رنسانس چیست؟
صدای ایران-فلسفه دوره رنسانس دورهای از تاریخ فلسفه اروپا است در سدههای ۱۵ و ۱۶ م. بین قرون وسطی و عصرخرد. رنسانس دوره توفیقهای بزرگی در زمینه فلسفه نبود ولی این دوره کارهایی را صورت داد که مقدمات عظمت قرن هفدهم را فراهم ساخت؛ اصول مشخصه فلسفه دوره رنسانس بازگشت به فلسفه کلاسیک یونان باستان و مرجع صلاحیتدار آن افلاطون در مقابل فلسفه ارسطو است، که به فلسفه قرون وسطی غلبه داشت.
در دوره رنسانس روشهای علمی تازه نخستین گام اساسی بشر بهسوی کشف یک دنیای تازه بود و راه را برای انقلاب علمی و فنی و اختراعات تازه و متفاوت گشود.
دوران نوزایی در حقیقت دوران آزادی انسان از قید و بند طبیعت و نیز جهل خود خواسته انسان بود. طبیعت دیگر چیزی نبود که ماورا انسان قرار گرفته باشد و انسان تنها چیزهایی دربارهاش میداند؛ بلکه طبیعت به موضوع کار، تجربه و کاربرد انسان تبدیل شد.
رنسانس یا دورهٔ نوزایی یا دورهٔ نوزایش یا دوره تجدید حیات، جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلاب علمی، اصلاحات مذهبی و پیشرفت هنری در اروپا شد. دوران نوزایش، دورانگذار بین سدههای میانه (قرون وسطی) و دوران جدید است. نخستین بار، واژهٔ رنسانس را فرانسویها در سده ۱۶ میلادی بهکار بردند. آغاز دورهٔ نو زایش را در سدهٔ ۱۴ میلادی در شمال ایتالیا میدانند. این جنبش در سدهٔ ۱۵ میلادی، شمال اروپا را نیز فراگرفت. رنسانس، یک تحول ۳۰۰ساله است که از فلورانس در ایتالیا آغاز شد و به عصر روشنگری در اروپا انجامید.
رنسانس در سالهای ۱۳۰۰ میلادی از ایتالیا آغاز شد و در طول سه سده در سراسر اروپا انتشار یافت. بهندرت در دورهای چنین کوتاه ازنظر تاریخی، رخدادهای گوناگونی به وقوع میپیوندد؛ حال آنکه این سدهها سرشار از تغییرات اساسی و فعالیتهای بزرگ است. جهان امروزی نتیجهٔ همین فعالیتهاست، زیرا رنسانس پایههای اقتصادی، سیاسی، هنری و علمی تمدنهای کنونی غرب را بنا نهاد.[۱]
دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای سدهٔ ۱۵ و ۱۶ میلادی بهوجود آوردند. این احیای فرهنگی به «رُنِسانس» (یعنی «نوزایش») مشهور شدهاست. دانشمندان، سرایندگان و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام گرفتن از میراث روم و یونان، با دیدگانی تازهتر به جهان مینگریستند. نقاشها به مطالعهٔ کالبد انسان پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوهٔ واقعگرایانهای نقاشی میکردند. فرمانروایان، ساخت ساختمانها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه بهسرعت در سراسر اروپا گسترش یافت.
فهرست
۱ رنسانس در علوم
۱.۱ نقش نهضت ترجمه بر رنسانس در علوم
۲ جامعهٔ قرون وسطی در تحول
۳ انسان گرایان و فرهنگ
۴ تقسیمبندی رنسانس
۵ بازرگانی
۶ گسترش
۶.۱ انگلستان
۶.۲ فرانسه
۷ انقلابهای فکری عصر رنسانس
۷.۱ انقلاب فکری کوپرنیک
۷.۲ انقلاب فکری گالیله
۷.۳ انقلاب فکری دکارت
۸ رویدادهای مهم در تاریخ رنسانس
۹ نگارخانه
۱۰ جستارهای وابسته
۱۱ پانویس
۱۲ منابع
رنسانس در علوم
به تعبیری، دورهٔ رنسانس دورهٔ خردگرایی، ریاضیات، منطق و انسانمداری است. در این دوره کلیسا راهبری تحولات نوین فرهنگی را در دست میگیرد و یک جنبش مردمسالارانه بهوجود میآید و پیشرفت علمی مطرح میشود و رنسانس بهوجود میآید. در این دوره، ما شاهد اختراعات زیادی هستیم، مانند باروت، صنعت چاپ، دریانوردی، کشف قطبنما، اختراع تلسکوپ و.. دوران رنسانس برای اروپاییان عصر جدیدی بود سرشار از کامیابیهای عظیم. بسیاری از افراد با ژان فرسنل موافق هستند. او در سالهای آغازینِ سدهٔ ۱۵ میلادی چنین نوشت:
جهان چرخید. یکی از بزرگترین قارههای زمین، یعنی قارهٔ آمریکا، کشف شد… صنعت چاپ بذر دانش را کاشت. باروت، انقلابی در روش جنگ پدیدآورد. دستنوشتههای باستانی احیا شد… اینها همگی گواه پیروزی عصر جدید (رنسانس) هستند.[۲]
نقش نهضت ترجمه بر رنسانس در علوم
در قرون ۱۲ و ۱۳ میلادی، نهضت ترجمهٔ کتب مسلمانان بهطور گستردهای در اروپا پدید آمد. این نهضت از پایههای اصلی رنسانس علمی و فکری و عامل اساسی رویکرد اروپاییان به علم و دانش بود. در این دوران، آثار مهمی در پزشکی همچون کتاب طب الملکی علی بن عباس اهوازی، کتاب الحاوی، دائرةالمعارف بزرگ طب، و قانون ابن سینا به عبری و لاتین ترجمه شد. موضوع دیگر مورد توجه مترجمان اروپایی، مباحث علم حساب (arithmetic) و هندسه بود. اولین آثاری که در این زمینه از عربی به لاتینی ترجمه شد کتابهای دانشمندان یونانی بود؛ مانند چهار مقاله اقلیدس و پانزده مقاله اصولی او و نیز کتاب الاربعه بطلمیوس (Ptolemaios). اما به سرعت ترجمه تألیفات و شرحهای دانشمندان مسلمان آغاز شد. از مهمترین کتابهای ترجمه شده جبر و مقابله خوارزمی بود که آغازگر علم جبر در اروپا شد. این کتاب دو بار ترجمه شد با نامهای Algebra و Liber Algorithmi (یا کتاب خوارزمی) ترجمه شد که هماکنون بعضی نسخههای آن در دسترس است.[۳]
همچنین ترجمه گسترده از متون باستانی یونانی و لاتین بر اساس منابعی که در امپراتوری بیزانس موجود بود، انجام گرفت.
جامعهٔ قرون وسطی در تحول
طرح یک ماشین پرنده از داوینچی. لئوناردو دا وینچی برای طرحهای خود به وسیلهٔ خط معکوس یادداشتهایی را نوشتهاست که فقط آنها را در آینه میتوان خواند.
جامعهٔ قرون وسطی که در سال ۱۳۰۰ در آستانهٔ رنسانس قرار گرفته بود، جامعهای مشکلدار بود. چنانکه چارلز جی نوئر مینویسد:
تمدن قرون وسطایی نقایص اساسی داشت. بحرانی که در قرن چهاردهم پدیدار شد با بحرانی که جامعهٔ روم (باستان) را در هم شکست، مقایسه شدهاست؛ زیرا برای پذیرفتن اصلاحات زیر بنایی انعطاف به خرج داد[۴]
فئودالیسم، نظام اجتماعی قرون وسطی دیگر مؤثر نبود. ساختار سست سیاسی آن نمیتوانست شیوههایی را برای تشکیل و ادارهٔ کشورهایی که حکومت قدرتمند مرکزی داشتند و در انگلستان و فرانسه در حال شکلگیری بودند، فراهم آورد. بهعلاوه کلیسای کاتولیک نیز، که به جامعهٔ قرون وسطی ثبات میبخشید، در سالهای پایانی قرون وسطی گرفتار مشکلات داخلی خودش بود. منظور از این مشکلات فساد مالی و اخلاقی بود که وارد سیستم و دستگاه کلیسا شده بود و رفته رفته میرفت تا جای خود را به نظام شورایی دهد که با رانت دهی پاپ در سال ۱۴۵۰ مجدداً کلیسا بر نظام شورایی غلبه یافت و کلیسا جشن عظیمی در همین راستا برپا نمود. بسیاری از روحانیان با استفاده از موقعیتشان برای خود قدرتهای سیاسی کسب میکردند. البته عوامل دیگری همچون رونق تجارت نیز در ایجاد رنسانس دست داشتهاند. هنگامی که سربازان از جنگهای صلیبی بازمیگشتند با خود ادویه، ابریشم و… را میآوردند. رشد بازرگانی با توجه به بقیه دنیا برانگیخت و جامعهای که روزگاری بسته و محدود بود، شروع به بازشدن و توسعه نمود.[۵]
سیسرون: فیلسوف و سیاستمدار و سخنور اهل جمهوری روم
در سده پانزدهم، در سراسر اروپا و خاورمیانه، محققین قفسههای غبار گرفتهٔ ساختمانهای قدیمی را جستجو کردند و دستنوشتههای یونانی و رومی را پیدا کردند. در نتیجه، نوشتههای باقیمانده از نویسندگان کلاسیک از جمله افلاطون، سیسرون، سوفوکل و پلوتارک به دوران رنسانس رسید. محققین با حمایت افراد توانگر کارشان را به خوبی انجام دادند و در سال ۱۵۰۰ آنها تقریباً تمام دستنوشتههایی را که امروز موجود است، یافتند. مطالعهٔ این آثار، دانش نو نام گرفت.[۶] در آن زمان ضمن احیای علاقه به نوشتههای کلاسیک، به ارزشهای فردی نیز توجه شد. این گرایش انسانگرایی نام گرفت؛ زیرا طرفداران آن به جای موضوعات روحانی و الهی بیش از هر چیز مسائل انسانی را در نظر گرفتند. انسانگرایی نیز مثل خود رنسانس از ایتالیا ظهور کرد. دو عامل سبب ظهور انسانگرایی شد؛ یکی وجود بقایای امپراتوری روم و دیگری آوارگان امپراتوری در هم شکستهٔ بیزانس.[۷] ویل دورانت در این باره میگوید:
دانشمندان بیزانسی قسطنطنیه را ترک کردند و در واقع به عنوان حامل جوانهٔ آثار کلاسیک عمل کردند، به این ترتیب ایتالیا سال به سال یونان را بهتر و بیشتر میشناخت.[۸]
مارتین لوتر کشیش آلمانی و مترجم انجیل به زبان آلمانی
عامل دیگر گسترش صنعت چاپ بود که عملاً باعث میشد دسترسی به کتب راحتتر شود در نتیجه سرعت دانش کلاسیک و اندیشههای انسانگرایی را بهطور چشمگیری افزایش داد.[۹] علاوه بر اینها در دورهٔ رنسانس خواندن کتاب مانند قرون وسطی تنها به روحانیون محدود نبود. زن و مرد، فروشندگان، اشراف و… میتوانستند بخوانند. در واقع در اواسط سده شانزدهم، نیمی از مردم لندن سواد خواندن و نوشتن داشتند، میزان سواد در سایر شهرهای اروپا نیز مانند لندن بود.[۱۰]
فلورانس به دلیل حمایتهای خانوادهٔ مدیچیها[۱۱] بسیار در هنر و فرهنگ پیشرفت کرد. لورنزو[۱۲] نوادهٔ قدرتمند کوزمو و حاکم مستبد فلورانس نسبت به هنر بسیار سخاوتمند بود. او دانشسرایی در پیزا (تحت سلطهٔ فلورانس) برای جوانان فلورانسی تأسیس کرد.[۱۳] علاوه بر اینها در دورهٔ انسانگرایی انتقاداتی نیز به کلیسا وارد شد. اراسموس[۱۴] و سایر منتقدان کلیسا معتقد بودند که آیین بسیار سطحی شدهٔ مذهبی نیازهای معنوی اعضای کلیسا را برآورده نمیسازد.[۱۵]
فرانچسکو گیچیاردینی[۱۶] در کتاب «تاریخ ایتالیا» در سال ۱۵۶۱ نوشت:
پاپها که قدرت جهانی پیدا کرده بودند، دستورهای الهی و رستگاری روحشان را از یاد بردند… هدف آنها دیگر زندگی مقدس و پاک، گسترش مسیحیت و عمل نیک در قبال همسایگان نبود. آنها به جمعآوری سپاه، انباشتن ثروت، بدعتگذاری و خلق شیوههای جدید برای کسب پول از هر جایی علاقهمند شده بودند.[۱۷]
مارتین لوتر نود و پنج فرضیهاش را به در کلیسای همهٔ قدیسان در ویتنبرگ نصب میکند و شکایتهای لوتر از سوءاستفادههای کلیسای کاتولیک از قدرت منجر به اصلاحات و پدید آمدن مذهب پروتستان شد.[۱۸]
نمایی از فلورانس تولدگاه رنسانس
در تاریخ هنر معمولاً دوران رنسانس را به این مراحل، بخش میکنند:[۱۹]
آغازین (حدود ۱۳۰۰ - حدود ۱۴۲۰)
پیشین (حدود ۱۴۲۰- حدود ۱۵۰۰)
پسین یا اوج (حدود ۱۵۰۰ - حدود ۱۶۲۷)
نمایی از شهر ونیز
رنسانس عهد شکوفایی تجارت بود و در این دوران اروپا بهطور کلی ثروتمند بود. بعضی از تجارتهای دوران رنسانس جنبه بینالمللی داشتند و درآمد حاصل از آن به اندازهای بود که منجر به تکامل روشهای مدیریت مالی شد.[۲۰] جامعهٔ دوران رنسانس متشکل از سه طبقه بود: طبقهٔ بالایی یا حاکم، طبقهٔ متوسط یا تجّار و طبقهٔ پایینی یا کارگر. اشراف طبقهٔ بالا هنوز هم بیشترین قدرت سیاسی را داشتند و صاحب املاک وسیعی بودند و افراد طبقهٔ پایین مورد سوءاستفادهٔ و خراجگیری آنها قرار میگرفتند.[۲۱] افکار انسان گرایان نیز مخالف ثروت و مادهگرایی نبود.
بهطوریکه لئوناردوبرونی میگوید:
ما باید از داراییهایمان لذت ببریم و از آنها برای راحتی و معاشمان استفاده کنیم. ما نباید در استفاده از آنچه فراهم آوردهایم، پرهیز کنیم و تشنه لب بر سر چشمه بمانیم.[۲۲]
یکی از سودمندترین مشاغل دوران رنسانس خرید و فروش بود. مواد خام یک منطقه با سود به تولیدکنندگان مناطق دیگر فروخته میشد و با فروش کالاهای ساخته شده سود بیشتری حاصل میشد.[۲۳] با وجود رشد صنعت، رنسانس دورهٔ انقلاب صنعتی نبود. بسیاری از محصولات اروپایی را کارگرانی تولید میکردند که به تنهایی یا در گروههای کوچک کار میکردند، صنعت چاپ بود.[۲۳] اغلب کالاهایی که داد و ستد میشدند، دستساز بودند و تولید انبوه به وسیلهٔ ماشین سیصد سال بعد از آن مرسوم شد.[۲۴] ونیز و جنووا[۲۵] هر دو از موقعیت سوقالجیشی مناسبی برخوردار بودند و در دوران رنسانس مرکز تجارت مدیترانهای بودند.[۲۶]
در شمال اروپا نیز خرید و فروش مواد غذایی شاه (از جمله شاه ماهی نمک سود شده) از جمله فعالیتهای پر سود اقتصادی بود. این بازرگانان برای مقابله با دزدان دریایی و کنترل این بازرگانی پر سود اتحادیهای[۲۷] را پدیدآوردند. مراکز مدیریت این اتحادیه در شهرهای لوبک و هامبورگ قرار داشت.[۲۸]
تجارت امروزی بیش از تخصصی شدن مشاغل مرهون رنسانس است. برای مثال، شرکتهای سهامی امروزی از دوران رنسانس به وجود آمدهاند یکی از اولین شرکتها، شرکت انگلیسی موسکوی[۲۹] بود که در سال ۱۵۳۳ برای تجارت با روسیه تأسیس شد. موسکوی و سایر شرکتها، مثل شرکتهای سهامی امروزی برای افزایش سرمایه، سهامشان را تحت عنوان بورس میفروختند. به علاوه صرافان دورهٔ رنسانس، بسیاری از کارهای بانکداران امروزی را از جمله پرداخت بهره و تأمین سپرده انجام میدادند.[۳۰]
یاکوب (جاکوب) فوگر
در اوایل دوران رنسانس، مهمترین بانکداران که آنها را بانکداران لومبارد[۳۱] مینامیدند ساکن شمال ایتالیا بودند که مرکزشان در فلورانس بود که هشتاد شرکت مالی داشت. در قرن پانزدهم، شرکت مدیسی به تنهایی شانزده شعبه تأسیس کرد.[۳۲] ویل دورانت در این باره میگوید:
هشتاد بانک واقع در فلورانس سرمایهٔ سپردهشان را به کار میانداختند. چکها را پرداخت میکردند و نامههای اعتباری صادر میکردند. فلورانس از قرن سیزدهم تا پانزدهم مرکز مالی اروپا بود.[۳۳]
همچنین یکی از موفقترین بانکداریهای غیر ایتالیایی متعلق به فوگرهای آلمانی بود. آنها ابتدا با فروش البسه مشهور شدند. سپس با راهنماییهای یاکوب فوگر به اوج سعادت رسیدند.[۳۴]
گسترش
در سده پانزدهم رنسانس از زادگاهش در فلورانس و ایتالیا به سایر بخشهای اروپا گسترش پیدا کرد و مدتی پس از آن، به تمام اروپا راه یافت. اختراع چاپ فشاری توسط مخترع آلمانی یوهانس گوتنبرگ این امکان را فراهم کرد که ایدههای نوین به سرعت انتقال پیدا کنند. با گسترش بیشتر، اندیشههای رنسانسی متنوعتر شده و دستخوش تغییراتی شدند تا با فرهنگ محلی وفق پیدا کند. در سده ۲۰، محققان رنسانس را به جنبشهای محلی و ملی تقسیمبندی کردند.
انگلستان
در انگلستان، سده ۱۶ آغازی بر رنسانس انگلیسی بود؛ با آثار افرادی نظیر ویلیام شکسپیر، کریستوفر مارلو، ادموند اسپنسر، تامس مور، فرانسیس بیکن، فیلیپ سیدنی و غیره. هنرمندان و معماران بزرگی، نظیر اینیگو جونز، هم با معرفی معماری و هنری ایتالیایی به انگلستان در گسترش رنسانس در آن کشور تأثیرگذار بودند. این موضوع در حیطه موسیقی توسط افرادی نظیر توماس تالیس، جان تاورنر و ویلیام برد راه خود را پیدا کرد.
فرانسه
واژه رنسانس یک کلمه فرانسوی است، به معنی «تولد دوباره». این کلمه اولین بار در سده ۱۸ مورد استفاده قرار گرفته بعدها با استفاده آن در کتاب Histoire de France (تاریخ فرانسه) اثر ژول میشله (۱۷۹۸–۱۸۷۴) که در سال ۱۸۵۵، به صورت گستردهای رواج پیدا کرد.[۳۵][۳۶]
رنسانس ایتالیایی در سال ۱۴۹۵ به فرانسه رسید، زمانی که شاه شارل هشتم به ایتالیا حمله کرد. یکی از دلایل گسترش سکولاریسم ناتوانی کلیسا در یاری رساندن در برابر مرگ سیاه بود. فرانسوای یکم هنر و هنرمندان ایتالیایی نظیر لئوناردو دا وینچی را به کشور خود دعوت کرد و با هزینههای زیاد کاخهای مجللی ساخت. نویسندگانی مانند فرانسوا رابله، پییر دو رونسار، یواخیم دو بله و میشل دو مونتنی و نقاشانی نظیر ژان کلو و موسیقیدانانی چون ژان موتو نیز از روح رنسانس الهام گرفتند.
در ۱۵۳۳، کاترین مدیچی ۱۴ ساله که متولد فلورانس و فرزند لورنزو د مدیچی و مادلین دو لا تور دآورژن بود، با آنری دوم، پسر دوم شاه فرانسوای اول و ملکه کلود ازدواج کرد. اگرچه کاترین مدیچی برای نقشش در جنگهای مذهبی فرانسه معروف و بدنام شد، او تأثیر مستقیمی در ورود هنر، علوم و موسیقی فلورانسی به دربار فرانسه داشت. (هنر و موسیقی، شامل نوعی رقص که در رنسانس ایتالیایی ریشه دارد و بعدها تکامل پیدا کرد و باله نام گرفت).
انقلابهای فکری عصر رنسانس
تحولات و دگرگونیهای فکری گوناگونی در عصر رنسانس به وقوع پیوست که از نظر اهمیت و شدت تأثیرگذاری به موارد زیر میتوان اشاره کرد و آنها را پایههای اساسی شکلگیری عصر رنسانس دانست.
نیکلاس کوپرنیک، ستارهشناس لهستانی
کوپرنیک نظریه زمینمرکزی را مردود شمرد و به جای زمین، خورشیدمرکزی یا خورشیدمحوری را قرارداد. با این نظر زمین دیگر مرکز جهان و انسان نیز دیگر اشرف مخلوقات نبود. این نخستین بحران وجدان انسان غربی بود؛ زیرا انسان موجودی بود در کیهان بیکران.[۳۷]
انقلاب فکری بزرگی بود زیرا هم با اصول پذیرفته شده نجوم بطلمیوسی در تعارض بود و هم با متن کتاب مقدس. در سال ۱۵۱۴ کوپرنیک دست نوشته کوتاهی را بین دوستان خود توزیع کرد که در آن دیدگاههایش را دربارهٔ فرضیه خورشیدمرکزی به اختصار بیان کرده بود.
نوشته کوتاه کوپرنیک با استقبال زیادی روبرو شد و او را در جمع دانشمندان اروپایی نامآور گردانید اما کوپرنیک هنوز نظریهاش را قابل عرضه در محافل علمی نمیدانست و سالهای بعد را صرف تحقیقات دقیق و جمعآوری شواهد و مدارک کرد تا به آن اعتبار بیشتری بخشد.
در سال ۱۵۳۳ شهرت کوپرنیک به جایی رسیده بود که آلبرت ویدمانشتات منشی پاپ کلمنت هفتم یک رشته سخنرانی دربارهٔ نظریه او برای پاپ و گروهی از کاردینالها در واتیکان ترتیب داد. در ۱۵۳۶ که تحقیقات کوپرنیک به اتمام رسید دیگر در اروپا دانشمندی نبود که دربارهٔ نظریه انقلابی او چیزی نشنیده باشد و بسیاری در گوشه و کنار قاره خواستار انتشار آن بودند. او حتی در کلیسا نیز حامیان پرنفوذی داشت؛ کاردینال نیکلاس فون شونبرگ در نامهای خطاب به کوپرنیک نوشت: «... ای مرد فاضل امیدوارم که تقاضای مرا بیجا ندانی ولی مؤکداً از تو استدعا میکنم که کشف خود در باب کائنات را در معرض قضاوت دیگر نخبگان جهان قرار دهی و ضمناً در اولین فرصت ممکن شرحی از نظریه خود را همراه با جداول و هرچه که به آن مربوط است برای من ارسال داری…» این نامه تشویقآمیز اگر چه برای کوپرنیک بسیار ارزشمند بود ولی کافی نبود تا او را به انتشار نظریه انقلابیاش متقاعد کند.
وی همچنان به تکمیل تحقیقات خود ادامه داد تا سال ۱۵۳۹ که با ریاضیدانی به نام گئورگ یواخیم رتیکوس آشنا گردید و او را به شاگردی پذیرفت. این دو با هم نظریه جدید را مطالعه کردند. پس از دو سال رتیکوس با استفاده از اصول تئوری کوپرنیک کتاب ناراتیو پریما را دربارهٔ حرکت زمین نوشت و در ۱۵۴۲ به نام کوپرنیک بخشی از پژوهش او در مثلثات را منتشر کرد. در برابر اصرار شدید رتیکوس بالاخره کوپرنیک پذیرفت که شرح کاملی دربارهٔ نظریه خود فراهم کند و آن را به نورنبرگ بفرستد تا با نظارت او به چاپ رسد. سرانجام کتاب در ۱۵۴۳ منتشر شد.
گالیلئو گالیله ستارهشناس و فیزیکدان ایتالیایی
شاخصترین متفکر رنسانس گالیله است وی مفهومی تازه از حقایق طبیعت را اعلام کرد که بنیادهای تعالیم کلیسا را متزلزل کرد و فیزیک را مستقل از الهیات ساخت.
گالیله میگفت:
حقیقت طبیعت همواره در برابر چشمهای ماست. این حقیقت چیزی نیست که یک بار به انبیای بنی اسرائیل و حضرت مسیح وحی شده باشد. حقیقت طبیعت همواره در برابر چشمان ماست. اما برای فهم این حقیقت باید با زبان ریاضی آشنا بود. زبان این حقیقت اشکال هندسی یعنی دایره و بیضوی و مثلث و امثالهم است؛ که در کتاب مقدس سخنی از ریاضی و هندسه به میان نیامدهاست.
گالیله علم فیزیک را سکولار کرد و آن را از الهیات مستقل دانست. تکیهگاه علم فیزیک از آن پس خرد انسان بود.[۳۸]
گالیله قانون آونگ را کشف کرده بود قانون آونگ گالیله امروزه همچنان در امور گوناگون به کار میرود مثلاً برای اندازهگیری حرکات ستارگان یا مهار روند کار ساعتها از این قانون استفاده میکنند. آزمایشهای او دربارهٔ آونگ آغاز فیزیک دینامیک جدید بود واکنشی که قوانین حرکت و نیروهایی را که باعث حرکت میشوند در بر میگیرد گالیله در سال ۱۵۸۸ در دانشگاه پیزا مدرک دکتری (استادی) گرفت و در همانجا برای تدریس ریاضیات باقیماند.
گالیلئو گالیله در ۲۵ سالگی دومین کشف بزرگ علمی خود را به انجام رسانید؛ کشفی که باعث از بین رفتن یک نظریه به جا مانده دو هزار ساله شد و دشمنان زیادی را برایش آفرید. در دوران گالیله بخش بسیاری از علوم بر اساس فرضیههای ارسطو، فیلسوف بزرگ یونانی که در سده ۴ پیش از میلاد میزیست بنا شده بود و آثار او به عنوان مرجع و سرچشمه تمامی علوم بهشمار میآمد؛ هر کس که به یکی از قانونها و قواعد ارسطو شک میکرد انسان کامل و عاقلی بهشمار نمیآمد. یکی از قواعدی که ارسطو بیان کرده بود این ادعا بود که اجسام سنگین، تندتر از اجسام سبک سقوط میکنند. گالیله ادعا میکرد که این قاعده اشتباه است بهطوریکه گفته میشود او برای اثبات این خطا از استادان هم دانشگاهی خود دعوت به عمل آورد تا به همراه او به بالاترین طبقه برج مایل پیزا بروند گالیله دو گلوله توپ یکی به جرم ۵ کیلو و دیگری به جرم نیم کیلو با خود برداشت و از فراز برج پیزا هر دو گلوله را بهطور همزمان به پایین رها کرد در کمال شگفتی تمام حاضران در صحنه مشاهده کردند که هر دو گلوله بهطور همزمان به زمین رسیدند. گالیله به این ترتیب یک قانون فیزیکی مهم را کشف کرد: سرعت سقوط اجسام به جرم آنها بستگی ندارد.
بعدها این اصل که به قانون سقوط آزاد یا اصل همارزی معروف شد، اساس فیزیک مدرن را بنا نهاد. آلبرت اینشتین، تئوری معروف خود نسبیت عام را بر پایه درستی همین اصل نگاشتهاست.
گالیله همچنان موفق به ساختن یک نوع دوربین (تلسکوپ) گردید ولی این دستگاه قدرت زیادی نداشت اما مطلب مهم این بود که اصل اختراع کشف شده بود و ساختن دوربین قوی تر فقط کار فنی بود. این دوربین به رئیس حکومت «ونیز» تقدیم شد و در کنار ناقوس سن مارک گذاشته شد سناتورها و تجار ثروتمند در پشت دوربین قرار گرفتند و همگی دچار حیرت و تعجب شدند چون آنها خروج مؤمنین را از کلیسای مجاور و کشتیهایی را که در دورترین نقاط افق در حرکت بودند مشاهده نمودند ولی گالیله فوراً دوربین را به طرف آسمان متوجه ساخت مشاهده مناظری که تا آن زمان هیچ چشمی قادر به تماشای آن نبود شور و شعفی فراوان در گالیله به وجود آورد گالیله مشاهده نمود که ماه بر خلاف گفته ارسطو که آن را کرهای صاف و صیقلی میدانست پوشیده از کوهها و درههایی است که نور خورشید برجستگیهای آنها را مشخص تر میسازد به علاوه ملاحظه نمود که چهار قمر کوچک به دور سیاره مشتری در حرکت هستند و بالاخره لکههای خورشید را به چشم دید دانشمند بزرگ در سال ۱۶۱۰ تمام این نتایج را در جزوهای به نام «کتاب قاصد» آسمان انتشار داد که موجب تحسین و تمجید بسیار گشت ولی انتشار کتاب قاصد آسمان فقط تحسین و تمجید همراه نداشت بلکه جمعی از مردم بر او اعتراض کردند و از او میپرسیدند چرا تعداد سیارات را ۷ نمیداند و حال آنکه تعداد فلزات ۷ است و شمعدان معبد ۷ شاخه دارد و در کله آدمی ۷ سوراخ موجود است گالیله در جواب تمام سؤالات فقط گفت با چشم خود در دوربین نگاه کنید تا از شما رفع اشتباه شود.
مشاهدات و پژوهشهای گالیله او را به این وادی رهنمون شدند که فرضیههای علمی را که بر اساس آنها زمین در مرکزیت عالم قرار داشت و خورشید و ستارگان به دور آن میگشتند مردود میشمرد. نزدیک به نیم سده پیش از آن کوپرنیک اثر بزرگ خود را که طی آن ثابت کرد خورشید در مرکز دستگاه ستارهای ما ست و زمین و سیارهها به دور آن میگردند- در معرض اذهان عموم قرار داده بود.
رنه دکارت ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی
سومین انقلاب فکری را رنه دکارت به راه انداخت. او خرد آدمی را بهجای کتاب مقدس و سنت پاپ و کلیسا و فرمانروا نشاند. با این کار دکارت سوژه بزرگی آفرید.[۳۹]
در اروپای غربی فلسفه دکارت خرافات را از میان برداشت و عصر «اندیشههای روشن و متمایز» آغاز شد. دیگر همه چیز را با محک عقل میسنجیدند حتی محتویات کتاب مقدس. روزگار ایمان جایش را به روزگار خرد داد. روش دکارت برای پژوهش طبعیت روش قیاسی و استنتاجی بود.
نیوتن منحیث وارث دستاوردهای گالیله و کپلر پا به عرصه میگذارد، قانون گالیله دربارهٔ سقوط آزاد اجسام و قوانین کپلر را در قانون گرانش یگانه کرد، روش نیوتن روش تحلیلی و استقرایی بود.
در دوران دکارت، بزرگترین مانع در برابر مردم عادی برای اندیشیدن، این خرافه تحمیل شده کلیسا بود، که جز کسی که همه صفحات فلسفه مدرسی را آموخته باشد، نمیتواند به پرسشهای فلسفی بیندیشد. در نتیجه مردم نیاز داشتند که یاد بگیرند که دربارهٔ این ستونهای جهل شک کنند، پیش از آن که تفکر فلسفی جدیدی را برپا کنند. این هدفی است که کتاب تأملات در فلسفه اولی[۴۰] دکارت در برابر خود قرار دادهاست.
شکاکگرایان به شک و تردید معروف بودند، و همه میدانستند که تفکر و اندیشه ایشان، نمیتوانست فلسفه مثبتی برای زندگی «مطمئن» به بار آورد. از سوی دیگر، جستجو برای یقین، مترادف با قبول اصول منظم کلیسا، و فلاسفه اش یعنی فلاسفه مدرسی بود. با این همه دکارت، «شک برای یقین» را گسترش داد، که برای عموم هم گیرا بود؛ و در نتیجه آن مبانی تقسیمبندی روحانی متخصص و فرد عادی لائیک نیز به لرزه میافتاد. او مینویسد:
نه آن که از شکگرایان تقلید کنم، که تنها برای خود شک شک میکنند، و همیشه میخواهند که برکنار از قطعیت بمانند، در برابر، هدف من رسیدن به یقین بود، و کنار زدن زمین و شن روان، تا که به تخته سنگ یا خاک رس برسم.
از این روی در مقایسه با شک شکگرایان، که شاید تنها برای عدهای روشنفکر جذاب بود، نوع شک دکارت، توان آن را داشت که عمومیتر شود. دکارت بسیار محتاط است، تا قواعد رفتاری و اخلاقی را پیش از تأمل اندیشمندانه[۴۱] معین کند. همه راهنماها لازم برای فرد لائیک، برای چنین راهپیمایی فلسفی مهم هستند، تا از سرگردانی اجتناب شود. پس از شرایط اولیه پیشفرض گرفتن در کتاب گفتار در روش است که او حرکت مورد نظرش را در کتاب تأملات[۴۰] توصیف میکند.
در کتاب تأملات او نخست در بارهٔ حواس شک میکند. اما حرکت مهم او، در گام دوم که شک کردن به خدا است، «آیا خدائی وجود دارد …؟» و حتی شک میکند که آیا خدا فریبکار است، وقتی مینویسد:
... من باید بیازمایم که آیا خدا وجود دارد، و اگر هست، این که آیا میتواند فریبکار باشد یا نه.
در عصری که دکارت در آن زندگی میکرد، این بزرگترین گناه بود که به وجود خدا شک شود، تا چه رسد به آن که در بارهٔ خدا بمثابه فریبکار فکر شود. فرانسیس بیکن، پدر تجربهگرایی و هم دوره دکارت، کار را برای خود آسان کرده بود، با گفتن آنکه فلسفه بایستی فقط بر روی استدلال تکیه کند، در صورتیکه الهیات از طریق اعتقاد قابل شناخت است، و به این صورت بیکن از رویارویی با کلیسا اجتناب کرده بود. در مقایسه، دکارت، از سوی دیگر، هدف خود را دقیقاً بر روی ممنوعترین شک جامعه خود میگذارد، یعنی برای جامعه، اندیشه مستقل را بهروشنی در برابر عموم به نمایش میگذارد. بسیاری از منتقدان، به نتیجهگیری خدامنشانه دکارت دربارهٔ اعتقاد، و نیز به عملکرد و کوششهای وی برای سازش کلیسا و علم اشاره میکنند، و اینها را بهعنوان دلیل بر ناصادق بودن دکارت در حرکت بالا در رابطه با شک در وجود خدا میدانند. چه منتقدین درست گویند و چه نه، و صرفنظر از نتیجهگیری خود دکارت از بحثی که طرح کردهاست، و با این که درک خودش اساساً محافظهکارانه بودهاست، این واقعیت انکارناپذیر است که برخورد دکارت در شک و حتی مشاهده خدا بهعنوان فریبکار، اعتقادات مذهبی زمان خود را بهطور جدی تهدید و به لرزه درآوردهاست. وقتی عامه مردم چنین برخوردی با خدا را جایز بشمارند، در عمل این حرکت میتواند به کفر انجامد، صرفنظر از آنکه جوابهای مقابل بحث اولیه هر قدر هم قانعکننده باشند. در واقع این طرح فکری، دقیقاً نطفه انقلاب دکارتی بود، گرچه این تحول از طریق شاید یک محافظه کار آغاز شد، یعنی خود شخص دکارت! جرئت به شک در بارهٔ باورهای غالب در جامعه، همان قدر برای تشویق اندیشه مستقل لازم بود، که به رسمیت شناختن برابری ظرفیت استدلال در انسانها.
رویدادهای تاریخ رنسانس (کتاب)
سال رُخداد
حدود سال ۱۳۰۷ دانته نوشتن کمدی الهی را آغاز میکند.[۴۲]
دانته آلیگیری
سال ۱۳۴۱ مجلس سنای روم به پترارک لقب شاعر دربار میدهد.[۴۳]
پترارک
سال ۱۳۴۸ بوکاچیو نوشتن دکامرون را آغاز میکند.[۴۴]
پرتره توسط رافائلو مورگن، حدود سال ۱۸۲۲
حدود سال ۱۳۴۹ پترارک سوناتهایش را در ترانهها گردآوری میکند.[۴۵]
سال ۱۳۸۰ ونیز، جنووا را شکست میدهد.[۴۶]
حدود سال ۱۳۸۷ چاوسر داستانهای کانتربری را آغاز میکند.
چاوسر
سال ۱۳۹۷ خانواده مدیچی در فلورانس بانکی را تأسیس کرده و شروع به اندوختن ثروت کلانی میکنند.[۴۷]
سال ۱۴۰۱ اتحادیه صنفی بازرگانان پشم فلورانس، مسابقهای را برای طرح جدید برای درهای باپتیستری، کلیسایی در فلورانس، راه میاندازند و لورنتسو گیبرتی برنده میشود و فیلیپو برونلسکی نایب قهرمان مأیوس، مشغول مطالعه ویرانههای روم باستان میشود.[۴۸]
لورنتسو گیبرتی
سال ۱۴۱۹ فیلیپو برونلسکی بیمارستان فاندلینگ (کودک بی سرپرست) در فلورانس را طراحی کرده که نخستین بنای معماری رنسانس بهشمار میرود. در سال بعد او گنبدی بدیع و بزرگ را برای کلیسای جامع فلورانس طراحی میکند.
فیلیپو برونلسکی
سال ۱۴۲۱ پرنس هنری دریانورد، برای یافتن راه دریایی هند از طریق آفریقا کشتیهای پرتغالی را به جنوب میفرستد.
سال ۱۴۳۰ دوناتلو، مجسمهساز بزرگ فلورانسی، مجسمه پر نفوذ و مؤثر خود داوود را به پایان میرساند.[۴۹]
دوناتلو
سال ۱۴۳۴ کوزیمو د مدیچی حاکم فلورانس میشود.[۵۰]
کوزیمو د مدیچی
سال ۱۴۳۹ فرهنگستان افلاطونی پایهگذاری میشود؛ اولین سپاه آماده در فرانسه تشکیل میشود.
سال ۱۴۴۱ تجارت بردههای آفریقایی آغاز میشود.
حدود سال ۱۴۵۰ چاپ اختراع میشود و یوهانس گوتنبرگ آلمانی، کارگر چاپخانه، نخستین کتب چاپ شده به وسیله حروف متحرک در اروپا را منتشر میکند.
یوهانس گوتنبرگ اولین مخترع ماشین چاپ و کلاً صنعت آن در اروپا
سال ۱۴۵۰ اتحاد سیاسی میان جمهوریهای فلورانس، میلان و ناپل، موجب برقراری ثبات در ایتالیای عهد رنسانس میگردد.
سال ۱۴۵۲ لورنتسو گیبرتی، سری دوم از درهای کلیسای باپتیستری فلورانس را به پایان میرساند. میکل آنژ آنها را «دروازههای بهشت» مینامد.
.
سال ۱۴۵۳ قسطنطنیه به دست ترکهای عثمانی میافتد و دانشمندان بیزانس به همراه آوارگان یونانی زبان به ایتالیا میگریزند و نسخههای خطی کلاسیک با ارزشی را با خود میبرند.
سال ۱۴۶۱ لویی یازدهم پادشاه فرانسه میشود.
لویی یازدهم
سال ۱۴۶۹ لورنتزوی مدیچی حاکم فلورانس میشود.[۵۱]
لورنتزوی مدیچی حاکم فلورانس.
سال ۱۴۷۹ فردیناند و ایزابلا سلطنتهای آرگون و کاستیل را متحد میکنند تا اسپانیا به وجود آید.
سال ۱۴۸۳ ترجمهٔ آثار افلاطون که توسط فیچینو صورت گرفته منتشر میشود.
سال ۱۴۸۵ هنری هفتم، اولین پادشاه تئودورها به سلطنت انگلستان میرسد.
سال ۱۴۸۶ پیکو خطابهای در مورد شٲن انسان مینویسد.
سال ۱۴۹۲ کریستوف کلمب که سفر دریاییاش از اسپانیا آغاز کرده، به آمریکا میرسد.
چهره کریستف کلمب اثر رافائل تخدو
سال ۱۴۹۴ آلبرشت دورر هنرمند آلمانی برای نخستین بار از فلورانس دیدن میکند.[۵۲]
سال ۱۴۹۵–۱۴۹۷ لئوناردو دا وینچی تابلوی شام آخر را نقاشی میکند.
پرترهای از لئوناردو دا وینچی در دوران جوانی
حدود سال ۱۴۹۷ جان کابوت سفر دریاییاش را از انگلستان آغاز میکند و جزیرهٔ نیوفاوندلند و نوا اسکوشیا را کشف مینماید.
سال ۱۴۹۸ واسکو دوگامای پرتغالی از راه دریا با دور زدن آفریقا به هند میرسد.
سال ۱۴۹۸ جیرولامو ساونارولا راهب با نفوذ فلورانس، پس از چهار سال فرمانروایی، اعدام میشود.[۵۳]
جیرولامو ساونارولا توسط Fra Bartolomeo, حدود ۱۴۹۸
سال ۱۴۹۹ میکل آنژ مجسمهٔ سوگ مریم را به پایان میرساند.
میکلآنژ، از مارچلو ونتوسی
سال ۱۵۰۴ میکل آنژ مجسمهٔ داوود را به پایان میرساند.[۵۴]
سال ۱۵۰۴ لئوناردو دا وینچی، تابلوی مونالیزا که تصویر همسر یک مقام فلورانسی است را نقاشی مینماید.[۵۵]
سال ۱۵۰۷ اولین نقشهای که سرزمین جدید را به صورت یک قارهٔ مجزا تحت عنوان آمریکا نشان میدهد، پدید میآید.
سال ۱۵۰۹ اراسموس در ستایش دیوانگی را منتشر میکند.[۵۶]
دسیدریوس اراسموس در سال ۱۵۲۳ نقاشی شده توسط هانس هلباین پسر
سال ۱۵۱۲ میکل آنژ نقاشی سقف کلیسای سیستین در واتیکان رم را پس از چهار سال به پایان میرساند.[۵۷]
سال ۱۵۱۳ ماکیاولی کتاب شهریار (The Prince) را مینویسد.[۵۸]
پرتره ماکیاولی از سانتی دی تیتو
سال ۱۵۱۷ مارتین لوتر نود و پنجمین فرضیهاش را تهیه میکند و با اعتراضات خویش، آغازگر جنبش اصلاح دینی میگردد.[۵۹]
مارتین لوتر اثر لوکاس کراناخ
سال ۱۵۱۹ لئوناردو دا وینچی در فرانسه و در کاخی که فرانسوای اول پادشاه فرانسه به او داده بود، از دنیا میرود.[۶۰]
سال ۱۵۲۱ مارتین لوتر توسط کلیسای کاتولیک تکفیر میشود[۶۱] ; هرنان کورتز بر آزتکها چیره میگردد.
هرنان کورتز
سال ۱۵۲۲ سفر ماژلان اولین گردش به دور زمین را از طریق دریا تکمیل میکند.[۶۲]
ماژلان
سال ۱۵۳۰ کالج فرانسه بنیانگذاری میشود.
سال ۱۵۳۳ فرانسیسکو پیزارو بر اینکاها فاتح میشود
فرانسیسکو پیزارو
سال ۱۵۳۴ کارتیه به خلیج سنت لورنس را کشف میکند و کانادا را برای فرانسه مطالبه میکند.
سال ۱۵۴۳ کتاب گردش اجرام آسمانی نوشتهٔ کپرنیک که در آن ادعا میکند خورشید مرکز منظومه شمسی میباشد، نه زمین[۶۳] و در باب ساختمان بدن انسان نوشتهٔ وزالیوس منتشر میشود.[۶۴]
کپرنیک
سال ۱۵۴۵ گیرولامو کاردانو، اولین کتاب جبر امروزی را تحت عنوان هنر بزرگ منتشر میکند.
سال ۱۵۶۴ گالیلئو گالیله در شهر پیزای ایتالیا و ویلیام شکسپیر در شهر استراتفورد انگلیس متولد میشود.
گالیله
سال ۱۵۶۹ اولین نقشههایی که در آنها از نقشهکشی مرکاتور استفاده شده بود منتشر میشود.
سال ۱۵۸۲ تقویم گریگوری ابداع میشود.
سال ۱۵۸۶ سیمون استیون رقم اعشاری را ابداع میکند.
سیمون استیون
سال ۱۵۸۷ اولین نمایش نامهٔ کریستوفر مارلو، تیمور لنگ بزرگ، روی پرده میآید.
کریستوفر مارلو
سال ۱۵۸۸ انگلیسیها آرمادای اسپانیایی را شکست میدهند.
حدود سال ۱۵۸۹ شکسپیر نمایشنامهنویسی را با نوشتن سه قسمت هنری ششم آغاز میکند.
پرتره تأیید نشده ویلیام شکسپیر
سال ۱۵۹۰ میکروسکوپ مرکب در میدلبورخ شهری در جنوب هلند اختراع میشود.[۶۵]
سال ۱۵۹۱ گالیله در باب حرکت را مینویسد و فرانسوا ویت زبانی را برای جبر معرفی میکند.
فرانسوا ویت
سال ۱۵۹۶ رنه دکارت در شهر لاهه، از توابع ایالت تورن فرانسه متولد میشود.[۶۶]
رنه دکارت
حدود سال ۱۶۰۰ شکسپیر، هملت را مینویسد[۶۷] ; کمپانی هند شرقی بریتانیا پایهگذاری میشود.[۶۸]
سال ۱۶۰۲ کمپانی هند شرقی هلند پایهگذاری میشود.
سال ۱۶۰۵ اولین قسمت دون کیشوت[۶۹] اثر سروانتس منتشر میشود و سرفرانسیس بیکن ارزش و ترقیات علوم را مینویسد.[۷۰]
تصویر چاپ نخستِ بخش اولِ کتاب، چاپ ۱۶۰۵ میلادی
سال ۱۶۰۷ انگلیسیها در ویرجینیا ساکن میشوند.
سال ۱۶۰۸ تلسکوپ اختراع میشود.
سال ۱۶۰۹ تا ۱۶۱۰ کپلر ستارهشناسی نوین را منتشر میکند.[۷۱] گالیله یک تلسکوپ میسازد و سطح ماه را مشاهده میکند، چهار قمر مشتری را کشف میکند و در مورد سیارهٔ زهره تحقیق میکند.[۷۲]
کپلر
سال ۱۶۱۵ دومین قسمت دون کیشوت نوشتهٔ سروانتس منتشر میشود.
سروانتس
سال ۱۶۲۰ سر فرانسیس بیکن ارغنون نو را مینویسد.[۷۳]
فرانسیس بیکن
سال ۱۶۳۲ تا ۱۶۳۳ گالیله محاوره دربارهٔ دو منظومهٔ بزرگ جهان را منتشر میکند که کلیسا آن را بدعتگذاری قلمداد میکند. گالیله آشکارا پیروی از مکتب کپرنیک را انکار میکند.[۷۴]
سال ۱۶۳۷ دکارت گفتار در روش را منتشر میکند. او با کشف رابطهٔ بین جبر و هندسه و ابداع مفهوم دستگاه مختصات انقلابی بسیار بزرگ در ریاضیات پدیدمیآورد و روشی را پایهگذاری میکند که به هندسه تحلیلی موسوم است.[۷۵]