سالهایی که ویدئو ممنوع بود
کمتر از ۲۰ سال بعد، علی جنتی وزیر ارشاد دولت روحانی، ممنوعیت ویدئو را «مضحک» خواند و گفت: «اگر به عقب بازگردیم، میبینیم خیلی کارها که در اول انقلاب انجام شده مضحک به نظر میآید؛ مثل اینکه ویدئو و دستگاه فکس ممنوع بود.»
حسن روحانی نیز با افزایش انتقادات به راهاندازی اینترنت نسل سوم، به ممنوعیت ویدئو در دهه ۶۰ اشاره کرده و گفته بود: «زمانی فکر میکردیم اگر ویدئو وارد کشور شود ایمان جوانانمان پر میزند. سالهای اول انقلاب دغدغه ما این بود که مبادا یک دستگاه ویدئو وارد کشور شود؛ چرا که فکر میکردیم اگر وارد شود و با سیمی به تلویزیون وصل شود، دیگر چگونه ایمان را نگه داریم و هویت را حفظ کنیم؟» او موضوع ممنوعیت ماهواره را «قصه دیگری» شبیه به ممنوعیت ویدئو در اوایل انقلاب دانست که به از دست رفتن ایمان و هویت مردم نینجامیده است و گفت: «امروز ظاهرا قصه دیگر برپا شده است و آن اینکه با اینترنت جوانان کاربر، ایمیل، موبایل و نسل سوم و چهارمش چه کنیم؟»
اما قصه ممنوعیت ویدئو در جامعه چه بود؟ مبارزه با آن چه ثمراتی داشت و چه شد که این جعبه از پستوی خانهها به در آمد؟ بهترین راوی این قصه، گزارشی است که مجله «گردون» در شماره شهریور و مهر ۱۳۷۲ خود منتشر کرد که پس از رفع ممنوعیت ویدئو نوشته شده که در اینجا بازنشر می گردد:
***
سرانجام زد و خوردها پایان یافت. بگیر و ببند فیلمها و ویدئوها هم تمام شد و حالا قرار است که این پدیده هم در کنار تلویزیون، تلفن و هزاران پدیده دیگر جا خوش کند. شما هم ویدئودار شدید؟! مبارک است!
اما بیاییم سر حرف حساب. نمیخواهیم برگردیم به گذشته ببینیم چرا اینجوری شد، چرا پس از مرگ سهراب پی نوشدارو میگردیم و مگر در این سیزده سال خدای ناکرده آمریکا و فرانسه مصدر امور بودند؟ آیا زمانی که به خاطر یک فیلم ویدئویی خانوادهای نیمهشب در خیابان گرفتار میآمدند، یا هنگامی که هنرمندان و فرهنگسازان التماس میکردند که درها را نبندید، منع ایجاد نکنید و مردم را حریص بار نیاورید، نمیشد آگاهانهتر برنامهریزی کرد؟ آیا فیلم مستهجنی ساخته شده که به کشور ما راه نیافته باشد؟ ما گفتیم که مردم برنامۀ تفریحی میخواهند، نگفتیم که ما برنامۀ تفریحی میخواهیم. همۀ وسایل مفرح و مسائل مرفه! را از ما بگیرید و به مردم بدهید. از خودتان بگیرید و به مردم بدهید. بیایید شب و روز برای این خستگان تلاش کنیم که کفههای ترازوی غم و شادیشان برابر شود، بیایید شبها نخوابیم که کفۀ شادی را سنگینتر کنیم. رنج سالهای جنگ، گرانی، محاصرۀ اقتصادی، و همه مصائبی که بر شانۀ ملت نشسته، زانوی او را میخماند. نسل و نسلهای دیگری زیر دست این ملت تربیت میشود. آنچه بر سرش میآید، به نسلهای بعد منتقل میشود. گرچه دوستی میگوید «ملت حافظۀ تاریخی ندارد.» اما واقعیت چیز دیگری است. هنوز مردمان قلعۀ بم و راستۀ کرمان از خواجه قاجار خشمگیناند، بسان آتش زیر خاکستر. به این خاطر که روزی در پس دیوار سالیان، به دستور خان قاجار هزاران جفت چشم از حدقه درآمده. هنوز مردمان نیشابور آه میکشند، که روزگاری مغول به گربۀ شهر هم رحم نکرد. و مردم شیراز از کریمخان خاطره خوشی دارند و هنوز گاه و بیگاه به «باغو» میروند.
پدیدۀ ویدئو هر چه بود، گذشت. تجربه، امتحان یا آزمایشی بود برای پدیدههای تازهتر، نمرۀ سیاست فرهنگی در مورد ویدئو یک صفر بزرگ است. حال در امتحانات بعدی یعنی ماهواره و پدیدههای دیگر چه نمرهای در کارنامه خواهد نشست، معلوم نیست.
ماهواره، آیندۀ ویدئو است و ویدئو گذشتۀ ماهواره، آیا مومن بار دیگر این اشتباه را چهارده سال به دوش خواهد کشید؟ مسلماً نه. میگویند ماهی را هر وقت از آب بگیری، ملتی را از شر فیلمهای مبتذل خلاص کردهای.
در بعدازظهر یک روز از اوایل سال ۱۳۵۵ نویسنده این گزارش و گروهی دیگر از کارکنان بزرگترین و قدیمیترین تشکیلات مطبوعاتی کشور یعنی روزنامه اطلاعات، در دفتر مدیر وقت موسسه جمع شدیم تا یک آقای خارجی جدیدترین وسیله و ابزار کار ارتباط جمعی را به ما نشان دهد. این آقا دستگاه کوچکی را به تلویزیون وصل کرد، بخشهایی از جلسات حزب دموکرات و جمهوریخواه به نمایش گذاشته شد. تصویری درشت از چهرۀ کاندیدهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا را دیدیم، صدایشان را شنیدیم، بعد مرد انگلیسیزبان به ما گفت: اسم این دستگاه، ویدئو است. شما روزنامهنگاران ایرانی با داشتن این دستگاه در تحریریه خود، بخش مهمی از کار خود را از قبل انجام دادهاید. این دستگاه به شما کمک میکند که با سرعت در جریان هر رویداد مهمی قرار گیرید. مثلاً الان با دیدن کاندیداهای دموکرات و جمهوریخواه و شنیدن صدایشان و فرم راه رفتن، خندیدن، یا سخنرانیشان میتوانید خبر، مقاله، تفسیر و یا گزارش دقیق دربارهشان بنویسید. میتوانید با داشتن فیلم یک رویداد، طوری خبر، تفسیر و گزارش بنویسید که انگار خود، در صحنه حضور داشتهاید. این دستگاه به شما کمک میکند هر جا که دلتان خواست فیلم را نگه دارید و به چهرۀ شخص، یا صحنه حادثه و یا هر واقعه دیگر دقیق شوید.
یکی از همکاران قیمت آن را پرسید، چیزی بین ۵ تا ۷۰۰۰ تومان به خاطرم مانده است. نماینده شرکت تولیدی ویدئو یادآور شد که هدف از این مسافرت بیشتر به قصد آشنایی روزنامهنگاران ایرانی با این وسیله جدید ارتباط جمعی بوده است. در آن روز هیچ یک از ما فکر نمیکردیم که تا چند سال دیگر، این وسیله نوعی جدید از فرهنگ ارتباطی را در جهان گسترش دهد که هیچ دولتی حریف مبارزه با آن نشود.
۱۷ سال بعد
هفده سال بعد، اوایل یک روز تیرماه وارد پاساژی در میدان انقلاب میشوم که به عنوان یکی از مراکز فروش ویدئو شهرت دارد، صبح زود، تازه مغازهها باز شده است.
یکی میگوید: «ما نداریم، ولی پیدا میشود.» (یعنی داریم و باید با منت بفروشیم، یا با احتیاط کار کنیم!)
یکی دیگر میگوید: «نه آقا، تازه ما را گرفتهاند. پنج دستگاه ویدئو مرا ضبط کردهاند. مگر اینها چقدر استفاده دارد. هر دستگاه هزار تومان. برای هزار تومان چرا باید خطر کنم؟»
و یکی دیگر: «نمیدانم به شما باید اعتماد کرد یا نه. ممکن است مامور باشید، به قیافهتان که نمیآید. ولی خب پول را بدهید تا ببینم چه کاری میشود کرد!»
در طبقه دوم پاساژی در پشت شهرداری سابق، وضع به همین ترتیب است. مغازهداری که چند جعبه خالی ویدئو را روی هم چیده صریحاً میگوید: «نه، ما نداریم ولی آهای حسن آقا بیا اینجا، این آقا با شما کار دارد!»
حسن آقا یک کاسب سرپایی است (ظاهراً) میگوید: از هر مارکی که بخواهی دارم، بعد قیمتهایش را میگوید. حتی ما را از مغازه بیرون میآورد با این توضیح که مبادا برای آن بیچاره دردسر درست شود، او میخواهد پول را بدهیم و بعد برویم داخل اتومبیل بنشینیم و منتظر باشیم. وقتی صحبت اطمینان و آکبند بودن مطرح میشود، با لحن کاسبکارانهای میگوید: «آکِ آک!»
اما یک تعمیرکار تلویزیون در طبقه همکف همین پاساژ میگوید: همه همین حرف را میزنند. شما از کجا میتوانید مطمئن باشید که دستگاه کارکرده نباشد. مال دزدی نباشد، گاهی آنچنان ماهرانه بستهبندی میکنند که خود ما هم متوجه نمیشویم، باید دست اول بخرید. و خودش حاضر است که با گرفتن ۱۰۰۰ تومان حقالزحمه، یک ویدئو دست اول برایمان بخرد اما با این شرط که پول را بدهیم و برویم میدان ونک منتظرش باشیم!
شرایط مشکوک خرید ویدئو معامله را تاخیر میاندازد، اما بچهها کلافه شدهاند. امتحانات تمام شده و نتیجهها آمده. یک صدا میگویند: ویدئو، ویدئو. و خود بچهها میگویند: توی همین محل سکونت ما، تمام وسایل صوتیفروشها ویدئو دارند. حرفشان درست است. به هر مغازه که سر میزنی، از همان نوع که تلویزیون و ضبط صوت و آتاری میفروشند و یا تعمیرکار وسایل صوتی هستند، همه میگویند داریم. پول بدهید و بروید خانهتان، جنس را آنجا تحویل میدهیم. به یکی از این مغازهدارها اعتماد میکنیم، پول داده میشود و جنس را ساعت ۱۰ شب در خانه تحویل میگیریم. خب، این هم ویدئو. حالا کو فیلم مجازش؟!
بچهها میگویند فکر فیلم نباشیم، تمام اهالی کوچه ویدئو دارند و فیلم هم دارند. و فیلمها سرازیر میشود، انواع فیلم که شاخصترین نوع داد و ستدیاش شو ۷۲ لوسآنجلسهاست. خوانندگان کابارههای تهران و رادیو و تلویزیون سابق که در جریان انقلاب بار و بنهشان را بستند و از کشور خارج شدند، همه فارسی حرف میزنند، از عشق به وطن و آرزوی بازگشت به وطن میگویند. از محلههای تهران، از آداب و رسوم مردم شهرهای دور و نزدیک، از سنتها، مراسم چهارشنبهسوری، سفره هفت سین و چهرهها اکثراً آشنا، شاد و شنگول. این یکی آقای پورنگ است که مجری برنامه سراغش رفته است. شیشه شیر کودکی را از روی میز بلند میکند و میگوید: به سلامتی ستار! و بعد صدای خنده و ریسه رفتن حاضرین که خوب دیده نمیشوند. و بعد افاضات: ویدئو هم مثل نوشته است که سفر میکند. من اخیراً نامهای از آن طرف زنجان داشتم که برایم نوشته بود که فیلم ویدئویی ما را دیده است.
باز هم صدای خنده، همه میخندند. به هر حرفی میخندند، چه برای یک حرف جدی و چه برای یک جوک و یا شوخی. دور تا دور تلویزیون همه نشستهاند. در یکی دو روز اول آنچنان عرصه تنگ میشود که حتی نمیتوانی برنامه اخبار تلویزیون را تماشا کنی. دنبال یک روایت را میگیری. اینکه تمامی اهالی کوچه ویدئو دارند و ما آخرین خانهای هستیم که ویدئودار شدهایم، آیا این روایت درست است؟ همۀ اهالی کوچه؟ باید رفت و دید. داشتن ویدئو یک وسیلۀ تفاخر است. پس هیچ کس لاپوشانی نمیکند، جواب درست داده میشود. حالا ترکیب اهالی کوچه از نظر مشاغل مهم است. باید شناخت و دید که چه کسانی با چه سطح فرهنگ و شغل اهل ویدئو شدهاند.
ترکیب این کوچه بعد از انقلاب مثل اغلب کوچهها و محلههای دیگر به هم خورده است، خب، ما از قدیمیترین ساکنین این کوچه هستیم. میتوانم همه را بشناسم، مردان خانهها این مشاغل را دارند: کارمند عالیرتبه شرکت نفت، نقاش اتومبیل، بازاری، استوار بازنشستۀ ارتش، کارمند بازنشسته شرکت نفت، دندانپزشک، کارمند همردیف ارتش، کلاسورساز در بازار، بازنشسته آموزش و پرورش، سلاخ کشتارگاه، میوهفروش، کارمند اداره پست، کارمند کارخانه شیر پاستوریزه (و فعلاً تولیدکننده ماست و خامه)، کارمند وزارت نیرو، در و پنجرهساز، لوکوموتیوران بازنشسته راهآهن، افسر نیروی دریای، مدیر مهدکودک، روزنامهنگار، کارمند بازنشسته وزارت دادگستری، این یکی تازه آمده و شغلش را نمیدانم!، تعمیرکار ماشینهای سنگین راهسازی (از اقلیت است)، مهندس نقشهکش، کارمند هواپیمایی، انباردار فرودگاه، استاد سابق دانشگاه و... و فیلمهایی که از این خانهها میآید، بچههای خانه قرض میدهند، انواع فیلمهای به راستی مبتذل سینمای فارسی، مربوط به دورهای که سانسور سوژهها را فقط در محدوده جنوب شهر، کافههای ساز و ضربی و اماکن فساد مجاز گذاشته بود. انواع فیلم هندی، دوبله شده و نشده، انواع فیلمهای خارجی کاراتهای، هنگکنگی، پر از خشونت دوبله شده و نشده و بالاخره شوهای خارجی، مادونا و اذنابش، شوهای تلویزیون مربوط به قبل از انقلاب و شوهای جدید لوسآنجلسیها، یا به قول معروف تهرانجلسیها. در همان چند روز اول در چنان هجومی گیر میکنی که نمیدانی در این بنبست راه فرار چگونه است. حریف هیچ یک از اهل خانه نمیشوی. کنترل همه چیز از دست رفته است. خسته و درمانده از خود میپرسی: چرا؟ چگونه این وسیلهای که خرید و فروشش ممنوع است اینچنین به همۀ خانهها راه پیدا کرده. و میبینی خورۀ ویدئو همه را گرفته. مشکل را با یکی دو همسایه فهمیدهتر در میان میگذاری، از آنها که سالهای سال است ویدئو دارند. جواب:«اولشه، ناراحت نباشید، خسته میشوند، زده میشوند. بهتر از کوچه رفتن که هست!»
اما این توضیح قانعکننده نیست. همین چند وقت پیش بود که روزنامهها خبر جنایت هولناک آن دو دختر جوان را که پس از تماشای ویدئو پسر جوان همسایه را به اتاقشان بردند و... چاپ کردند. تازه خود فیلمها، این نمایشها، این رخت و لباس و قر و اطوارها، با شرایط عینی زندگی امروز ما تفاوت دارد. پس به حق دچار ترس و دلهره میشوی و احساس خطر میکنی. دیر بجنبی دچار دردسر میشی. به حق؟!
دکتر (ن) از پزشکان محل میگوید: «هر هفته دو سه مریض ویدئو دارم. فیلمها در کنترل نیست. بچهها هر چه که به دستشان برسد تماشا میکنند. خواهری برادر جوانش را نزد من آورده بود که بیماری مقاربتی داشت، بیماری اعصاب از شایعترین است. اختلافات خانوادگی هم زیاد شده. مرد خانه از سر کار میآید و اهل خانه را در حال تماشای فیلمی میبیند که از نظر اخلاق و شرایط اجتماعی پسندیده نیست. و همین اختلاف نظر درگیری به وجود میآورد. کار به جدال میکشد. برادری خواهرش را از تماشای فیلم منع میکند، اما خواهر و دوستان خواهر در اولین فرصت غیبت برادر به تماشای فیلم مینشینند. مردی نیمه شب به تماشای ممنوعهای از نوع مستهجن مینشیند و بچهها مخفیانه همین فیلم را تماشا میکنند. بچهها اغلب چند شخصیتی شدهاند، یک چیزهایی در ویدئو تماشا میکنند که در زندگی عادی از تماشای آن صحنهها منع شدهاند. بچهها عموماً کنجکاوند گاه فکر این موضوع، که کدام درست و کدام غلط است، آنها را به بنبست میکشاند. سرخورده میشوند، دل به درس و مشق نمیدهند. افت تحصیلی هر سال بیشتر از پیش میشود. من با صراحت میگویم یک عامل بزرگ و مهم افت تحصیلی همین قضیه ویدئو است. خود من هم که پزشک هستم و امکانات بهتری دارم، مشکل دارم. دائماً از این و آن فیلم میگیرم. فیلمهایی که تماشایش مخرب نباشد، انواع کارتون، چارلی چاپلین، فیلمهای داستانی و تاریخی. بنهور، ده فرمان. همیشه خانهام پر از فیلمهایی است که خودم قبلاً آن را دیده و کنترل کردهام، اما خب این امکانات برای همه که نیست؟!»
شاعری که در آموزش و پرورش کار میکند و از جنوب آمده است، میگوید: «وضع در خوزستان بدتر است. تقریباً همۀ خانهها ویدئو دارند، گرچه دو سه کانال تلویزیونی کشورهای همسایه قابل رویت است اما ویدئو دلبخواهترین انتخاب است. هوای گرم ۵۰ درجهای خوزستان همه را در اتاقهای در بسته و زیر کولر به تماشای ویدئو میکشاند. همه جور فیلمی در اختیار است و همه قاچاق، قاچاق ویدئو و فیلم یک شغل است. عدهای سر همین کار روزگار میگذرانند. از افت تحصیلی هم نگو و نپرس. عده زیادی از پدران خانواده به خاطر خرید و فروش ویدئو زندانیاند، از آنها فیلم گرفتهاند. پدر یکی از شاگردانم که ناخدای یک لنج بود به خاطر حمل ۵۰ دستگاه ویدئو سالهاست که زندانی شده، وضع مالی خانوادهشان هم به شدت بد شده و گرفتاری دارند. خیلی از خانوادهها را میشناسم که از نان شبشان زده و ویدئو خریدهاند.»
یک همکار مطبوعاتی که از مازندران آمده میگوید: «آنجا هم آسمان به همین رنگ است. در شهر چشم هم چشمی اجازه نمیدهد که یکی ویدئو داشته باشد و آن یکی نداشته باشد. فیلمهای هندی، فیلمهای لسآنجلس، شوهایی که در کنار بیفتک و استیک، خوانندگان و رقاصههای درجه دهم کابارههای وازده را دارد.»
دوست جامعهشناسی معتقد است: «شما نمیتوانید و نباید این پدیده را محکوم کنید. عیب اساسی در خود کار نیست، در شیوۀ کار ماست. در اروپا و آمریکا توی هر خانه یک یا دو و گاهی چند ویدئو وجود دارد، یکی فیلم درسی میبیند، یا با ویدئو زبان خارجه یاد میگیرند. حتی هنر، آموزش نقاشی و موسیقی، یا تئاتر و یا فیلمهای کلاسیک سینمایی. در یک خانواده فرانسوی، از نزدیک دیدم که خانم خانه، در آشپزخانه با ویدئو فیلم آشپزی ایرانی نگاه میکرد، او میخواست از میان غذاهای مورد علاقه ایرانیها غذایی انتخاب کند و من به عنوان میهمان پذیرایی شوم. اما متاسفانه در کشور خودمان، و در نزد بسیاری از اقوام خود دیدم که شیوۀ استفاده از ویدئو بسیار متفاوت و منفی است. هیچ کس فرصت انتخاب ندارد، یکی فیلمهای خشن و ترسناک که اخیراً در غرب رواج پیدا کرده تماشا میکند، یکی دیگر در حال و هوای سینمای تخدیری قبل از انقلاب پای گنج قارون سینه میزند. بیشتر مردم ما شیوه درست استفاده از ویدئو را بلد نیستند. فقط میخواهند ببینند، هر چه بود، بود. در خانه یکی از دوستان میخواستم فیلم رزمناو پوتمکین را تماشا کنم. اکثر اهل خانه از پای ویدئو کنار رفتند، حرفشان این بود که فیلم را تلویزیون جمهوری اسلامی پخش کرده. من پرسیدم: خب چه اشکالی دارد که این شاهکار سینمایی را با فرصت خوب از ویدئو هم تماشا کنیم! خیلی کم تحت تاثیر نظر من قرار گرفتند. این واکنش منفی مردم ما سابقهای دیرینه دارد. خبر خوبی که این روزها در مطبوعات میخوانم آزاد شدن ویدئوکلوپهاست. دولت میخواهد با برنامه به بلبشوی ویدئو در جامعه خاتمه دهد. این خیلی خوب است. ویدئو یکی از پدیدههای این قرن صنعت و تکنولوژی است. نمیتوان دور آن خط قرمز کشید، باید با تدبیر و تفکر کاری کرد که جامعه از مواهب آن بهرهمند شود. فیلمها و برنامههای سالم ویدئویی میتواند سطح فرهنگ جامعه را به شکل چشمگیری بالا ببرد. وسایل ارتباط جمعی میتواند کمک مهمی برای ارتقاء سطح فرهنگ کشور باشد. خود من هر وقت فرصتی به دست بیاورم ساعت ۵ یا ۶ صبح از طریق رادیو در جریان تدریس حوزه قرار میگیرم، استادانی که برای طلبهها مباحث اسلامی را تجزیه و تحلیل میکنند. حضور من در کلاسهای حوزه اگر نگویم غیرممکن اما مشکل است اما به کمک رادیو میتوانم از دروس و نحوه تدریس این جلسات آگاه شوم و بهره ببرم. پس خود وسیله بد نیست، شیوۀ استفاده مهم است. این که پدیده ویدئو در کشور ما، در خانوادههای سنتی ما تبدیل به بحران شده. کانون بحران، یا بدآموزی یا تاثیرپذیری مخرب و ویرانگر شده، مسالهای است. میگویند همین حالا، با وجود بگیر و ببندها، قاچاق بودن و جرم دانستن، چیزی حدود سه میلیون ویدئو در کشور وجود دارد، به آمارها و ارقام نمیتوان اعتماد کرد، اما میتوان مطمئن بود که هر روز و هر ساعت، میلیونها ایرانی پای ویدئو نشستهاند و خودشان را با نمایشهای ویدئو سرگرم میکنند. این مساله که حاصل کار چیست جای بحث دارد. دولت هم متوجه این واقعیت شده و برنامهریزان فرهنگی ماههاست که سرگرم کارند تا برای استفاده درست از این پدیده شکل و شمایلی بسازند. ولی این حرکت لاکپشتی است. در حالی که ویدئو با سرعت پیش میرود، همهگیر میشود. من میگویم عجله کنید جلوی ضرر را از هر جا بگیرید منفعت است.»
سالهای اول
سالهای اول انقلاب، درست در زمانی که رادیو و تلویزیون و برنامههای سینما در چرخشی کامل تغییر روش دادند و ارزشهایی تازه جای سلیقههای قبلی را گرفته بود. همۀ ما به خاطر داریم که مغازههای جدید شغل تازهای ارائه کردند، اجاره فیلم ویدئویی. فیلمهایی که به دلیل داشتن صحنههای ممنوعه به نمایش عمومی در نمیآمدند. کافهها و کابارهها تعطیل و سینماها تقلیل یافته بودند. تلویزیون دیگر برنامههای سرگرمکننده و عامهپسند نداشت. کاسبکارها دست به کار شدند، به سرعت فیلم ویدئویی وارد بازار شد. آنها که دستشان به دهنشان میرسید برای جبران تفریحات ممنوع شده ویدئو خریدند و به خانه بردند. هرج و مرج و بلبشو از همان زمان آغاز شد. خیابانها سر شب خلوت میشد، خیابانها و اماکنی که شب نمیشناختند. جنگ که آمد زود به خانه رفتن، دور خانه دور هم جمع شدن عمومیت پیدا کرد. زنان خانه، از وضع به وجود آمده ناراضی نبودند، چون مرد خانه را سر شب در خانه داشتند. اما دور هم جمع شدن سرگرمی هم میخواست. کاسبکارها برای رونق بازار به وجود آمده دست به ابتکار زده و عرضۀ فیلم ویدئویی از هر نوع و مطابق ذوق و سلیقه هر کس را آغاز کردند. راضیها و ناراضیها از وضعیت به وجود آمده استقبال کردند، اما انقلاب شده بود که جامعه با ارزشهای جدیدی آشنا شود، از ابتذال فرهنگی، از همۀ آنچه در گذشته باعث تخریب افکار میشد و بنیان خانوادهها را جا کن با خود میبرد دور ریخته شود. هرج و مرجی که کاسبکارها به وجود آوردند و دولت درگیر و گرفتار را ناگهان متوجه ضد ارزشها کرد. پس با سرعت و به شدت مغازههای ویدئو بسته شد، فیلمهای مبتذل جمعآوری شد، دیگر کسی نمیتوانست پوستر ویدئو چاپ کند و در ویترین مغازه به نمایش بگذارد. قلع و قمع جدی که آغاز شد، کاسبکارها، آنها که زرنگتر بودند و لو نرفتند کار قاچاق را از سر گرفتند. قیمتها بالا رفت. ویدئوی قاچاق و فیلمهای قدغن و ممنوعه، مثل هر کالای قاچاق و هر کاسبی زیرزمینی شیوهها و شگردهای جدیدی ابداع شد. در واقع بلبشو از همین دوران آغاز گردید. اگر مغازهها کار میکردند، میشد کنترلی روی آن داشت، وقتی کار زیرزمینی شد از کنترل خارج شد، آیا این امکان وجود داشت به هر خانهای رفت و ویدئو و فیلمها را توقیف کرد؟ تلویزیون هنوز نتوانسته بود خود را با ارزشهای جدید هماهنگ کند؛ برنامههای سرگرمکننده محدود شد، افراط در قطع پخش هر نوع فیلم و برنامۀ سرگرمکننده کار کاسبکارها را سکه کرد. و از همان روزهاست که ابتذال فرصت پیدا کرد با سرعت بیشتری پیش برود. هنوز قیمتها بالا بود و هر کسی نمیتوانست یک دستگاه ویدئو بخرد، اجاره ویدئو و فیلم رواج پیدا کرد. خانههایی که ویدئو داشتند باید حضور میهمان را هم تحمل میکردند. طبقه متوسط، طبقه فخرفروش از وضعیت به وجود آمده چندان ناراضی هم نبودند. و اینطوری شد که ارزشهای ضد ارزش شده و ابتذال از در رانده شده از پنجرۀ ویدئو دوباره به خانوادهها راه یافت و همهگیر شد، اگر همهگیر حرف درستی نباشد که نیست، با شواهد عینی میتوان گفت یک اکثریت قابل توجهی از جامعه ما را گرفتار کرد.
سیاستگذاران فرهنگی
اگر سیاستگذاران فرهنگی کشورمان در همان روزها، و در همان شرایط گرفتاریهایی که داشتند میتوانستند کاری که حالا آغاز کردند در همان زمان با دقتی عالمانه، تخصصی و حساب شده به آن میپرداختند بدون شک وضعیت امروز پدید نمیآمد. در آن دوره خیلی بهتر از حالا میشد با بحرانهای خانوادگی مقابله کرد، بحرانی که ویدئو به وجود آورد، رواج مجدد ابتذال، شکاف در روابط خانوادگی، افزایش طلاق و بگو مگوهای خانوادگی که عامل اصلی آن هرج و مرج ویدئو بوده است. کار زشت دزدیهای خانوادگی، این نکتهای است که یک قاضی خبره و کارکشته بهتر از هر کسی میتواند شهادت بدهد. بدآموزی و فسادی که ویدئو به خانهها و برای اهل خانه آورد، موضوع صدها پرونده در آگاهی و دادگستری در سالهای گذشته بوده است. یک جرمشناسی محقق میگوید: «جرمهای اجتماعی در آغاز مثل همان تکه برفی هستند که وقتی در جریان یک تندباد قرار میگیرند، میغلتند و میغلتند، آن قدر میغلتند که تبدیل به بهمنی ویرانگر میشوند. پدیده فحشا، دزدی، بیایمانی، دروغ و دیگر مفاسد اجتماعی را به طور مطلق نمیتوان ناشی از فقر مادی دانست. گاه این فقر فرهنگی، شرایط روحی به وجود آمده به مراتب بیش از فقر مادی عامل و انگیزۀ جرم و جنایت میشود. بنده نمیتوانم ممنوع کردن ویدئو را در آن سالها یک اشتباه بزرگ بدانم، اما بدون هیچ تردیدی به امان خدا رها کردن این پدیده و کار مبارزه سطحی با آن را باید اشتباه دانست. همین حالا اگر من استاد دانشگاه، من معلم بخواهم از سفر خارج یک دستگاه ویدئو با خود بیاورم در گمرک فرودگاه به عنوان یک مجرم از طرف مامورین دولتی تحت تعقیب قرار میگیرم و کالایم توقیف میشود، اما ویدئو در اکثر خانوادههای ایران وجود دارد، در بازار داد و ستد لوازم الکترونیکی کالایی در جریان فروش و پررونق است. از کجا میآید؟»
در جریان تهیه این گزارش، یک روز گذرم به مطب چشمپزشکی افتاد. چشمپزشک در پاسخ این سؤال که آیا رواج ویدئو در خانوادهها مشکل چشمی هم به وجود آورده با صراحت گفت: «بله، بعضی از بچهها، حتی بزرگترها ساعتها پای ویدئو مینشینند، آنچنان چشم را خسته میکنند که دیگر توان دید ندارند، فیلمهای مزخرف و درگیر با اعصاب، یا از آن بدتر فیلمهای خشدار برفکی، کهنه و از رده خارج سلسله عصب چشمی را تحریک میکند. بعضی از بیماران من، خود اعتراف کردند که به خاطر کیفیت خیلی بد فیلمهای قاچاق و ممنوعه تبدیل به انسان خودآزار شدهاند. ولع تماشای فیلم، هر فیلمی با هر کیفیتی، با هر موضوع اعصاب خرابکن در میان توده مردمی که صاحب تفکر و اندیشه نیستند، نه تنها بر سلامت چشم بلکه بر اعصاب و روان آدمها، مخصوصاً بچهها و نوجوانان تاثیر میگذارد. به مردم باید آگاهی و امکانات داد که به بهترین شکل و شیوهای از ویدئو استفاده کنند، نه فقط به عنوان سرگرمی، بلکه به عنوان یک وسیله آموزشی. فیلم نه تنها از نظر موضوع بلکه از نظر کیفیت نمایشی نباید آزاردهنده باشد. این عملی نیست مگر اینکه در سطح دولت برنامهریزی شود و مردم امکان این را داشته باشند که به سادگی انتخاب کنند.»
بازار فروش جهانی
بازار فروش و استفاده از ویدئو در کشورمان داغ است. البته غالباً از نوع مخرب و ویرانگر، نوعی که دولت نه حقوق گمرکیاش را میگیرد، نه مالیات و عوارض دیگر را، اما عوارض جانبیاش گریبان دولت را گرفته است. نق و نوقها، انتقادها. بالاخره بخش مهمی از وقت نیروهای انتظامی صرف مبارزه با پدیدۀ ابتذال ویدئو و فیلمهای مخرب میشود. آیا با ویدئو نمیشود مبارزه کرد؟ شاید سؤال بهتر این باشد که از پدیده ویدئو چگونه میتوان بهره درست برد؟ صدها کمپانی بزرگ ویدئو تولید میکنند. در تمام بازارهای جهان ویدئو وجود دارد. همین الان خبری را از خبرگزاری روی میز داریم که فقط در انگلستان فروش دستگاه بازیهای کامپیوتری و ویدئو از ۶۰۰ میلیون پوند در سال ۱۹۹۰ به ۷۰۰ میلیون پوند در سال ۱۹۹۲ رسیده است. یعنی استقبال عمومی از ویدئو و وسایل سرگرمکنندۀ تصویری مختص کشور ما نیست که کافه و کابارهاش بسته شده. سینما کم داریم، تئاتر کم داریم، سالن کنسرت و موسیقی کم داریم یا اصلاً نداریم، استخر و وسایل تفریحی دیگر کم داریم، تلویزیون ما دو کانال بیشتر ندارد، که آن هم بیست و چهار ساعته نیست، اکثر برنامههایش تکراری است، سوژهها محدود است. از میان دهها کشور برنامهساز تلویزیونی، بهترین مشتری ژاپنیها شدهایم. ژاپنیها به کمک سریالهای خود حتی مردم دهکورههای ما را با آداب و رسوم زندگی و پیشرفتهای خود آشنا کردهاند. ویدئو به همه جای دنیا رفته است. حتی کشوری مثل انگلستان با آن آزادیها، بیبند و باریها و وسایل سرگرمکننده و تفریحات عمومی، باز هم دولتش اعلام کرده که تجارت ویدئو مسیر صعودی داشته، در آمریکا هم وضع همینطور است. در فرانسه و ایتالیا هم. در هند و پاکستان هم. بسیاری از این کشورها فیلمسازی ویدئویی به عنوان یک شغل، یک کار، یک هنر رواج دارد، بازار عام دارد. تجربه نشان داده کشورهایی که استفاده عام از ویدئو را مجاز دانستهاند از ما موفقتر بودهاند، چون این از آن مواردی است که هیچ دولتی نتوانسته با آن مبارزه کند. شاید عنوان مبارزه دولتی خاص کشور ما بوده باشد. ولی استفاده بهینه در برنامه همه دولتها بوده است. همین امروز – پنجشنبه ۲۱ مردادماه - روزنامهها خبری را به نقل از دکتر علی لاریجانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جمع نمایندگان فرهنگی خارج از کشور ما نقل کردهاند که گفته است: ورود هفتگی هزاران قطعه عکس مستهجن به داخل کشور را باید در برنامهریزی تهاجم فرهنگی جستجو کرد...
این خبر و اعتراف نشاندهندۀ ابعاد وسیع و گسترده تخریب تهاجم است. حالا این تهاجم ممکن است از طرف دولتها باشد. دولتهایی که جمهوری اسلامی را دوست ندارند. و یا بهتر و راحتتر از طرف بازار تجارت باشد، کاسبکارهایی که در هر بازار به فکر منافع و سود آنی خود هستند. در همین داخل کشورمان هزاران نفر از راه فروش و اجاره فیلمهای ویدئویی و یا خرید و فروش دستگاه ویدئو زراندوزی میکنند یا نانی به کف میآورند و به غفلت میخورند. مبارزه حکومتی هم نتیجه نداده است. بیش از شش ماه است که خبر قریبالوقوع آزاد شدن ویدئو در مطبوعات منتشر میشود، قرار است که انواع فیلمهای مجاز با کیفیت خوب در هر کوی و برزنی در اختیار خانوادهها قرار گیرد. واردات فیلم و دستگاه نمایش، رسمی و قانونی شود. تا خانوادهها، خانوادههایی که نگران سلامت روانی افراد خود هستند، از وجود ویدئو در خانه مضطرب نباشند، چرا که ویدئو نوعی از فرهنگ را به جنبش درآورده که حتی رسانههای فراگیر دیگری چون تلویزیون نیز از سر راهش کنار رفته است. قضیه بزرگتر از آن است که با سادهاندیشی با آن برخورد شود، به پژوهشی که یونسکو (سازمان تربیتی، علمی و فرهنگی وابسته به سازمان ملل متحد) انجام داده و وضعیت ویدئو را در ۳۹ کشور آسیایی و منطقه اقیانوس آرام بررسی کرده است توجه کنیم، ما را با حقایق دیگری آشنا میکند. بر مبنای گزارش یونسکو فقط ویدئو توانسته فیلمسازان هندی را در زمین بازی خودشان شکست دهد و صنعت سینمایی ۶۰۰ میلیون دلاری این کشور را به ویرانی بکشاند. در حال حاضر هندیها ماهیانه بیست هزار دستگاه ویدئو وارد میکنند و حجم سرمایهگذاری در کار نوار ویدئو به حدود ۷۰۰ میلیون دلار برآورد شده است. (ویدئو از سرگرمی تا سیاست، ماهنامه تبلیغ، شماره ۲۰)
ژاپن: در ژاپن از هر سه خانواده یکی ویدئو دارد، استفادهای که ژاپنیها از این دستگاه میکنند با بقیه فرق دارد، این ملت به اندازه کافی برنامه تلویزیونی و وسایل سرگرمکننده دارد. اما ویدئو را در اختیار دارد تا برنامههای مورد نظر خود را از تلویزیون ضبط کند و سر فرصت آن را تماشا کند.
سوئد: سوئدیها هم از ویدئو بیشتر برای ضبط برنامههای دلخواه تلویزیون استفاده میکنند. در واقع ویدئو وسیلهای است برای کارهای تحقیقاتی، علمی و مطالعاتی.
ایتالیا: در این کشور تجارت کثیفی برای کسب دلارهای نفتی کشورهای حاشیه خلیج فارس رواج دارد؛ طبق تحقیقات یونسکو ۵۰ درصد نوارهای موجود در بازار ایتالیا را فیلمهای سکسی پر کرده است.
در کویت، مصر، حتی عربستان سعودی هم کلوپهای ویدئو وجود دارد، با اندک تفاوتی در هر یک از این کشورها، بقیه هم مثل هم هستند. اما در کشور روسیه، (همان شوروی سابق) بازار فیلمهای غربی رواج دارد، بالاخره هر ملتی که نسبت به یک گرایش سالیان سال سرکوب بشوند، این عواقب هم به وجود میآید. آنچه از گزارش یونسکو میتوان نتیجه گرفت حضور ویدئو در همۀ بازارهای جهان است. با این تفاوت که هر کس یک جوری از آن استفاده میکند، اما هیچ کشوری نتوانسته مرزهای خود را برای ورود این پدیده ببندد، طبیعی است از این پدیده نیز سیاستمداران و استعمارگران به عنوان ابزار کار بهره خود را میبرند، اما آن دولتی میتواند در این تهاجم خود را از ضربه نجات بدهد که به جای چشم بستن بر روی حقایق، چشم باز کند و آگاهانه دست به کار شود.
مردان موسیقی در خانه
اولین جاذبه ویدئو در کشور ما نمایش موسیقی است. موسیقی در کشورمان بعد از انقلاب تلاطم بسیار داشته، اما آنچه مسلم است موسیقی عرضه شده از رادیو و تلویزیون بیشتر تکراری و فاقد جاذبه بوده و برای همین است که داد دلسوختگان فرهنگی ما از ابتذال موسیقی در اماکن، در داخل اتومبیلها، در مهمانیها درآمده و به روزنامهها هم کشیده است. سؤال این است که چرا بسیاری از استادان به نام موسیقی ما دعوت به کار نشدند. افرادی چون تجویدی، یاحقی، بدیعی، مهندس خرم، معروفی و... آنها که میتوانستند ابتکار کنند، آنها که در خانه ماندند و به جای کار برای عموم مردم جامعه، کار برای موسیقی جدید ایران، موسیقی بعد از انقلاب، باید برای گذران امور به تدریس شاگرد خصوصی سرگرم باشند، حاصل کار، خانهنشین کردن اینان چه شد؟ رواج موسیقی لوسآنجلس. جامعهای که بعد از انقلاب متحول شد به ارزشهای جدیدی دست یافت، هنرمندانش نیز میتوانستند پا به پای مردم جامعه جلو بیایند، کار کنند، آنچنان کار کنند که ما امروز نگران تاثیر موسیقی رواج یافتۀ آن سوی دریاها نباشیم.
درباره ویدئو مجموعه عواملی که وضع موجود را به وجود آورد میتوان گزارش را در حد یک کتاب بسط داد اما ما به همین مختصر قناعت میکنیم و به برنامهریزان فرهنگی کشورمان میگوییم: آقا عجله کنید، قضیه ویدئو و بلبشوی موجود را تمام کنید، اجازه دهید مردم ما با چشم باز انتخاب کنند، فیلمهای درسی، داستانی، اخلاقی، آموزشی، تفریحی و سرگرمکننده سالم باید آزاد باشد. تا پدر خانوادهای نگران و مضطرب نگوید: بچهها هر چه به دستشان میرسد تماشا میکنند، چون میگویند فرصت نیست، فیلم اجارهای است!
***
به سه تن از خبرنگاران گروه گزارش ماموریت دادیم که با اقشار مختلف مردم صحبت کنند و از آنها بپرسند (البته از آنها که ویدئو دارند و تماشا میکنند) چرا پای ویدئو مینشینند و از ویدئو چه استفادههایی میکنند؟ پاسخهای متنوعی جمعآوری شد. به هنگام تنظیم برای چاپ، با توجه به پیام و محتوای پاسخ دانشجویان، تصمیم گرفتیم فقط بخش پاسخ دانشجویان را چاپ کنیم، چرا که به گمان ما، این طبقه به دلیل تلاش برای تحصیلات عالیه، نگاه به آیندۀ بهتر و از همه مهمتر خصلت دانشپژوهی قاعدتاً باید نسبت به موضوع حساستر باشند. این هم گزیدهای از اظهارنظرهای این گروه از اقشار جامعه ما:
دانشجوی رشتۀ پزشکی – ۲۷ ساله - زن: پاسخ کامل به سؤال شما برای من امکان ندارد، چرا؟ به خاطر اینکه، در جامعهای زندگی میکنیم، در شرایطی قرار داریم که تماشای ویدئو برای اینجانب قدغن است! بنده حق دارم هر روز ساعتها پای میکروسکوپ بنشینم، انواع کتابهای علمی رشته خودم را که همه ناگفتنیها را شرح میدهد بخوانم اما باید از تماشای ویدئو محروم باشم. قوانین اجتماعی و حتی قانون داخلی خانوادهام ویدئو را مخرب و تماشای آن را گناه میداند. بنابراین من اگرچه ویدئو میبینم و از امکاناتی که به وجود آمده حداکثر استفاده را میکنم، ولی باز میگویم نه، تا دچار مشکلات نشوم!
رشتۀ جامعهشناسی – ۳۳ ساله - مرد: در دوران تحصیل در دبیرستان تمام تعطیلات تابستان را در قسمت حروفچینی یک چاپخانه کار میکردم، آن سالها مطالب همه نشریات با حروفچینی دستی چیده میشد، اما در حال حاضر شما کدام روزنامه و یا مجله را سراغ دارید که به جای حروفچینی لیزری، کامپیوتری سراغ آن گارسهها برود. ویدئو هم یک پدیدۀ جدید برای رفاه، آسایش، تفریح و زندگی بهتر است. وقتی بزرگان جامعهای با آن بد برخورد میکنند، خب، زیرزمینی میشود و فسادانگیز. من ویدئو تماشا میکنم، هم برای سرگرمی، هم برای آموزش، حتی فیلمهای مبتذل و سرگرمیهای مبتذل را هم میبینم، تا اولاً بدانم مردم کشورهای دیگر چگونه زندگی میکنند، جوانانشان چه سرگرمیهایی دارند، مفاسد اجتماعیشان که در فیلمهای داستانی نشان داده میشود چه چیزهایی است، هدف من از تماشای هر فیلمی (البته فیلمهایی که تحمل تماشایش را داشته باشم) یک کار مطالعاتی سرگرمکننده است.
رشتۀ ادبیات – ۲۹ ساله - زن: اگر مرا لو نمیدهید باید بگویم برادری دارم که در یک گاوداری اطراف کرج نوار ویدئویی تکثیر میکند، به همین دلیل همه جور فیلمی در اختیار من است. (البته تعجب نکنید که از برادرم گفتم که بیکار است، بیپول است، همین امروز روزنامهها نوشتند که کارمند یکی از بیمارستانها به جرم تکثیر فیلمهای ویدئویی دستگیر شد. تازه آن مرد یک شغل رسمی هم داشته است) چون همه جور فیلمی در اختیار دارم بهترینهایش را انتخاب میکنم. تا از تماشای آن هم سرگرم شوم و هم معلومات و مشاهداتم اضافه شود. آخر تفریح دیگری که ندارم، سینما گران است. تئاتر کم و گران است. استخر و پاتیناژ و غیره هم... که در حد امکانات ما نیست، پس خدا پدر آن کس را بیامرزد که ویدئو را ساخت و با این اختراعش (با حضور قاچاقی در کشور ما) به جوانهایی مثل ما خدمت کرد.
رشتۀ علوم ارتباطات – ۲۳ ساله – مرد: اگر در دانشکده ما سالن نمایش ویدئویی وجود داشت و ما دانشجویان با امکانات محدودی که داریم از این طریق، ضمن سرگرم شدن، پس از تماشای دستهجمعی فیلم یا گزارش یک حادثه یا یک موضوع علمی میتوانستیم درباره آنچه از تصویر دیدیم به بحث و اظهارنظر بپردازیم، ایدهآل بود اما چنین امکاناتی نیست. ناچار در خانه، تنهایی و یا گاهی با دوستان فیلمی تماشا میکنم. فقط به خاطر سرگرمی...
رشتۀ علوم ارتباطات – ۲۱ ساله - زن: پناه بردن به ویدئو برای جوانی مثل من که اکثر اوقات بیبرنامه و از زندگی خسته هستم یک امر طبیعی است. اول از مسوولان امر بپرسند با توجه به رشد غیرقابل انکار جمعیت جوان کشور، چرا تلویزیون ما فقط دو کانال دارد؟ چرا برنامههایش ۲۴ ساعته نیست؟ چرا کشورهای کوچکتر از ما، در همین همسایگی شمال و جنوب کشورمان، چندین کانال تلویزیون و برنامههای متنوع دارند و ما نداریم؟ بروید از وزرای ما بپرسید که جوانیشان و دوران دانشجوییشان چگونه گذشت و ما حالا چه حال و روزی داریم...
رشتۀ زبان انگلیسی - ۲۳ساله - مرد: به این دلیل از ویدئو استفاده میکنم و پای آن مینشینم که راه استفاده درست از آن را بلدم. بنده فیلمهای خارجی به زبان اصلی نگاه میکنم، هم به این ترتیب به کار تحصیلیام که آموزش زبان انگلیسی است، رشدی میدهم و هم اینکه از آن به عنوان یک معلم و آموزگار همراه استفاده میکنم. آموزگاری که علاوه بر تکمیل آموزش زبان، مرا با لهجههای مختلف انگلیسیزبانان جهان هم آشنا میکند. از ویدئو استفاده میکنم، خیلی هم استفاده میکنم و متاسفم که در کشور ما برای همه کس حتی ما دانشجویان هم تاکنون ممنوع بوده. جامعه ما از بابت این ممنوعیت زیان بسیار دیده، و چه خوب بالاخره قرار شد در این باره یک فکر اساسی بشود. جلوی ضرر را از هر جا که بگیریم منفعت است.
دانشجوی رشتۀ کارگردانی سینما – ۳۰ ساله - مرد: البته چون به کار من مربوط میشود که فیلم ببینم و زیاد هم ببینم، مجبورم که از ویدئو استفاده کنم. کل سال شاید دو یا سه فیلم به درد بخور در سینماهای ما به نمایش در نمیآید و این مشکل و نقص، مجبورم میکند تا به سراغ ویدئو بروم. البته فیلمهایی که من میبینم، فیلمهای خاصی است و معمولاً فیلمهای مبتذل و سطحی را نمیبینم. اما در هر صورت ویدئو یک وسیله مناسب است مثل هزاران وسیلۀ دیگر، که هم میتوان استفاده به جا و مفیدی از آن داشت و هم نابهجا و بیمورد. اما در هر صورت به روحیه و شخصیت افراد بستگی دارد. یعنی اگر علاقه و سلیقه فردی در همان حد فیلمهای مبتذل است، حتی اگر ویدئوکلوپها باز بشود و فیلمهای ارزشمند در دسترس مردم قرار گیرد، آن فرد باز فیلمهای مورد علاقهاش را خواهد دید و این تغییر سلیقه به این سادگیها نیست. و تازه به زعم چنین افرادی نیز هرگز نمیتوان گفت که ویدئو یا حتی ماهواره وسیلهای نامناسبند. مانده که آدم چگونه از آنها استفاده کند.