دلیل جنگ امام حسین (ع) با یزید چه بود؟

نبرد امام حسین (ع) و یارانش در کربلا با سپاه کوفه واقعه عاشورا را رقم زده که واکنش های زیادی را از گذشته تا کنون دربر داشته است.
کد خبر: ۲۷۷۷۹۳
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۳:۳۱

صدای ایران-این شبهه از سوی برخی از دشمنان اهل بیت علیهم السلام طرح شده که ادعا می‌کنند علّت زمینه ساز واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام‌ داستان عاشقانه‌ای بود که به‌واسطه عشق و علاقه شدید یزید به زنی به نام «اُرَیْنَبْ» همسر «عبدالله بن سلام» آغاز شد و امام حسین علیه السلام‌ با اقدامی که در بعضی کتاب‌ها ذکر شده مانع از این دست یابی و شهوت‌رانی یزید گردید . در حقیقت چنین وانمود کرده‌اند که سرآغاز کینه‌ توزی و دشمنی یزید با امام حسین علیه السلام و سرمنشأ واقعه کربلا این ماجرا بوده است .

با تحقیقی که ما در متون و منابع تاریخی داشتیم تنها کتاب قابل اعتنائی که این واقعه را ذکر کرده است کتاب الامامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری متوفای 276 هق از مصادر تاریخی اهل سنّت می‌باشد. که هر محقّقی با مطالعه این متن، آن را به یک داستان و رمّان شبیه‌تر می‌بیند تا یک اتّفاق حقیقی. ما جهت اطّلاع از کلّ این ماجرا ترجمه مطالب نقل شده در کتاب الامامه و السیاسه را در این جا می‌آوریم تا کذب بودن آن روشن شود و ببینید بنی امیه و طرفداران آنها که اهل سنت باشند از چه راههایی برای تخریب چهره امام و واقعه عاشورا تلاش کرده اند:



عشق یزید و حیله معاویه


یزید بن معاویه شبى با یکى از ندیمان پدرش معاویه که رفیق نام داشت شب نشینى کرده ، و رفیق مشغول سخن گفتن بوده ، و از هر طرف سخنى به میان مى آورد. یزید مجلس را خلوت و خصوصى دیده ، اظهار می‌کند: خداوند حکومت پدرم (معاویه) را پایدار داشته ، و عافیت و تندرستى به او عطا نماید. دقت فکر و حسن نظر و راى جمیل او مرا وامی‌داشت که در تمام امور خود به صلاح بینى او اتکاء نموده ، و حتى احتیاجى به اظهار نیّات و خواسته‌هاى قلبى خود ندیده ، و در همه امور خود با توجه کامل او توکل و اطمینان داشته باشم ، ولى پدرم با آن علم و حلم و توجهى که دارد: از صلاح بینى و خیر خواهى من غفلت نموده ، و مخصوصا در یک موضوع مرا به کلى محروم و ضایع کرد. خداوند از خطاها و سیئات اعمال او بگذرد. رفیق گفت: خیال مى کنم سوء تفاهم و اشتباهى رخ داده است؛ زیرا محبت و علاقه شدید و توجه و مهربانى کامل پدرت درباره شما قابل انکار نیست ، و شما خودتان می‌دانید که : پدرتان تا چه اندازه نسبت به شما علاقه نشان داده ، و پیوسته آخرین هدفش خوشى و آسایش و رضایت خاطر و بلندى مقام و شوکت شما است. یزید سرش را پائین انداخته ، و محسوس بود که: از اظهار خود پشیمان شده، و به گفته خود نادم است .

رفیق پس از تمام شدن مجلس ، به سوى عمارت معاویه رهسپار گردیده ، و اجازه ملاقات طلبید. معاویه به‌ خاطر خصوصیتى که با رفیق (ندیم خود) داشت : فهمید که شرفیابى او در آن وقت شب از جهت امر لازمى خواهد بود، و روى این لحاظ اجازه داد و رفیق وارد اطاق مخصوص گردید. رفیق مذاکرات خود را با یزید درمیان گذارده ، و ملال خاطر و تکدر قلب و گلایه و زبان حال او را در پیشگاه معاویه به عرض رسانید.

معاویه گفت: عجبا، تا به حال کوچکترین عملى که موجب ناراحتى و تکدر خاطر و کراهیت جانب او باشد از من صورت نگرفته است ، و همیشه خواستارم تا خواسته‌ها و کارهاى او مطابق میل و موافق خواهش و رضایت کامل او انجام پذیرفته ، و هیچ‌گونه درباره او مهربانى و خوبى و احسان مضایقه نکنم . سپس دستور داد: یزید را پیش او بخوانند.

ندیم معاویه پیش یزید آمده ، و او را به پیشگاه امیر دعوت کرد. یزید با عجله فرمان پدرش را پذیرفته ، و به سوى او حرکت نمود. یزید خیال کرد که : این دعوت در این هنگام شب ، به خاطر استشاره کردن و مذاکراتى است که پیرامون پیش آمدى صورت خواهد گرفت ، زیرا معاویه در کارهاى مشکل و امور سیاسى حکومت خود با یزید استشاره نموده ، و به کمک فکر او آن مشکل را حل می‌کرد. یزید به اطاق مخصوص پدرش وارد شده و نشست .

معاویه پس از ملامت و مذمت کردن پسرش یزید، اظهار داشت : من به موجب علاقه شدیدى که نسبت به تو داشتم تو را بر اشخاص بزرگ و مردان فضیلت و اصحاب رسول اکرم (ص ) برترى داده ، و بر آنها امیر و پیشوا قرار دادم ؛ و مقام و مرتبه تو را بر دیگران ترفیع داده ، و به خاطر گرفتن بیعت براى تو منزلت آنان را پائین تر و کمتر قرار دادم .


یزید در حالی‌که از شدت شرمندگى و خجلت غرق عرق بود به سخن آمده گفت : من نمى خواستم در مقابل نعمتها و مهربانیهاى شما کفران ورزم ، من به‌خیرخواهى و صلاح بینى و احسان شما اعتراف دارم و چون سخن به اینجا رسیده است ، مجبورم سرّ باطنى خود را افشاء کرده و علت انزجار و گلایه خود را بیان کنم: همان طور که معلوم و روشن است ، انسان به خاطر ادامه زندگى خود و براى آسایش و تنظیم امور زندگانى خویش: نیازمند به ازدواج و زناشویى است ، و البته در انتخاب زن لازم است بیش از پیش ‍ دقت و توجه کرد. تا زنى که از هر جهت سزاوار و مناسب است اختیار و انتخاب شود. من هنگامى که کمال ادب و زیبائى و حسن سیرت و صورت دختر اسحاق (ارینب) را مى شنیدم ، در دل خود خاطر خواه و علاقه مند و عاشق او شده بودم ، و کوچک‌ترین احتمالى نمی‌دادم که از جانب شما مسامحه و سستى و تأخیرى در اختیار و خواستگاری از او رخ بدهد، ولى شما به کلى غفلت ورزیدید، به حدى که او را از جاى دیگر خواستگاری کرده ، و به عقد (پسر عمویش) عبدالله بن سلام در آمد. من از این پیش آمد بی‌نهایت متأثر شده و آسایش و طمأنینه خاطر و آرامش را از من سلب نموده، و با حالت اضطراب و ناراحتى و تشویش به سر می‌برم . محبت و عشق و علاقه ارینب رفته رفته در قلب من بیشتر شده ، و صبر و استقامت را از دلم ربوده است . آرى صبر من تمام شده ، و بیش از این حوصله استقامت و خوددارى و نگهدارى سرّ ضمیر خویش ندارم .

معاویه گفت: آرامش قلبت را از دست نداده ، و به من مهلت بده. یزیدگفت: پس از پایان یافتن و از بین رفتن موضوع، مهلت دادن و فکر کردن و اقدام نمودن چه نتیجه خواهد داشت .

معاویه در جواب گفت: نمیدانم عقل و استقامت و مردانگى تو کجا رفته است. یزید گفت: عشق بر خرد غالب شده ، و به خاطر نمایش عشق، عقل و صبر و تقوى و طمائینه دل رخت بر بسته است . و اگر کسى می‌توانست در مقابل سیطره عشق ، تقوى!! و عقل خود را از دست ندهد، البته حضرت داود (ع ) براى این قسمت پیش قدم و مقدم بود، در صورتی‌که آن حضرت اظهار عجز و ناتوانى و بى صبرى نموده ، و در مقابل محبتى که به زنی پیدا کرده بود، اضطراب نفس و تشویق خاطر پیدا کرد.


دلیل اصلی جنگ امام حسین با یزید

 

نبرد کربلا جنگی بود که در دهم محرم 61 هجری قمری (20 مهر 59 خورشیدی برابر 10 اکتبر 680 میلادی) اتفاق افتاد. روز نبرد به عاشورا نیز معروف است. این نبرد میان سپاه کم تعداد حسین بن علی (نوه دختری پیامبر اسلام) و سپاه اعزامی از سوی یزید بن معاویه (دومین پادشاه دودمان اموی) در نزدیکی محلی به نام کربلا (در عراق کنونی) درگرفت.

دلیلی که باعث جنگ شد بیعت نکردن حسین بن علی با یزید بود. حسین بن علی (امام سوم شیعیان) نیز حکومت و زمامداری یزید بن معاویه را غیرشرعی و غیرقانونی می‌دانست که بر خلاف پیمان صلح حسن بن علی و معاویه پسر ابوسفیان به شکلی مورثی به یزید اول رسیده بود. حسین بن علی روز دوم محرم به کربلا رسید و روز سوم عمر بن سعد با 4000 نفر در کربلا اردو زد. در روز هفتم محرم آب را بر حسین بن علی و همراهانش بستند و در نهم محرم، شمر با 4000 نفر و نامه‌ای از طرف عبیدالله بن زیاد وارد کربلا شد.

دلیل اصلی جنگ امام حسین (ع) با یزید چه بود؟
شمر در نامه به عمر بن سعد دستور داده بود با حسین بن علی بجنگند و او را بکشد و اگر این کار از دست او برنمی‌آید، فرماندهی را به شمر واگذارد.

روز دهم محرم سپاهیان حسین بن علی و عمر سعد در مقابل هم قرار گرفتند. به روایت ابومخنف تعداد سپاه حسین 32 سواره نظام و 40 پیاده و به روایت محمد باقر چهل و پنج سوار و صد نفر پیاده بود. در مقابل او سپاه عمر بن سعد با حدود 30000 نفر قرار داشت. جنگ آغاز شد و حسین و یارانش کشته شدند. پس از جان باختن حسین، سپاه عمر بن سعد سر 72 تن از لشکریان حسین به علاوه سر علی اصغر فرزند 6 ماهه که از شدّت تشنگی در حال مرگ بود او را با تیری سه شعبه جدا کرده و بر بالای نیزه‌ها گذاشتند و بر اجساد کشته شدگان اسب تاختند.

خیمه‌ها تاراج و در نهایت آتش زده شد، ساربان شترهای کاروان حسین بن علی به‌نام بجدل بن سلیم برای بدست‌آوردن انگشتر حسین بن علی، انگشت وی را برید تا انگشتر را بدست آورد و در نهایت سپاه عمر بن سعد اجساد کشته‌شدگان کربلا را در بیابان رها کرد و این اجساد پس از سه روز توسط قوم بنی‌اسد دفن شدند. پس از رویداد کربلا تعدادی از زنان و کودکان وابسته به سپاه حسین بن علی، اسیر و زندانی شده و با گذراندن آن‌ها از بازار و مکان‌های شلوغ آن‌ها را مورد اهانت قرار دادند آنان را به شام محل زمامداری یزید بن معاویه فرستادند.

 

نبرد کربلا یک واقعه تاریخی و اساسی در سنت و رسم شیعیان و تاریخ این مذهب محسوب می‌گردد


از دیدگاه مسلمانان کشته شدگان در نبرد کربلا شهید تلقی می‌گردند. پس از این نبرد حسین بن علی ملقب به لقب سیدالشهداء (سرور و آقای همه شهیدان) گردید. هر ساله شیعیان، علویان و بسیاری از سنیان و مذاهب دیگر 10 روز نخست ماه محرم هر سال با برگزاری مراسم‌های سوگواری از آن واقعه یاد می‌کنند. هر چند به لحاظ نظامی ابعاد این نبرد بزرگ نبوده‌است اما اثر اعتقادی و سیاسی بزرگی داشته‌است. نبرد کربلا یک واقعه تاریخی و اساسی در سنت و رسم شیعیان و تاریخ این مذهب محسوب می‌گردد.

این درگیری هر ساله و به تناوب با برگزاری یادمان‌ها و عزاداری‌ها روایت و حکایت می‌شود. این رویداد از یک سو سبب تضعیف مشروعیت سیاسی حکومت بنی امیه شده‌است. به‌ طوری‌که پس از آن قیام‌های فراوانی با شعار خونخواهی حسین ضد آن حکومت رخ داد و در نهایت منجر به سقوط آن شد. از سوی دیگر نقشی چشمگیر بر هویت اجتماعی و اعتقادی شیعیان طی سده‌های بعد تا به امروز داشته‌ است.

شیعیان معتقد هستند فداکاری حسین بن علی و رسالت نبرد کربلا به فرمان الهی بوده‌ است و این رخداد تاریخی را لازمه بیدار شدن و آگاه شدن امت اسلامی و توقف غصب خلافت مسلمین به وسیله یزید می‌دانند

واقعه کربلا یا واقعه عاشورا نبرد امام حسین(ع) و یارانش در کربلا با سپاه کوفه است. واقعه کربلا در دهم محرم سال ۶۱ قمری و به دنبال بیعت‌نکردن امام حسین(ع) با یزید رخ داد که به شهادت آن امام و یارانش و نیز اسارت اهل بیتش انجامید.

واقعه کربلا دلخراش‌ترین واقعه در تاریخ اسلام دانسته شده است؛ از این‌رو شیعیان بزرگترین مراسم عزاداری خود را در سال‌روز آن برگزار می‌کنند و به سوگواری می‌پردازند.

واقعه کربلا با مرگ معاویة بن ابی‌سفیان در ۱۵ رجب سال ۶۰ قمری و شروع حاکمیت فرزندش یزید آغاز شد و با بازگرداندن اسیران کربلا به مدینه پایان یافت. حاکم مدینه تلاش کرد از امام حسین برای یزید بیعت بگیرد؛ از این‌رو حسین بن علی برای گریز از بیعت، شبانه از مدینه خارج شد و به طرف مکه حرکت کرد. در این سفر، خانواده امام حسین، شماری از بنی‌هاشم و برخی از شیعیان او را همراهی می‌کردند.

امام حسین(ع) حدود چهار ماه در مکه ماند. در این مدت نامه‌های دعوت اهالی کوفه به دست او رسید. امام برای اطمینان از محتوای نامه‌ها مسلم بن عقیل را به سمت کوفه و سلیمان بن رزین به سمت بصره فرستاد. با وجود احتمال ترور امام حسین(ع) در مکه به دست عاملان یزید و نیز دعوت کوفیان و تایید سفیر امام از درست بودن دعوت کوفیان، امام در ۸ ذی‌الحجه راهی کوفه شد.

امام پیش از رسیدن به کوفه، از پیمان‌شکنی کوفیان باخبر شد و پس از برخورد با سپاه حر بن یزید ریاحی به سمت کربلا رفت و در آنجا با لشکر عمر بن سعد روبه‌رو شد که عبیدالله بن زیاد، آن را به سمت امام فرستاده بود. دو سپاه در ۱۰ محرم معروف به روز عاشورا با هم جنگیدند. پس از آن که امام حسین و یارانش شهید شدند، لشکریان عمر بن سعد، با اسب بر بدن آنان تاختند. همچنین در عصر روز عاشورا سپاه یزید به خیمه‌های امام حسین حمله کرد و آنها را آتش زد و سپس بازماندگان امام را به اسارت برد. امام سجاد(ع) که به علت بیماری درگیر جنگ نشده بود و حضرت زینب(س) در میان اسیران بودند. سپاهیان عمر بن سعد سرهای شهیدان را به نیزه زدند و به همراه اسیران به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد و از آنجا به شام نزد یزید بردند.

بدن شهدای کربلا پس از رفتن سپاه عمر سعد توسط اهالی قبیله بنی اسد شبانه به خاک سپرده شد.

چرا یزید خود را از شهادت امام حسین تبرئه کرد؟

 

 موضوع دخالت کردن یا دخالت نکردن یزید در شهادت امام حسین(ع) و پدیدآوردن واﻗﻌﮥ کربلا از همان آغاز، محل اختلاف بود. تبرئه جستن یزید از قتل امام(ع) به این اختلاف دامن زد و در طول زمان، بر شدت آن افزوده شد. شماری از علمای سنی ضمن تأیید نقش داشتن یزید در واﻗﻌﮥ کربلا، او را به علت های متعدد مستوجب لعن و حتی تکفیر دانسته اند؛ اما گروهی دیگر در دفاع از عقیدﮤ مشروعیت خلفا، او را از این اتهام مبرّا کرده اند و ابن زیاد را عامل این واقعه دانسته اند. این پژوهش در پی آن است تا مسئولیت یزید را در پدیدآمدن واﻗﻌﮥ کربلا واکاوی کند. به همین منظور، نخست علت های کسانی را بررسی می کند که قائل به تبرئه یزید هستند و سپس علت های خود را مبنی بر نقش داشتن مستقیم یزید در شهادت امام حسین(ع) و رخ دادن فاﺟﻌﮥ کربلا مطرح خواهد کرد.


ترس یزید و طرفداران دستگاه خلافت از نتایج فاﺟﻌﮥ کربلا، موجب شد که از همان آغاز، هریک درصدد انکار نقش خود در واﻗﻌﮥ کربلا برآیند. شخص یزید در رﺃس تبرئه کنندگان قرار داشت که کوشید گناه این کار را بر گردن عامل خود در عراق، یعنی عبیدالله بن زیاد، افکند.

این موضوع به مرور دستاویز عده ای از طرفداران دستگاه خلافت، با انگیزه های مختلف، شد تا به شیوه های مختلف، با مبهم کردن مسئله، پای یزید را در جایگاه خلیفه مسلمانان و فرزند معاویه از این ماجرا کنار بکشند. این تبرئه نگاران برای رسیدن به مقصود خود به علت ها و توجیه هایی مستمسک شده اند. این پژوهش در پی آن است که در خلال بررسی ساﺑﻘﮥ تبرئه نگاری یزید در بین اهل سنت و تأمل در علت های ایشان، ﻣﺴﺌﻠﮥ خود یعنی علت های نقش داشتن مستقیم یزید در واﻗﻌﮥ کربلا و قتل امام حسین(ع) را اثبات کند.



دربارﮤ نقش یزید در واﻗﻌﮥ کربلا، میان شیعیان به طور معمول فرض بر این بوده است که این مسئله امری بدیهی است و به اثبات نیازی ندارد. دربارﮤ نگاه اهل سنت به قیام امام حسین(ع)، کتاب مستقلی باعنوان انقلاب کربلا از دیدگاه اهل سنت وجود دارد1 که در قسمتی از آن، مؤلف از دیدگاه اهل سنت دربارﮤ مسئولیت یزید در این واقعه سخن گفته است که البته بررسی کاملی صورت نگرفته است. همین مؤلف مقاله ای باعنوان «مشروعیت یزید از دیدگاه اهل سنت» دارد2 که تاحدودی چکیده ای از کتاب مذکور است.

مقاﻟﮥ دیگری باعنوان «احیاءالعلوم و تطهیر یزید» وجود دارد3 که در آن، مؤلف ضمن بررسی دیدگاه غزالی درصدد برآمده است تا نظریه های معارض وی را از زبان علمای اهل سنت پیدا کند. درآن سو، یکی از مؤلفان سَلَفی در کتابی باعنوان مواقف المعارضه فی عهد یزیدبن معاویه4 کوشیده است با گردآوری نظریه های علمای موافق یزید، او را از این اتهام مبرّا کند. ازجمله افرادی که وی نام می برد: ابن تیمیه (الوصیه الکبری، 45)، ابن طولون (القیدالشرید، ق13أ)، یوسف العش (الدوله الامویه، 69) و الطیب النجار (الدوله الامویه، 103) هستند (الشیبانی، 1429ق: 380و381)..

ازسوی دیگر، عده ای از نویسندگان عرب معاصر به جای خطاگیری از یزید، تلاش کرده اند با نامشروع نشان دادن عمل امام در قالب شورشی علیه خلیفه، عمل یزید را مشروع نشان دهند.

 به باور اینان، چون مردم با یزید بیعت کرده بودند وی ﺧﻠﻴﻔﮥ مشروع و پذیرفته شدﮤ همگان بود و حسین بن علی(ع) نباید علیه او قیام می کرد. ازجمله این افراد که باید به آنها کرد: محمدالخصرمی در کتاب تاریخ الامم الاسلامیه، محمدعزت دروزه در تاریخ الامم العربی و ابراهیم علی الشعوط در کتاب اباطیل یجب ان تمحی من التاریخ  هستند (ناصری، 1382ش: 252و253).

نویسندگان شیعی برای اثبات مسئولیت یزید در واﻗﻌﮥ کربلا، تاکنون بیشتر به سراغ آراء علمای سنی رفته اند و کوشیده اند ازطریق علت آوردن از دشمن به موافقان یزید پاسخ گویند. شیوﮤ ناکارآمدی که به طور معمول، در مناظرات و مجادلات کلامی شیوﮤ غالب است؛ برای نمونه اصغری نژاد در مقاﻟﮥ  خود، نظریه های شماری از این افراد را گرد آورده است: ﻣﺄمون در بخشی از نامه ای که آن را برای رسواسازی بنی امیه نوشت (اصغری نژاد، 1390: 279و280 به نقل از طبری، 8/188؛ محمدبن حبیب بغدادی در کتاب المحبّر، 490؛ ابواسحاق اسفراینی درنورالعین فی مشهدالحسین، 21؛ ابن ابی الحدید، 14/279و280؛ شبلنجی در نورالابصار، 129و130).

ناصری نیز در کتاب خود، فهرست بلندبالایی از این افراد به دست داده است: (ناصری، 1385: 305تا319؛ به نقل از جاحظ در رساﻟﮥ بنی امیه، 1تا3؛ طبرانی در مقتل الحسین بن ابی طالب، 36؛ سیوطی در تاریخ الخلفاء، 1/183،185؛ ابن جوزی در الردعلی المتعصب العنید، 68و69؛ شمس الدین ذهبی در شذرات الذهب، 1/10 و...).


 تبرﺋﮥ یزید در بین اهل سنت


پس از شهادت امام حسین(ع)، یزید نخستین کسی بود که موضوع تبرﺋﮥ خود را از این کار مطرح کرد. او پس از ملاقات با اسرا و دیدن وضعیت آنها، در مجلس شامِ از کردﮤ خود ابراز پشیمانی کرد. او این پشیمانی را با گریستن بر امام حسین(ع) (سبط بن جوزی، 1418: 234)، اظهار ملاطفت با امام سجاد(ع) (دینوری، 1368: 261؛ طبرسی، 1417: 1/475)، دادن اجازﮤ سوگواری برای امام(ع) به خانوادﮤ خود (بلاذری، 1998: 222؛ طبری، بی تا: 5/464؛ ابن کثیر، 1413: 8/112)، لعن ابن زیاد و افکندن مسئولیت این کار بر دوش او و متهم کردن او به تعجیل در کار امام حسین(ع) (بلاذری، 1998: 222، 233؛ دینوری، 1368: 261؛ ابن قتیبه، بی تا: 2/7؛ طبری، بی تا: 5/461، 465؛ مسکویه، 1379: 2/74و75؛ شیخ مفید، 1399: 237، 246) و رسیدگی به وضعیت اسرا (دینوری، 1368: 261؛ بلاذری، 1998: 199؛ طبری، بی تا: 5/464) نشان داد. در این خصوص باید به چند نکته توجه کرد:

نخست آنکه پشیمانی وی اولیه نبود؛ به این معنا که وی با دیدن سر بریدﮤ امام و وضعیت اسرا، نخست ابراز شادمانی و رجزخوانی کرد (خوارزمی، 1948: 2/58و59؛ سبط بن جوزی، 1418: 235؛ ابن کثیر، 1413: 8/211) و سپس که با اعتراض های حضرت زینب(س)، امام سجاد(ع)، خانوادﮤ خود و شماری از حاضران در مجلس روبه رو شد، ابراز پشیمانی کرد (طبری، بی تا: 5/461و462؛ شیخ مفید، 1399: 246؛ ابن اعثم، 1406: 3/152تا154).

نکته دوم توجه به این مطلب است که پشیمانی از واقعه  ای همواره به معنای انکار نقش و رد مسئولیت در آن نیست و این موضوع آنچنان که عدﮤ بسیاری از موافقان یزید بدان تمسک جسته اند، نباید علت بی گناهی وی تلقی شود؛ بلکه برعکس ابراز پشیمانی از واقعه ای به منزﻟﮥ پذیرش مسئولیت خود در آن واقعه است..

سوم فرض ما براین است که حتی همین ابراز پشیمانی ثانویه نیز با صداقت همراه نبوده است؛ چراکه وی پس از این ماجرا، برای مجازات قاتلان امام حسین(ع) و در رﺃس آنها ابن زیاد، اقدام عملی انجام نداد؛ بلکه آنها را تشویق هم کرد و همراه ابن زیاد روزهای متمادی به باده گساری و شعرسرایی مشغول بود (مسعودی، 1970: 5/156و157؛ سبط بن جوزی، 1418: 260).

 البته اینکه چرا ابن زیاد برخلاف یزید خود را از قتل امام حسین(ع) مبرا نکرد، شاید به این موضوع بازگردد که به هرحال یک نفر باید مسئولیت این ماجرا را برعهده می گرفت و درصورت انکار ابن زیاد، تمام نگاه ها متوجه یزید و عمل او می شد و دیگر جایی برای تبرئه او باقی نمی ماند. شاید باتوجه به کم اهمیت جلوه کردن این موضوع نزد ابن زیاد یا برای کشیدن جور مسئولیت یزید دراین باره، ابن زیاد به طور عمد سکوت اختیار کرد.

چهارم توجه به انگیزﮤ یزید از این اظهار پشیمانی اهمیت دارد. به نظر می رسد وی هنگامی که به مقصود خود، از نظر او دفع ﻓﺘﻨﮥ امام، رسید درصدد برآمد که تاحد ممکن از عواقب سوء آن بکاهد؛ چراکه تردید نداشت کشتن نوﮤ پیغمبر(ص) آن هم به این صورت را عراقیان که دل در گرو محبت آل علی(ع) داشتند، بی پاسخ نخواهد گذاشت؛ چنان که اگر اجل به او مهلت می داد، بروز قیام های متعدد و خونینی را شاهد بود که برخی از آنها، مانند نهضت توابین و قیام مختار، دست کم در ظاهر در لباس خونخواهی امام حسین(ع) آشکار شد.

به نظر می رسد که در بین شماری از علمای اهل سنت، تبرﺋﮥ یزید به عواملی چند بازمی گردد که ازجمله آنها اعتقاد به عدالت صحابه است.5براساس این دیدگاه چون یزید فرزند معاویه، از صحابه پیغمبر(ص)، است باید حرمتش تاحد امکان حفظ شود. عامل مهم تر، اندﻳﺸﮥ مشروعیت خلفا در میان اهل سنت است که از باب اطاعت از اولی الامر، مشروعیت خلفا و سلاطین تضمین می شود؛ ازاین رو، تعدادی از علمای سنی برای حفظ این اندیشه از گزند انتقادها و حفظ جایگاه خلافت در دورﮤ یزید، دست به دامن توجیه هایی شدند.

به طور معمول، نویسندگان ساﺑﻘﮥ تبرئه نگاری یزید را به غزالی و کتاب معروف او، احیاءعلوم الدین، بازمی گردانند که در آن از لعن یزید خودداری کرده است و در نقش داشتن او در فاﺟﻌﮥ کربلا تردید کرده است. بااین حال، به نظر می رسد که ساﺑﻘﮥ این اندیشه به مدت ها پیش از غزالی بازمی گردد و ریشه های آن را دست کم باید نزد شماری از اهل حدیث یافت.6

ابن قتیبه (درگذشت276ق/889م) در گزارشی ارزشمند دربارﮤ دشمنی اهل حدیث با خاندان پیامبر(ص) در سدﮤ سوم قمری، به موضوع متهم کردن امام حسین(ع) به شورش علیه ﺧﻠﻴﻔﮥ مشروع اشاره کرده است: «آنان... حسین بن علی(ع) را خارجی می دانند که وحدت مسلمین را درهم شکسته و خونش مباح است؛ زیرا از پیامبر(ص) نقل شده که هرکس از امت من خروج کند و مردم با یکدیگر متحد بودند، پس هر کجا او را یافتید بکشید» (ابن قتیبه، 1412ق: 54).

از نگاه اهل سنت، هرکس علیه ﺧﻠﻴﻔﮥ مشروع شورش کند، مصداق اهل بغی است؛ درحالی که از نگاه شیعه، هرکس علیه یکی از دوازده امام بشورد مصداق اهل بغی است (Kohlberg, 1976: 69). درواقع به باور آنها، اقدام یزید به طور کامل درست بود و به توجیه نیازی نداشت و در این واقعه، فرد متهم امام حسین(ع) بود.

هم زمان با ابن قتیبه، جاحظ (درگذشت255ق/868م) در رساله ای باعنوان «رساله فی النابته الی ابی الولیدمحمدبن احمدبن داود» از عقاید این جماعت پرده برداشته است. این رساله پاسخ به عقاید گروهی است که سرسختانه مدافع یزید بودند و او را از اعمال شنیعی که به او منسوب بود، مبرّا می کردند. جاحظ از این افراد باعنوان نابته یاد کرده است. در این مسئله محل تریدید است که آیا این نام، عنوان فرقه ای خاص در تاریخ بوده است یا فقط نام گذاری ازسوی جاحظ بوده است. جعفریان احتمال داده است که شاید آنها همان سفیانیه باشند که عثمانی های افراطی بودند و همان فرقه ای که شیعیان باعنوان ناصبی ها از آنان یاد می کنند (جعفریان، 1379: 148).

 ﻛﻠﻤﮥ نابته به معنای تازه به دوران رسیده است، از ریشه نَبَتَ به معنای روییدن. باتوجه به گزارش ابن قتیبه از اهل حدیث، درمی یابیم که اینان گروهی از اهل حدیث بودند که به علی(ع) و آل او بغض و عناد می ورزیدند و از طرفداران سرسخت خاندان اموی بودند. به گزارش جاحظ، آنان می پندارند که قتل امام حسین(ع) و واﻗﻌﮥ حرّه و سنگ باران مکه سبب کفر یزید نمی شود (جاحظ، 1384ق: 2/12). سبّ و لعن والیان ستمکار، فتنه و بدعت است؛ اگرچه هر کاری انجام دهند (جاحظ، 1384ق: 2/ 14).

اهل حدیث اجماع دارند که قاتل مؤمن، ملعون است؛ ولی اگر همین شخص، سلطان جائر یا امیر گنهکار باشد، سبّ و خلع و نفی و عیب کردنش را روا نمی دانند؛ هرچندکه صلحا را بترساند، فقها را بکشد، فقیر را گرسنه نگه دارد، شراب بنوشد و حدود را تعطیل کند (جاحظ، 1384ق: 2/15)..

البته باید توجه کرد که چنین اظهارنظرهایی ازسوی محدثان و سایر علمای سنی، تنها از اندیشه های دینی آنها نشئت نگرفته است و سنی بودن حکومت ها و ارتباط عمیق و گستردﮤ این گروه از علما با حکومت های وقت، ضرورت ابراز چنین اظهارنظرهایی را فراهم می کرد. بنابراین باید گفت این گونه اظهارنظرها معلول علت های سیاسی بوده است و با خلافت و حکومت مرتبط بوده است. باید توجه کرد که از دید مردم آن روزگار، به ویژه علویان، امویان غاصب خلافت و فاقد هرگونه مشروعیتی برای خلافت بودند؛ چراکه آنها از خاندان پیامبر(ص) نبودند.

در منابع دورﮤ عباسی هم، از آنها نه در جایگاه خلفای پیغمبر بلکه در حکم ملوک یاد می شد؛ ضمن آنکه از دید اکثر مردم، آنها فاقد دینداری و غیرمعتقد به باورهای اسلامی شناخته می شدند؛ بنابراین حسب و نسب عصر جاهلی را برای به دست گیری رهبری و حکومت نداشتند.

در چنین اوضاعی، امویان هم با هرگونه شورش و حتی اعتراض، با قساوت و خشونت بسیار رفتار می کردند؛ برای نمونه باید به اعدام حجربن عدی و گروهی از یارانش به علت اعتراض به والی کوفه در دورﮤ معاویه و به دست او، شهادت امام حسین(ع) و یارانش در کربلا و کشتار مردم مدینه و تعدی و تجاوز به اموال و نوامیس آنان در جریان واﻗﻌﮥ حرّه در دورﮤ یزید (Fred M. Donner, 2010:187-188) اشاره کرد. ازاین رو، عالمان وابسته به حکومت های سنی، از مشروعیت آنان در لباس توجیه اعمال و رفتار حاکمان دفاع می کردند.

ابوبکر ابن العربی (درگذشت543ق/1148م)، قاضی و محدّث مالکی که به یزیددوستی شهرت دارد، از این حیث تاحدودی یک استثناست. وی در کتاب خود، العواصم من القواصم، با استناد به مطلبی از کتاب الزهد احمدبن حنبل، یزید را در زمرﮤ زهّاد عالم قرار داده است (ابن العربی، 1419: 233)! ازسوی دیگر، وی با مقدمه چینی های متعدد درصدد محکوم کردن قیام حسین بن علی(ع) و تبرئه یزید است. او در نهایت به این نتیجه می رسد که قیام حسین بن علی(ع) خطایی در محاسبه بود و ازبین رفتن وحدت جامعه اسلامی را باعث شد. وی برای رسیدن به این مقصود، ضمن ابراز همدردی با امام حسین(ع)، احادیثی را در منع شکستن وحدت اسلامی نقل می کند؛ ازجمله اینکه پیامبر(ص) فرمود: «به زودی اتفاقاتی خواهد افتاد، پس هرکس خواست در بین امت تفرقه افکند، درحالی که امت همگی با هم اتفاق دارند، او را با شمشیر بزنند، هرگونه که می خواهد باشد». وی سپس نتیجه می ‎گیرد که حتی اگر شریف ترین کس، حسین بن علی(ع)، نیز چنین کند باز مشمول این حدیث خواهد شد؛ به ویژه که بزرگان اصحاب، همچون ابن عباس و عبدالله بن عمر، او را از این کار برحذر کردند (ابن العربی ، 1419: 232).

به عقیدﮤ ابن عربی اگر قیام وجهی داشت، ابن عباس به انجام آن اولی بود (ابن العربی، 1419: 233). در ادامه، او در مقام دفاع از یزید برمی آید و با ادعای اینکه او از صحابه بوده است7 و امتیازات صحابه را نیز برای او قائل است، از متهم شدن او به شرب خمر و سایر فسق و فجور به شدت انتقاد می کند و آنها را از اکاذیب مورخان می داند (ابن العربی، 1419: 233).

عبدالمغیث حنبلی فرد دیگری بود که حدود نیم قرن بعد، بار دیگر این ادعاها را مطرح کرد و بستر را برای واکنش علمای اهل سنت فراهم کرد. او کتابی در فضائل یزید ﺗﺄلیف کرد. عبدالمغیث بن زهیربن علوی الحربی البغدادی از علمای نه چندان مطرح حنبلی بود که ابن جوزی و ذهبی بر کمی دانش و اشتباه های حدیثی او انگشت نهاده اند (ابن جوزی، 1426: 34تا39؛ ذهبی، 1405: 12/159). وی در حدود سال 500ق/1106م زاده شد و در سال 583ق/1183م در حربیه (بغداد) درگذشت (ابن جوزی، 1426: 34تا39).

از کتاب او خبری نیست. شاید به علت محتوای آن که با استقبال جاﻣﻌﮥ سنی روبه رو نشد؛ ولی ابن جوزی حنبلی مذهب با ﺗﺄلیف کتاب الرّدّ علی المتعصّب العنیدالمانع من ذمّالیزید بدان پاسخ داد؛ هرچند به جای نقل سخنان عبدالمغیث و سپس پاسخ بدان ها، حوادث دورﮤ خلافت یزید را بررسی کرد تا این گونه نامشروع بودن اعمال او را معلوم کند.

از کتاب فضائل یزید نسخه ای در دست نیست؛ اما قضاوت دانشمندان اهل سنت دربارﮤ آن منفی است. به ﮔﻔﺘﮥ ابن اثیر، مطالبی عجیب در آن وجود دارد (ابن اثیر، 1415: 10/165). ابن کثیر هم در خلال ﺗﺄیید سخن ابن اثیر، پاسخ ابن جوزی را به آن پذیرفته است (ابن کثیر، 1413: 12/ 401). ذهبی هم معتقد است برای او بهتر بود هرگز چنین کتابی نمی نوشت (ذهبی، 1405: 12/160)...

ازجمله علت هایی که این افراد و گروه ها برای تبرئه یزید ذکر می کنند: اظهار ناراحتی یزید از عمل ابن زیاد به هنگام مشاهدﮤ وضعیت اسرا در کاخ خود و پس از مجادله اش با ام کلثوم یا حضرت زینب(س) (طبری، بی تا: 5/461و462؛ شیخ مفید، 1399: 246؛ ابن اعثم، 1406: 3/152تا154)؛ غیرمشروع بودن عمل امام در خروج بر ﺧﻠﻴﻔﮥ قانونی و در کانون اجماع مسلمانان؛ ثابت نشدن نقش یزید در شهادت امام (غزالی، بی تا: 3/125)؛ گناهکاربودن ابن زیاد (ابن صلاح، 1406: 216)؛ دروغ بودن بی حرمتی های یزید به امام حسین(ع) (ابن تیمیه، 1406: 8/141و142؛ ابن حجر هیتمی، 1417: 193).

برخی از گزارش های مربوط به یزید که دستاویزی برای تبرﺋﮥ یزید است، در منابع شیعی آمده است. شاید علت این امر آن باشد که نویسندگان شیعی هرگز گمان نمی کردند که این گزارش ها بعدها دستاویزی برای تبرﺋﮥ یزید شود. آنها در جایگاه مورخ، خود را موظف می دانستند تمام اخباری را که صحیح تشخیص می دادند، ذکر کنند؛ بی آنکه در بند استفاده یا سوءاستفاده از این اخبار باشند.

در دورﮤ اخیر که اندیشه های سلفی در حال اوج گیری است، موج دفاع از یزید و ابراز ارادت به او نیز در حال فزونی است.8 درمجموع، باید گفت این جریان بیشتر در بین اهل حدیث طرفدار داشته است و همین اندیشه ها بعدها و در دورﮤ اخیر، آبشخور آراء سَلَفی و وهّابی شده است.

 


چرا امام حسين(ع) با اين‌كه می دانست شهيد مي‌شود، باخانواده خود به سمت کوفه رفت؟



ظلم‌هايي كه در روز عاشورا به امام حسين(ع)، يارانش و اهل بيت‌(ع) مي‌شود و به اسارت گرفته شدن زنان و كودكان اين كاروان، اين سوال را تداعي مي‌كند كه « چرا امام حسين(ع) با اين كه مي دانست شهيد مي‌شود، با خانواده خود به سمت کوفه رفت؟».


بين بردن اهل بيت امام حسين(ع) به سوي کربلا و علم غيب امام مبني بر آينده جنگ منافات وجود ندارد؛ زيرا امامان ما در امور فردي، سياسي و اجتماعي از علم غيب بهره نمي‌گرفتند، از اين رو در جنگ، قيام، صلح و برخورد با مردم از علم غيب استفاده نمي‌کردند. اگر چنين بود، رفتار و زندگي آنان نمي‌توانست الگو باشد.

از آنجا که قيام کربلا نيز امري سياسي و اجتماعي بود، امام حسين(ع) در اين قيام از علم غيب بهره نگرفت و طبق ظواهر عمل کرد تا اين قيام او الگوي خوبي براي همگان شود. پس امامان مامور بودند، كه در امور زندگي و در جنگ‌ها و پيكارها و حوادثي كه اتفاق مي‌افتد در مقام قضاوت و داوري ميان انسان‌ها با علم عادي برخورد نمايند و تقاضاي علم غيب يا پي بردن به اسرار از راه علم غيب بر نيايند.

از سوي ديگر از برخي روايات استفاده مي‌شود که بردن اهل بيت(ع) به سوي کربلا مانند اصل قيام امام حسين(ع) وظيفه الهي بوده است. امام حسين(ع) با بردن اهل بيت وظيفه خود را انجام داده است. اين امر کاشف از آن است که بين علم غيب امام از آينده جنگ و بردن اهل بيت منافات نيست، حتي در صورت داشتن علم غيب امام بايد اين هدف و مقصد الهي را به انجام مي‌رساند. آنان چيزي را طلب مي‌كنند كه رضايت و اراده خداوند باشد و اراده خداوند در رفتن امام به كربلا تحقق مي‌يافت و بردن اهل بيت به كربلا نيز بر همين اساس بود.

در بردن اهل بيت به کربلا مصالح مهمي وجود داشت. شايد همين مصالح باعث شده است به رغم اين که امام آينده جنگ را مي‌دانست اهل بيت(ع) را با خود برد. آن مصالح پاسداري از قيام کربلا است، يعني همان گونه که در اصل قيام امام و شهادت ياران وي مصلحت وجود داشت، مصلحت در بردن اهل بيت(ع) نيز وجود داشت.

بيان مصلحت اهل بيت(ع) به کربلا مستلزم آن است، که رسالت و ميزان تأثيرگزاري اهل بيت در صيانت از انقلاب امام بررسي شود.

همراهى خانواده امام در حادثه عاشورا مي‌تواند به جهت عوامل زير باشد:


1- پيام رساني


انقلاب امام تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود. رهبرى و پرچم‏دارى بر عهده ايشان قرار داشت. پس از آن و در بخش دوم پرچم‏دارى امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) آغاز شد. آنان با سخنان آتشين خود، پيام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سيدالشهدا و يارانش را به آگاهى افكار عمومى رساندند و طبل رسوايى حكومت پليد اموى را به صدا درآوردند.


2- بي‌اثر سازي تبليغات دشمن


شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سيطره فرمان‏روايانى چون خالد پسر وليد و معاويه پسر ابوسفيان قرار گرفت. مردم اين سرزمين، نه سخن پيامبر را دريافته بودند و نه روش اصحاب او را مى‏دانستند و نه اسلام را آن‏گونه كه در مدينه رواج داشت، مى‏شناختند. در نتيجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقيقى چيزى نمى‌دانستند. شايد در نظر آنان، اسلام هم حكومتى بود مانند حكومت كسانى كه پيش از ورود اسلام بر آن سرزمين فرمان مى‏راندند! تجمّل دربار معاويه، حيف و ميل اموال عمومى، ساختن كاخ‏هاى بزرگ، تبعيد و زندانى كردن و كشتن مخالفان، براى آنان امرى طبيعى بود؛ زيرا چنين نظامى نيم قرن سابقه داشت و كسانى بودند كه مى‏پنداشتند آنچه در مدينه عصر پيامبر گذشته، چنين بوده است.(1)

معاويه حدود 42 سال در شام حكومت كرد و در اين مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونه‏اى پرورش داد كه فاقد بصيرت و آگاهى دينى باشند و در برابر اراده و خواست او، بى‏چون و چرا تسليم شوند.(2)

به طورى كه پس از پيروزى قيام عباسيان و استقرار حكومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند، كه تا زمان قتل مروان (آخرين خليفه اموى)، نمى‏دانستيم، كه رسول خدا(ص) جز بنى‏اميه خويشاوندى داشت، كه از او ارث ببرند.(3)

بنابراين، جاى شگفتى نيست، اگر در مقاتل مى‏خوانيم: به هنگام آمدن اسيران كربلا به دمشق، مردى در برابر امام زين‏العابدين(ع) ايستاد و گفت: سپاس خدايى را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد! حضرت كمى صبر كرد تا شامى هر چه در دل داشت بيرون ريخت؛ سپس با تلاوت آياتى مانند

«إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً؛ خداوند مى‏خواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك سازد»(4) فرمود: اين آيات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود كه مرد فهميد آنچه درباره اين اسيران شنيده، درست نيست. آنان خارجى نيستند؛ بلكه فرزندان پيامبر هستند؛ از آنچه گفته بود، پشيمان شد و توبه كرد.(5)

بنابراين با حركت منزل به منزل خاندان امام و خطبه‏ها و روشنگرى‏هاى امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س)، تحريفات چندين دهه بنى‏اميه - حتى در «شام» به عنوان مركز خلافت دشمنان - بي اثر شد.


3- افشاى ماهيت ستمگران حاکم‏

 

بُعد ديگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاك، بى‏رحم و غيرانسانى يزيد و حكومت وى بود. يكى از عوامل مؤثر در پذيرش پيام از سوى مردم و رساتر بودن تبليغات از سوى پيام‏آوران، عنصر مظلوميت است.

در همين راستا و بيان حقايق جنايات امويان در روز عاشورا امام سجاد(ع) در شام همين كه خواست دستگاه بنى‌اميه را رسوا كند، فرمود: پدرم امام حسين(ع) را با قطعه قطعه كردن، شهيد كردند. همچون پرنده‏اى در قفس، پر و بال او را شكستند تا جان داد. امام سجاد فرمود: اگر قصد كشتن داريد، چرا اين گونه كشتيد؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره كرديد؟ چرا كنار نهر آب، او را تشنه كشتيد؟ چرا او را دفن نكرديد؟ چرا به خيمه‏هاى او حمله كرديد؟ چرا كودك او را شهيد كرديد؟»(6) اين كلمات به قدرى نزد افراد غيرقابل خدشه بود كه شام را طوفانى كرد و جنبش فكرى و فرهنگى، عليه رژيم اموى به راه انداخت.

يزيد می خواست با كشتن مردان و به اسارت كشيدن خاندان اهل‏بيت(ع)، همه حركت‏ها را در نطفه خفه كند؛ به طورى كه همگان از چنين سرنوشتى ترسان و بيمناك باشند و خود بر اريكه قدرت تكيه بزند. اما قيام با عزت امام و پيام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته ‏هاى ظلم‏ ستيزى را براى خونخواهى امام حسين(ع) و از بين بردن بنى‏اميه در نقاط مختلف سرزمين‏هاى اسلامى به وجود آورد.


پربیننده ترین ها
آخرین اخبار