اکبر گلپایگانی: خیلیها بدون میکروفون چیزی برای عرضه ندارند
میگویند اکبر گلپایگانی، آواز ایرانی را دگرگون کرد. او وقتی " مست مستم ساقیا" را خواند، آواز در قالب صفحه به بازار آمد و با اقبال بینظیر مردم مواجه شد.
او متولد 10 بهمن 1312 در محله تکیه زرگرهای تهران است و آواز را نزد اساتیدی چون ابوالحسن صبا، ادیب خوانساری و نورعلیخان برومند فراگرفته است.
از اجراهای بیادماندنی گلپا، شعر معروف حافظ "در خرابات مغان نور خدا میبینم" است که بدون ساز خوانده شده است. او اجراهای متعددی به عنوان خواننده ملی در کشورهای مختلف جهان داشته که از این رهگذر جوایز بینالمللی نیز کسب کرده است.
با آنکه در دوره شما رسم بود خوانندهها به جای بازیگران سینما در فیلمها میخواندند، شما این کار را نمیکردید؟
برای اینکه من این کار را اشتباه میدانستم، چه دلیلی دارد بازیگر سینما لب بزند و خواننده به جای او بخواند، از طرفی ملودیهایی که در فیلمها میخواندند از سوی تهیهکننده و کارگردان به خواننده دیکته میشد که در موارد بسیاری او را از مسیر هنریاش دور میساخت، البته همه اینها برای شندر قاز پول بود!
خیلی از ملودیهایی که در فیلمها اجرا میشد، بعدها از سوی همان خوانندهها بایگانی میگردید، چرا که قابلیت هنری نداشت؟
بله، برای اینکه خوانندهها ناخودآگاه به این کار کشیده میشدند، بسیاری از شعرهایی که در فیلمها خوانده میشد، مبتذل بود؛ "یه کارد سلاخ به دلم واخ به دلم واخ به دلم" که شعر نشد . یا میخواندند " ویلون زن عینکی رو باش " در مواردی ما به اینها میگفتیم که چنین چیزهایی در شان شما نیست البته میدانید "آنچه شیران را کند روبه مزاج، احتیاج است احتیاج است احتیاج".
برای اینکه موسیقی مسیر درستی طی کند و از ابتذال دور بماند، چه باید کرد؟
مثل فوتبال، مدرسه میخواهد که آموزش صحیح از کودکی داده شود، به هر حال هنر هم مانند ورزش، راه و رسم دارد، جدای از ابتذال ما اگر میکروفون را از جلوی خیلیها که ادعای خواندن دارند، برداریم، چیزی برای عرضه ندارند. گلهای جاویدان که بعدها تبدیل به گلهای رنگارنگ و شاخه گل شد روال داشت. بزرگانی چون حسن کسایی، فرهنگ شریف، جلیل شهناز، بنان و غیره همینطور استاد موسیقی لقب نگرفتند، در دنیا اگر کسی بخواهد آهنگساز شود باید برود کنسرواتور و 16 سال دوره ببیند. من خودم شاگرد نورعلیخان برومند بودم 9 و نیم سال دوره دیدم، مگر اجازه میدادند هرکس بدون آموزش وارد عرصه خوانندگی شود در دوره ما برنامههای مبتذل مثل "پنجاه و سه دقیقه " و "ارتش" و این حرفها هم بود ولی برای وارد شدن به برنامه گلها شرط و شروط بسیار قایل میشدند مثلاً داوود پیرنیا که تحصیلات کلاسیک هم داشت از مشاورینی چون جواد معروفی ، روح ا... خاقانی، رهی معیری و... بهره گرفت تا برنامه گلها را راه انداخت. البته برنامه گلها در یک اتاق با سه، چهار تا سه پایه و یک میکروفون اجرا میشد و آدمهایی که به این برنامه میآمدند به آن وزن میدادند. مرتضی خان محجوبی در گلها پشت پیانو مینشست، نی دست حسن کسایی بود. اینها برای رسیدن به این جایگاه جان کنده بودند.
این روزها برخی جوانان برای خواننده شدن مسیر زیرزمینی را طی میکنند و میخواهند با فعالیت غیر مجاز، خود را مطرح سازند. آیا اینگونه به هدفشان میرسند؟
اینها دنبال خوانندگی نیستند، هدفشان رسیده به شهرت و پول است. هر کس هنری داشته باشد میآید در صحنه و آن را عرضه میکند. در زمان ما برنامهای بود به نام "نوایی از موسیقی ملی" که به جوانان میدان میدادند و میگفتند بیایید و هنرتان را عرضه کنید. گلهای جاویدان فقط 4 تا خواننده داشت، فاختهای، عبدالوهاب شهیدی، بنان و من. در گلهای رنگارنگ شجریان، ایرج، ناصر مسعودی و... بودند خوانندهها درجه داشتند و تقسیم شده بودند، میدان هم برای جوانان دارای استعداد باز بود. وقتی جوانی در زیرزمینها دنبال کار خوانندگی میرود، دچار یکسری فساد هم میشود.
اجازه بدهید به موسیقی فیلم برگردیم، در دوره شما فردین، ایرج را معروف کرد یا ایرج، فردین را به شهرت رساند؟
هیچکدام. فردین زاییده دست ناصر ملک مطیعی بود. این دو با هم دوست بودند و در عرصه ورزش فعالیت میکردند، ملک مطیعی دست فردین را گرفت و به سینما آورد. بار سینما آن روزها روی دوش موسیقی بود، آنهایی که به پول احتیاج داشتند وارد این عرصه شدند و در سینما به جای بازیگران، خواندند. البته خوانندهها فقط جای فردین نمیخواندند، کسان دیگری هم بودند. جای فردین هم فقط ایرج نبود که میخواند، افراد دیگر هم میخواندند. اگر سینما و موسیقی را در آن دوره تحلیل و نقد کنیم میبینیم که ارتباط این دو به نوعی به پول ختم میشد. شما دیدهاید که بنان جای کسی در سینما خوانده باشد؟ البته بعضی وقتها یواشکی صدایش را میدزدیدند و در فیلمها به کار میبردند. کسانی مانند ادیب خوانساری، مناعت طبع داشتند، هر پولی را قبول نمیکردند، ادیب خوانساری به من میگفت، اگر همه چیز برای پول باشد، صبح آدم میرود جلوی بانک ملی و تعظیم میکند، اینها با سیلی، صورتشان را سرخ نگه میداشتند. نون خالی میخوردند اما خودشان را به چلوکباب نمیفروختند.
تیتراژهای تلویزیونی را در حال حاضر دنبال میکنید؟
من کارهای زیادی دارم که باید به پایان برسانم، اینها وقت مرا پر میکند و فرصت تماشای تلویزیون را از من میگیرد چون باید شب زود بخوانبم، من به مردم این سرزمین مدیون هستم و هر چقدر برای آنها کار کنیم، کم است.
ظاهراً قطعات جدیدی در دست ساخت دارید؟
بله، چند قطعه دارم روی آنها کار میکنم.
در آستانه 20 مهر روز بزرگداشت حافظ هستیم، چقدر از اشعار شعرای کلاسیک در قطعاتتان بهره میگیرید؟
مرحوم صبا میگفت: " باغبان حرامت باد زین چمن که من رفتم، گربه جای من سرودی به جای دوست بنشانی" ما که نمیتوانیم به جای حافظ و امثال او در شعرمان به کس دیگری ببالیم. شعر در موسیقی آوازی ما، نقش مهمی ایفا میکند. البته همانطور که میدانید آواز و ترانه با هم متفاوت هستند، من نمیخواهم منکر ترانهخوانها بشوم با این حال میگویم اشعار بزرگانی چون حافظ، سعدی، مولانا و ... است که به آوازهخوانهای ما شخصیت میدهد، ادیب خوانساری، عبدالوهاب شهیدی و ... شخصیتشان را ازاین راه بدست آوردهاند. ما باید از اینها درس بگیریم.
برای حسن ختام؟
برای همه آرزوی سلامت و آرامش دارم.