بهزاد فراهانی: من مخالف بازیگر شدن گلشیفته بودم

بهزاد فراهانی با اشاره به این‌که هیچگاه به فرزندانش نگفته چه شغلی را انتخاب کنند، تاکید کرد البته مخالف بازیگر شدن گلشیفته بوده و دوست نداشته است او به سمت بازیگری برود.
کد خبر: ۲۷۱۲۵۱
تاریخ انتشار: ۰۱ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۰:۱۹

به گزارش صدای ایران از خبر انلاین، موزه سینما در ادامه انتشار سلسله نشست‌های تاریخ شفاهی خود، به مناسبت زادروز بهزاد فراهانی، بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون، بخش‌هایی از گفت‌وگوی تاریخ شفاهی این هنرمند را منتشر کرد.

در بخش‌هایی از این گفتگو آمده است:

فراهان ۳۶۰ روستا دارد و اغلب ساکنان آن‌جا باسواد هستند و روستایی به نام واشقان دارد که در آن تا دختران خط خوش یاد نگیرند، حق ازدواج ندارند.

 

پدرم در تعزیه به جای حضرت عباس (ع) صحبت می‌کرد



مادرم شاعر و پدرم دهقان بود و در تعزیه شهادت خوانی می‌کرد و در تعزیه به جای حضرت عباس (ع) صحبت می‌کرد و همه تماشاگران تحت تاثیر قرار می‌گرفتند، زیرا کارش بسیار حماسی بود.

من از شش سالگی به اصطلاح بچه‌خوان تعزیه‌های پدرم بودم. پدرم شهادت‌خوان بود و من پسر حر را خواندم و حتی علی اکبرخوانی نیز کردم.

 

خاله ام را واسطه کردم تا پدرم راضی شود به سینما بروم

 هشت ساله بودم که از مکتب‌خانه روستای‌مان برای تحصیل به تهران آمدم و در خانه دایی خود ساکن شدم. یادم می‌آید در آن زمان دوستانم در کوچه از سینما و فیلم صحبت می‌کردند و من از خاله‌ام تقاضا کردم که سفارش من را به دایی‌ام کند تا اجازه بدهد به سینما بروم.



در شرق تهران سه سینما به نام‌های سینما ژاله، مراد، سیروانا وجود داشت و اولین حضور من در سینما و برخوردم با فیلم در این سالن‌ها همراه با بهت و حیرت بود، اما وقتی برای اولین بار به سینما رفتم بسیار خوشحال شدم.



 البته من خودم را فرزند رادیو می‌دانم. از روستا به این شوق و علاقه به تهران آمدم که می‌خواستم بدانم چه کسانی در رادیو کار می‌کنند و می‌خواستم متوجه شوم که برنامه‌های رادیو چگونه ساخته می‌شوند.

و همین پیگیری‌ها باعث شد تا در ۱۶ سالگی برای اولین بار به استودیو رادیو برم و در ۱۷ سالگی به عنوان یکی از اولین جوان‌ها در نمایش‌های داستان شب حضور پیدا کردم.

زمانی‌که من در رادیو فعالیت داشتم، داستان شب، تنها سرگرمی جدی مردم در رادیو بود. در ۲۰ سالگی توانستم کارگردان شوم و در ۲۲ سالگی توانستم زیباترین داستان شب رادیو را به کمک ابراهیم مکی و اصفر شرفی بنویسم، اجرا کنم و برای آن جایزه بگیرم. رادیو برای من بهترین پیک بود، زیرا صدایم را به خانواده، دوستان و مردم می‌رساند.

هیچ وقت به فرزندانم نگفتم که چه شغلی را انتخاب کنند، اما طبیعی است که رفت و آمد شخصیت‌های فرهنگی هنری مانند استاد‌ها مشایخی، آریان‌پور، کسرایی و... به منزل ما بر نوع نگاه آن‌ها بی‌تاثیر نبوده است.

به همین دلیل فرزندانم از دوران کودکی دائم با کتاب، موسیقی و نقاشی آشنا و عجین بودند و اگر امروز نیز فعالیت هنری را پیشه خود قرار دادند، انتخاب خودشان بوده است.

من مخالف بازیگر شدن گلشیفته بودم و دوست نداشتم به سمت بازیگری برود. آذرخش عاشق موسیقی و نقاشی بود. اما هرگز مخالفت جدی نکردم که آن‌ها به دنبال علایق‌شان نروند و تلاش کردم تا نیاز‌های آن‌ها را بر اساس علایق‌شان فراهم کنم. مثلا، در دوره‌ای با وجود تنگدستی برای شقایق پیانو تهیه کردیم.

من نمی‌دانم پیری یعنی چه فقط می‌دانم که سعی کرده‌ام در طول این سال‌ها کودک درونم را زنده نگه دارم و امروز همچنان خودم را اهل شوخی می‌دانم.

من معتقدم که اگر برای مردم کار کنیم، مجبوریم که جلوی مردم مانند چشمه‌های زلال آبادی‌مان صادق باشیم. اگر مردم این نگاه مهربان را به ما هنرمندان نداشتند و اگر فداکاری، گذشت و بزرگواری را نسبت به ما نداشتند، ما هیچ نبودیم.


پربیننده ترین ها