ایران و جنگ جهانی دوم
اول سپتامبر/ دهم شهریور، هشتادمین سالگرد آغاز جنگ جهانی دوم بود؛ رخدادی که نقش مهم و سرنوشتسازی در تاریخ معاصر ایران گذاشت و مقدمهساز اشغال ایران توسط نیروهای بیگانه و خروج رضاشاه پهلوی از قدرت شد.
به گزارش صدای ایران، مجید تفرشی، تاریخ پژوه در روزنامه اعتماد نوشت: «شماری از مورخان معاصر با اتکا و تمرکز به تحولات مربوط به شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران، خواسته یا ناخواسته دوران آغازین جنگ جهانی دوم و رخدادهای ایران در فاصله دو ساله بین شهریور ۱۳۱۸ تا شهریور ۱۳۲۰ را نادیده میگیرند. این دو سال سرنوشتساز، در برخی جهات میتواند بیانگر پاسخهایی به چرایی اشغال نسبتا آرام و بیدردسر و سقوط ظاهرا ناگهانی حکومت رضاشاه باشد.
این قبیل تاریخنگاران با اتفاقی و غافلگیرکننده خواندن شهریور ۱۳۲۰ سعی دارند، نشان دهند که در آستانه آن حادثه سرنوشتساز، ایران از جمیع جهات در وضع مطلوب، بلکه آرمانی قرار داشت و چنان که در عنوان کتابی با همین نام آمده: «ناگهان در یک سپیدهدم» همه چیز با هجوم قوای بیگانه به هم ریخت. این در حالی است که به گواه منابع موثق مختلف، از جمله خاطرات مانده از رجال مختلف، اسناد تاریخی داخلی و خارجی و گزارشهای مختلف رسمی دولتی، زوال تدریجی دولت رضاشاه، دست کم از سال ۱۳۱۸ و آستانه شروع جنگ جهانی دوم آغاز شده بود.
در دو سال پایانی، هم سیاست اقتصادی و مالی، هم ثبات اداری و دیوانسالاری و هم نظم ارتش و قوای مسلح به تدریج دچار ضعف و زوال جدی شد. حکومتی که زمانی با شهرت اقتدار شخص اول مملکت، توانسته بود، امنیت و ثبات را به مردم ایران وعده بدهد، به جایی رسید که یک نخستوزیر خود، احمد متیندفتری، را به دلیل شکست وعدهها و سیاستهای داخلی و خارجی روانه زندان کرد و از سوی دیگر، رجبعلی منصور، سیاستمداری که به اتهام فساد مالی مدتی در زندان به سر میبرد را مدتی پس از آزادی، به عنوان نخستوزیر جدید برگزید.
سیاست اقتصادی و تجاری ایران در آستانه جنگ جهانی دوم کاملا دچار بحران و تنش بود. پس از تجربه موفق علیاکبر داور در وزارت عدلیه و تاسیس دادگستری نوین در ایران، رضا شاه با این تصور غلط که افراد موفق در همه ادوار و همه مراکز موفق هستند، داور را به وزارت اقتصاد منصوب کرد. داور و تیم همراهش در این سمت، با اشتباهات راهبردی در موضوع نرخ ارز، تجارت خارجی و اقتصاد داخلی، کشور را از چند جهت به بحران کشاندند، تا جایی که خود نیز فرار از مجازات شاهانه، از طریق اجبار به خودکشی دست زد.
ارتش ایران در عهد رضاشاه که ادعا میشد از نظر تنوع، کمیت و کیفیت نیرو به آن حد از کمال رسیده که قادر به دفاع مقتدرانه از همه مرزهای کشور در برابر یورش احتمالی قدرتهای بزرگ و هماوردی با آنهاست، در عمل قادر به کوچکترین مقاومتی در برابر قوای بیگانه نبود و در مدتی بسیار کوتاهتر از حد تصور قبلی، توسط قوای بریتانیا و شوروی (و بعدا امریکا) شکست خورد و از هم پاشید.
از سوی دیگر، جامعه سنتی و دینی ایران، پس از یک دوره نسبی وفاق با حکومت مرکزی در سالهای ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۷ و یک دوره کشمکش و تقلا بر سر آرمانها و حفظ نهادهای قدرت، از ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۴، در سالهای پس از خیزش گوهرشاد و اعمال سیاست رفع حجاب اجباری، در سالهای ۱۳۱۴ به بعد دچار ضعف، انزوا و خشمی فرو خورده شد. این شکست و انزوا فقط مشمول جامعه دینی نبود. روشنفکران سکولار و غیر متدین نیز اغلب از تیغ سلطه و سرکوب پهلوی اول در امان نبودند. این جو سرکوب و اختناق نهادینه، موجب کاهش شدید حس تعلق و حس وفاداری عموم مردم به حکومت و دولت وقت شده بود.
تا جایی که در هنگام اشغال نظامی ایران توسط قوای بیگانه، فروپاشی ارتش شاهنشاهی و خروج رضاشاه از ایران، در شهریور ۱۳۲۰، اغلب مردمان از دست مظالم اشغالگران خارجی، گریان و پریشان بودند، ولی ضمنا، از رفتن رضاشاه از کشور و کنارهگیری اجباری او از قدرت اظهار شعف و شادمانی میکردند و تقریبا گزارش جدی در مخالفت و ناراحتی مردم از خروج پادشاه از کشور وجود ندارد.
حوادث شهریور ۱۳۱۸ تا شهریور ۱۳۲۰ نشانگر آن است که حوادث و تحولات تاریخی، یکشبه اتفاق نمیافتند و با وجود تاثیرگذاری جدی تحولات و بازیگران خارجی، نقش سیاستورزان داخلی در پیشامدهای مختلف، بسیار مهم و غیر قابل انکار است. در واقع بخشی از میراث کمتوجهی به عناصر داخلی در تحولات کشور و توجه بیش از حد به عناصر خارجی، ناشی از توجه بیش از حد به تالیفات محققان بینالمللی تاریخ معاصر ایران است که به دلایل مختلف، از جمله محدود بودن امکان مراجعه به منابع فارسی و اهمیت دادن بیش از حد به تحولات خارجی، تحولات تدریجی داخلی را نادیده و کمرنگ دیدهاند. البته در مقابل، محققان داخلی ایران هم در بسیاری موارد، به دلیل فقر منابع و کمبود متدلوژی علمی، از اهمیت تحولات منطقهای و بینالمللی در بررسی این حوادث غافل ماندهاند.
روند سقوط رضاشاه در فاصله دو ساله منتهی به شهریور ۱۳۲۰، بار دیگر ما را به ضرورت بازنگری در تاریخ معاصر و بازخوانی سیر تحولات تدریجی منجر به فجایع و رخدادهای ناگوار و تاثیرگذار در سرنوشت تلخ میهن ما سوق میدهد.»
خبرهای مرتبط
گزارش خطا
آخرین اخبار