تهران و ریاض در «8 اپیزود»
1 برای روشنترشدن فضای روابط ایران و عربستان پس از پیروزی انقلاب بهتر است ابتدا مروری بر روابط دوکشور در دوران پهلوی داشته باشیم. با وجود تضادهای مهمی مانند مذهب (وهابیت عربستان و تشیع ایران) و برخی رقابتهای منطقهای، روابط عربستان و ایران در دوران شاه سابق، حسنه بود و از لحاظ سیاسی میان دوکشور، نوعی همسویی و تفاهم وجود داشت. در این میان همپیمانی با بلوک غرب از سوی هر دودولت بسیار حایزاهمیت بود. ایران و عربستان، هردو در این بازه زمانی از دولتهای مرتجع در منطقه به شمار میرفتند. ایران در جنگ موسوم به «ظفار» برای سرکوب انقلابیها مداخله کرد و عربستان برای مقابله با «ناصریسم » در یمن به سرکوب انقلابیون پرداخت. این رفتارها خود نشاندهنده نزدیکی دیدگاههای بینالمللی و سیاسی این دوکشور است. اما پس از انقلاب، آرایش فکری و سیاسی منطقه تغییر پیدا کرد و همین امر موجب شد از این پس این دوکشور در دونقطه متفاوت و دور از هم قرار گیرند. برخی کشورهای مرتجع منطقه بهویژه آنهایی که با آمریکا از روابط حسنه برخوردار بودند، با بیم از تسری و نفوذ افکار و جریانات انقلابی از سوی ایران روبهرو شدند. به عبارت دیگر این قبیل کشورها بهدنبال دستیابی به مرزبندی مناسب با ایران بودهاند. عربستان نیز از همین قاعده پیروی میکرد.
2 جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، سبب شد تا سعودیها در اولین فرصت پیشآمده، حمایت خود از صدام را آشکار کنند. بسیاری از کشورهای منطقه که در این جنگ در برابر ایران و در کنار عراق قرار گرفتند، از انگیزههای مشترکی برخوردار بودند. به دودلیل عمده، همراهی این کشورهای منطقه با دشمن ایران میتوان اشاره کرد؛ نخست دیدگاههای قومیتگرا و ناسیونالیسم عربی یا به عبارتی پانعربیسم برخی سران عرب بود. پس از آن مهمترین دلیل حمایت اینگونه کشورها، وجود حکومت ارتجاعی است و این دولتها، از ورود افکار انقلابی در حوزه حکومتشان میترسیدند؛ امری که در ماجرای بهارعربی، پایههای سلطه آنان را تکان داد. دولعربی بهخصوص عربستان از عراق حمایت کردند تا مانع شورش مردم کشورشان در برابر حکومتهای استبدادی خود شوند. با وجود پیروزی انقلاب ایران، مساله جنگ و حمایتهای عربستان از دشمن ایران، همچنین دخالت برخی جریانات داخلی در چالشهای منطقهای - که به جریانات مهدی هاشمی مشهور شد- عربستان مدعی شد ایران سلاح و مواد تخریبی در اختیار شیعیان عربستان قرار میدهد تا به برپایی انقلاب در این کشور کمک کند. همچنین حضور گروهی از شیعیان عربستان در مدارس و حوزههای ایران و ایجاد این تصور برای دولت عربستان که این افراد برای آموزش آمدهاند تا پس از آن بتوانند با بازگشت به عربستان شرایط نابودی حکومت را فراهم کنند، از دیگر مسایل شایبهبرانگیز بود. این در حالی است که این مساله خلافواقع بود و شیعیان همواره یا به حوزه نجف یا به حوزههای علمیه ایران میآمدند و در آن زمان به دلیل جنگ ایران و عراق و فشار دولت عراق بر شیعیان نجف، این افراد به حوزههای علمیه ایران وارد شدند. همین امر موجب تیرگی روابط ایران و عربستان در ابتدای انقلاب اسلامی ایران شد.
3 تداوم روابط با همین رویه پرفرازونشیب، ادامه داشت و با وجود برخی اختلافات دیپلماتیک، در امر فرستادن حجاج به عربستان خللی ایجاد نشد. اما در 9مرداد سال 66 با کشتار حجاج ایرانی در مراسم حج، روابط دوکشور به مرز صفر رسید و سفارت عربستان در ایران غیرفعال شد. از یکسو دولت عربستان ادعاهایی در توجیهعمل خود بیان میکرد و از سوی دیگر ایران نیز مدعی خشونت و عکسالعمل بیدلیل دولت عربستان در این تظاهرات شد که به دلیل نبود دادگاه صالحه در این پرونده نتیجهای نیز از این دعوی حاصل نشد. پس از آن، ایران همواره عربستان و بهخصوص وهابیها و تندروهای سلفی را عامل این فاجعه دانسته و آن را اعلام کرده و در سوی مقابل، عربستان نیز زیر بار نرفته و این کشتار را برای مقابله با «توطئه» علیه امنیت ملی خود، اجتنابناپذیر دانسته است. البته اگر به تاریخ معاصر نگاهی بیندازید، خشونت علیه حجاج ایرانی از سوی وهابیون عربستان، موارد مشابه دیگری هم دارد، مثلا در دوره رضاخان، فردی به نام «ابوطالب یزدی» به حج مشرف میشود و در آنجا به دلیل گرمی هوا و شاید عوامل دیگری همچون بیماری عفونی، در زمان طواف دور خانه خدا دچار تهوع میشود و در منطقه حرم استفراغ میکند. در همان حال شُرطههای عربستان این زایر نگونبخت ایرانی را به اتهام قصد اهانت به حرم بازداشت میکنند و در ملأعام گردن میزنند. همین امر موجب قطع رابطه ایران و عربستان در دوره رضاخان به مدت چندسال میشود. طرح این مثال از آن جهت است که بدانیم این درگیریها میان عربستان و ایران یا به عبارتی وهابیون و شیعیان از گذشته وجود داشته است. به جز این موارد، حتی اگر رفتارها در این حد تند نباشد؛ همواره درگیریهای دیگری میان این دوکشور مطرح است و از سوی علمای ایران مورد اعتراض قرار میگیرد؛ مانند از بینبردن قبور و آثار تاریخی مکه به قصد گسترش فضای حرم یا نابودی آثار ابتدای اسلام در مدینه به نام گسترش فضای مناطق زیارتی یا برخوردهایی که با رهبر شیعیان عربستان توسط دستگاه امنیتی این کشور صورت گرفته است.
4 رویکارآمدن دولت هاشمیرفسنجانی شرایط را متفاوت کرد. این دیالوگ مناسب و مفاهمه سیاسی تا پایان دوران خاتمی نیز ادامه داشته که به درک درست این دورییسجمهور از تحولات روز و مقتضیات منطقه و جهان اسلام بازمیگشت. تیرگی روابط تهران- ریاض، کمی پیش از رویکارآمدن احمدینژاد آغاز شد. در این دوره، فضا به شکلی بود که با افزایش فعالیت گروههای وهابی از جمله القاعده و حکومت طالبان در افغانستان عامل جدیدی در تیرگی روابط ایران و عربستان به وجود آمد؛ عربستان به همراه پاکستان و امارات از این گروهک حمایت کرد و با تثبیت حکومت طالبان، اولین مشکل وهابیون با ایران و همپیمانانش مطرح شد. طالبان با همراهی عربستان، حکومت برهانالدین ربانی که حکومتی معتدل بود و رابطه مساعدی با ایران داشت را سرنگون کرد و تقریبا میتوان گفت هرجا که رابطه طالبان و افغانستان با ایران متشنج میشد، در پس آن حمایت عربستان از طالبان به چشم میخورد. با وقوع حادثه 11سپتامبر در آمریکا و پس از آن با حمله این کشور به افغانستان، بهطور مقطعی فضا تغییر کرد و شاید چنین باشد که حمله آمریکا در کل بهنفع مسلمانان نبوده و موجب پررنگشدن نقش آمریکا در منطقه شد، اما از سوی دیگر باعث نابودی یکی از دشمنان بزرگ و خطرناک ایران نیز شد. با این رخدادها، ژئوپلیتیک منطقه تحتتاثیر قرار گرفته و فضا تغییر میکند و همین امر موجب بهبود رابطه ایران و عربستان در مقطع پایانی دوران ریاستجمهوری خاتمی میشود.
5 خیزشهای مردمی جهان عرب، کشورهای مرتجع عربی را به واهمه انداخت. از سوی دیگر عربستان در بیشتر این مواقع مخالف خیزش و موافق حکومت موجود این کشورها بوده و ایران در نقطه مقابل این دیدگاه، مخالف حکومت و موافق پاسخگویی به خواست معترضان بود. در نتیجه تنشها مطمئنا دور از ذهن به نظر نمیآید. در حمایت عربستان از دولتهای حاکم بر این کشورها همین بس که با پیروزی مردم تونس و سقوط حکومت بنعلی؛ وی به عربستان فرار کرد و در مصر هم خیزش مردمی باوجود تلاش عربستان در حفظ حکومت مبارک در این کشور، به پیروزی رسید و مبارک نیز دستگیر شد. عربستان حتی پس از دستگیری مبارک هم در تلاش است او را نجات دهد. از دیگرسو این کشور توانست در سایه برخی اشتباهات اخوان، دولت نزدیک به خود را حرکتی نظامی دوباره در مصر بر سر کار آورد. ترس موجود در عربستان روزبهروز افزایش پیدا میکند و ملکعبدالله برای کاهش این خطر، پس از بازگشت از دوران درمان، بهعنوان هدیه بهبود جسمانی خود 34میلیارددلار به مردم کشورش کمک کرد. به هرحال به نظر میرسد مشکل اصلی عربستان و ایران آنجاست که دفاع و حمایت ایران از فضای انقلابی ایجاد شده و خیزشهای مردمی در کشورهای عربی، نارضایتی عربستان را در پی داشت. در این میان اشاره به بزرگترین چالش در مواضع دوکشور را نباید فراموش کرد و آن، موضوع سوریه است. عربستان البته نه مانند گذشته، از سرنگونی حکومت بشار اسد دفاع میکند، اما ایران و دولت کنونی سوریه اختلافی با هم ندارند. حالا که عربستان بر سر موضوع داعش بهنوعی مصالحه تن داده است، بازهم حمایت از دیگر مخالفان اسد در دستور کار این کشور قرار دارد.
6 شرایط درونی عربستان و نابسامانی این کشور را نیز نباید از نظر دور داشت. یکی از علل نابسامانی، بحران جانشینی در این کشور است که با بیماری ملک عبدالله و مرگ برادرش سلطان، افزایش پیدا کرده است. از دیگر عوامل نگرانی در عربستان وجود قشر مرفه، اشرافیون و تحصیلکرده در اروپاست که زنان و فرزندانشان هم این ویژگی را دارند و در نتیجه خواهان تغییر در قوانین هستند و نمیتوانند بپذیرند تحت حکومت وهابی با افکار ارتجاعی زندگی کنند. آنان بهخاطر موقعیتشان قابلحذف نیستند و خواستار فضایی آزاد برای فعالیتهای گوناگون و حضور زنان در عرصه کار و مدیریت هستند که با این فشار اخیرا عربستان پذیرفت زنان نیز حق رای داشته باشند. فضای عربستان به شکلی است که تنها با یک تلنگر ممکن است از هم بپاشد. مسایل درون کشور از یکسو ترس را بر حکام آلسعود چیره کرده و خیزش مردمی در ناحیه یمن نیز ترس مضاعفی بر عربستان متحمل میکند و پیروزی الحوثیها بر نگرانیهای عربستان خواهد افزود. سهاستان زیدینشین یمن در پی ضعف حکومت قبلی، در تصرف عربستان قرار گرفته و در این مدت قادر به بازپسگیری آن نبودند. عربستان احتمال میدهد با سقوط دولت فعلی، این ادعا از سر گرفته شود. در کنار این فضای داخلی، در بخشی از کشور عربستان شیعیانی حضور دارند که حکومت تصور میکند هرآن قصد قیام دارند. حضور شیعیان در مناطق نفتخیز عربستان نیز بر فشارهای وارده بر حکومت میافزاید و عربستان بر این تصور است که این شیعیان با کمک ایران علیه حکومتش دست به انقلاب میزنند گرچه خود این افراد، به تعامل با دیگر مسلمانان معتقدند و خواهان حکومتی منزه و پاکیزهاند که اگر قرار بر پادشاهی است، بر مبنای مشروطه باشد تا حقوق آنها نیز پایمال نشود. اما عربستان با وجود عدم وابستگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این گروه به ایران، هر از چندگاهی این نظر را بیان میکند و با وجود شیعیان در بسیاری کشورهای دیگر از بحرین و عراق گرفته تا پاکستان و دیگر کشورها با طرح این مساله در روابط فیمابین اخلال ایجاد میکند. تاکنون این روابط به اثبات نرسیده و تنها علت نزدیکی برخی شیعیان عربستان، احتمالا حضور این افراد در حوزههای علمیه ایران بوده است. پس در عربستان معمولا دید مثبتی درباره ایران وجود ندارد و به همین دلیل روابط این دوکشور در بیشتر مواقع دستخوش توفان قرار میگیرد.
7 اینکه اسراییل و عربستان، نگران روابط ایران و 1+5 و در راس آنها آمریکا هستند، امری اثباتشده است. از دیگرسو اسراییل، به روابط گرم ایران و عربستان راضی نیست. چون این بهبودی روابط در دید آنها موجب بهبود وجهه ایران در میان کشورهای عربی است و طبیعتا این به نفعشان نخواهد بود. رژیم اسراییل در تلاش است این اختلافها همیشه همچون آتش زیر خاکستر وجود داشته باشد تا هرزمان که نیاز است زبانه بکشد و از این اختلافات بهره لازم برده شود. مساله توطئه ترور سفیر عربستان و موضعگیری سریع این کشور، شاید به شکلی بهانه برای گسترش تقابل با ایران را در فضای بینالملل فراهم کرده بود. در تحلیل آن واقعه، باید در نظر داشته باشیم که دومساله همزمان مطرح شد. در این بین اسراییلیها، با وجود اینکه میتوانستند به این مساله دامن بزنند اما سکوت کردند و ترجیح دادند سعودیها پیگیر این مساله باشند. با این کار در کنار عربستان، رسانههای آمریکایی این مساله را بزرگ یا به عبارتی حسابی به آن دامن زدند. این اتفاق رابطه دوکشور را شکنندهتر از قبل کرد. با توجه به این مساله که افراد موجود در پرونده مانند «منصور ارباب سیر» نهتنها وابستگی به ایران نداشته و رابطهای هم با حکومت ایران نیز نداشته، حتی این فرد بر اساس بیان خود رسانههای غربی و با توجه به تحقیق شبکه بیبیسی از محل سکونتش، انقلابی هم نبوده است و در این برنامهها بیان شده این فرد، در دوران زندگیاش سیاسی هم نبوده است. مساله بعدی حضور سپاه قدس در لبنان، سوریه، عراق و افغانستان است. این بهانه خوبی در دست سعودیهاست که با آن ایران را تحت فشار مضاعف بگذارند و نفوذ ایران را در کشورهای دیگر از بین ببرند. البته به نظر من این مساله موفقیت چندانی برای آنان به بار نمیآورد.
8 روی کارآمدن دولتیازدهم با انتخاباتی بزرگ، ظهور پدیده داعش و تروریسم تکفیری و جنایات این گروهک، مذاکرات ایران و 1+5 و دیپلماسی منطقهای ایران در کنار دیدارهایی میان معاون و وزیر خارجه ایران با مقامات سعودی، فضا را متفاوت از قبل کرده است. موقعیت اسراییل نیز در این میان حایزاهمیت است چرا که در این چنددهه هیچگاه اسراییل به این میزان ضربهپذیر و ضعیف نبوده است. وقتی آقایاوباما هم در سخنرانی خود تلویحا به این مساله اشاره کرد که اسراییل باید به مرزهای پیش از 1967 بازگردد، نشان میدهد اوباما هم بر این عقیده بود که اساسا شرایط دنیا بسیار دگرگون شده و میخواست به نحوی به اسراییلیها بفهماند شرایط فعلی با شرایط چندینسال گذشته بسیار متفاوت است. در هیچ کشوری حتی سوریه اگر حکومت اسد بر سر کار نباشد، نفعی برای اسراییل ندارد و بر اساس شواهد و قراین، همهچیز به ضرر اسراییل است، مثلا در سوریه مخالف اسراییل، بخشی از خاک سوریه در اشغال اسراییل است و هیچگاه مردم آزاده، از اشغالگر و متجاوز حمایت نمیکنند. این تغییر ساختار و آرایش منطقه به بهبود شرایط اسراییل نمیانجامد. اسراییل در این سهسال، چهارچالش بزرگ مردم فلسطین را از سر گذرانده است؛ یکی مبادله «شالیت» با هزارو27اسیر فلسطینی بود، دیگری درخواست عباس در شورایامنیت سازمانملل برای تشکیل کشور فلسطینی که با موفقیتهایی همراه بود، سپس اتحاد فتح و حماس و سرانجام، هجوم اخیر این رژیم به غزه که با معاهده صلح و عقبنشینی تلویحی رژیم اسراییل همراه شد. مهمتر اینکه فلسطینیها بیان کردند صلح با اسراییل بدون قبول شروط مقاومت، ممکن نیست و این نشاندهنده ضعیفشدن موقعیت اسراییل است. آنچه مشخص است در زمان هاشمی و پس از آن خاتمی، ایران در شرایط ویژهای قرار داشت که در دوران احمدینژاد ما از آن بیبهره بودیم. کشور شدیدا تحت فشار خارجی قرار داشت و در بسیاری مسایل، تعداد دوستان ما به حداقل رسیده بود. تهدیدات مجامع بینالمللی بسیار زیاد بود و از یکسو ما مساله انرژی هستهای و درگیریهای مرتبط با آن را داشتیم و از سوی دیگر جوامع غربی بهخصوص اروپاییها در بحث حقوقبشر ما را تحت فشار قرار داده بودند گرچه ما در مساله لبنان و فلسطین نیز دخیل هستیم و صلح در عراق و افغانستان بدون حضور ایران امکانپذیر نیست و باید مصالح ایران نیز در نظر گرفته شود. به هرحال تغییرات ایجادشده در یکسال گذشته عربستان را به این نتیجه رساند که فضای فعلی به ضرر خودش است و باید تمهیداتی را در این رابطه در نظر بگیرد و حداکثر استفاده را از فضای موجود به دست آورد. این روحیه در طرف ایرانی هم دیده میشود. بهنظر میرسد میتوان در انتظار فضای بهتری میان دوکشور بود که حتما معادلات نفتی، منطقهای، جهان اسلام و مسایل جهانی را تحت تاثیر قرار میدهد.
منبع: روزنامه شرق
گزارش خطا
نظر شما
آخرین اخبار