به بهانه روز معلم؛

پای درد دل های فرهنگیان؛ بغض های فروخورده آموزگاران بازنشسته

روایتی از پیرزن دستفروش تا روایت فرهنگی بازنشسته ای که پس از ۳۰ سال خدمت به فرهنگ و دانش جامعه حالا باید مسافرکش کوچه پس کوچه‌های شهر شود آن هم با پیکان از رده خارج شده ای که برخی از رهگذران حتی حاضر نیستند سرنشینش باشند...
کد خبر: ۲۴۹۴۰۷
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۶:۴۵
به گزارش سرویس صدای فارس، پایگاه خبری صدای ایران، به نقل از سایت خبری شیرازه: این کوچه و خیابان های شهر عجب حکایتی دارد، از هر کوچه پس کوچه‌ و خیابان‌ که میگذری اگر که خوب دقت کنی سرگذشت هر یک از رهگذران مثنوی هفتاد من است فقط کافی است کمی با دقت گوش کنی، از هر سو نوایی به گوش می‌رسد حتی گاه می‌توان نجواهای بی صدا را نیز با گوش جان شنید و این زمان است که میشود به اندازه تلنگری و یا ابراز کلمه ای همان نوا را با فریاد بلند شنید.



کافی است اهل دل باشی و دو گوش شنوا داشته باشی آنگاه این شهر قصه هایی را از دل خود بیرون می تراود که شاید اگر سال‌ها هم رهگذر بی فکر و خیال این شهر باشی نتوانی حتی کلامی از این نواها و درد و دل ها را بشنوی، گاهی همدردی با رهگذرانش سطرها داستان ناشنیده برایت روایت می کند، روایتی از پیرزن دستفروش تا روایت فرهنگی بازنشسته ای که پس از ۳۰ سال خدمت به فرهنگ و دانش جامعه حالا باید مسافرکش کوچه پس کوچه‌های شهر شود آن هم با پیکان از رده خارج شده ای که برخی از رهگذران حتی  حاضر نیستند سرنشینش باشند.


برای پیگیری گزارشی به سطح شهر رفته بودم بسیار کلافه و عصبانی بودم اولین سواری که جلویم ایستاد یک پیکان تقریبا قدیمی اما تمیزی بود که راننده اش پیرمردی بود با موهای یک دست سفید با کمی تعلل و دو دلی درب عقب را باز کردم و سوار ماشین شدم چند لحظه ای نگذشته بود که راننده، یک نگاه کوتاه و گذرا از آینه ماشین به چهره ام انداخت و پرسید دخترم چراعصبانی و کلافه ای؟


 تعجب کردم چون خیلی تلاش کرده بودم علیرغم سردرگمی و کلافه بودنم این موضوع در چهره‌ام نمود نداشته باشد، اما انگار آموزگار دیروز و راننده امروز شهر، سال‌ها هم صحبتی و همدلی با فرزندان این سرزمین او را چنان آزموده بار آورده بود که با یک نگاه متوجه کلافه و عصبانی بودن مسافرش می‌شد.
 نمی‌دانم چرا به من اعتماد کرد و قبل از اینکه کلامی بگویم خودش شروع کرد از قصه‌ها و غصه‌هایش سخن گفت، شاید او هم منتظر گوش های شنوایی بود که درد دلهایش را کمی سبک تر کند.
پیرمرد از سالها خدمت در نظام آموزشی کشور و از ساعاتی که با شادی و غم کنار دانش‌آموزان گذرانده بود صحبت کرد حواسم را کمی بیشتر متوجه او کردم چون حرفهایش درست مربوط می شد به موضوع گزارش من،گفتم پدرجان پس شما هم فرهنگی بازنشسته هستید؟ پیرمرد مکثی کرد و آهی کشید و گفت بله اما حالا پس از سال‌ها تلاش... و بعد سکوتی تلخ و چشمانی پر از اشک را در آیینه ماشین دیدم که انگار عنوان کردن مشکلات، درد مضاعفی بر قلبش تحمیل کرده بود،برایم جالب بود امروز با چهار نفر همکلام شده بودم که سه نفر فرهنگی بازنشسته بودند و هر کدام هم به  اندازه تمام روزهای عمرشان حرف داشتند برای گفتن.


 راننده علت ناراحتی مرا که جویا شد، شروع کرد به نقل از داستان زندگی‌اش و ۳۰ سال معلم بودن و سه دختر و دو پسر جوان و بیکار و بی انگیزه داشتن و اینکه مجبور است برای گذران زندگی خود و خانواده اش صبح تا شب را در خیابانهای شهر دنده عوض کند تا شاید کمک خرجی شود برای اندک حقوق بازنشستگی که کفاف زندگی هفت نفره اش را نمی دهد.
به مقصد رسیدم کرایه را که حساب کردم به او گفتم راستی پدر جان میتوانم اسمتان را بپرسم چون من خبرنگار هستم و موضوع گزارش من مشکلات فرهنگیان است،نگاهی پر از معنا به من انداخت و گفت مگر فرقی هم می کند؟ دخترم شما بنویس آموزگاری که بعضش را فرو خورد...

 ناخدا گاه دوباره ذهنم به سمت پیرزنی رفت که ساعتی قبل در خیابان‌های شهر دیده بودم علیرغم پوشاندن نصفه و نیمه چهره‌اش باز از پشت نقابش غم بزرگی در وجودش نمایان بود، لیف های بافته روی دستش و دمکنی های دوخته شده و کاور کشیده داخل نایلونش اولین چیزی را که به ذهن متبادر می کرد پیرزن کم سوادی بود که برای گذران  زندگی‌اش و از  سر بی کسی اقدام به دستفروشی کرده است، اما پس از اینکه خرید اندکی از او کردم با کنجکاوی که در وجودم بود کمی کنارش ایستادم و او را نظاره کردم، با یک سوال  در جای خود میخکوبم کرد و مرا بر آن داشت تا از او اجازه بگیرم و در کنارش بنشینم.
 پس از اینکه با کنجکاوی ساخته های هنرمندانه دستش را وارسی کردم و پرسیدم مادرجان اینها را خودتان درست کرده‌اید؟ با لبخند کوتاهی گفت: فرقی می‌کند من یا بیچاره ای مثل من؟ و بلافاصله پرسید تو باید یا خبرنگار باشی و یا ....تعجب کردم چون اولین نفری بود که در همان نگاه اول حرفه من را درست حدس زده بود.
 گفتم نه من فرهنگی نیستم اما به شما هم می خورد که.... به خود این اجازه را ندادم که با کلامم توهینی کرده باشم و منتظر ماندم تا خودش پاسخی دهد. پیرزن ادامه داد نه بی سواد نیستم اتفاقاً سال‌های سال تعداد بی شماری از رهگذران این شهر را علم و دانش آموخته ام و اکنون در سن 60 سالگی از سر ناچاری مجبور شده ام تا لحظات تنهایی ام را با بافتن و دوختن پر کنم تا هم کمک خرج زندگی خودم و دو فرزندم باشد و هم از هنر دست خودم بهره‌مند شوم زود پرسیدم  مگر فرزندانتان با شما زندگی  نمی کنند؟
معلم آموزه های علمی دیروز و هنرمند دستفروش کوچه پس کوچه های امروز شهر، با حسرت فراوانی که در دل نهان داشت ادامه داد 


دخترم دانشجوی دانشگاه اصفهان است و پسرم معلول است و توان کار کردن ندارد و حقوق بازنشستگی من تا یکی دو سال اخیر پاسخگوی گذران زندگی مان بود اما حالا که نرخ اجناس و کالاها و خدمات و دارو هر ثانیه گرانتر از لحظه قبل است دیگر در خانه نشستن و منتظر حقوق اندک بازنشستگی شدن را جایز نمی دانم از طرفی کار کردن هم که عیب نیست آن هم وقتی دسترنج هنر و تلاش خودم را عرضه می کنم.
از پیرزن دستفروش که حالا باز با کلام نافذ معلمی درس جدیدی به یکی دیگر از رهگذارن شهر آموخته بود خداحافظی کردم و دور شدم .
و حالا میبایست برای تکمیل گزارشم به سراغ یکی دیگر از فرهنگیانی میرفتم که سالها علاوه بر معلمی و تدریس ،گوشه ای از مسئولیت خطیر نظام آموزشی را بر عهده داشته است.

مجلس، مشکلات فرهنگیان را به شکل اساسی و زیربنایی یک بار برای همیشه حل کنند

در ادامه با  یکی دیگر از فرهنگیان که به تازگی باز نشسته شده بود و خود چند سالی به عنوان معاون مدیر کل آموزش و پرورش استان از نزدیک شاهد دغدغه های این قشر بوده گفتگو کردم  و او کلامش را اینگونه آغاز کرد:سید ابراهیم حسینی هستم و بیش از سی و پنج سال سابقه کار در آموزش و پرورش استان فارس دارم از روستاها کارم را  شروع کردم و هشت سال معاون مدیر کل آموزش و پرورش بوده ام 4سال معاون پرورشی و 4سال معاون پشتیبانی و در تمام سطوح آموزشی،اداری ،مالی پرورشی به عنوان مدیر، معاون و معلم در بخش های مختلف کار کرده ام و نزدیک به دو سال است که بازنشسته شده ام.


این فرهنگی بازنشسته میگوید: اگر بخواهم مشکلات و چالش های پیش روی نظام آموزشی و فرهنگیان را بازگو کنم که زمان اندک است و حرف برای گفتن بسیار اما میتوانم تمام مشکلات را اینگونه خلاصه کنم که مسئولین به نظر می اید یا تحلیل درستی از اوضاع آموزش و پرورش ندارند یا نگاه صحیحی نسبت به این مجموعه اساسی و پایه ای وجود ندارد و چون  تحلیل صحیح صورت نمیگیرد به صورت جدی و اساسی هم به آن پرداخته نمیشود.
حسینی بر این باور است که ما یک مسئله داریم  به نام تعلیم و تربیت نسل آینده که می‌خواهیم این نسل  منطبق با موازین اسلامی، با روحیه انقلابی و با در نظر گرفتن مسائل جهانی تربیت شود و هیچ کمبودی هم نداشته باشد اما برای این کار بزرگ حاضر به هیچ نوع سرمایه‌گذاری نیستیم و اصل مشکل درست از اینجا شروع میشود.
وی با تاکید بر اینکه ساده انگاری آموزش و پرورش دردیست که جامعه را مبتلا می‌کند،افزود: وقتی که  نسل جدید را درست تربیت نکردیم طبیعتا باید منتظر یک سری مسائل و مشکلاتی باشیم که امروز گریبانگیر ان هستیم  که البته باید از چهل سال گذشته تدبیرش میکردیم پس در آینده مشکلات بیشتر از این میشود که کمتر نخواهد شد.
این معلم بازنشسته ادامه داد: اکنون بحث بر سر این است که ما می خواهیم آینده جامعه مان را طراحی کنیم و طبیعتا باید یک سری نیروی انسانی توانمند وجود داشته باشد اما تا زمانی که خوب روی این مسئله درست برنامه‌ریزی نشود ضعف برنامه ریزی باعث میشود که افراد توانمند آنچنان که باید پای کار نمی ایند و ریشه مشکل آموزش و پرورش این است.
وی ابراز کرد: هر چند برای این مسئله تدبیرهای مختلفی شده و راه های مختلفی رفته اند اما همه در حد تئوری و روی کاغذ باقی مانده و به همین خاطر هم مشکل، اساسی حل نشده و وقتی مشکل زیر بنایی حل نمیشود روز به روز باید منتظر بدتر شدن وضع موجود باشیم.
حسینی اشاره ای هم به سند تحول بنیادین کرد و افزود: در  سال 1390 سندی برای پیشبرد مسائل تعلیم و تربیت کشورمان تصویب شد و برای اجرا، ابلاغ شد همچنین در برنامه ششم توسعه هم آمده اما هشت سال است که ما این سند را  در مسیر اجرایی شدنش گام بر نداشته ایم و فقط در حد شعار در بعضی سخنرانی ها آمده و ساز و کار اساسی برای این مطلب فراهم نشده در حالیکه در خود سند پیش‌بینی شده بود که اگر اشکالاتی داشته باشه هر ۵ سال یکبار میتوانند ان را بازنگری کنند.
وی با بیان اینکه فرض کنیم مسئولین فعلی آن را قبول نداشتند،عنوان کرد:اگر چنین بود باید در نهایت ان را عوض میکردند و یا بخشی از را تغییر می دادند پس این بهانه که گفته میشود سند را قبول نداریم پذیرفته نیست.
 او اضافه کرد: از طرفی نیز ما معتقدیم مشکلاتی که امروزه آموزش و پرورش با آن گریبانگیر است یک راه حل بیشتر ندارد و آن این است که تمام دستگاه های نظام در بخش های مختلف  برای اجرایی کردن سند تحول بنیادین بسیج شوندچرا که در این سند  راه حل مشکلات معیشتی فرهنگیان، ایجاد انگیزه در فرهنگیان ، بالا بردن کیفیت آموزش و پرورش، افزایش خلاقیت و راهکارهای مشارکت اولیا در مسائل آموزش و پرورش پیش بینی شده و به دقت موجود است، بنابراین مشکل اساسی آموزش و پرورش این است که مسئولانی که باید بفهمند درک کنند و تدبیر کنند خواسته یا ناخواسته به این مجموعه بزرگ مهم و اساسی توجه لازم را ندارند  و به دنبال راهکار  پایه ای و اساسی نیستند.
حسینی گفت:هر چند ما دولت‌های مختلفی با گرایش‌های سیاسی متفاوت داشته ایم که در هر دولت زحمت‌هایی کشیده شده است اما هیچ راه حل اساسی  برای حل مشکل معلمان نیست و اکنون در خواست 
همه فرهنگیان از مجلس یازدهم این است که بتوانند به این مسئله اساسی رسیدگی کنند و انتظار ما این است که با همکاری و همفکری خود معلمان مشکلات شان را به شکل اساسی و زیربنایی یک بار برای همیشه حل کنند.
وی به  نظام رتبه‌بندی که امروزه  مطرح میشود هم اشاره کرد و اظهار داشت: اگر این طرح مبتنی بر سند تحول بنیادین باشد مشکلات حل می‌شود اما این نظام رتبه‌بندی فقط برای این است که هر وقت سر و صدای فرهنگیان بلند می‌شود مبلغ اندکی به عنوان افزایش حقوق آنها اضافه کنند تا آنها را ساکت کنند و در نهایت می گویند اجازه دهید تا بررسی کنیم ببینیم چه می شود و این امر نشان دهنده این است که  هیچ چشم انداز یا سیاست دقیقی برای حل مشکلات فرهنگیان  ندارند.








پ/

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۴۳ - ۱۳۹۹/۰۲/۱۳
0
0
جناب آقای حاج میرزایی سلام لطف کنید دستور فرمایید که نسبت به رتبه بندی بازنشستگان نیمه اول 98 واول مهر 98 حداقل جهت پاداش پایان خدمت رتبه بندی را اعمال فرمایند با توجه به اینکه اعتبار رتبه بندی مربوط به سال 98 می باشد وقرار بود از اول فروردین و برای معلمان با سنوات بالا اعمال نمایند الان بازنشسته 2 مهر با بازنشسته اول مهر در پاداش 20 میلیون اختلاف دارند خودتان قضاوت فرمایید به یک روز چنین اختلافی درست است امیداست بذل توجه عنایت فرمایید ممنون
پربیننده ترین ها
آخرین اخبار