چرا اکثر انسانها احساس تنهایی می کنند؟/ ریشه تجربه تنهایی در فرهنگ های مختلف
به گزارش صدای ایران احساس تنهایی احساس ناخوشایند،احساس نارضایتی،احساس بی کسی که ممکن است با آن که آدمی در جمع آدمهای دیگری باشد، اما باز خودش را از جمع، جدا و تنها احساس کند. تجربه تنهایی، تجربهای است جهانی و در تمامیفرهنگها رخ میدهد. ممکن است ریشه در میراثهای تکاملی ما داشته باشد، اما در نهایت، نتیجه ترکیبی از عوامل مختلف است، از ژنتیک گرفته تا تصمیمهای شخصی.
بیکسی با تنهایی فرق میکند
یکی از مهمترین نکاتی که پیش از پرداختن به موضوعهای دیگر باید به آن بپردازیم، تفاوتهایی است که میان تنهایی و بیکسی وجود دارد. این دو هر چند میتواند گاهی به طور همزمان اتفاق بیفتد، اما همیشه یکی نیستند. مثلاً ممکن است شما برادر، خواهر، همسر، پدر، مادر، دوست و کلاً کسی را در اطرافتان نداشته باشید و با این همه احساس نیاز به کسی را هم نداشته باشید. احتمال ماجرای برعکس هم وجود دارد، یعنی ممکن است فردی همه جهان را در کنارش داشته باشد و با این همه احساس تنهایی کند.
تنهایی یکی از ویژگیهای آدمی بوده و همیشه با آدم است. تفکر، گفتوگوی خاموش آدمی با خویشتن است، یعنی زمانی که انسان فکر میکند، از یک فرد تبدیل به دو فرد میشود، دو فردی که با هم در حال گفتوگو هستند. انسانی که میتواند خود را مخاطب قرار دهد و در عین حال همراه و مصاحب خود باشد؛ در مقابل، انسان بیکس انسانی است که نمیتواند خود را به این دو تن در یک تن منقسم کند، انسانی که در غیاب خویشتن (و به عبارتی یکه و بدون همراه و مصاحب) به سر میبرد. میتوانیم علاوه بر دیگران با خودمان هم معاشرت کنیم؛ معاشرتی که در روند واقعی تفکر حاصل میشود و امکانی همیشه حاضر برای هر کس است، هر کس که دقت میکند کاری انجام ندهد که باعث شود دوستی و هماهنگ زیستن این دو تن در یک تن با یکدیگر محال شود.
از همین دیدگاه، انسان بیکس، برخلاف انسان تنها انسانی است که تلاش میکند هیچ گاه آن گفتوگوی خاموش را که در تنهایی روی میدهد و ما آن را تفکر مینامیم، آغاز نکند. او در هراس از خود و مواجهه با نیمه پرسشگرش، دنبال کسی است که با او حرف بزند و به احتمال بسیار، چنین کسی را هم نمییابد.
تنهایی با بیکسی متفاوت است. شاید بتوان بیکسی را تنهایی فیزیکی دانست که نازلترین احساس تنهایی است و رنج ناشی از آن نیز بستگی تام به بدنی دارد که این تنهایی را با خود حمل میکند. وقتی نتوانیم با افراد دیگر باشیم یا ارتباط برقرار کنیم، این تنهایی که محصور بودنی طبیعی و فیزیکی نیز در ذات خود دارد، رخ مینمایاند. انسانی که دچار اینگونه تنهایی شده از منظر روانشناسی و جامعهشناسی به فردی منزوی تبدیل میشود که توانایی برقراری ارتباط با دیگران را از دست داده و دچار نوعی انزواجویی شده است. تنهایی در این نوع خود قابل درمان است.
تنهایی در دنیای ما
روزگار ما، بسیاری از افراد را در خانههایشان حبس کرده تا به جای دیدن واقعی آدمها، از دنیای مجازی برای همدیگر شکلک بفرستند و خوش باشند، اما آیا این کمی از حس محبتخواهی انسانی را جبران میکند؟ آمار کسانی که در همین فضای مجازی احساس تنهایی میکنند، نشان میدهد که جواب این سؤال منفی است.
دنیای ما به دو شیوه انسانها را تنها و افسرده کرده است. اینجا حتی شاید بتوانید تنها و بیکس را یکی تصور کنید. در برخورد اول، توان فکر کردن را از ما میگیرد و اجازه نمیدهد به گفتوگوی درونی با خودمان بپردازیم، از خودمان انتقاد کنیم، گاهی به تشویق خودمان بپردازیم و خلاصه اینکه انسانهای مستقلی باشیم. از طرف دیگر، ارتباطهای ما را محدود کرده است. شما به سادگی میتوانید به این نتیجه برسید که آدمهای نسلهای قبل، دوستان کمتری داشتند و همین دوستان کم را به خود بسیار نزدیک میدیدند. ما برعکس، دوستان زیادی داریم که تقریباً با هیچ کدامشان احساس نزدیکی نمیکنیم.
با این توضیح و تفسیر آیا میتوان تنهایی را معنا کرد؟ آیا میتوان گفت: آدمها در مواقعی که درک نمیشوند، تنهایند؛ زمانی که با هم صحبت خود در یک راستا نیستند، تنهایند؛ زمانی که از حال و آینده نگرانند، تنهایند؟ آیا میتوان پذیرفت انسانها زمانی که به آینده امیدی ندارند، تنهایند؛ زمانی که از گذشته نالانند، تنهایند؟ یا هنگامی که تأیید نمیشوند، تحسین نمیشوند، پذیرفته نمیشوند، همخوان نمیشوند، تنهایند؟ از ظواهر اینگونه پیداست که انسان هر چه جلوتر میرود، تنهایی پیچیدهتری خواهد داشت.
چرا بعضیها منزوی میشوند؟
میگویند افراد به سه دلیل منزوی میشوند. دلیل اول آن است که احساس میکنند هم صحبتی نمیتوانند داشته باشند یا گفتوگوی با خویشتن را از گفتوگوی با افراد دیگر، بیشتر دوست میدارند، اما کسانی دیگر هم هستند که به دلیل انزوایی که جامعه بر آنها تحمیل میکند، به کنجی میروند و تنهایی خودخواستهای ندارند. این دسته، نه تنها از بیرون احساس تنهایی میکنند که از درون هم خالیاند. در نتیجه تنهایی دردآوری دارند. دسته سوم، افرادی هستند که تنهایی منفعل دارند. تنهایی این دسته از افراد به این دلیل نیست که بخواهند تنها باشند حتی در بسیاری از موارد، جامعه هم فرد را نفی نمیکند. در این شرایط سوم، فرد به انزوا پناه میبرد، چون میخواهد از این مسیر، توجه دیگران را به خود بیشتر جلب کند. این امکان وجود دارد افرادی که از جامعه دور میشوند، میتوانند بار دیگر توسط جامعه دیده شوند.
تنهایی و تکامل
حتی احساسات فوقالعاده ناخوشایند در انسان نیز تطبیقپذیر هستند. این احساسها میتوانند برای ما به منزله چراغ راهنمایی باشند تا به ما کمک کنند در مسیری حرکت کنیم که در نهایت به سود ما باشد. تنهایی، سبب میل به برقراری ارتباط با دیگران شده و باعث میشود ما درون وجود خود عمیقتر شویم. موجب میشود ما به سمت دیگران برویم. احساس تنهایی به مثابه وضعیت غیرمفیدی است که طبیعت از آن استفاده میکند تا به ما یادآوری کند که ما نیاز و اشتیاق به تماس با همنوعان خود داریم.
ژنتیک و تنهایی
محققان یک ترکیب ژنتیکی مربوط به احساس تنهایی پیدا کردند. نتایج تحقیقات آنها بیان میکند برخی آدمها استعداد و تمایل ذاتی به تنها بودن دارند. بعضی از صفاتی که در این تحقیق در داشتن این تمایل اشاره شده، عبارتند از: اعتماد به نفس ضعیف، خلق و خوی پایین، اضطراب، خشم و کمتر اجتماعی بودن.
تنهایی در فرهنگها
فرهنگها و جوامع از نظر جنبههای تنهایی متفاوت هستند. مانند میزان حضور یا در دسترس بودن شبکههای اجتماعی و حمایتهای اجتماعی. بعضی جوامع دارای ساختارهای اجتماعی هستند که افراد را به تعامل و ارتباط و مشارکت با دیگران تشویق میکند. در جوامع دموکراتیک مردم از یکپارچگی اجتماعی بزرگتری برخوردار هستند و کمتر احساس تنهایی را تجربه میکنند، اما در جوامعی مانند ایالات متحده که مدام تأکید بر استقلال و فردیت بیشتر میباشد، ممکن است ناخواسته، احساس انزوای اجتماعی و تنهایی بیشتر باشد.
شخصیت فرد و گسترش تجربه تنهایی
تحقیقات روانپزشکی دارای سابقه شناسایی عوامل مرتبط با شخصیت و گسترش تجربه تنهایی است. آدمهای تنها بیشتر به سوابق و خاطرات زندگیشان در جاهایی که مربوط به از دست دادنها بوده، به آسیبها، به ضربههای روحی، به سیستمهای حمایتی ناکافی، به خشونتها، به انتقادها و به طورکل به هر چه موارد منفی در زندگی بوده است، تمایل دارند. انسانهای تنها مدام به این تمایل دارند که احساس بیعلاقگی و ناخشنودی از شرایط و اوضاع داشته باشند. آنها بیشتر اوقات با خود درگیری دارند و خجالتی و بسیار مراقب هستند. این تمایلات ممکن است به دوری کردن از دیگران و احساس انزوا بینجامد