(طنز) ماشاالله، ماشاالله به مسئول!

کد خبر: ۲۵۳۵۱
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۳ - ۱۹:۲۹
سوشیانس شجاعی‌فرد در شهروند نوشت:

خبرنگار:  اخیرا مگس‌های سفیدی در شهر تهران مشاهده می‌شوند که مردم را کلافه کرده‌اند، سازمان شما چه «تدبیری» برای این موضوع اندیشیده است؟
مسئول: مردم کمی صبرکنند، بنده قول می‌دهم با سرمای هوا این مگس‌ها از بین بروند!
 
خبرنگار:  قربان نظرتان درباره ریزگردهایی که از طرف کشورهای عربی به ایران وارد می‌شوند چیست؟
مسئول: مردم کمی صبور باشند، با سرسبز شدن بیابان‌های عربستان و عراق این مشکل رفع خواهد شد!

مردم در زمستان:  آقای مسئول؟ خب چرا گاز قطع شده؟ ما داریم از سرما می‌لرزیم.
آتشی در گلستان:  درست میشه، یکم صبر کنید هوا گرم بشه، درست میشه!

خبرنگار: ببخشید، ذخیره سدهای تهران به شکلی بحرانی به اتمام رسیده، «تدبیر» شما برای مبارزه با کم آبی چیست؟
مسئول: «تدبیر»؟ تدبیر که نداریم، خب خشکسالیه دیگه، نمی‌تونم برم پشت سد تف کنم که! مردم باید «امید» داشته باشند تا اسفند ماه، فکر کنم اون موقع یکم بارون بیاد.

خبرنگار: ببخشید مردم در رابطه با وجود روغن پالم در لبنیات شکایت دارند، چه اقدامی دراین‌باره صورت گرفته است؟
مسئول: جای نگرانی نیست، قول می‌دهم با پر شدن جیب واردکننده روغن پالم و ورود ایشان به تجارت، دیگر این مشکل حل شود!

مردم:  خانوم محیط‌زیست؟ چرا هوا آن‌قدر آلوده است؟ ما چیکار کنیم؟
خانوم محیط‌زیست:  تا بهار صبر کنید، باد میاد، بارون میاد، یه روز خوب میاد، هوا خوب میشه!

هوادار:  آقا، شما چرا می‌خندی؟ این چه نتایجیه که پرسپولیس می‌گیره؟ آخه رده فعلی پرسپولیس در لیگ برتر در شأن پرسپولیسی‌هاست؟
یک آدم سیاسی:  قطعا جایگاه پرسپولیس در جدول در شأن این تیم نیست. هواداران اگر کمی صبور باشند، تیم به لیگ یک سقوط خواهد کرد و آن‌جا حتما در صدر جدول خواهیم بود!

دانشجو:  استاد ببخشید، این چه درس‌هاییه که میدید به ما؟ واقعا به هیچ دردی نمی‌خوره، ما یک مشت لیسانسیه بی‌سواد بار می‌آییم.
استاد: مهم نیست، لیسانسو که گرفتی میری خارج، اونجا بهت یاد میدن!

خریدار خودرو:  آقای نمایندگی؟ سلام! این ماشینو تازه خریدم، ٤٠٠ کیلومتر هم باهاش نروندم، گیربکسش ایراد داره، داخل اتاق صدا می‌ده، منبع اگزوزش سوراخه، وقتی می‌رم کارواش اتاق ماشین پر آب میشه؟ خب مگه این ماشین نو نیست؟ مگه بیست‌میلیون پولشو ندادم؟ خب این چه وضعشه آخه؟
آقای نمایندگی: اشکال نداره، یکم صبور باش، چند وقت دیگه به سلامتی باهاش تصادف می‌کنی مشکلاتت حل می‌شه! بیا چایی بزن!

استاتوس باز:  آقای  وزیر، سرعت اینترنت پایینه، کی میخواد درست بشه؟
وزیر فیلترینگ: سرعت اینترنت؟ خوبه که! بسه همینقدر دیگه، بیشترشو میخوای چیکار؟ حالا وقتی رفتی خارج ایشالا اونجا خوب میشه، فعلا همینه!

طرفدار:  آقای کفاشیان، چرا تیم‌ملی امید حذف شد؟ ما این تیم رو کجای دلمون بگذاریم؟
کفاشیان:  هه هه هه!
طرفدار:  نه واقعا شما چرا می‌خندی؟
کفاشیان:  نگران نباشید، بازی‌های آسیایی تموم می‌شه، چند مدال کشتی و وزنه و لقد می‌گیریم، فوتبال یادتون میره! همونطور که لباس‌های آل اشپورت یادتون رفت! هه هه هه!
خاطره:  یکی از اساتید ما تعریف می‌کرد، زمانی یکسری کتاب منتشر می‌کند که برخلاف موارد موفق قبلی و بعدی، این یکی با توجه به موضوع اجتماعی و تلخ کتاب و فضای دهه شصت مورد استقبال قرار نمی‌گیرد و بیشتر آن برگشت می‌خورد! ایشان هم مجبور می‌شود یک وانت بگیرد و تمام کتاب‌های فروش نرفته را بار بزند و ببرد خانه مادربزرگش.  وقتی با ناراحتی و اعصابِ خُرد، بغل بغل کتاب‌ها را از وانت خالی می‌کرد و می‌برد داخل خانه، مادربزرگش به خیال این‌که این همه کتاب نشانه موفقیت است، مدام می‌گفت:  ماشاا... ! ماشاا... ! واقعا بهت افتخار می‌کنم! ماشاا...! حالا حکایت ماست و این مدیران!
نتیجه:  واقعا یکسری ادارات و سازمان‌ها، بدون مدیر اداره شوند، وضع از اینی که هست بی‌سامان‌تر هم می‌شود؟ اصلا مسئولی که مسئول نباشد، مسئول است؟!
پربیننده ترین ها
آخرین اخبار