بدترین سناریو ممکن پسا کرونا چه میتواند باشد؟
آلن دو باتن: نزد پزشک میرویم و او میگوید، متأسفم، سرطان است، شما سه هفته بیشتر زنده نیستید، در این لحظه میترسیم اما به طور همزمان آن را میپذیریم، چون میدانیم چگونه بمیریم و این چیزی است که باید به خاطر بسپاریم.
صدای ایران- آیلت شانی، خبرنگار روزنامه اسرائیلی هاآرتص، با آلن دو باتن، نویسنده، فیلسوف و جستارنویس سوئیسی- انگلیسی در ارتباط با وضعیت جهان در عصر کرونا، گفتگویی اختصاصی انجام داده است.
به گزارش صدای ایران دوباتن در گفتگوی خود با هاآرتص به سوال آیلت شانی اینگونه پاسخ میدهد:
آیلت شانی: آلن دو بوتون، فقط یک ماه پیش وقتی شرایط هنوز به این شکل نبود، برنامهای ترتیب دادیم تا شما را در دفترتان در لندن ملاقات کنیم.
به گزارش صدای ایران دوباتن در گفتگوی خود با هاآرتص به سوال آیلت شانی اینگونه پاسخ میدهد:
آیلت شانی: آلن دو بوتون، فقط یک ماه پیش وقتی شرایط هنوز به این شکل نبود، برنامهای ترتیب دادیم تا شما را در دفترتان در لندن ملاقات کنیم.
آلن دو باتن: متأسفانه، طی چند هفته گذشته، من مقالات و گزارشهای پزشکی بسیاری در مورد همهگیری ویروس کرونا خواندم، در همه آنها یک نکته مشترک وجود داشت و آن اینکه اوضاع حداقل در لندن، خیلی بد است.
چندین نکته وجود دارد که میخواهم در مورد این بحران به شما بگویم. وقتی در دنیای مدرن زندگی میکنید، اساساً باید اعتقاد داشته باشید که علم و فناوری میتوانند بر طبیعت غلبه کنند. این اعتقاد عمیق در حقیقت زیربنای روشنگری است و ما که در این جهان به عنوان مردمانی مدرن زندگی میکنیم، متقاعد شدهایم که دیگر طبیعت را فتح کردهایم، اینکه ما گونه غارتگر برتر هستیم و کل جهان در کنترل ما است. در واقع، ما آنقدر احساس كنترل محیط خود را داریم كه به خودمان اجازه میدهیم که با آن هر رفتاری انجام دهیم، حتی اگر رفتارمان به قیمت نابودی آن تمام شود.
ما اکنون به خاطر سرنوشت درختان و سواحل ناراحتیم. این روشی است که ما به طور معمول با آن زندگی میکنیم، اما حقیقت کاملاً متفاوت است. اول، ما واقعاً محیط خود را درک نمیکنیم. منابع ذهنی ما بسیار محدود است. ما درمورد مباحث مشخصی متخصص هستیم اما در عین حال در حوزههای مختلفی همچنان در جهل به سر می بریم.
آیلت شانی: جهل یا غفلت؟
آلن دو باتن: هر دو، البته در کنار حماقت و تکبر. ما واقعاً حیواناتی بسیار ناقص یا بهتر بگویم غریب هستیم. یونانیان، یهودیان، مسیحیان و بودیان باستان این موضوع را به خوبی میدانستند، بنابراین میتوان گفت که این مساله در «دیانای» فرهنگی ما رمزگذاری شده است. حقیقت اما این است که ما موجودات بیولوژیکی هستیم. ما در واقع در برابر آسیبهای بسیاری قرار داریم. هم در عین حال، خبر خوب این است که همه ما میدانیم که چگونه بمیریم!
آیلت شانی: واقعا از نظر شما این خبر خوبی است که میدانیم چگونه بمیریم ؟!
آلن دو باتن: نزد پزشک میرویم و او میگوید، متأسفم، سرطان است، شما سه هفته بیشتر زنده نیستید، در این لحظه میترسیم اما به طور همزمان آن را میپذیریم، چون میدانیم چگونه بمیریم و این چیزی است که باید به خاطر بسپاریم.
آیلت شانی: در مورد بینش رواقی، آیا شما آن را یک نوع تسلی میدانید؟
آلن دو باتن: بله. حتی اگر نوعی تسلی هم باشد، باز فیلسوفان مورد علاقه من رواقیان هستند. رواقیان معتقدند که راه رسیدن به آرامش این نیست که فکر کنید همه چیز بالاخره به یک نتیجهای خواهد رسید. در مقابل، همه افرادی که به ما میگویند، لبخند بزنید، همه چیز درست خواهد شد در واقع به سادگی ما را شکنجه میکنند. تنها راه رسیدن به آرامش واقعی این است که روی بدترین سناریو تمرکز کنید، در آن صورت دیگر مهم نیست که چه اتفاقی می افتد، چرا که شما برای هر اتفاقی آماده هستید. سنکا فکر میکرد که باید هر روز با تفکر عمیق در مورد تمام عذابهای بدن و ذهن که زندگی میتواند به ما تحمیل کند، شروع کنیم. باید در مورد همه چیز فکر کرد و انتظار هر اتفاقی را داشت.
بیایید به بیماری همهگیر کنونی با دید رواقی بنگریم. خوب، بدترین سناریو ممکن چه میتواند باشد؟ این که جهان را محاصره کند، جان میلیون ها نفر، احتمالاً دهها میلیون نفر را بگیرد. زندگی به شرایط سخت گذشته برگردد و حتی احتمال دارد خیلی از کسانی که دوستشان داریم را هم از دست بدهیم.
بگذارید حتی بدبینتر باشیم: رواقیها معتقد بودند که وقتی زندگی برای شما خیلی پر اهمیت شود، ممکن است خودکشی کنید. خودکشی یک گزینه است. بر خلاف مسیحیان، آنها هیچ چیز شرم آوری در این مورد نمیدیدند. سنکا مینویسد که برای اثبات اینکه متوجه شویم چقدر همهچیز ساده و فناپذیر است، تنها کاری که باید انجام دهیم اینست که مچ دست خود را گرفته و به رگهای ظریفی که خون ما از آن جریان مییابد، نگاه کنیم.
آیلت شانی: آیا رواقیسم یا حتی اندیشه بودایی تنها اضطراب را افزایش نمیدهد؟
آلن دو باتن: اصلا اضطراب چیست؟ این حس در واقع تلاش ناامیدکننده ذهن برای کنترل ناشناختهها است. تلاش برای کنترل واقعیت محکوم به شکست است، اکنون هم که واقعیت شیوع یک بیماری همهگیر است.
آیلت شانی: چربی روی استخوانها
آلن دو باتن: همه ما در حال حاضر در رنج هستیم. ما اکنون انگار چیزی برای دلخوشی نداریم و قادر به کنار آمدن با چنین عدم قطعیتهای مطلق و چند جانبهای نیستیم.
دوستانم معمولا از من سؤال میکنند که چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در ماه سپتامبر کجا خواهیم بود؟ من با زبان فلسفی به آنها میگویم: بگذارید بدترین سناریو را تصور کنیم. در حال حاضر از خوش بین بودن چیزی عاید ما نمیشود. در این بین البته میتوان فکر کرد که احتمالا تا 18 ماه آینده این بیماری دیگر وجود نخواهد داشت.
البته اقتصاد با رکود وحشتناکی رو به رو خواهد شد که در نهایت باعث کاهش رشد 5، 10 تا 15 درصدی میشود. این میزان اگرچه زیاد است، اما هنوز هم چربی زیادی روی استخوانها وجود دارد. با این شرایط ممکن است مجبور شویم طبق استانداردهای 15 سال پیش زندگی کنیم، اما این آخر دنیا نیست.
آنچه واقعاً اضطراب ایجاد میکند این است که دوستان شما تماس میگیرند و میگویند، آیا آنچه را که در مقاله نوشتید را دیدید؟ حتی شرکت هواپیمایی بریتیش ایرویز ورشکست میشود. خوب در این شرایط همه در نوعی اضطراب فرو میروند. بله، بسیاری از خطوط هوایی دچار مشکل خواهند شد و به جای اینکه چند ماه دیگر تلویزیون را روشن کنیم و ببینیم که شرکتها یکی یکی ورشکست شدهاند و آن موقع شوکه شویم، بهتر است اکنون آن را بپذیریم.
آیلت شانی: من از اظهارات بوریس جانسون متعجب شدم وقتی گفت که بسیاری از خانوادهها عزیزان خود را از دست خواهند داد. شما ان را چگونه تفسیر میکنید؟
آلن دو باتن: کاملاً غیرقابل قبول است. به نظر من بوریس جانسون رهبر مناسبی نیست. او فردی بسیار ناقص است و این یک فاجعه بزرگ در سیاست انگلستان است که باید شاهد مدیریت بحران توسط شخصی مثل وی باشد.
آیلت شانی: اما ارزیابی جانسون با توصیه شما که میگویید برای بدترین سناریو آماده شوید، مطابقت دارد.
آلن دو باتن: مطمئناً، اما نحوه گفتن بسیار مهم است، اینکه مثلا ما به فرزندان خود بگوییم ساکت باشید و مرا تنها بگذارید، یا اینکه به آنها بگوییم، عزیزم، مامان الان کمی سرش شلوغ است، خیلی تفاوت میکند. اظهارات بوریس جانسون باعث وحشت و خشم بسیاری از مردم شد.
این بحران گستردگی بحران رهبری را در سراسر جهان را آشکار کرده است. وحشتناک است که بدانیم سرنوشت ما در دست افرادی این چنینی است. در حال حاضر تعداد بسیار کمی از رهبران شایسته وجود دارند.
ما مجبور به کنار آمدن با این واقعیت هستیم که منابع ذهنی قابل توجهی را برای انکار گذرا بودن وجود خود داریم. هویت ما، توانایی ما در انجام زندگی درست، تا حد زیادی به توانایی ما برای سرکوب مرگ و میر ما وابسته است.
من فکر میکنم چنین چیزی به عنوان یک مرگ خوب و یک مرگ بد وجود دارد. من به شما میگویم فلسفه من در زندگی چیست. الان 50 سال دارم. مطمئناً بیش از بسیاری از افراد در طول تاریخ زندگی کردهام. من توانستهام کارهای زیادی انجام دهم. طی تمام این سالها اتفاقات وحشتناک و شگفتانگیزی برای من افتاده است. من کشورهای زیادی را دیدهام. از طرفی مانند بسیاری از افراد هم سن و سال خودم، دوست دارم زندگی جاودانه داشته باشم، اما به هر حال اگر این پایان راه من باشد، راضیام. من فکر میکنم باید این اندیشه را که میگوید باید برای همیشه زندگی کنیم، کنار بگذاریم.
یک فرد 50 ساله توانسته کارهای زیادی را در زندگی خود انجام دهد. با عرض پوزش شاید حرفهای من خیلی بدبینانه باشد، اما در این سن احتمال سکته مغزی 1.5 درصد است. در کنار این موضوع احتمال سرطان و حملات قلبی هم وجود دارد. بیماریهای ترسناک زیادی وجود دارد در عین حال که احتمال حوادث رانندگی هم هست. شاید وسوسه شویم که کاش میشد ما هم همیشگی بودیم، اما واقعیت چیز دیگری است.
در کل، ما فقط در این جهان یک بازدید کننده هستیم. آنقدر ضعیفیم که به اندازه یک تکه کاغذ آسیب پذیر به نظر میآییم و میتوانیم خیلی راحت پاره شویم. ما عادت کردهایم که زندگی کنیم به خاطر همین فکر میکنیم مرگ برای ما نیست.
آیلت شانی: ترس ما از مرگ، موضوع مهمی در فلسفه است
آلن دو باتن: اسپینوزا که خیلی از رواقیون را دوست داشت، گفت که ما این توانایی را داریم که جهان را از منظر دیگری بررسی کنیم. فلسفه میتواند به ما کمک کند از این منظر به جهان نگاه کنیم. یک لحظه از افکار خودخواهانه فاصله بگیریم و به این نکته فکر کنیم که نود و نه درصد از گونههایی که تاکنون وجود داشتهاند از مدتها قبل منقرض شدهاند. برای ما دشوار است که درک کنیم چقدر کوچک و موقتی هستیم، اما مغز ما قادر به درک چیزهای انتزاعی است. ما تنها گونهای هستیم که قادر به درک جهان حتی به صورت محدود، است.
آیلت شانی: ما نمیتوانیم بدون امید زندگی کنیم
آلن دو باتن: زندگی رنجهای طولانی با خود دارد، اما هنر پر از امید است. نقاشیهای زیبا، خورشید درخشان، درختان پر شکوفه، لبخند و رقص مردم. هنرمندان احساساتی فکر میکنند که زندگی زیباست، اما هنرمندان واقع بین و امیدوار، مانند ماتیس، میدانند که زندگی پر از درد و رنج است و به همین دلیل است که امید بسیار اهمیت دارد. البته امید نباید تو خالی باشد.
خبرهای مرتبط
گزارش خطا
آخرین اخبار