این زن 27 ساله پس از 10 روز به هوش آمدن از کما گفت که روزی با ساحره به درددل پرداختم و از جوانی سخن گفتم که به صورت تلفنی برایم ایجاد مزاحمت می کرد چرا که به دلیل بدبینی های همسرم جرئت نداشتم این گونه مسائل را با او در میان بگذارم ولی متاسفانه هنوز شب نشده بود این خبر به گوش پژمان رسیدو ...
کد خبر: ۲۷۴۸۲۲
تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۷:۵۴

به گزارش صدای ایران از رکنا،  این ها بخشی از اظهارات زن 27 ساله ای است که بعد از 10 روز جدال با مرگ از کما بیرون آمده بود.

این زن جوان درباره ماجرای شکایت از همسرش به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: 15 ساله بودم که به عقد «پژمان» درآمدم. او 17 سال بیشتر نداشت و هنوز خدمت سربازی هم نرفته بود اما خانواده اش در محله ما زندگی می کردند و من هم گاهی او را در کوچه و خیابان می دیدم. پژمان ادعا می کرد عاشق من شده است به همین دلیل هم لبخندهایش را با لبخند پاسخ می دادم و گاهی چند کلمه ای با ترس و لرز و پنهانی با او سخن می گفتم.



وقتی پزشکان به خانواده همسرم گفتند که پژمان باید مداوا شود، آن ها سعی می کردند با من بدرفتاری نکنند


یک سال بعد از برگزاری مراسم عقدکنان، پژمان به سربازی رفت و این گونه نامزدی ما 5 سال به طول انجامید. وقتی هم ازدواج کردیم در چند سال اول زندگی مشترک من باردار نشدم اما وقتی پزشکان به خانواده همسرم گفتند که پژمان باید مداوا شود، آن ها سعی می کردند با من بدرفتاری نکنند تا به خاطر مشکل فرزندشان ساز جدایی نزنم. با وجود این، همسرم بسیار بدبین و بددل بود و به من سوء ظن داشت چرا که مدعی بود بعد از ازدواج هم ممکن است به جوان دیگری لبخند بزنم!

 

تحت نظر داشت و اجازه نمی داد به تنهایی بیرون بروم

 


به همین دلیل مدام مرا تحت نظر داشت و اجازه نمی داد به تنهایی بیرون بروم. من هم سعی می کردم این رفتارهای او را به حساب دوست داشتن بگذارم اما با به دنیا آمدن دخترم بددلی های همسرم بیشتر شد به گونه ای که دیگر خیلی زجر می کشیدم.

در عین حال با خواهر شوهرم ارتباط نزدیکی داشتم و به خانه یکدیگر رفت و آمد می کردیم چرا که فقط «ساحره» در مشهد زندگی می کرد و دیگر بستگانمان در شهرستان بودند. به دنبال همین معاشرت ها دخترم «هدیه» نیز همبازی فرزندان خواهر شوهرم بود و دوست داشت بیشتر در کنار آن ها و در خانه ساحره بماند.

 

روزی با ساحره به درددل پرداختم و از جوانی سخن گفتم



این معاشرت های خانوادگی ادامه داشت تا این که روزی با ساحره به درددل پرداختم و از جوانی سخن گفتم که به صورت تلفنی برایم ایجاد مزاحمت می کرد چرا که به دلیل بدبینی های همسرم جرئت نداشتم این گونه مسائل را با او در میان بگذارم ولی متاسفانه هنوز شب نشده بود این خبر به گوش پژمان رسید.



پژمان در یک نیمه شب مرا آن قدر کتک زد که به اغما رفتم و دیگر چیزی نفهمیدم

 


او وقتی به خانه آمد، با عصبانیت و کتک کاری مرا از خانه بیرون انداخت و سپس از من خواست پولی را که برای رهن منزل دست مادرم داشت فوری به او بازگردانم. در این هنگام وقتی به همراه مادرم و برای برداشت پول به طرف خودپرداز کنار خیابان می رفتیم ناگهان ساحره از راه رسید و پس از توهین و درگیری دختر دو ساله ام را نیز از من گرفت. آن روز به کلانتری آمدم و با میانجیگری مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری فرزندم را تحویل گرفتم و از خواهر شوهرم گذشتم اما چند ماه بعد دوباره به دلیل همین اختلافات خانوادگی و سوء ظن های همسرم درگیری های ما شدت گرفت تا جایی که پژمان در یک نیمه شب مرا آن قدر کتک زد که به اغما رفتم و دیگر چیزی نفهمیدم.

بعد از گذشت 10 روز از این ماجرا وقتی در بیمارستان از کما بیرون آمدم تازه فهمیدم که چه بلایی سرم آمده است. تاکنون چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفته ام اما فقط نگران وضعیت دخترم هستم که نزد همسرم زندگی می کند .

به گزارش صدای ایران گزارش خراسان حاکی است پرونده این زن جوان با اعلام شکایت وی و با دستور سرگرد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) به مراجع قضایی ارسال شد و تحقیقات در این باره ادامه یافت.

پربیننده ترین ها