پروفسور داریوش فرهود کیست؟ / بیوگرافی
به گزارش صدای ایران،پروفسور فرهود (پدر علم ژنتیک ایران)، بنیانگذار، استاد و مدیر گروه ژنتیک انسانی دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران، در سال 1317 در تهران متولد شد.ایشان در سال 1969 مدرک پزشکی از دانشگاه ارلانگن آلمان و سال 1972 مدرک PhD ژنتیک انسانی از دانشگاه مونیخ آلمان را اخذ نمود. همچنین در سال 1991 از سوی دانشگاه مونیخ آلمان درجه پروفسوری به ایشان اعطاء گردید.
وی بعد از بازگشت به ایران در سال 1354 اولین کلینیک ژنیتیک در کشور را تأسیس نمود و از سال 1355 تاکنون به سمت کارشناس ژنتیک انسانی و عضو کمیته اخلاق در ژنتیک پزشکی سازمان بهداشت جهانی منصوب و از سال 1382 به عضویت کمیته ملی اخلاق در علم و فناوری و اخلاق زیستی کمیسیون ملی یونسکو در آمده است.
همچنین عضو پیوسته و دائمی فرهنگستان علوم جهان سوم، تریست از سال 1375 و فرهنگستان علوم پزشکی ایران، تهران از سال 1385 بوده است. در کارنامه علمی درخشان این استاد برجسته ژنتیک، بیش از 120 مقاله علمی پژوهشی به زبان انگلیسی و ارائه بیش از 230 مقاله در کنگره های علمی داخل و خارج کشور، حاصل خدمات پژوهشی بسیار ارزشمند ایشان به چشم می خورد.
همچنین از سال 1360 مدیر مسوول و سردبیر مجله IRANIAN JOURNAL Of PUBLIC HEALTH و سردبیر مجله کودکان استثنایی و مجله اخلاق در علوم و فناوری و چند مجله علمی دیگر است. در سال 1369 جایزه علمی جشنواره بین المللی خوارزمی و در سال های 1378 و 1382 لوح افتخار و جایزه علمی جشنواره ابن سینا به ایشان اهداء گردید.
از دبیران سرشناسی که داریوش در طول تحصیل خود در کلاس آنها حضور داشت می توان به زنده یادها: محمود بهزاد، دفتری، نیساری، بهبهانی و صالحی اشاره کرد
در ابتدای کودکی، داریوش همراه با خانواده، به جهت شغل پدر، به جنوب کشور (ابتدا هفتگل و سپس مسجد سلیمان) نقل مکان کردند. بنابراین، داریوش سالهای آغازین تحصیل را در این شهرها (کلاس اول در دبستان هفتگل و از کلاس دوم تا پنجم ابتدایی در مسجد سلیمان) به اتمام رساند. با اتمام دورۀ ماموریت پدر، داریوش و خانواده شان به تهران بازگشتند و بدین ترتیب، وی سال ششم ابتدایی را در دبستان نوبنیاد رازی، و دورۀ دبیرستان را در مدارس رهنما، دارالفنون و البرز، که از بهترین مدارس کشور بود، به پایان رسانید. بزرگانی چون: فریدون سحابی، عزت ال.. سحابی، صادق قطب زاده، هوشنگ اتحاد ، فریدون فرخزاد و ... هم مدرسه ای ایشان بودند. از دبیران سرشناسی که داریوش در طول تحصیل خود در کلاس آنها حضور داشت می توان به زنده یادها: محمود بهزاد، دفتری، نیساری، بهبهانی و صالحی اشاره کرد.
ار ادبیات، داریوش گرایش ویژه ای به پزشکی داشت. به طوریکه از همان دوران دبیرستان، در این زمینه مطالعه می کرد و یک داروخانۀ کوچک در خانه گردآوری کرده بود تا اگر کسی بیمار شد بتواند به او کمک کند
در کنار تحصیل، داریوش علاقمندی های دیگری نیز داشت. از آنجا که داریوش در خانواده ای ادب دوست به دنیا آمده بود از همان دوران کودکی با آثار شعرای بزرگی همچون: حافظ، عسجدی، منوچهری، عنصری، پروین اعتصامی و از همه بیشتر سعدی، آشنا و به آنها علاقمند شد. داریوش از دوران نوجوانی اشعار فردوسی، مولانا و حافظ را می خواند اما، کسی که بیشترین تاثیر را در وی داشت و حتی در نگارش و انشا نیز از وی الگو می گرفت استاد سخن سعدی شیرازی بود. در کنار ادبیات، داریوش گرایش ویژه ای به پزشکی داشت. به طوریکه از همان دوران دبیرستان، در این زمینه مطالعه می کرد و یک داروخانۀ کوچک در خانه گردآوری کرده بود تا اگر کسی بیمار شد بتواند به او کمک کند. از آنجا که عموی داریوش ( دکتر فرهود) نیز پزشکی سرشناس بود و به عنوان رییس بهداری تبریز، شاغل بود، علاقمندی داریوش به پزشکی روز به روز افزایش یافت. داریوش گرایش خاصی به موسیقی نیز داشت و نواختن برخی آلات موسیقی چون: آکاردئون، ارگ، فلوت و جاز را آموخت. او در ورزش نیز به رشته های والیبال و دومیدانی علاقمند بود.
داریوش در سن 19 سالگی به قصد آلمان وطن را ترک گفت
داریوش پس از آنکه به سن جوانی رسید تصمیم گرفت برای ادامۀ تحصیل به خارج از کشور برود. از آنجاییکه ایرانی ها بسیار آلمانی دوست بودند وآلمانی ها نیز ایرانی ها را دوست داشتند و دانشجویان ایرانی را خوب پذیرش می کردند، پدر داریوش، آلمان را که با روحیات خود و فرزندش همخوانی داشت، برای تحصیل دانشگاهی وی انتخاب کرد. بدین ترتیب، داریوش در سن 19 سالگی به قصد آلمان وطن را ترک گفت. برای داریوش، لحظه ترک وطن بسیار سخت بود. دوری از والدین و کانون گرم خانواده از سویی، و دل نگرانی های جوانی که حتی زبان آلمانی را بدرستی نمی دانست از سویی دیگر، گاه احساس دلتنگی و تنهایی شدیدی را در داریوش به وجود می آورد. اما، شوق یادگیری و اهداف بزرگی که در سر داشت تحمل تمامی ترس ها و نگرانی ها را برای وی امکان پذیر ساخت.
یک روز پس از ورود به شهر ماینس، داریوش توانست اتاقی را از یک خانم 72 ساله و آقای 80 ساله (خانم و آقای لاریسیکا) اجاره کند. داریوش در کنار آنها بسیار احساس راحتی می کرد چرا که آنها وی را مانند نوه شان قبول کردند و بسیار او را دوست می داشتند، به طوریکه، داریوش آنها را پدر (Vatti) و مادر (Mutti) صدا می کرد. متاسفانه، آقای صاحبخانه در همان سال اول فوت کرد و داریوش جوان در تمام دوران بیماری در کنار او بود. داریوش به شدت از مرگ فاتی متاثر شد و تا پایان زندگی موتی که سالهای پایان عمر خود را در خانۀ سالمندان گذراند، همیشه به دیدار او می رفت.
در طول تحصیل و زمانیکه هنوز 24 سال داشت، داریوش اولین شکست خود را تجربه کرد
زمانیکه داریوش وارد دانشگاه شد؛ فضای علمی، استادان با تجربه و دانشجویان منضبط و جویای علم، انگیزۀ تحمل دوری والدین و علم آموزی را در وی شعله ورتر ساختند. در طول تحصیل و زمانیکه هنوز 24 سال داشت، داریوش اولین شکست خود را تجربه کرد. متاسفانه، وی در یکی از امتحانات برای در ورود به مرحلۀ بعدی تحصیل، نتوانست نمرۀ کافی کسب کند و در کمال ناباوری نمرۀ قبولی نگرفت. این رویداد برای وی مه در دوران تحصیلات خود همواره دانش آموزی بسیار خوب و بعضا ممتاز بود، بسیار ناگوار بود. از این رو، یکی از دوستانش، برای اینکه او را آرام کند، داریوش را به لندن دعوت کرد. با رسیدن به لندن، داریوش متوجه شد؛ دوستش به شدت بیمار است و زمانیکه وی را در بستر بیماری دید ناخودآگاه به یاد دوران کودکیش افتاد و گمان کرد که شاید باید همانجا طبیبانه کنار دوستش بماند. بدین ترتیب، شروع به مراقبت و پرستاری از وی نمود و تنها تفریحش این بود که رو به روی پنجره بنشیند و خانه ای را که در حال بازسازی بود ، تماشا کند. در همین زمان به یاد آورد که شکست مقدمۀ پیروزی است . برای موفقیت باید به اهداف خود ایمان داشته باشیم و آنگونه به آنها بیندیشیم، گویی بزوردی به آنها دست خواهیم یافت. از این رو، قلم را برداشت، عزمش را جزم کرد و با اعتماد به نفس بالا و توجه کامل به جزئیات ، زمان و تمامی عوامل بازدارنده، برای 10 سال آینده اش برنامه ریزی کرد. داریوش، ناامیدی را از خود دور کرد و با خود عهد بست تا به آنچه در سر دارد و آنچه در دل می پروراند نرسیده، از تلاش، سخت کوشی و پیگیری دست برندارد.
داریوش برای پدرش نوشت که بورس گرفته و تحصیلاتش تمام شده و این اولین دروغی بود که به پدر گفت . چراکه تحصیلاتش هنوز تمام نشده بود و می خواست خودش خرج تحصیلش را بپردازد. بدین ترتیب برای کسب درآمد به عنوان کشیک شبانه در یک بیمارستان به کار پرداخت
پس از بازگشت از لندن، داریوش که زندگی مرفهی داشت، در کمال ناباوری از تجملات دوری گرفت و از شهر ماینس به شهر ارلانگن رفت و در آنجا یک اتاق کوچک زیرشیروانی اجاره کرد و زندگی بسیار ساده ای را در پیش گرفت. چرا که او به این باور رسیده بود که انسان در رفاه نمی تواند به کمال دست یابد. داریوش برای پدرش نوشت که بورس گرفته و تحصیلاتش تمام شده و این اولین دروغی بود که به پدر گفت . چراکه تحصیلاتش هنوز تمام نشده بود و می خواست خودش خرج تحصیلش را بپردازد. بدین ترتیب برای کسب درآمد به عنوان کشیک شبانه در یک بیمارستان به کار پرداخت. مجید سمیعی که از هم دوره ای های داریوش بود نیز در همان بیمارستان مشغول به کار بود.افراد دیگری نیز مانند: سروستانی، رحمانزاده، صفاری، سیف الدینی پور و … دیگر دانشجویان ایرانی بودند که شمار کل آنها در شهر ماینس به چند صد نفر می رسید. بدین ترتیب داریوش روزها درس میخواند و شب ها کار می کرد.
در زمان تحصیل در علم طب، داریوش با رشته انسان شناسی آشنا شد.
در زمان تحصیل در علم طب، داریوش با رشته انسان شناسی آشنا شد. درناسی کنار دانشکدۀ پزشکی یک ساختمان کوچک انسان شناسی وجود داشت. وی از روی علاقمندی وارد این ساختمان شد و از آنجا که چند نفر از اساتید آنجا به سبب مطالعاتشان به ایران سفر کرده بودند و ایران دوست بودند داریوش را به گرمی پذیرفتند . بدین ترتیب، داریوش، انسان شناسی را به عنوان رشتۀ دوم خود قرار داد. در کنار این دو رشته داریوش علاقمندی زیادی به روانشناسی نشان داد و در این رشته نیز وارد شد اما به دلیل بازگشت به ایران نتوانست پایان نامۀ خود را در این زمینه ارائه کند.
در نهایت، داریوش توانست با اراده ای قوی همه مراحل تحصیل خود را طبق برنامه ریزی اش تا درجۀ دکتری پیش ببرد.
او در سال 1354 اولین مرکز مشاورۀ ژنتیک را در خیابان امیر اتابک راه اندازی و به این ترتیب اولین بخش خصوصی مشاورۀ ژنتیک را پایه گذاری کرد
دکتر فرهود در اوایل اردیبهشت ماه 1351 به ایران بازگشت. در تیر یا مرداد ماه همان سال برای مطالعۀ ایل قشقایی، با یک گروه تحقیقاتی که به سمت آباده و شیراز می رفتند، به شکل افتخاری، همراه شد. شرایط آنجا بسیار سخت بود. با این وجود شوق خدمتگزاری در او تحمل چنین شرایطی را برای وی آسان می ساخت. دکتر فرهود، در سال 1351 اولین گروه دانشگاهی در ایران را به نام "گروه ژنتیک انسانی و انسان شناسی" را تشکیل داد و در سال 1352 مشاورۀ ژنتیک را در دانشکدۀ بهداشت پایه گذاری نمود. از آنجا که، در دانشگاه مشاوره دادن کار سختی بود و برخی افراد را به دانشگاه راه نمی دادند، او در سال 1354 اولین مرکز مشاورۀ ژنتیک را در خیابان امیر اتابک راه اندازی و به این ترتیب اولین بخش خصوصی مشاورۀ ژنتیک را پایه گذاری کرد که پس از مدت کوتاهی به زایشگاه خیابان مولوی منتقل شد.
از اوایل ورود به ایران، آقای میرفخرایی، دکتر سراج ، خانم خواجه نوری و شجع زاد، تهیه کنندگان برنامه ای در تلویزیون به نام "دانش" بودند که بعدها به نام "راهی به سوی تندرستی" ادامه یافت که از دکتر فرهود در این برنامه دعوت شد و بدین ترتیب، وی به صورت هفتگی در تلویزیون برنامه داشت. این برنامه تا مدت ها پس از انقلاب 1357 نیز ادامه یافت.
در حدود سال 1354 یا 1355 نمایندۀ سازمان جهانی بهداشت برای شرکت در یک کنگره به ایران آمد و پس از بازگشت به ژنو پروفسور داریوش فرهود را به عنوان کارشناس رسمی سازمان جهانی بهداشت در رشتۀ ژنتیک انسانی معرفی کرد. همچنین ، پس از افتتاح فرهنگستانی به نام علوم جهان سوم در ایتالیا که موسس آن پروفسور عبدالسلام بود، پروفسور داریوش فرهود را نیز به عنوان عضو این فرهنگستان انتخاب نمود.
ازدواج پروفسور فرهود
پروفسود داریوش فرهود در سال 1357، در سن 40 سالگی با همسر فعلی خود که او هم پزشک بود، ازدواج کرد. همسر وی که فردی بسیار معنوی و با ایمان است تاثیر بسیار شگرفی در روند زندگی معنوی و فرهنگی وی داشته است.
پروفسور داریوش فرهود توانست در حدود سال 1360 کلینیک ژنتیک دکتر فرهود افتتاح کرده که این کلینیک با مدیریت وی از همان زمان به طور رسمی شروع به کار کرد و تا کنون نیز فعال است و بیش از 78 هزار خانواده برای مشاورۀ زنتیکی به آنجا مراجعه کرده اند.
پروفسور داریوش فرهود در طول فعالیت خود خدمات گوناگونی را در سطح آموزشی، پژوهشی، برنامه ریزی، فرهنگی ، اطلاع رسانی و آموزش همگانی ارائه نمودند. از مهم ترین خدمات پژوهشی ایشان می توان به کشف Transferin B- Iran و نیز کشف نوعی بیماری به نام Sever Multiple Sclerosis (Farhud Type) که شجره¬نامه آن بزرگترین شجره¬نامه در دنیای پزشکی است، اشاره کرد.
زمینه های فعالیت علمی پروفسور داریوش فرهود عبارتند از:
بنیانگذار و مدیر اولین گروه ژنتیک انسانی در ایران (۱۳۵۱ تاکنون)
کارشناس رسمی ژنتیک انسانی سازمان جهانی بهداشت (۱۳۵۵ تاکنون)
عضو کمیته «اخلاق در ژنتیک پزشکی» سازمان جهانی بهداشت (۱۳۷۳–۱۳۸۰)
عضو کمیته ملی اخلاق زیستی کمیسیون یونسکو در ایران (۱۳۸۲ تاکنون)
کشف و گزارش گونه جدیدی از ترانسفرین انسان” (۱۳۶۷)
کشف و گزارش یک بیماری جدید ژنتیکی به نام “مولتی پلسینوستوزیس شدید” در یک دودمان بزرگ ایرانی (۱۳۷۸)
حواشی پروفسور داریوش فرهود
پروفسور فرهود برای یادآوری اهمیت موضوع غربالگری و خطراتی که حذف این موضوع میتواند به همراه داشته باشد گفت: «قطعاً مردم و مسئولان از بحث جوانسازی و صیانت از جمعیت کشور حمایت میکنند؛ اما این موضوع منافاتی با اهمیت انجام غربالگری، اطمینان از سلامت جنین و تشخیص احتمال ابتلا به اختلالاتی مانند سندرم داون و غیره ندارد و در صورت لزوم با تشخیص پزشک متخصص، صدور مجوز سقط قانونی باید انجام شود.»
پدر علم ژنتیک ایران در آن گفت و گو و در بخشی از صحبتهای خود همچنین اظهار کرد: «من مخالف ازدیاد جمعیت نیستم، ولی اینها راهش نیست. این کار (غربالگری) به شکل خیلی خوبی حدود ۴۵ سال قبل شروع شد و عدهای به محضر امام خمینی (ره) رفتند و من هم در آن جمع بودم و تالاسمی اولین موردی بود که توانستیم اجازه سقط را دریافت کنیم. بعد این کار در دست یک نهاد بسیار کارآمد به نام پزشکی قانونی قرار گرفت؛ یعنی در این ۴۵ سال کار غلطی انجام میشد؟! این تعداد بچه عقبمانده ذهنی، از کار افتاده، نابینا، ناشنوا، میتوانیم جلوی همه این موارد را بگیریم؟ کسانی که این طرح را مطرح کردند، آیا با حدود ۵۰۰ انجمنهای والدین کودکان عقبمانده صحبت کردند؟! آیا با پزشکی قانونی صحبت کردند؟! آیا با امثال بنده صحبت کردند؟! چطور من در سازمان بهداشت جهانی برای همه صحبت میکنم، اما (در کشورم) با من مشورت نمیکنید تا عیبهای آن را به شما بگویم؟!».