داستانهای «عامهنپسند» سینمای ایران
سینما بهعنوان هنری مدرن عناصری را در بطن خود دارد که به خالق خود
اجازه نوآوری و پدید آوردن اثری تازه میدهد. عنصر اصلی تصویری است که روی
نوار سلولوئید (امروزه روی دیتاهای دیجیتالی) ثبت شده و همچون قطعهای سنگ و
چوب به سازنده این امکان را میدهد که مانند یک مجسمهساز پیکره ذهنی خود
را ازدرون آن خارج کند.
به گزارش ایران، از روزی
که سینما متولد شده تا امروز- جدا از سینماگران تجاریساز- کارگردانان آثار
هنری کوشیدهاند، هر بار دست به تجربهای تازه بزنند و شکل تازهای از
تصویر و روایت بصری را به جهان مخاطبان ارائه کنند. یکی از این بدعتها
ساختار مبتنی بر قطعات اپیزودیک است که در برخی فیلمها مشاهده کردهایم- و
میکنیم- به معنای دیگر فیلمهایی که به دور از قصه و ساختار کلاسیک تولید
میشوند تا در قالبی هنرمندانه دغدغههای ذهنی سازندگان را روی پرده
بیاورند.این روزها فیلم «خانوم» ساخته تینا پاکروان روی پرده سینماهای
تهران و شهرستانهاست، این فیلم از آخرین نمونههای به نمایش درآمده با سبک
و سیاق اپیزودیک است. به همین بهانه آثار اپیزودیک و فضای این نوع فیلمها
را بررسی کردهام که میخوانید.
اپیزودیک یعنی چه؟
فیلم
اپیزودیک نوعی از آثار سینمایی است که به جای یک داستان حاوی چند داستان
باشد، به تعبیر دیگر الگوی روایی این نوع آثار با سایر فیلمها متفاوت است.
واژه اپیزود (Episode) در معنای واقعی یعنی رویداد و حادثه اما در حوزه
آثار نمایشی مثل سینما و تلویزیون به مفهوم بخش یا قسمت آمده است، بنابراین
فیلم اپیزودیک به معنای آن دسته از آثاری است که چند داستان یا چند فیلم
را در زمانی مشخص (همان زمان معمول یک فیلم) ارائه میکند.
فیلمهای
اپیزودیک بسته به نوع ساختار یا مختصات فیلمنامه و مضمون میتوانند در
قالبی مشخص مثلاً ترکیبی از چند داستان مجزا تشکیل شوند یا در شیوهای دیگر
با ظرافت و در لایههای زیرین خود حاوی داستانها و روایتهای مختلف
باشند. از سوی دیگر امکان دارد سازنده با عناصری مشخص چند داستان موجود را
به هم پیوند دهد و همچون نخ تسبیح ماجراها را در یک مسیر مشخص همردیف و
معنای تازهای را مطرح کند. گاهی هم تهیه کننده (یا سفارشدهنده فیلم) چند
داستان را بدون ارتباط ظاهری در کنار قرار میدهد تا به ایده اولیه مثلاً
مضمونی واحد دست پیدا کرده و نظر مخاطبان را به سمت و سوی خاصی هدایت کند.
فیلمهایی که توسط یک کارگردان واحد و با چند داستان متفاوت ساخته میشوند
معمولاً از نوع اول و آثاری که به سفارش تهیه کننده یا سفارش دهنده با چند
کارگردان تولید میشوند از نوع دوم به شمار میآیند.
بد نیست
اشاره کنم که عناصر ارتباطی اپیزودها (بخشهای مختلف) با مواردی همچون مکان
(مثل قصههای کیش و داستانهای جزیره)، اشیا (اسکناسی در سفره ایرانی یا
جعبه در مجنون لیلی)، مفهوم (سقط جنین در دعوت، تقدیر در دستفروش، دفاع
مقدس در خداحافظ رفیق) شخصیت (کافه ستاره، افسانه آه، بوی کافور عطر یاس)
جابهجایی موقعیتها (دایره و صداها) و مواردی از این دست تعریف میشود.
همچنین تفکیک قسمتهای مختلف از یکدیگر با شیوههای متنوعی همچون گذاشتن
عنوان، فصل بندی، فید اوت (سیاه کردن تصویر) و غیره صورت میگیرد.
از کجا آغاز شد؟
همانگونه
که اشاره شد عمده فیلمهایی که از ساختار اپیزودیک بهره میبرند، آثار
سینماگرانی هستند که دغدغههای فرهنگی، تبلیغی یا خلاقانه دارند. بنابراین
طبیعی است در میان فوج فیلمهای عامهپسند قبل از انقلاب اسلامی فیلمهایی
با این رویکرد پیدا نشود. اما در سالهای پس از انقلاب «دستفروش» را
میتوان نخستین تجربه مشخص در این زمینه عنوان کرد. اثری که در سه داستان
متفاوت از هم (بچه مردم؛ درباره رها کردن بچه زیادی یک خانواده فقیر در
شهر، تولد یک پیرزن؛ داستان زندگی پسر عقب افتادهای که از مادر پیرش
نگهداری میکند و دستفروش؛ ماجرای دستفروشی که آدم فروشی کرده و عقوبت او
با مرگ گره میخورد.) این فیلم از سه فیلمبردار مختلف و سه نوع تدوین و سه
فضای مختلف بهره برده است. اما به لحاظ مفهومی مضامینی همچون تقدیر، مرگ و
زندگی، فقر مالی، فقر جسمی و فقر فرهنگی را دستمایه قرار داده و به همین
دلیل موردتوجه منتقدان قرار گرفت.
«دستفروش» یکی
از آثار شاخص سال 65 و دهه 60 به شمار میآید. چند سال بعد تهمینه میلانی
با «افسانه آه» به میدان فیلمسازی وارد شد، از قضا او همچون تینا پاکروان
(سازنده خانوم) با دستیاری و کار به عنوان منشی صحنه سینما را فراگرفته
بود. میلانی داستان رؤیاهای زنی در گفتوگو با موجودی ماورایی به نام «آه» و
البته در موقعیتهای مختلف را تعریف میکرد که علی رغم ساختار ساده و نه
چندان حرفهای و خلاقانه نوید یک کارگردان پویا را میداد.
تویی
که نمیشناختمت (ابراهیم سلطانیفر) در چند داستان مختلف به حاشیه دفاع
مقدس و شرایط آن روزها (دهه 60) میپرداخت، فیلمی که چندان مورد توجه
منتقدان قرار نگرفت و عامه تماشاگران هم به آن توجهی نشان ندادند. اما
«تولد یک پروانه» از مجتبی راعی به دلیل ساختار حرفهایتر و مضامین انسانی
آن مقوله مرگ و تقدیر در جشنواره و میان منتقدان با موفقیت بیشتری روبهرو
شد. بتدریج فیلمهای اپیزودیک در دهه 70 به دو برابر آثار دهه 60 رسید و
کارگردانان معتبری همچون داریوش مهرجویی، رخشان بنی اعتماد، بهرام بیضایی،
ابوالفضل جلیلی، ناصر تقوایی و... در این عرصه فیلم ساختند. (قصههای کیش و
داستانهای جزیره). حتی بهمن فرمانآرا که از کارگردانان دگراندیش قبل از
انقلاب بود پس از سالها دوری از وطن، در تجربه جدیدش ماجرای برخورد یک
شهروند تهرانی را با مقوله مرگ در روایتی تو در تو و با قالبی اپیزودیک
ارائه داد.
در دهه 80 عباس کیارستمی که ذاتاً
سینماگری خلاق و تجربهگراست «ده» را کارگردانی کرد که ماجرای تعامل یک زن
مطلقه را با پسر خردسالش در خودرو پیشروی مخاطب میگذاشت، این اثر در
جشنواره کن شرکت کرد و با تحسین منتقدان مواجه شد، هرچند کیارستمی در صدمین
سال سینما در فیلمی اپیزودیک که با دوربین قدیمی (ظاهراً دوربین لومیرها)
فیلمبرداری شد، در میان کارگردانان بزرگ قرار گرفت و یک بخش از این مجموعه
(درباره پخت نیمرو در یک ماهیتابه) را کارگردانی کرد. او دو سال بعد «پنج»
را هم در قالبی مدرنتر به شکل اپیزودیک ساخت. در مقطع دهه 80 کیانوش
عیاری هم «سفره ایرانی» را با محور قراردادن گردش یک اسکناس در میان اقوام
مختلف جلوی دوربین برد. البته این فیلم نه اکران عمومی پیدا کرد و نه در
شبکه ویدئویی عرضه شد.
در این 10 سال از
کارگردانان جوان (مثل پوریا آذربایجانی) گرفته تا تجاریسازهایی مثل قاسم
جعفری، از حسن فتحی خوش آتیه گرفته تا کارگردانان دفاع مقدسی مثل بهزاد
بهزادپور و ابراهیم حاتمیکیا در این عرصه دست به آزمون و خطا زدند. برخی
از این آثار در اکران سینماها با استقبال روبهرو شدند (همچون دعوت و مجنون
لیلی) و برخی دیگر در حد یک تجربه برای کارگردان باقی ماندند (مرضیه
مشکینی با روزی که زن شدم و پوریا آذربایجانی با روایتهای ناتمام).
مهمترین آثار اپیزودیک
از
سال 65 تا کنون حدود سه دهه گذشته و حدود 40 فیلم در این قالب ساخته شده
است. در این میان میتوان رخشان بنیاعتماد را وفادارترین سینماگر به این
نوع آثار دانست. جدا از کیارستمی در آنسوی مرزها، او در طول سالهای
فعالیت خود در آثاری مثل داستانهای جزیره، روزگار ما، روایت سهگانه، فرش
ایرانی و قصهها به تعریف چند داستان در یک فیلم یا قرار گرفتن در جمع
کارگردانان یک مجموعه علاقه نشان داده است. اما نکته جالب نگاه اجتماعی او
در همه این آثار بوده و به نظر میرسد بنیاعتماد روایتهای خرد و
داستانهای جمع و جور را بیشتر دوست دارد، او تلاش کرده در این آثار
شخصیتهای متعدد را در فضایی محدود به لحاظ زمان به دقت معرفی کند و شرایط
زندگی آنها را در فرصتی اندک به قضاوت مخاطب واگذارد.
اما
مشهورترین آثار اپیزودیک را میتوان در مجموعه قصههای بازار و داستانهای
جزیره جستوجو کرد. فیلمی که با دعوت سازمان منطقه آزاد کیش از سینماگران
باسابقه شکل گرفت و بعدها با حاشیههایی همچون انصراف بهرام بیضایی از حضور
در جمع 6 کارگردان، ارسال فیلم به کن و... مواجه شد. پیشبینی سرمایهگذار
این بود که از مسیر حضور این فیلم در جشنوارههای خارجی کیش در دنیا
شناخته شود، اما اینکه تا چه حد انتظارات سرمایهگذار برآورده شد اطلاعی در
دست نیست. با وجود این تقریباً همه 7 فیلم (یک کارگردان انصراف داد) واجد
ارزشهای هنری و ساختاری بودند که در کارنامه سازندگان به نیکی ماندگار
شدند (همچون اثر ناصر تقوایی و ابوالفضل جلیلی).
بد
نیست اشاره کنم که پرکارگردانترین فیلم اپیزودیک سینمای ایران «فرش
ایرانی» است که با تهیهکنندگی میرکریمی و با موضوع فرش ساخته شد. در این
مجموعه 16 کارگردان هر کدام فیلمی با زمان 5 دقیقه ساختند. مجید مجیدی،
عباس کیارستمی، داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی، رخشان بنیاعتماد، بهمن
فرمان آرا، خسرو سینایی، مرحوم سیفالله داد، بهروز افخمی و چند نفر دیگر
با طرح پیشنهادی خودشان به فرش ایرانی پرداختند، فیلمی که نه در
جشنوارههای داخلی و نه در جشنوارههای خارجی چندان موفقیت بزرگی پیدا
نکرد، اما برای سینمای ایران تجربه خوبی به شمار میرفت و البته برای رضا
میرکریمی – که این تعداد کارگردان را زیر سقف خواسته خود جمع کرده بود –
موفقیت بزرگتری بود.
فیلمهای جدید در این قالب
از
سال گذشته تاکنون سه فیلم را در قالب آثار اپیزودیک میتوان شناسایی کرد.
نخست «خانوم» ساخته تینا پاکروان که پس از سالها دستیاری و همکاری با
کارگردانهایی همچون بیضایی و دهنمکی و دیگران برای او رقم خورد. فیلم
داستان سه خانواده از سه قشر آسیب پذیر (فقیر)، متوسط و مرفه را روایت
میکند که هر کدام دچار مشکلاتی هستند اما زنان این سه خانواده بار مشکلات
را روی دوش میکشند و در عین حال مرهمی برای همسرشان هستند.
«گنجشگک
اشی مشی» ساخته غلامرضا رمضانی/ مسعود کرامتی/ وحید نیکخواه آزاد که برای
شرکت در جشنواره فیلم کودک سال گذشته تولیدشده و محور اصلی آن برخورد
خانوادههای مختلف با کودکان و نوجوانان است. در فیلم رمضانی مادری که
دختری به فرزندخواندگی گرفته با مادر معتاد دخترک مواجه میشود و این دو
مادر در برزخ عشق و انتخاب باید یکی را برگزینند. در اپیزود کرامتی مادری
که با فرزند بزهکارش مشکل دارد باید میان همسر جدید و پسر خلافکار تنهایش
یکی را برگزیند و در بخش دیگری که ساخته نیکخواه آزاد است برخورد دو
خانواده با فرزندان ناشنوایشان را میبینیم. فیلمی تأثیرگذار از موقعیت
آدمهای بزرگ و بچهها. اما رخشان بنیاعتماد نیز در آخرین ساختهاش
«قصهها» تلاش کرده تا از مسیر پرسه زدن یک مستندساز جوان نقبی به درون
جامعه امروز بزند. او در این فیلم شخصیتها و داستانهای متعددی را در
اختیار دارد که برگرفته از آثار پیشین او (همچون زیر پوست شهر، گیلانه، خون
بازی و...) هستند. فیلمی عمیق با ساختار و روایتی ساده از مردمان امروز
جامعه.
خوب یا بد؟
احتمالاً
این پرسش در ذهن مخاطبان پیش خواهد آمد که فیلمی با ساختار و قالب
اپیزودیک بهتر است یا فیلمی با قواعد و عناصر کلاسیک؟ پاسخ این است که هر
کدام در جای خود میتوانند ارزشمند و ماندگار باشند. اما مسأله مهم بحث این
است که فیلمی در قالب اپیزودیک ارزشمند میشود و معنا مییابد که رابطه
فرم و محتوا در آن قرابت داشته باشند، به تعبیر دیگر ظرف و مظروف به هم
نزدیک باشند، برای همین است که بسیاری از فیلمها با ساختار اپیزودیک خیلی
زود از خاطره جمعی سینما حذف میشوند، در واقع فیلمسازانی که قواعد این
قالب را در نظر نگرفته و تلاش کردهاند در نبود فیلمنامه خوب و قوی چند
داستان را کنار یکدیگر بنشانند و زمان فیلم را به استاندارد برسانند، عملاً
موفق نبوده و فیلمشان به سرعت فراموش میشود.
کافی
است به فیلمهای مشهوری همچون «21 گرم»، «بدو لولا بدو»، «داستان عامه
پسند» و آثاری از این دست نگاه کنید و آن را با بسیاری از آثار سینمایی
خودمان مقایسه کنید. نتیجه به دست آمده بسیار ساده است؛ ما فیلمهای خوبی
ساختهایم، اما تا فیلم درجه یک و قابل اتکا هنوز فاصله داریم.
گزارش خطا
آخرین اخبار