خداوند پس از پیامبر مکرم اسلام(ص) دوازده نفر را به عنوان امام برگزید تا هیچ کس نتواند ریشۀ درخت اسلام را بخشکاند.
کد خبر: ۲۷۶۸۷۸
تاریخ انتشار: ۱۳ تير ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۴

صدای ایران-دوره‌ی «اصول دین» با هدف آشنایی فرزندان‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان با مبانی اعتقادی شیعی برای گروه سنّی ۸ تا ۱۲ سال، توسط کارشناسان و مربیان خانه‌ی کودک و نوجوانانِ بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص) تدوین گردیده است.


بدیهی است ادبیاتی که برای کودکانِ هشت ساله به کار برده می‌شود، با ادبیاتی که برای یک دانش آموز دوازده ساله به کار می‌رود، متفاوت است و مربی ناگزیر است بسته به شرایط مخاطب، بدون تغییر چارچوب محتوا، کمی ادبیاتش را تغییر دهد.

از آنجا که درس‌های این دوره، کوتاه هستند، این قابلیت را دارند که بدون لطمه رساندن به بودجه بندی محتوای درسیِ مدارس، در کلاس‌های متفاوتی مانند زنگ قرآن، پرورشی، مهارت‌های زندگی و حتی دروس دیگر ارائه گردند. با این وجود، به صورت مشخص به دانش آموزان تاکید گردد که این بخش از کلاس (مثلا یک ربعِ ابتدای کلاس) به «اصول دین» اختصاص دارد تا متوجه اهمیت آن و تمایزش از سایر مطالب باشند.


درس اول: اصول دین، ریشه‌‌ی درخت اسلام


تذکر تربیتی: مسلمان واقعی قبل از هرچیز باید اصول دینش را بشناسد و به آن اعتقاد داشته باشد. بنابراین، هرکس که نماز بخواند یا روزه بگیرد یا مسجد برود، … لزوما مسلمان واقعی نیست؛ بلکه باید نخست، اصول دین را بشناسد و به آن معتقد باشد.

   

متن محتوا:

مربی، تصویر یک درخت تنومند را روی تخته بکشد و از بچه‌ها بپرسد:

بچه‌ها؛ به نظرتان اگر یکی از شاخه‌های این درخت بشکند، چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا درخت می‌میرد؟

مربی پس از شنیدن پاسخ یکی دو نفر از دانش آموزان ادامه دهد:

همانطور که گفتید، اگر شاخه‌های این درخت بریده شوند، باز هم درخت زنده می‌ماند و حتی پس از مدتی شاخه‌هایی که بریده شده بودند کم کم دوباره رشد می‌کنند و بزرگ می‌شوند.

اما اگر ریشه‌های درخت قطع بشوند چطور؟ آیا درخت زنده می‌ماند؟

آفرین. درختی که ریشه‌هایش از بین برود – مثلا آهک پای درخت ریخته شود و ریشه‌ها بسوزند یا کسی آنها را بِبُرَد – حتی اگر شاخه‌هایش سالم و سر حال و کلفت باشند، درخت خیلی زود می‌میرد و شاخه‌هایش هم خشک می‌شوند.

بچه‌های خوبم؛ دین اسلام هم مثل یک درخت است. درختی که ریشه و شاخه و میوه دارد.

ریشه‌های درخت اسلام «اصول دین» هستند. امروز درباره‌‌ی آنها صحبت می‌کنیم.

شاخه‌های درخت اسلام «فروع دین» هستند. مثل نماز خواندن، روزه گرفتن …

میوه‌هایش هم «اخلاق خوب» است. مثل راستگویی، امانتداری، مهربانی …

مربی، روی تخته تصویر یک درخت بی ریشه و یک درخت با پنج ریشه بکشد و روی آن، توضیحات فوق را ارائه کند.

اگر «اصول دین» – که امروز با آن آشنا می‌شویم – از بین برود، چون حُکم ریشه را برای دین دارد، دین‌مان هم از بین می‌رود. آن وقت نه شاخه‌های درخت ارزشی دارند (چون خشک می‌شوند) و نه درخت‌مان میوه می‌دهد. یعنی نه نماز و روزه‌مان به درد می‌خورد و نه خیلی وقت‌ها می‌توانیم رفتار درست و اخلاق شایسته‌ای داشته باشیم.

پس بیشتر از هر چیز باید مراقب ریشه‌های درخت دین‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان باشیم. هرقدر اعتقادمان به اصول دین، قوی‌تر باشد، بهتر می‌توانیم از پسِ انجام کارهایی که خدا از ما خواسته بر بیاییم و در جامعه هم انسان بهتری شویم.


همه‌‌ی مسلمان‌ها باید بدانند ریشه‌‌ی دین‌شان – یعنی آن چیزی که اگر نباشد، دین آدم از بین می‌رود – چیست.

ریشه‌های درخت اسلام، پنج چیز است:

توحید؛ عدل؛ نبوت؛ امامت؛ قیامت

–          توحید یعنی: خدا یکی است.

–          عدل یعنی: خدا عادل است (ظالم نیست)

–          نبوت یعنی: خداوند ۱۲۴ هزار پیامبر، برای هدایت ما انسان‌ها فرستاده که آخرین آنها حضرت محمد (ص) است.

–          امامت یعنی: خداوند پس از آخرین پیامبرش، ۱۲ امام برای هدایت ما فرستاده است.

–          قیامت یعنی: روز حسابرسی به اعمال و رفتارمان در مقابل خداوند

ما کم کم با معنیِ دقیق‌تر این اصول آشنا می‌شویم. یادتان باشد تا وقتی اصول دین را درست نشناسیم و به آن معتقد نباشیم، مسلمان واقعی محسوب نمی‌شویم؛ حتی اگر نماز بخوانیم، روزه بگیریم، چادر سر کنیم، …

پس اصول دین یعنی:       ریشه‌های دین

ریشه‌های دین ما – اسلام – چند تا هستند؟            آفرین. پنج تا.

همه با هم اصول دین را نام ببرید:               توحید؛ عدل؛ نبوت؛ امامت؛ قیامت.

آفرین. بیایید برای هر کدام از این پنج تا، یک نشانه بگذاریم تا از یادمان نرود.

مربی مطابق تصویر به بچه‌ها نشانه‌ها را یاد بدهد. این نشانه گذاری به بچه‌ها کمک می‌کند راحت‌تر اصول دین را حفظ کنند:

۱- توحید: نمایش دادنِ عدد یک توسط انگشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان به نشانه‌‌ی «یکی بودن خدا»

۲- عدل: نمایش دادنِ دو کفه‌‌ی ترازو توسط دو دست و بالا و پایین بردن دست‌ها به منظور ایجاد تعادل، به نشانه‌‌ی «عادل بودن خدا»

۳- نبوت: نمایش دادنِ عمامه بر روی سر، به نشانه‌‌ی «پیامبری»


۴- امامت: نمایش دادنِ عدد ۱ و ۲ در کنار هم و ساختن عدد ۱۲ به نشانه‌‌ی «۱۲ امام»  

۵- قیامت: نمایش دادنِ دمیدن در شیپور به نشانه‌‌ی فرشته‌ای که قبل از «رستاخیز» در صور می‌دمد.

    

ریشه درخت دین مهم‌تر است یا میوه آن


طبق آیات قرآن، درخت دین سه بخش دارد؛ ریشه که اعتقادات و شاخ و برگ که همان اعمال ظاهری هستند و میوه این درخت تقواست. پرسش اینجاست که کدام مهم‌تر است. در ذهنیت رسوب‌کرده تاریخی ما، ریشه مهم تلقی می‌شود و دعوا سر ریشه‌هاست؛ در حالی که دعوای اصلی باید روی میوه‌ها باشد و باید دید کدام ملت صداقت بیشتری دارد.
به گزارش ایکنا، نشست «میوه دینداری» شب گذشته، ششم اردیبهشت، با سخنرانی حجت‌الاسلام ناصر نقویان برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام انجمن اندیشه و قلم پخش شد. در ادامه مشروح این سخنرانی از نظر می‌گذرد؛

برخی تصور می‌کنند دین یک باورهایی دارد، یعنی همان‌ها که ما اسمش را اصول دین می‌گذاریم. به این معنا که باور کنیم که خدا، قیامت، حساب، بهشت و جهنم هست و بعد هم پیرو این باورها، یک اعمال و مناسک خاصی را انجام دهیم. مثلاً می‌گوییم که فلانی مسلمان است، چون روزه می‌گیرد و نماز می‌خواند. یا فلانی مسلمان نیست، چون این کارها را نمی‌کند و به جای مسجد به کلیسا می‌رود، اما آیا واقعاً هدف از دین این است، یا به تعبیر خود قرآن، دین مانند یک درخت می‌ماند و این درخت سه قسمت دارد.


خداوند فرمود: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ». این درخت سه بخش دارد، یک اینکه ریشه محکمی دارد که ثابت و استوار در زمین فرو رفته و آفت‌ها، طوفان‌ها و سیل‌ها به ریشه این درخت آسیبی نمی‌رساند. حضرت علی(ع) به برخی از یارانشان فرمود: بعد از من معاویه شاید شما را دستگیر کند و در نتیجه مجبور شوید به من ناسزا بگویید که اشکالی ندارد. چون دل شما با من است و ریشه باورها و اعتقادات شما با من است؛ یعنی گاهی طوفانی می‌آید و انسان مجبور می‌شود که در جایی نمازش را ترک کند و به جهاد نرود، نه‌چون پول ندارد، بلکه شرایطی پیش می‌آید که نمی‌تواند به حج برود؛ مانند سال‌هایی که امام خمینی(ره) حج را تعطیل کردند.

یا مثلاً تقیه اقتضا می‌کند که انسان کارهایی را انجام ندهد. تقیه به معنای مهم را فدای اهم کردن است. اگر مأموران ساواک خواستند بی‌گناهی را دستگیر کنند و او نیز به خانه شما پناه آورده بود، شما در اینجا راست نمی‌گویید و صداقت را فدای حفظ یک جان می‌کنید، اما آن نیز محدوده‌ای دارد. نه اینکه دروغ بگویید تا پستی پیدا کنید و رأی بیاورید. آنجا صداقت ارزشش بالاتر است و تقیه این نیست که میدانی برای ما باز شود و دروغ مصلحت‌آمیز بگوییم که هر کار دوست داشتیم بکنیم. اگر عقلای عالم گفته‌اند که اهمیت این کار بیشتر از اهمیت یک صداقت است، شما اجازه دارید که صداقت را فدای آن کار مهم‌تر کنید. به همین دلیل ما این توجه را داشته باشیم که این درخت ریشه‌ای دارد که باورها و اعتقادات ماست.


تقوا، میوه دینداری


بعد از این اعتقادات، شاخ و برگ این درخت است که مراد از آن، اعمال ظاهری است و اسمش را فروع دین می‌گذاریم که فروع نیز از فرع است و به معنای شاخ و برگ. اما بخش سوم درخت میوه این درخت است. ریشه، توحید، نبوت و معاد بود که با این سه اصل مسلمان هستیم. البته عدل و امامت جزو اصول دین نیست و این بحثی است که ما شیعیان داریم، اما کسی که این سه را قبول داشته باشد، مسلمان است. فروع اعمال ظاهری است، اما میوه دینداری تقواست.

خداوند فرمود که قرآن برای متقین هدایت است و در اینجا اسمی از مسلمان و غیره نیامده است. میوه درخت دینداری تقواست. اگر دینداری خواست ببیند درخت دینداری‌اش میوه داده یا خیر، باید ببیند که چقدر از مرز صداقت خارج می‌شود؟ چقدر عصبانی می‌شود و چقدر اهل حلم است.


در کشور ما عذرپذیری چه جایگاهی دارد؟ چطور پیامبر(ص) عذر ابوسفیان را قبول کرد، با اینکه عذر بدتر از گناه بود؟ اما ما این طور نیستیم. در دعایی داریم که یک عده ایمان آوردند تا جانشان را حفظ کنند و ایمانشان از سر باور نبود. یک بزرگی می‌گفت که تمام کسانی که با معجزات پیامبر(ص) می‌خواستند ایمان بیاورند، بعداً ایمانشان را از دست دادند. کسی که به حقیقت یک مطلب ایمان نیاورد، این طور است.

 

معجزه‌ای بالاتر از قرآن نداریم


آنچه پیامبر(ص) آورد معجزه بود. چون می‌گوید که هرکس هر کار خیری کرد، برای خودش کرده است و هر کس کار بدی کرد، علیه خودش کرده است. اگر کلاه کسی را برداشتم، می‌گوید که به خودت بدی کرده‌ای. چه معجزه‌ای بالاتر از این وجود دارد و کسی این حرف را می‌تواند بزند که به ساختار این عالم آگاه است. چون روی صحنه این است که فلانی زرنگ است، اما قرآن می‌گوید که تو نادان هستی و داستان این فرد شبیه کسی است که در زمین کشاورزی بذر گندم کاشته است، به این خیال که زعفران درو کند. یک عده هم این را قبول کردند. اگر کسی دروغ گفت و غیبت کرد و تهمت زد و وعده خلافی داد و رای هم آورد، قرآن می‌گوید که سر خودت کلاه گذاشته‌ای.

لذا از این سه بخش ریشه‌ها، شاخ و برگ و میوه این درخت، باید ببینیم کدام مهم‌تر است. در ذهنیت رسوب‌کرده تاریخی ما، ریشه مهم است و دعوا سر ریشه‌هاست. همین که شیعه می‌گوید چون من به خلافت علی(ع) که با نص الهی بود باور دارم و دیگری باور ندارد به بهشت می‌روم. مسیحی هم همین طور استدلال می‌کند. در حالی که دعوای اصلی باید روی میوه‌ها باشد و باید دید کدام ملت صداقت بیشتری دارد.

چون ما را به میوه‌های درخت دینداری حواله ندادند و میوه‌ها را مشخص نکردند، برخی تصور می‌کنند میوه درخت مسلمانی عرفان است. هرکه خدا را عارفانه‌تر عبادت کرد و در اثر یکسری ریاضت‌های نفسانی به سلسله قدرت‌های روحی مسلط شد، این مسلمان‌تر است. در جامعه معروف است که فلان آقا عارف است، چون چشم برزخی دارد و … . بنابراین، یک بخش دعوا نیز سر این است که فلان آقا عارف است یا شخص دیگر. فلان شخص فیلسوف‌تر است یا فلان آقا. آنجا که گفت‌وگویی بین دو نفر ایجاد می‌شود، مهم این است که ببینیم، کدام اهل صبر و کدام اهل جدل است. کدام حس حسادتشان تحریک می‌شود و کدام نمی‌شود؟

آیت‌الله جوادی‌آملی می‌فرماید: همچنان که قارون می‌گفت این چنین است که خودم به دست آوردم، خیلی اوقات فکر ما حوزویان نیز قارونی است که خیال می‌کنیم از نزد خودمان چیزهایی را به دست آورده‌ایم. اگر بتوانیم در میدان مسابقه عمل و آن هم عمل اخلاقی و نه صرفاً عبادی پیروز باشیم شرط است. الآن دعوا سر این است که هیئت ما از شما بیشتر است، در حالی که وقتی به قرآن رجوع می‌کنیم، می‌بینیم کلیدواژه اصلی نجات انسان‌ها را کلمه تقوا می‌داند. تمام جاهایی که خدا می‌خواهد به کسی امتیاز دهد به تقوا می‌رسد.

پربیننده ترین ها