خانه خواهرم برویم تا در شرایط بعدی بتوانیم فکر کنیم چه اتفاقی میافتد که گویا عکس چاپ شده کار خودش را کرد و ما هم به خانه بازگشتیم.»
از سیاوش پرتوی میپرسم شما وقتی اتفاق حکم جلب برای پدر افتاد چند ساله بودید و چه تصوری داشتید، در پاسخ میگوید: «اصلا فکر نمی کردیم که عکس خبری بتواند چنان جنجالی بیافریند. من آن زمان 10 ساله بودم و نمونه یک بچه شیطان و بازیگوش که به دنبال شعار نویسی و تظاهرات خیابانی بود. همش به فکر بودیم شب بشود و در خیابان باشیم و به هیچ وجه تصور سیاسی خاصی نداشتیم یا در آن دنیای بچگی تصور نداشتم که میتواند این رفتار خطرناک باشد اما زمانی که حکم جلب صادر شد تازه در همان دنیای کودکی متوجه شدم که موضوع چقدر جدی است.»
در ذهنم به دنبال عکس ها و سوابق حسین پرتوی میگردم و میگویم: «از سال 56 که آقای پرتوی شروع کرد وقایع نگاری تاریخ انقلاب ایشان 4 عکس مهم تاریخ انقلاب را گرفتند؛ عکس معروف بسته شدن فرودگاه توسط نظامیان، عکس اعدام سران حکومت پهلوی و تصویر ورود امام به ایران در 12 بهمن و عکس بیعت همافران، هیچ وقت در مورد عکس ها حرف میزد و یا نظری را بیان میکرد؟»
پور اندخت پرتوی در پاسخ میگوید: «اصلا هیچ وقت از خودش راضی نبود، همیشه میخواست بهتر باشد. هیچ وقت این عکس ها یا خیلی از تصاویر دیگر نمی توانست او را راضی کند.البته باید بگویم هیچ وقت هیچ توقعی از هیچ کسی نداشت، خوشحال بود کاری برای انقلاب میکند اما واقعا توقعی نداشت.»
سیاوش پرتوی هم میگوید: «شاید آن زمان متوجه نمی شدم که چقدر تک تک این عکس ها مهم هستند اما بعدها که وارد عکاسی خبری شدم تازه متوجه ارزشهای این عکس شدم. در میان همه عکس هایی هم که گرفته بود بدون تردید عکس 19 بهمن را خیلی بیشتر دوست داشت. عکسهای دیگر عکاسان هم در محل حضور داشتند هر چند نگاه خاصی در عکس پدر وجود داشت اما عکس همافران فقط یک عکاس وجود دارد و آن هم عکسی است که پدر گرفته بود.» از سیاوش پرتوی که خود به کار عکاسی خبری اشتغال دارد میپرسم، عکاسی در زمان پدر خیلی هم سخت تر بوده، نه مثل عکاسی دیجیتالی بوده نه این گونه که عکاس فکر کند حالا هرچند تا عکس شد میگیریم و بعد جدا میکنیم و شرایط این عکسها هم که بسیار سختتر و پیچیدهتر بوده است در مورد این عکس ها صحبت نمی کرد: «پدر واقعا سعی میکرد برای عکسهایش زمان بگذارد. دید و نور و زاویه را به خوبی پیدا میکرد.ببینید در همان عکس پیاده شدن امام از هواپیما هم دهها عکاس در محل حضور داشتند اما تنها همین یک عکس است که تبدیل به عکس مشهوری شده است. حالا میبینید عکاس همکار خودمان از یک مصاحبه 500 تا عکس میگیرد تا شاید یک عکس خوب به دست بیاورد. من خودم به خاطر دارم با پدر برای عکاسی یک مصاحبه میرفتیم و 8 عدد نگاتیو بریده شده تحویل وی میشد و باید همان 8 عکس را میگرفت و بر میگشت. حالا 500 تا عکس میگیرند شاید یکی خوب شود. از سال 68 که پدر بازنشست شد و من کار میکردم هیچ وقت از پدرم نشنیدم که بگوید این عکس خوب است، همیشه انتقاد میکرد و انتقاد سازنده هم میکرد و انتقاد سازنده بسیار هم خوب است. یک خاطرهای هم دارم از عکاسی پدر که بد نیست تعریف کنم. یکی از بچههای فامیل ما گرافیک میخواند و همه دسته جمعی میروند شمال عکس میگیرند. آن زمان ما در خانه لابراتوار داشتیم و وقتی بر میگردند عکس ها را ظاهر میکنیم. بعد که من عکسها را جدا میکردم که کدام خوب شده است. فامیل ما با تعجب میپرسد شما که نبودی چطور متوجه شدی؟ من پرسیدم چی را متوجه شدم، که گفت عکس هایی که جدا کردی را آقای پرتوی گرفته است.»
گفت و گپ ادامه دارد که «مهدی سروری» میپرسد خانم پرتوی همسر آقای پرتوی بودن چگونه بود؟ اگر به گذشته بازگردید باز هم آقای پرتوی را انتخاب میکنید؟ که خانم پوراندخت پرتوی میگوید:«ما با هم فامیل بودیم و من خطرات کار ایشان آگاه بودم. زلزله بویین زهرا که ایشان آنجا حضور داشتند یا خیلی از موارد دیگر میدانستم ایشان عکاس خبری هستند و باید تحمل میکردم. اما با این همه اگر زمان به عقب بازگردد باز هم به پرتوی بله میگویم و شریک زندگی وی میشوم. من همیشه میخواستم ایشان در زندگی به آرامش برسد و به همه آن چه دوست داشتند برسند.»
از سفرهای خارجی حسین پرتوی میپرسیم که سیاوش پرتوی میگوید: «معروفترین سفرهای ایشان سفر به افغانستان و سفر برای کانال سوئز بوده است اما به هند و پاکستان هم سفر داشتند. سفرهای زیادی برای کیهان انجام دادند.»
سیاوش در ادامه هم در پاسخ به سوال من که هیچ وقت پدر سفارش شما را به جایی برای ادامه فعالیت کردند که میگوید: «پدر همیشه مخالف فعالیت عکاسی من بود. حتی این گونه بود با این که در زمان بازنشستگی میتوانست من را به کیهان معرفی کند و شرایط استخدامم را فراهم کند اما نپذیرفتند و گفتند باید خودت سعی کنی .البته پدر بعد از بازنشستگی به بنیاد دکتر حسابی میروند و حدود 10 سالی آنجا همکاری میکردند تا به خاطر مشکلاتی با ایرج حسابی پسر دکتر حسابی از مجموعه جدا شدند.»
در حال چای خوردن هستیم که تصمیم میگیرم کمی بحث را عوض کنم و از پوراندخت پرتوی میپرسم چند فرزند دارند که میگوید: « 2 دختر و یک پسر دارم.» و در مقابل علاقه مندی سایر فرزندان به عکاسی که میپرسم، میگوید :«نه عکاسی نمیکنند و علاقهای هم ندارند.»
مدیرپایگاه عکس چیلیک با خنده میگوید: «گویا آنها عاقبت به خیر شدند.» از خانم پرتوی راجع به رفتار همسرشان میپرسم که با خنده میگوید خیلی دیکتاتور. سیاوش پرتوی هم در تکمیل با خنده میگوید: «در محل کار خیلی بهتر بودند.» و در ادامه میگوید: «فارغ از همه این بحث ها من فکر میکنم خیلی اتفاقا رفتار و رابطه ما دوستانه بود. من با پدرم خیلی دوست بودم. هیچ وقت یادم نمی آمد که ایشان در حضور جمع برخوردی انجام میدادند. هر بار که ایشان میگفت برویم هتل نادری قهوه بخوریم من میدانستم باز یک اشتباهی انجام داده ام و همیشه هم بعد از رفتن به هتل نادری و حرف زدن مشکل حل میشد.» از سیاوش راجع به عکس خاصی که باشد میپرسم، می گوید: «بله عکسی که از من و حضرت امام گرفت. عکسی که روزی که به دیدار امام رفتیم از من گرفت همان عکس خاص بود که بسیار هم آن را دوست دارم.» از سیاوش پرتوی راجع به حس پدر میپرسم بعد از گرفتن عکس معروف 19 بهمن 1357 و در توضیح میگوید: «ایشان تمام راه را تا دفتر روزنامه کیهان دویده است. شاید در آن زمان خودش میدانست که کار مهمی انجام داده و تمام راه را دوید و فکر میکنم مهم ترین اضطراب در آن لحظه این بود که عکس سالم باشد.»
مدعیان غایب
تصمیم میگیرم کمی به دوران حال برگردم و خاطرات تاریخی را پشت سر بگذارم، از سیاوش پرتوی میپرسم در سالهای اخیر که بیماری پدر اوج گرفته و با توجه به ارزش مهم این عکس آیا هیچ وقت توجه یا پیشنهاد و تقدیر خاصی انجام شد و وی نیز میگوید: «شاید باور نکنید با همه تاثیر گذاری ایشان در تاریخ مطبوعات و انقلاب بسیار به ایشان بیمهری شده است. خانواده و به خصوص مادر به شدت در گیر بیماری پدر شده اند.ما ماهی شاید نزدیک 5 میلیون تومان هزینه برای پدر تقبل میکنیم و تا به حال تنها دو نهاد لطف داشته،یکی نیروی هوایی،که شاید از نظر مالی کمک خیلی خاصی نباشد اما همین که هر چند وقت یک بار زنگ میزنند و حال پدر را میپرسند خودش برای پدر باعث قوت قلب بسیار است و دلگرمی است و نهاد دیگر که توقع نداشتیم اما کمک کردند، تامین اجتماعی بوده است که از نظر تأمین دستگاه ها به ما کمک کردند. اما مثلأ از ارشاد و کیهان که توقع میرفت هیچ کمکی نکردند.صریح بگویم از روزنامه کیهان واقعأ توقع میرفت بعد از 32 سال تلاش صادقانه که حتی یک عدد نگاتیو هم پدر با خود به خانه نیاوردند کمکی انجام بگیرد که اصلا هیچ کمکی و حتی احوال پرسی هم نمی کنند و جالب تر این که وقتی هر سال در سالگرد 19 بهمن وقتی عکس پدر را کار میکنند اصلا اسم پدر را هم نمینویسند. بگذارید یک خاطره را برای تکمیل عرایضم بگویم؛ قرار بود موسسه دکتر حسابی از روند انقلاب یک نمایشگاه بگذارند و پدر رفته بود عکسهای خود را از کیهان بگیرد هر عکسی را 15 هزار تومان به ایشان فروخته بودند و من برای اولین بار گله پدر را شنیدم که با تعجب میپرسید یعنی من برای عکس خودم باید پول بدهم ؟ و من برای اولین و آخرین بار گله پدر را آنجا شنیدم. این اتفاق هم مربوط به بیش از 10 سال قبل است اما رفتار کیهان در آن زمان واقعأ توجیهپذیر نیست.»
از خانواده میپرسیم که چه کسانی برای ملاقات با این عکاس قدیمی مطبوعات که در بستر بیماری است میآیند، که سیاوش پرتوی میگوید:«در این 8 سال که پدر در بستر بیماری هست، آقای «مسجد جامعی» امسال برای اولین بار آمده اند و قول کمک هم دادند. فرمانده نیروی هوایی هر سال به غیر از پارسال آمدند و پارسال هم با این که واقعا درگیر بودند تماس گرفتند و غیر از آن همیشه حضورا میآیند. دکتر شاه آبادی مشاور وزیر ارشاد هم امسال آمدند و در سالهای قبل هیچ وقت نمی آمدند. اصلا از سازمان اسناد و مجلس و ریاست جمهوری هیچ جای دیگری هیچ وقت نه تماسی بوده و نه سری زده اند اما غیر از نیروی هوایی هیچ شخص و مقامی نبوده است که اصلا توجه خاصی داشته باشد. ما حتی با ریاست جمهوری بیش از دو سال نامه نگاری و دوندگی کردیم که نهایتا یک رقم بسیار بسیار جزیی پرداخت کردند که اصلا قابل ذکر نبود. آقای احمدی نژاد هم بارها میگفتند چشم چشم پیگیری میشود اما هیچ کمکی انجام نشد.» در مقابل سوال من که آیا کمکی که آقای مسجد جامعی قول دادند اتفاق افتاده است نیز میگوید: «هنوز که خیر ، همچنان امیدواریم.»
از هزینههای سنگین و مسئولیتها میپرسیم که همسرایشان توضیح میدهد: «از سه دستگاه فقط یکی را تامین اجتماعی تهیه کرده که اصلا آن دستگاه به راحتی در بازار تهیه نمی شد و دو دستگاه دیگر را خودمان با هزینه شخصی تهیه کرده ایم.» و سیاوش پرتوی نیز در تکمیل میگوید: « اصلا حفظ پدر تا امروز و همین حالا هم تنها به همت بلند مادر بوده و تلاشهای خود خانواده.» گفت و گو ها و گله ها ادامه پیدا میکند و فکری که ذهن را مشغول میکند همچنان این است که آیا مسئولین مربوطه که هر سال از شهرداری تا ارشاد تصاویر حسین پرتوی را در سطح شهر بیلبورد میکنند و در سند افتخارات خود ثبت میکنند آیا اصلا خبر از حال عکاس این تصاویر دارند؟! حسین پرتوی این روزها دربستر بیماری است و خانواده وی تمام تلاش خود رابرای بهبودوضعیت او به کار میبرند و همواره هم تاکید میکنند که توقعی از کسی ندارند اما سوال اینجاست که آیا تنها خانواده صاحب معنوی عکسی که شتاب موتور انقلاب ایران را صد چندان میکند،باید بار فشار بیماری پرتوی را برشانههای خود حس کنند.حسین پرتوی بخشی از تاریخ معاصر ایران است و تصویری که او ثبت کرده است عکسی شاید یگانه از تاریخ معاصر انقلاب و ایران باشد، تصویری گویا از زوال و اضمحلال سلطنت پهلوی که لشکر همافرانش در مقابل رهبر انقلاب رژه میروند.حسین پرتوی فارغ از نگاه ایدئولوژیک بخشی از تصاویر برتر انقلاب ایران را ثبت کرده است و شایسته نیست حتی درخواست سیاوش پرتوی از روزنامه کیهان حداقل برای برگزاری نمایشگاه حسین پرتوی نیز با بی توجهی مدیریت اخلاق گرای کیهان مواجه شود. پس از یک ملاقات سه ساعته خانه حسین پرتوی را ترک میکنیم در حالی که همسر و فرزندان وی همچنان محکم و صبور در کنار بالین پدر حاضر میشوند. پدری که بخشی بزرگ از عکاسان مطبوعات و خبری ایران وی را استاد خود مینامند.
گزارش خطا
آخرین اخبار
انشاء ا... خدا شفا مرحمت فرماید.