قتل فجیع یک زن در تبریز با ۱۷ ضربه چاقو / فاطمه: پدرم قصد کشتن تمام فرزندانش را داشت
به کزارش صدای ایران،"فاطمه" در تبریز از سرنوشت و نحوه ازدواج پدر و مادرش (قاتل و مقتول) میگوید و ادامه میدهد: مادر و پدرم دخترعمو و پسرعمو بودند و در یکی از روستاهای آذربایجان شرقی زندگی می کردند؛ آنان از همان کودکی عاشق هم بودند که با موافقت هر 2 خانواده، سرانجام این عشق و عاشقی به ازدواج ختم میشود. اما گویا این ازدواج پایان قصه پر رمز و راز عاشقی این دو فرد و آغاز روزگار سیاه مادرم بود.
بعد از 4 ماه از شروع زندگی مشترکشان، پدرم در دام اعتیاد گرفتار میشود
چرا که تنها بعد از 4 ماه از شروع زندگی مشترکشان، پدرم در دام اعتیاد گرفتار میشود و ورق زندگیاش برمیگردد. پدر و مادرم 2 ماه بعد از ازدواجشان به تبریز نقل مکان میکنند و تنها 2 ماه از مستقرشدنشان در تبریز میگذشت که پدرم گرفتار اعتیاد شد؛ اعتیادی که زندگی همه ما به خصوص مادرم را در کل نابود کرد؛ اعتیادی که روزگار خوش را از مادرم گرفت و در نهایت هم وی را اسیر خاک کرد.
همیشه شاهد کتک خوردن مادرم به دست پدر معتادم بودم
از وقتی چشمانم را باز کردم، مدام شاهد آزار و اذیت های مادرم به دست پدرم بودم؛ او همیشه مادرم را مجبور میکرد هزینه مواد و سایر کثافتکاریهایش را پرداخت کند. اگر هم نمیتوانست، کتک بسیار مفصلی از پدرم میخورد، کتکی که او را راهی بیمارستان میکرد.
پدرم حتی به ما که از پوست و گوشت و استخوان خودش هستیم، نیز رحم نمیکرد؛ 5 خواهر و یک برادر هستیم. همه ما را مجبور به کار کردن و پول درآوردن میکرد؛ حالا هرکاری هم بود برایش مهم نبود و تنها چیزی که برایش مهم بود فقط و فقط پول بود و بس.
مادرم زن بسیار باآبرو و باحیایی بود و نمیتوانست به خاطر پول تن به هر کاری دهد، کارگری و ریسمانبافی و... میکرد؛ اما درآمد کم این کارها کفاف هزینه زندگی 5 بچه را نمیداد چه برسد به اینکه پول مواد پدرم هم تامین شود؛ بنابراین همیشه شاهد کتک خوردنهای مفصل مادرم از پدرم بودیم.
پدرم همیشه زنان کارگر جنسی را به خانه میآورد
اما غم و غصه مادرم تنها به کتک خوردن ختم نمیشد، بلکه آن چیزی که برای مادرم هزاران بار از کتک خوردن بدتر و دردآورتر بود، آوردن زنهای خیابانی به خانه مقابل چشمان ما و مادرم بود. پدرم بی توجه به ما همه مدل زن را به خانه میآورد و مشغول عیش و نوش خودش بود.
مادرم دیگر نتوانست تحمل کند، به هر سختی که بود طلاقش را گرفت. اما پدرم بعد از طلاق هم دستبردار نبود. مدام تهدید به مرگ میکرد و چندین بار هم با ضربات متعدد چاقو مادرم را زخمی کرده بود که شکایت کردیم و به دفعات از پدرم تعهد گرفته شد که سمت مادرم نیاید؛ اما وی اصلا گوشش بدهکار نبود و تنها هدفش کشتن مادرم بود.
به محض رسیدن به کوچه با 17 ضربه چاقو بدن مادرم را تکهتکه و برای همیشه به زندگیاش پایان میدهد
تا این که صبح 8 آبان ماه سال جاری (روز حادثه)، مادرم برای انجام کار اداری از خانه بیرون میرود و وقتی مقابل مدرسه محله میرسد، پدرم سر راهش سبز و با هزار خواهش و تمنا و اینکه میخواهم چند کلمهای صحبت کنیم، مادرم را به داخل کوچه میکشاند. اما به محض رسیدن به کوچه با 17 ضربه چاقو بدن مادرم را تکهتکه و برای همیشه به زندگیاش پایان میدهد و متواری میشود؛ وی حتی قصد داشت من وبرادرم و 2 تن از خواهرهایم را نیز به قتل برساند. قمه به دست جولان میداد و میگفت "شما را هم خواهم کشت". ما هم از ترس وی در منزل خالهام پنهان شده بویم که خدا را شکر پلیس آگاهی در اسرع وقت وی را دستگیر و به کابوس و ترس ما پایان داد که واقعا از طرف خانوادهام و از صمیم قلب از پرسنل آگاهی تشکر میکنم.
ما هیچ کدام به هیچ وجه از خون مادرمان نمیگذریم و تا قصاص پدرمان کوتاه نخواهیم آمد چرا که وی از ابتدا زندگی را برای مادرمان تبدیل به جهنم کرده بود.