توافق هستهای خيلی دور خيلی نزديک
ديوار بياعتمادي ترك ميخورد، پرونده 11 ساله هستهاي به فرجام غايي و راهبرد نهايي برد- برد ختم ميشود، نقش و جايگاه ايران به عنوان يك واحه مستقل در هژموني تك قطبي ايالات متحده در هارتلند جهان و در منطقه ژئواستراتژيك خاورميانه، در افق پيش رو كجا خواهد بود و آيا پس از منازعه در سه سطح ايدئولوژيك، راهبردي و تاكتيكي اين دو ميتوانند بر سر منافع مشترك، اختلافات ديرين و پرو پيمان خود را به حاشيه رانده يا لااقل در مقولات حساس و معطوف به مطامع كلان دوسويه آن را ناديده بگيرند؟ اينها سوالاتي است كه اين روزها بيش و پيش از هميشه در فرآيند روابط پر فراز و نشيب غرب- ايران مطرح شده و همگان به دنبال جواب پيرامون آن ميگردند. دومين سفر روحاني به نيويورك آن هم همزمان با هفتمين دور مذاكرات نهايي ايران و 1+5 نگاهها را به سمت و سوي شيخ ديپلمات معطوف داشته و او را در نقطه ثقل گرانيگاه پرونده قرن قرار داده است. آيا روحاني خندهرو و خوش ويترين معطوف به شعار تعامل سازنده با جهان ميتواند گره را باز و پرونده را مختومه كند، اويي كه در مرتبه پيشين با تابوشكني غيرمنتظره همه را شوكه كرده و روندي بس شتابان و البته مساعد به پرونده هستهاي بخشيد و اكنون انتظارها را از خود بالا برده است.
تغييرات ملموس، نتيجه در ابهام
اكنون پرونده هستهاي در مرتبه و جايگاهي بسيار فراتر از برههاي است كه روحاني، محمد جواد ظريف را به عنوان نماينده ايران در مذاكرات هستهاي منصوب كرده و پرونده را به وزارت خارجه سپرد. اگر تا ديروز مذاكرات فرسايشي سالها ادامه يافته و هيچ تغيير دندان گير و منتج به نتيجهاي در پرونده را شاهد نبوده و همهچيز در قالب طرح مطالبات آنچناني و سپس انشقاق روزافزون و بسط و تعميق تحريمها پيش ميرفت؛ اكنون و پس از رسيدن به دستور العمل مشخصي كه در قالب توافق ژنو رونمايي شد، دو طرف با وجود تفاوت سلايق و ديدگاههاي خرد و كلان، معطوف به يك نقطه مالوف به پيش ميروند و فيالواقع ميدانند كه چه ميخواهند و چگونه بايد بخواهند. اگر تا ديروز مذاكرات در سطوح مياني پي گرفته ميشد و عدم ارتباط مستقيم ميان دو قطب اصلي ماجرا يعني ايران و آمريكا بر پيچيدگي و انحرافهاي فرسايشي افزوده بود، اكنون وزراي خارجه دو كشور دور يك ميز مينشينند و سنگها را رودررو وا ميكنند، اينها تغييراتي بود كه شايد خوشبينترين تحليلگران مسائل ديپلماتيك هم تا دو سال پيش ياراي تصور آن را نداشتند و بديهي است كه اين فرآيندها تا چه حد ميتواند رسيدن به توافق را در چارچوب رفع سوءتفاهمها و اشراف و آگاهي بر نظرات طرفين سهل و ساده كند اما نكته آنجاست كه هنوز رسيدن به نقطه غايي و نهايي در هالهاي از ابهام قرار دارد. نكتهاي كه روحاني زيرك و با هوش آن را بخوبي دريافته و در سفر تازه خود راهكارهاي جدیدی را براي حصول نتيجه پي ميگيرد. دكتر روحاني علاوه بر پيگيري ديپلماسي عمومي در قالب ديدارهاي هدفمند با نخبگان ايالات متحده و نيز مصاحبههاي هوشمندانه با رسانههاي معتبر آمريكايي كه در دوره پيشين نيز آن را پي ميگرفت، در اين دوره بر روي يك نكته متمركز شده است؛ او به غرب پيشنهادي ميدهد كه به سادگي قابل چشم پوشي نيست. طرفه آنكه اتفاقات اخير خاورميانه بستري مهيا براي ترغيب غرب به حركت در چارچوب راهبرد پيشنهادي ايران فراهم كرده است. برآمدن افراطيهاي تكفيري پازل خاورميانهاي غرب را بيش از پيش، پيچ در پیچ و سردرگم كرده و آنان پس از سه دهه ميدانند ايران غيرستيزه جو و البته مخالف، دشمني معقول و منطقي و البته غير قابل حذف از عرصه معادلات است و مصالحه با آن و پذيرش نقشآفريني ايران در منطقه بهترين و كم هزينهترين گزينه در برابر آمريكاست...
نكتهاي كه افكار عمومي غرب نيز با آن همدلي و همنوايي دارند و درست در اين فضاست كه روحاني در ديدارها و نيز سخنراني خود در مجمع عمومي تاكيد ميكند: اگر مذاكرات هستهاي به موفقيت برسد يك فضاي كاملا جديد براي همكاري در سطح منطقهاي و بينالمللي ايجاد خواهد شد كه اجازه تمركز بيشتر روي برخي مسائل مهم منطقه شامل مبارزه با خشونت و افراطيگري در خاورميانه را خواهد داد. ايران قدرتمندي كه در تحولات خاورميانه نه در برابر آمريكا كه در برابر دشمنان مشترك است، بسته هيجان برانگيزي است كه بيگمان تئوريسينهاي كاخ سفيد به راحتي از كنارش نميگذرند و ميتواند نقش اهرمي موافق براي ترغيب غرب به حل پرونده هستهاي را ايفا كند. روحاني با صراحت به غرب ميگويد كه به جاي ماندن در گذشته و اصرار و پافشاري بر منازعات موهوم و ايرادگيريهاي نامعلوم كه هدفش فشار بر ايران است و در قالب پرونده هستهاي نمود يافته، ايران معتدل و قدرتمند را پذيرفته و در كنارش به مبارزه با دشمنان واقعي و خطرناك بپردازند.
آيا كليد در قفل ميچرخد؟
بدون شك اگر قرار باشد دو طرف بر مدار اختلافهاي ديرين و منازعات پيشين گام برداشته، يا تحت تاثير القائات و حواشي دشمنان نام و نشاندار منطقهاي قرار بگيرند يا آنكه جايگاهي فارغ از نزاعهاي ايدئولوژيك و پذيرش واقعيتهاي ملموس و مبتني بر ظرفيتهاي غير قابل انكار منطقهاي و جهاني يكديگر براي خود قائل نباشند، گره مذاكرات گشودني نخواهد بود. هر چند كه ويترين ترسيمي مملو از لبخندها يا ديدارهاي پر هياهو باشد. نكتهاي كه روحاني نيز بدان اشاره كرده و گفته بود دست دادن من و اوباما مشكلات را حل نميكند و من به دنبال ديدارهاي نمايشي نيستم. حال سوال بزرگ اينجاست كه با همه اين فراز و فرودها آيا مذاكرات هستهاي تا سوم آذر به نتيجه خواهد رسيد؟ در پاسخ تنها ميتوان گفت، همهچيز به يك انتخاب، باز ميگردد. انتخابي كه يكسوي آن ايران هستهاي با رويكردهاي تعاملي و غير تخاصمي قرار دارد و سوي ديگر آن ايراني است كه شايد در تنگنا قرار داشته باشد اما در برابر آمريكاست. ايراني كه شايد دشمني با آن خشنودي برخي بازيگران منطقهاي را به همراه داشته باشد اما گرهاي از مخاطرات آمريكا در منطقه را باز نكرده و آن را به تلاطمهاي بيپايان رهنمون خواهد كرد. كليد قفل هستهاي تنها در قالب يك بده بستان متوازن در قفل خواهد چرخيد و اين نكتهاي است كه اكنون بيش از هميشه در دسترس است و مشخص نيست در آينده موهوم يكبار ديگر چنين فرصتي براي دموكراتهاي كاخ سفيد و اعتدال گرايان پاستور فراهم باشد.
منبع: روزنامه آرمان
گزارش خطا
نظر شما
آخرین اخبار