استاد موسیقی خراسان:مرده هنرمندان عزیز است

کد خبر: ۲۵۱۶۳
تاریخ انتشار: ۰۲ مهر ۱۳۹۳ - ۱۷:۴۲
ساعت 3:30 بعدازظهر یک روز گرم، در خانه استاد محمد یگانه، میهمان‌ها به رسم میهمان‌نوازی یک «بخشی»، با موسیقی فاخر دوتار پذیرایی شدند؛ پنجه‌های ریزی که بر سیم‌های دوتار زخمه می‌زد و فریاد سوزناکی که از گلوی دوتارش می‌جهید؛ موسیقی مقامی به آدم حس‌وحال عجیبی می‌دهد، گاهی حس قهرمانی و رزم، گاه عشق‌وفراق، گاه سوزومعرفت و پس‌زمینه تمام احساساتی که به انسان منتقل می‌شود همیشه عرفان بوده است... .

استاد هنوز دوتارش را در آغوش دارد، این سخنان را که می‌شنود، لبخند می‌زند و می‌گوید: «دوتار نیمی از قلب انسان است که در جست‌وجوی نیمی دیگر است. موسیقی، موسیقی است ولی خوراک من موسیقی محلی و مقامی است، هر منطقه خوراک خودش را دارد، این موسیقی تمام زندگی و عشق من است؛ ولی مسوولان امر به موسیقی مقامی اهمیت نمی‌دهند همه‌چیز را حاضری می‌خواهند، این مردم هستند که به ما قوت می‌دهند، مردم ما را هنرمند می‌کنند و من عاشق مردم هستم و به انگیزه آنها و به امید جوانان بااستعداد، کار می‌کنم، دردهای ما شنیده نمی‌شوند.» یادی از پدرش می‌شود...

نام بخشی معروفی که به قول فرزندش بعد از مرگ به یادش افتادند، استاد محمدحسین یگانه که با هنر نقالی آشنایی کامل داشته و شاهنامه را به‌خوبی می‌خواند، «دوتار از سه پشت در خانواده یگانه سینه‌به‌سینه به من رسیده، متاسفانه اینها فقط مرده‌های هنرمندان را دوست دارند، پدر من یک نقال کم‌نظیر بود از کودکی به‌خوبی به یاد دارم که شاهنامه زیر بغل من بوده و با پدرم به اجرا می‌رفتیم، مسوولان ما اصلا فردوسی را نمی‌شناسند، فردوسی در ایران و خراسان مظلوم است؛ من هم‌اکنون در سن 66سالگی با یک بغل دیپلم افتخار و لوح زرین و... هنوز مستاجرم و بیمه هم نیستم ولی اصلا اهمیت نمی‌دهم چرا که عشق من در همین موسیقی است که دارم کار می‌کنم و به‌هیچ‌وجه سنگرم را خالی نمی‌گذارم و مثل بعضی هنرمندان نیستم که بروم آن‌سوی آب فریاد بزنم، می‌مانم و در همین‌جا داد می‌زنم. مدتی پیش بچه‌ها جمع شده بودند و می‌خواستند برای من بزرگداشت بگیرند، گفتم اصلا حق ندارید باید ببینیم وزارت ارشاد چه می‌کند؛ ولی متاسفانه رسم اینطور است که وقتی من از این دنیا رفتم مردم باز مرا می‌شناسند. پدرم هم همین‌طور بود، من یادواره پدرم را خودم و با هزینه شخصی برگزار کردم، سال 80 از تهران و مشهد مجوز گرفتم اما تنها طرفدار من فرماندار وقت قوچان بود. هنوز برنامه اجرا نشده بود که من را به دادگاه بردند و به من گفتند تو شهر را به‌هم زده‌ای و من این مراسم یادبود را با کلی مشقت و دردسر در قوچان برگزار کردم.» بعد از شنیدن گلایه‌ها و دردل‌های استاد، می‌پرسم، «وقتی پدرتان دوتارش را به فرزند داد، او چه حسی داشت؟»

 استاد دوتارش را کنار خود می‌گذارد و برق چشم‌هایش را روی دوتار نگه می‌دارد و با لبخند گوشه لب‌هایش می‌گوید: «سال 70 موقع اجرا رسما روی سن پدرم ساز خود را به من هدیه داد و وصیت کرد هیچ‌گاه این ساز را کنار نگذارم و نگذاشتم. در آن موقعیت اصلا من در حال دیگری بودم و خود را در جمع نمی‌دیدم؛ ما هشت ‌برادر و سه خواهر هستیم، من حرفه پدرم را گرفتم، قبلا بهترین آرایشگاه را داشتم ولی همه‌چیز را رها کردم و وصیت پدرم را تمام‌وکمال انجام دادم. متاسفانه بی‌مهری زیادی به موسیقی می‌شود، الان به شاگردانم همیشه می‌گویم در کنار موسیقی حتما کار دیگری داشته باشند تا در پیری به مشقت نیفتند؛ بهترین هنرمندان موسیقی ما وقتی پا به سن می‌گذارند دیگر به سختی می‌افتند و هیچ‌کس به داد هنرمندان موسیقی مقامی نمی‌رسد؛ وقتی جوان بودم می‌ترسیدم ساز خود را حمل کنم و برای حمل‌ونقل مجوز می‌خواستند انگار داریم اسلحه حمل می‌کنیم. بعد از مدتی کم‌کم جشنواره‌هایی برگزار شد اما مساله‌ای که هست در دولت جدید نیز فقط مدیرکل‌ها عوض شده‌اند فعلا آنطور که باید و شاید اتفاق خوبی نیفتاده ولی امیدواریم که از این به‌بعد اتفاقات خوبی بیفتد اما جوانان کم‌کم دارند به اصالت خود برمی‌گردند.» بخش دوم گفت‌وگو در کارگاه استاد که در حیاط خانه است ادامه می‌یابد. هنگام حرکت به سمت کارگاه بوی چوب می‌آید؛ کلی ساز از در و دیوار کارگاه کوچک استاد آویزان شده و روی زمین خاکه‌های چوب ریخته. میهمان‌ها روی صندلی‌ها می‌نشینند و چای می‌خورند؛ آن‌هم چای با طعم گیاه آنوخ (گیاهی که در مناطق کوهستانی شمال ‌خراسان می‌روید). استاد کمی مشغول کار می‌شود و روی یک ساز نیمه‌کاره سوهان می‌کشد و با دست‌هایش که نشانه‌های سال‌ها تراش چوب را دارد به ساز شکل می‌دهد.

می‌پرسم«چرا سازها صدایشان با هم فرق می‌کند و بعضی خوش‌صداترند؟» می‌گوید: «دوتار باید از چوب شاتوت باشد، چوب آن نباید ‌تر باشد، وقتی من می‌خواهم دوتاری بسازم کاسه آن را خالی می‌کنم و می‌گذارم یک‌سال بگذرد تا کاملا چوب آن خشک شود و رطوبت نداشته باشد بعضی‌ها دوتار را با چوب ‌تر می‌سازند و وارد بازار می‌کنند، این ‌تر بودن چوب دوتار، کیفیت آن را کم می‌کند.»  استاد درباره کنسرت‌هایش می‌گوید: «در سال 70 با آقای مشکاتیان و ایرج بسطامی 75روز در بسیاری از کشورهای اروپا اجرا داشتیم، خیلی از این موسیقی استقبال شد و مخاطبان بسیار ارتباط گرفته بودند، الان بیش از 40سال است که دوتار تدریس می‌کنم و معتقدم اگر آموزش بدهی دریا می‌شوی و اگر آموزش ندهی خشک می‌شوی، در کنار اینها هر هنرمندی باید یک کار خلاقانه از خود به‌جا بگذارد و فقط کپی نکند و کار نویی به مردم ارایه دهد؛ من 14سال است که شاهنامه کار می‌کنم و با دوتار نقالی و شاهنامه‌خوانی می‌کنم اما هیچ واکنش مثبتی از سوی هیچ ارگانی دیده نشد، در حالی که باید شرایطی فراهم شود که به جوانان اینها را آموزش دهم، باید فرهنگ و آداب و رسوم را ترویج داد، الان خانه‌ای نیست که در آن موسیقی نباشد؛ هنرمند باید خودش را نشان دهد، هر کسی این هنر را آموزش بدهد یا ساز بسازد من خوشحالم چون این کار کمک به فرهنگ ماست و گامی در جهت حفظ موسیقی مقامی است.» گفت‌وگو با استاد محمد یگانه، ‌بخشی شمال‌خراسان، بیش از سه‌ساعت به طول می‌انجامد، استاد با میهمان‌نوازی و همان صداقت و سادگی خراسانی با یک موسیقی دیگر من را بدرقه می‌کند. هنگام بیرون‌رفتن از خانه، صدای چوب‌سای از کارگاه استاد که دوباره مشغول ساختن ساز شده بود، می‌آید و با هر قدم صدا محوتر می‌شود... .

پربیننده ترین ها